سرانجام سه استراتژی اصلی خامنه ای/ «دیپلمات برجسته» چگونه ایران را اداره می کند؟
سرانجام سه استراتژی اصلی خامنهای/ «دیپلمات برجسته» چگونه ایران را اداره میکند؟
«عباس موسوی»، سخنگوی وزارت خارجه جمهوری اسلامی ایران، «علی خامنهای» رهبر نظام را «از دیپلماتهای برجسته دنیا و یک استراتژیست» خوانده است و گفته «دنیا هم به آن اذعان دارد.» او شنبه ۱۳ اردیبهشت در برنامه تلویزیونی «شبگرد» درباره خامنهای گفت: «اعتقاد دارم ایشان یکی از دیپلماتهای برجسته دنیا و یک استراتژیست فوقالعاده هستند که دنیا نیز به آن اذعان دارد. همه این موضوع را قبول دارند که رهبر انقلاب فردی است که دنیا، مناسبات، قدرتها و نقاط ضعف کشورها و افراد را میشناسد و تصمیمگیری میکنند.»
خامنهای با سیویک سال رهبری یکی از قدیمیترین رهبران حال حاضر در جهان است. اساس قدرت و ثروت موجود در ایران در اختیار اوست و رییسجمهور که قانون اساسی او را نفر اول اجرایی در کشور میداند، بدون موافقت رهبر حتی قادر به پذیرش یک سند آموزشی از یونسکو (سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی ملل متحد) نیست.
در چنین وضعیتی که خامنهای قدرت و ثروت مطلق را در اختیار دارد، میتواند اجرای سیاستها و استراتژی خود را به مجموعه مدیریتی کشور تحمیل کند. فارغ از اینکه هزینه و نتیجه چنین سیاستهایی چیست، در اختیار داشتن قدرت به او امکان میدهد آنچه را که میخواهد به اولویت حکومت تبدیل کند.
در سی سال گذشته آقای خامنهای چند اولویت و به بیان عباس موسوی «استراتژی» اصلی داشته که مهمترین آنها در سه بخش سیاسی شکل دادن یک گروه سیاسی وابسته به خود برای امور اجرایی، در بخش نظامی تقویت نهاد حامی و یافتن جایگزین برای کمبود ادوات نظامی و در بخش علمی دستیابی به چرخه سوخت اتمی بوده است.
خامنهای در شرایط ناپایداری رهبری خود را آغاز کرد. به دلیل نداشتن عنوان مرجعیت ابتدا انتخاب او موقت بود و برخی از روحانیون مجلس خبرگان با شرط اینکه او را از نظر فقهی کمک خواهند کرد، به رهبری او رای دادند. خودش در جلسه خبرگان خطاب به اعضا گفته بود رهبری او به دلیل نداشتن مرجعیت یک رهبری «صوری» خواهد بود.
در دهه اول حکومت، خامنهای بیت رهبری را که در دوره خمینی از جمع کوچکی تشکیل شده بود چنان وسعت داد که به یک دولت موازی که اختیار نهادهای نظامی، رسانهای و قوه قضاییه را در اختیار دارد، تبدیل شد. دفتر رهبری از یک بیت کمتر از صدنفره به یک نهاد عریض و طویل در دوره آقای خامنهای تغییر پیدا کرد که به منابع مالی تازهای برای اداره احتیاج داشت. تامین این مقدار ثروت، عامل دیگری بود که قدرت نهاد تازهساز را افزایش داد. علیرغم گذشت بیش از سی سال از رهبری او هنوز مشخص نیست که این نهاد چه مقدار سهم از بودجه سالانه کشور دارد و به چه نحوی و کجا آن را هزینه میکند.
خامنهای با این تشکیلات و تقویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی قدرت خود را تثبیت کرد. «سپاه ولیامر»، شاخهای از سپاه پاسداران که وظیفه او حفاظت از رهبر، دفتر و تشکیلات وابسته به اوست، در همین دوره تاسیس شد. پس از تجربه ریاست جمهوری «اکبر هاشمی رفسنجانی» و «محمد خاتمی»، یعنی بیش از دو دهه پس از شروع رهبری، خامنهای «استراتژی» اصلی خود را مطرح کرد که سامان دادن به یک طیف سیاسی وابسته به خود بود.
استراتژی اول: شکستخورده با هزینههای گزاف برای نظام
«اصولگرایان» که نه محافظهکار بودند و نه اصلاحطلب از همینجا متولد و «محمود احمدینژاد» نماد آن شد. خامنهای در بیستمین سال رهبریاش یعنی سال ۱۳۸۸ که به نتیجه انتخابات به نحوه بیسابقهای از سوی شهروندان اعتراض شده بود، تعارفات مرسوم خود را کنار گذاشت و تمامقد از احمدینژاد حمایت کرد و دوستان و همکاران سابقش را از خود راند یا روانه زندان و حصر خانگی و انزوا کرد.
محمود احمدینژاد که خامنهای تمام اعتبار خود را خرج او کرده بود و تصور میشد گروه سیاسی تازهای خلق کرده که از صدر تا ذیل وابسته و مدیون رهبر است، دو سال پس از انتخابات جنجالی بنای ناسازگاری با خامنهای گذاشت و چنان مغضوب شد که رهبر از او خواست دیگر در انتخابات ریاست جمهوری شرکت نکند اما او برخلاف خواسته خامنهای این کار را انجام داد که البته از سوی شورای نگهبان رد صلاحیت شد.
احمدینژاد در این سالها یکی از صریحترین منتقدان خامنهای بوده. بدون اینکه شخص او را هدف قرار دهد منصوبان او همچون «صادق لاریجانی» را «دیکتاتور» خوانده و گفته «شیوه اداره کشور را قبول ندارد.»
سرانجام استراتژی خامنهای در ساخت یک گروه سیاسی «خودی» بهجایی رسیده که اطرافیان او از بازماندگان هاشمی رفسنجانی و خاتمی نگرانی کمتری نسبت به احمدینژادیها دارند. بازداشتیهای زیاد، افراد در حصر، مسایل مربوط به کشتهشدگان اعتراضات انتخابات ۱۳۸۸ باعث شده که موضوع برای افکار عمومی همچنان مفتوح باشد. در برابر طیفی از سیاستمدارانی که هنوز به رهبر وفادار هستند، مجوز و مصونیت قضایی پیدا کردهاند دست به هر نوع فساد اقتصادی بزنند. «محمدباقر قالیباف» نماد این دست افراد پیرامون خامنهای است.
استراتژی رهبری در پرورش نیروی سیاسی وابسته به خود، با هزینه و خسارات فراوان، به چنین نتیجهای رسیده و بهطور کامل شکست خورده است.
استراتژی دوم؛ تحمیل هزینههای زیاد و نامشخص بودن هزینه و فایده
دومین استراتژی علی خامنهای در دوره رهبریاش تلاش برای افزایش قدرت نظامی جمهوری اسلامی ایران بوده است. اساس تمرکز این سیاست بر طراحی و تولید موشک با بردهای متنوع بوده است. علت آن ناتوانی جمهوری اسلامی ایران در خرید هواپیماهای نظامی و پایین رفتن قدرت هوایی بوده است.
در نبود امکان خرید جنگنده و دور از دسترس بودن ساخت آن در داخل، خامنهای نیروهای تحت امرش را بر طراحی و تولید موشکهای متنوعی متمرکز کرد که فناوری ساخت آن از کره شمالی و چین قبلا به داخل آورده شده بود.
در این سالها جمهوری اسلامی ایران هرکجا احساس خطر کرده از توانایی موشکی خود گفته، آزمایش و مانور انجام داده و از «شهرهای زیرزمینی موشکی» رونمایی کرده است.
تاکید روزانه بر برنامه موشکی، به حساسیت بینالمللی درباره آن منجر شده بهنحویکه شورای امنیت سازمان ملل متحد در سال ۱۳۸۹ در قطعنامهای این فعالیتها را ممنوع کرد و از جمهوری اسلامی ایران خواست به فعالیت موشکهای بالستیک خود خاتمه دهد.
با صرف هزینههای فراوان، این ممنوعیت در جریان مذاکرات اتمی به محدودیت تبدیل شد اما در این سالها با رفتارهای تحریکآمیزی چون درج شعار نابودی کشورها بر روی موشکها، شلیک آنها به خاک عراق، ارایه تسلیحات سبک و سنگین به گروههای شبهنظامی غیردولتی در لبنان، غزه، یمن، عراق، سوریه، افغانستان، سودان و تاسیس پایگاههای موشکی در خاک سوریه و در نزدیکی اسراییل، برنامه موشکی ایران را که میتوانست ماهیتی دفاعی به جبران نبود کافی جتهای جنگنده باشد، به موضوع مخالفت مداوم اروپا و آمریکا بدل کرده است.
یکی از دلایل اصلی که «دونالد ترامپ» برای خروج از توافق برجام و بازگرداندن همه تحریمهای رفع شده عنوان کرد، برنامه موشکی جمهوری اسلامی ایران بود.
ازاینجهت، استراتژی موشکی خامنهای با چالشهای جدی روبهرو است و ابعاد هزینه و فایده آن برای نظام حاکم بر ایران هنوز بهطور کامل روشن نشده است.
استراتژی سوم؛ ادامه تحمیل هزینههای نالازم به زندگی شهروندان ایرانی
سومین استراتژی اصلی خامنهای در طول سیویک سال رهبریاش، دستیابی به فناوری حساسیتبرانگیز چرخه سوخت اتمی در داخل ایران بوده است. به دلیل اطلاع از حساسیتهای بینالمللی بر روی این بخش، ایران سالها بهطور مخفیانه دست به تحقیق و توسعه بر روی روشهای مختلف غنیسازی اورانیوم زد.
افشای این مخفیکاری و سپس تلاش در ارایه نکردن اطلاعات صحیح به آژانس بینالمللی انرژی اتمی به بحرانی پیچیده بدل شد که بیش از سال ۱۳۸۳ تاکنون جمهوری اسلامی ایران و شهروندان ایرانی را درگیر خود کرده است. بهبیاندیگر عمده دوره رهبری آقای خامنهای در درگیری با بحران هستهای سپری شده اما هزینه پیگیری غیراصولی این برنامه، خسارت مادی بزرگ و طولانیمدتی به زندگی شهروندان ایرانی زده است.
به فاصله چند ماه پس از زمان شکلگیری بحران اتمی ایران، تحریمهای سازمان ملل متحد و سپس تحریمهای ایالاتمتحده و اتحادیه اروپا و کشورهایی همچون کانادا، ژاپن و استرالیا آغاز شد.
درحالیکه دولت محمد خاتمی موفقیتهایی در زمینه توسعه اقتصادی و تقویت طبقه متوسط شهری و افزایش رفاه ملی به دست آورده بود، تحریمهای اقتصادی، این روند را معکوس کرد اما طبقهای از «خودی»های نظام جمهوری اسلامی ایران را که در کار «دور زدن تحریم» وارد شده بودند، از مزایای اقتصادی فراوان برخوردار کرد.
«حسن روحانی»، رییسجمهور ایران از این افراد با عنوان «کاسبان تحریم» و محمود احمدینژاد از عوامل آن با صفت «برادران قاچاقچی خودمان» که کنایهای به اعضای سپاه پاسداران بود، یاد کردهاند.
علیرغم توافق هستهای که میتوانست هم برای نظام و هم برای مردم ایران مطلوب باشد، با ماجراجوییهایی که خامنهای اجازه آن را به هوادارانش میدهد همچون رفتارهای تحریکآمیز با برنامه موشکی، ایالاتمتحده از توافق خارج شد و نهتنها تحریمهای سابق را دوباره برقرار کرد که مانع از برخورداری جمهوری اسلامی ایران از منافع رفع تحریمهای اتحادیه اروپا شد. روسیه و چین شرکای دیگر جمهوری اسلامی هم مجبور به اجرای تحریمهای ایالاتمتحده شدند.
اقتصاد ایران و زندگی ایرانیان زیر فشار بیشتر نزدیک به یک دهه تحریم خرد و فرسوده و آسیبپذیر شده است. نرخ رشد اقتصادی که قرار بود دورقمی باشد به کمتر از صفر رسیده و با اصرار خامنهای در خودداری از مذاکره و کاهش تنش با آمریکا، این وضعیت دشوار، چشماندازی هم برای بهبود ندارد.
شکاف بیسابقه بین شهروندان و حکومت، بیثباتی در روابط بینالمللی که به قضاوت منفی درباره اتباع ایرانی هم انجامیده، وضعیتی تحریمی و زوالزده به همراه آیندهای غیرقابلپیشبینی و کدر برای ایرانیان نتیجه سه برنامه اصلی علی خامنهای است که سیویک سال پیش با شروع دوره رهبریاش بهعنوان «استراتژیست نظام» در پیش گرفت و اعمال کرد.
فرامرز داور / ایران وایر
فیلمها و خبرهای بیشتر در کانال تلگرام پیک ایران
«عباس موسوی»، سخنگوی وزارت خارجه جمهوری اسلامی ایران، «علی خامنهای» رهبر نظام را «از دیپلماتهای برجسته دنیا و یک استراتژیست» خوانده است و گفته «دنیا هم به آن اذعان دارد.» او شنبه ۱۳ اردیبهشت در برنامه تلویزیونی «شبگرد» درباره خامنهای گفت: «اعتقاد دارم ایشان یکی از دیپلماتهای برجسته دنیا و یک استراتژیست فوقالعاده هستند که دنیا نیز به آن اذعان دارد. همه این موضوع را قبول دارند که رهبر انقلاب فردی است که دنیا، مناسبات، قدرتها و نقاط ضعف کشورها و افراد را میشناسد و تصمیمگیری میکنند.»
خامنهای با سیویک سال رهبری یکی از قدیمیترین رهبران حال حاضر در جهان است. اساس قدرت و ثروت موجود در ایران در اختیار اوست و رییسجمهور که قانون اساسی او را نفر اول اجرایی در کشور میداند، بدون موافقت رهبر حتی قادر به پذیرش یک سند آموزشی از یونسکو (سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی ملل متحد) نیست.
در چنین وضعیتی که خامنهای قدرت و ثروت مطلق را در اختیار دارد، میتواند اجرای سیاستها و استراتژی خود را به مجموعه مدیریتی کشور تحمیل کند. فارغ از اینکه هزینه و نتیجه چنین سیاستهایی چیست، در اختیار داشتن قدرت به او امکان میدهد آنچه را که میخواهد به اولویت حکومت تبدیل کند.
در سی سال گذشته آقای خامنهای چند اولویت و به بیان عباس موسوی «استراتژی» اصلی داشته که مهمترین آنها در سه بخش سیاسی شکل دادن یک گروه سیاسی وابسته به خود برای امور اجرایی، در بخش نظامی تقویت نهاد حامی و یافتن جایگزین برای کمبود ادوات نظامی و در بخش علمی دستیابی به چرخه سوخت اتمی بوده است.
خامنهای در شرایط ناپایداری رهبری خود را آغاز کرد. به دلیل نداشتن عنوان مرجعیت ابتدا انتخاب او موقت بود و برخی از روحانیون مجلس خبرگان با شرط اینکه او را از نظر فقهی کمک خواهند کرد، به رهبری او رای دادند. خودش در جلسه خبرگان خطاب به اعضا گفته بود رهبری او به دلیل نداشتن مرجعیت یک رهبری «صوری» خواهد بود.
در دهه اول حکومت، خامنهای بیت رهبری را که در دوره خمینی از جمع کوچکی تشکیل شده بود چنان وسعت داد که به یک دولت موازی که اختیار نهادهای نظامی، رسانهای و قوه قضاییه را در اختیار دارد، تبدیل شد. دفتر رهبری از یک بیت کمتر از صدنفره به یک نهاد عریض و طویل در دوره آقای خامنهای تغییر پیدا کرد که به منابع مالی تازهای برای اداره احتیاج داشت. تامین این مقدار ثروت، عامل دیگری بود که قدرت نهاد تازهساز را افزایش داد. علیرغم گذشت بیش از سی سال از رهبری او هنوز مشخص نیست که این نهاد چه مقدار سهم از بودجه سالانه کشور دارد و به چه نحوی و کجا آن را هزینه میکند.
خامنهای با این تشکیلات و تقویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی قدرت خود را تثبیت کرد. «سپاه ولیامر»، شاخهای از سپاه پاسداران که وظیفه او حفاظت از رهبر، دفتر و تشکیلات وابسته به اوست، در همین دوره تاسیس شد. پس از تجربه ریاست جمهوری «اکبر هاشمی رفسنجانی» و «محمد خاتمی»، یعنی بیش از دو دهه پس از شروع رهبری، خامنهای «استراتژی» اصلی خود را مطرح کرد که سامان دادن به یک طیف سیاسی وابسته به خود بود.
استراتژی اول: شکستخورده با هزینههای گزاف برای نظام
«اصولگرایان» که نه محافظهکار بودند و نه اصلاحطلب از همینجا متولد و «محمود احمدینژاد» نماد آن شد. خامنهای در بیستمین سال رهبریاش یعنی سال ۱۳۸۸ که به نتیجه انتخابات به نحوه بیسابقهای از سوی شهروندان اعتراض شده بود، تعارفات مرسوم خود را کنار گذاشت و تمامقد از احمدینژاد حمایت کرد و دوستان و همکاران سابقش را از خود راند یا روانه زندان و حصر خانگی و انزوا کرد.
محمود احمدینژاد که خامنهای تمام اعتبار خود را خرج او کرده بود و تصور میشد گروه سیاسی تازهای خلق کرده که از صدر تا ذیل وابسته و مدیون رهبر است، دو سال پس از انتخابات جنجالی بنای ناسازگاری با خامنهای گذاشت و چنان مغضوب شد که رهبر از او خواست دیگر در انتخابات ریاست جمهوری شرکت نکند اما او برخلاف خواسته خامنهای این کار را انجام داد که البته از سوی شورای نگهبان رد صلاحیت شد.
احمدینژاد در این سالها یکی از صریحترین منتقدان خامنهای بوده. بدون اینکه شخص او را هدف قرار دهد منصوبان او همچون «صادق لاریجانی» را «دیکتاتور» خوانده و گفته «شیوه اداره کشور را قبول ندارد.»
سرانجام استراتژی خامنهای در ساخت یک گروه سیاسی «خودی» بهجایی رسیده که اطرافیان او از بازماندگان هاشمی رفسنجانی و خاتمی نگرانی کمتری نسبت به احمدینژادیها دارند. بازداشتیهای زیاد، افراد در حصر، مسایل مربوط به کشتهشدگان اعتراضات انتخابات ۱۳۸۸ باعث شده که موضوع برای افکار عمومی همچنان مفتوح باشد. در برابر طیفی از سیاستمدارانی که هنوز به رهبر وفادار هستند، مجوز و مصونیت قضایی پیدا کردهاند دست به هر نوع فساد اقتصادی بزنند. «محمدباقر قالیباف» نماد این دست افراد پیرامون خامنهای است.
استراتژی رهبری در پرورش نیروی سیاسی وابسته به خود، با هزینه و خسارات فراوان، به چنین نتیجهای رسیده و بهطور کامل شکست خورده است.
استراتژی دوم؛ تحمیل هزینههای زیاد و نامشخص بودن هزینه و فایده
دومین استراتژی علی خامنهای در دوره رهبریاش تلاش برای افزایش قدرت نظامی جمهوری اسلامی ایران بوده است. اساس تمرکز این سیاست بر طراحی و تولید موشک با بردهای متنوع بوده است. علت آن ناتوانی جمهوری اسلامی ایران در خرید هواپیماهای نظامی و پایین رفتن قدرت هوایی بوده است.
در نبود امکان خرید جنگنده و دور از دسترس بودن ساخت آن در داخل، خامنهای نیروهای تحت امرش را بر طراحی و تولید موشکهای متنوعی متمرکز کرد که فناوری ساخت آن از کره شمالی و چین قبلا به داخل آورده شده بود.
در این سالها جمهوری اسلامی ایران هرکجا احساس خطر کرده از توانایی موشکی خود گفته، آزمایش و مانور انجام داده و از «شهرهای زیرزمینی موشکی» رونمایی کرده است.
تاکید روزانه بر برنامه موشکی، به حساسیت بینالمللی درباره آن منجر شده بهنحویکه شورای امنیت سازمان ملل متحد در سال ۱۳۸۹ در قطعنامهای این فعالیتها را ممنوع کرد و از جمهوری اسلامی ایران خواست به فعالیت موشکهای بالستیک خود خاتمه دهد.
با صرف هزینههای فراوان، این ممنوعیت در جریان مذاکرات اتمی به محدودیت تبدیل شد اما در این سالها با رفتارهای تحریکآمیزی چون درج شعار نابودی کشورها بر روی موشکها، شلیک آنها به خاک عراق، ارایه تسلیحات سبک و سنگین به گروههای شبهنظامی غیردولتی در لبنان، غزه، یمن، عراق، سوریه، افغانستان، سودان و تاسیس پایگاههای موشکی در خاک سوریه و در نزدیکی اسراییل، برنامه موشکی ایران را که میتوانست ماهیتی دفاعی به جبران نبود کافی جتهای جنگنده باشد، به موضوع مخالفت مداوم اروپا و آمریکا بدل کرده است.
یکی از دلایل اصلی که «دونالد ترامپ» برای خروج از توافق برجام و بازگرداندن همه تحریمهای رفع شده عنوان کرد، برنامه موشکی جمهوری اسلامی ایران بود.
ازاینجهت، استراتژی موشکی خامنهای با چالشهای جدی روبهرو است و ابعاد هزینه و فایده آن برای نظام حاکم بر ایران هنوز بهطور کامل روشن نشده است.
استراتژی سوم؛ ادامه تحمیل هزینههای نالازم به زندگی شهروندان ایرانی
سومین استراتژی اصلی خامنهای در طول سیویک سال رهبریاش، دستیابی به فناوری حساسیتبرانگیز چرخه سوخت اتمی در داخل ایران بوده است. به دلیل اطلاع از حساسیتهای بینالمللی بر روی این بخش، ایران سالها بهطور مخفیانه دست به تحقیق و توسعه بر روی روشهای مختلف غنیسازی اورانیوم زد.
افشای این مخفیکاری و سپس تلاش در ارایه نکردن اطلاعات صحیح به آژانس بینالمللی انرژی اتمی به بحرانی پیچیده بدل شد که بیش از سال ۱۳۸۳ تاکنون جمهوری اسلامی ایران و شهروندان ایرانی را درگیر خود کرده است. بهبیاندیگر عمده دوره رهبری آقای خامنهای در درگیری با بحران هستهای سپری شده اما هزینه پیگیری غیراصولی این برنامه، خسارت مادی بزرگ و طولانیمدتی به زندگی شهروندان ایرانی زده است.
به فاصله چند ماه پس از زمان شکلگیری بحران اتمی ایران، تحریمهای سازمان ملل متحد و سپس تحریمهای ایالاتمتحده و اتحادیه اروپا و کشورهایی همچون کانادا، ژاپن و استرالیا آغاز شد.
درحالیکه دولت محمد خاتمی موفقیتهایی در زمینه توسعه اقتصادی و تقویت طبقه متوسط شهری و افزایش رفاه ملی به دست آورده بود، تحریمهای اقتصادی، این روند را معکوس کرد اما طبقهای از «خودی»های نظام جمهوری اسلامی ایران را که در کار «دور زدن تحریم» وارد شده بودند، از مزایای اقتصادی فراوان برخوردار کرد.
«حسن روحانی»، رییسجمهور ایران از این افراد با عنوان «کاسبان تحریم» و محمود احمدینژاد از عوامل آن با صفت «برادران قاچاقچی خودمان» که کنایهای به اعضای سپاه پاسداران بود، یاد کردهاند.
علیرغم توافق هستهای که میتوانست هم برای نظام و هم برای مردم ایران مطلوب باشد، با ماجراجوییهایی که خامنهای اجازه آن را به هوادارانش میدهد همچون رفتارهای تحریکآمیز با برنامه موشکی، ایالاتمتحده از توافق خارج شد و نهتنها تحریمهای سابق را دوباره برقرار کرد که مانع از برخورداری جمهوری اسلامی ایران از منافع رفع تحریمهای اتحادیه اروپا شد. روسیه و چین شرکای دیگر جمهوری اسلامی هم مجبور به اجرای تحریمهای ایالاتمتحده شدند.
اقتصاد ایران و زندگی ایرانیان زیر فشار بیشتر نزدیک به یک دهه تحریم خرد و فرسوده و آسیبپذیر شده است. نرخ رشد اقتصادی که قرار بود دورقمی باشد به کمتر از صفر رسیده و با اصرار خامنهای در خودداری از مذاکره و کاهش تنش با آمریکا، این وضعیت دشوار، چشماندازی هم برای بهبود ندارد.
شکاف بیسابقه بین شهروندان و حکومت، بیثباتی در روابط بینالمللی که به قضاوت منفی درباره اتباع ایرانی هم انجامیده، وضعیتی تحریمی و زوالزده به همراه آیندهای غیرقابلپیشبینی و کدر برای ایرانیان نتیجه سه برنامه اصلی علی خامنهای است که سیویک سال پیش با شروع دوره رهبریاش بهعنوان «استراتژیست نظام» در پیش گرفت و اعمال کرد.
فرامرز داور / ایران وایر
فیلمها و خبرهای بیشتر در کانال تلگرام پیک ایران
منبع خبر: پیک ایران
اخبار مرتبط: سرانجام سه استراتژی اصلی خامنه ای/ «دیپلمات برجسته» چگونه ایران را اداره می کند؟
موضوعات مرتبط: سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شورای امنیت سازمان ملل متحد وزارت خارجه جمهوری اسلامی نظام جمهوری اسلامی ایران انتخابات ریاست جمهوری اعضای سپاه پاسداران برنامه موشکی ایران برنامه تلویزیونی دولت محمد خاتمی نتیجه انتخابات هاشمی رفسنجانی توسعه اقتصادی اتحادیه اروپا تحقیق و توسعه شورای نگهبان مصونیت قضایی اقتصاد ایران دور از دسترس افکار عمومی مجلس خبرگان
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران