زندگی دوگانه روزنامهنگاران؛ یا دستورالعمل روزنامهنگاری در دوران اختناق
مجتبی رحیمی
یکی از روزهای هفتهای که گذشت «روز جهانی آزادی مطبوعات» بود که از سال ۹۳ در تقویم سازمان ملل قرار گرفته است. بر اساس گزارش جدید سازمان «گزارشگران بدون مرز»، از میان ۱۷۵ کشور جهان، ایران در رتبه ۱۷۲ از نظر آزادی رسانه و مطبوعات قرار دارد. در آخرین پژوهشی هم که در زمینه تیراژ روزنامههای سراسری در ایران انجام شده، میانگین تیراژ کمتر از ۲هزار نسخه در روز است. «روزنامهها برای مردم ملالآور» شدهاند؛ هرچند«دولت هم برای روزنامهها ملالآور است». پس چگونه می توان در چنین شرایطی به عنوان یک روزنامهنگار زندگی کرد؟ آن هم روزنامهنگاری که جرات بیان حقایق را داشته باشد.
به نظر میرسد که شرایط به گونهای پیش رفته است که پیشگویی مارکس* درباره رابطه نویسندگان مطبوعات و سانسور کاملا محقق شده است. او سال ها پیش نوشته بود: «نخستین شرط آزادی مطبوعات این است که روزنامه نگاری شغل نباشد. نویسندهای که مطبوعات را در حد وسیله امرار معاش تنزل میدهد، برای این بردگی درونی خود مستوجب کیفری بیرونی، یعنی سانسور است».
وضعیت کنونی روزنامهنگاری در ایران ظاهرا چنین مسئلهای را تأیید میکند. برای عبور از وضعیتی که در آن قرار داریم، نیازمند مبارزانی در عرصه روزنامهنگاری هستیم که مطبوعات را تنها وسیله امرار معاش ندانند و بیمحابا به سانسور حملهور شوند. اما اجازه دهید کمی به واقعبینی مجال دهیم و بگوییم که این مبارزان، حتی اگر تعدادشان بیش از تعداد انگشتان یک دست باشد، باز هم نمیتوانند تغییری در وضعیت ایجاد کنند. ممکن است حتی الگوی آرمانیشان موجب نقض غرض شود: یعنی این حمله بیمحابا با اعمال سانسور شدیدتر از سوی حاکمان روبرو شود. اما آیا میتوان پیشگویی مارکس را به گونهای تفسیر کرد که به جای تک چراغهای مبارزه با سانسور و خفقان، روزنامهنگاران ما هم مانند همتایانشان در دنیا از آزادانه نوشتن امرار معاش کنند؟
هرچند در ابتدا به نظر میرسد که شرایط فعلی روزنامهنگاری در ایران شاهد دیگری باشد بر توتالیتاریسم حکومتی؛ اما من با این نظر موافق نیستم. از نظر من، بخشی از روزنامهنگاران ایران توانستهاند با استفاده از فضای مجازی، تا حدودی شرایط سانسور را به چالش بکشند. این روزنامهنگاران خصوصا طی ده سال اخیر توانستهاند معاش خود را از روزنامهها و رسانههایی تأمین کنند که دقیقا مطابق الگوی مارکس عمل میکنند، اما با وجود شبکههای مجازی، هر روز روزنامهنگاران بیشتری سعی میکنند که خود را از این باتلاق نجات دهند. این مسئله باعث شده تا اصلی نانوشته شکل بگیرد: به معاشت فکر کن و به سانسور تن بده؛ اما در شبکههای مجازی آزادی بیان را تقویت کن. این اصل که به صورت ناخودآگاه بین روزنامهنگاران ایران گسترش یافته، میتواند چراغ راهی باشد که هرچند کمنور، از خاموشی مطلق جلوگیری میکند. شاید دستورالعملی باشد برای روزنامهنگاری در دوران اختناق.
پایبندی به این اصل میتواند گمراهکننده و خطرناک هم باشد. به نظر میرسد که هرچه پیش می رویم، رسانههای غرق شده در سانسور بیشتر به حضور مجازی روزنامهنگارانشان حساس میشوند. آخرین مورد آن اخراج همکارمان (اینجا) از خبرگزاری ایسنا به دلیل نوشتههای صفحه توییترش بود. از سوی دیگر، فعالیت روزنامهنگاران در فضای مجازی بستری است برای تحقق الگوی مورد نظر مارکس؛ جدایی امرار معاش از ضرورت تن دادن به سانسور. به علاوه قضاوت مخاطبان هم دقیقتر میشود: شاید لازم باشد برای تحلیل آثار مطبوعاتی رسانههای رسمی، ضروریات مادی نویسندگانش را در نظر بگیریم. اما در مقابل، تولید مکرر همین آثار در فضای مجازی دیگر هیچ توجیهی ندارد. نه امرار معاشی از فعالیت مجازی صورت میگیرد و نه کسی آنها را مجبور به فعالیت در آن کرده است. پس اگر نمیخواهند برای تحقق آزادی بیان ذرهای خطر کنند، حداقل میشود به قول آرنت «انفعال و سکوتی شرافتمندانه» کرد.
*سانسور و آزادی مطبوعات، کارل مارکس، صفحه ۵۲، نشر اختران
منبع: مجمع دیوانگان
منبع خبر: کلمه
اخبار مرتبط: زندگی دوگانه روزنامهنگاران؛ یا دستورالعمل روزنامهنگاری در دوران اختناق
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران