محمدمهاجری: مجلس یازدهمی ها با هیاهو و شلوغ کردن فضا، بدنبال پوشاندن ضعفهای خود خواهند بود/میرسلیم احساسی برخورد می کند/قالیباف اهل تئوری نیست
چرا هر گونه بحث و نقد و تحلیل در مورد مجلسی که به مجلس یازدهم یا مجلس منتخب معروف است، با واکنش تند برخی از محافل اصولگرا از جمله روزنامه کیهان رو به رو میشود؟ گوینده هرکه باشد متهم است به تخریب، فرار از ناکامیهای دولتهای یازدهم و دوازدهم و مسئول کارنامهی حسن روحانی.
مهاجری: به نوعی احساس میشود که میخواهند جوّی درست شود که کسی به مجلس نزدیک نشود(!) به تعبیری درستتر، در واقع اصولگراها نمیخواهند اجازه دهند که «ریخت شناسی» این مجلس، مشخص شود؛ آن هم وقتی از همین الان کارکردها یا کارنامهی آیندهی این مجلس قابل پیش بینی و ارزیابی است.
نه من بلکه همهی اصولگراها میگویند احتمالا این مجلس، مجلس ضعیفی خواهد بود، هم به لحاظ کمیت آرا یعنی تعداد افرادی که در انتخابات شرکت کردهاند ـ مثلا میدانید در تهران این رقم به 24درصد میرسد ـ و خودشان هم میدانند که به لحاظ کمّی این گونه است، و هم به لحاظ کیفی زیرا علیرغم همهی شعارهایی که دادهاند، واقعاً و اصلاً نتوانستند افراد زُبده، متخصص و نیروهای کارآمد را در لیست بگنجانند و وارد مجلس کنند. در واقع از همان ابتدا مجلس را برای بازیهای خاصی چیدهاند یعنی عضوگیری مجلس برای یک سری بازیهای خاص است که بخشی از آن بازیها قرار است به طور مثال در 1400 اتفاق افتد. بنابراین چون مجلس را برای بازی آفریدند، خود به خود و به اصطلاح، افرادی که تخصص کافی داشته باشند مد نظرشان نبوده است. حالا ممکن است این وسط یکی ـ دو نفری «بُر خورده» و وارد شده باشند یعنی افراد متخصص آمده باشند ولی از اول، ایده و تصمیم «اصولگرایان تندرو» این نبوده که یک مجلس کارآمد وجود داشته باشد. آنها مجلسی میخواهند که اهل دعوا باشد و در واقع با این هدف این مجلس آمده است. حال چون خودشان این نقطه ضعفها را میدانند و میدانند که چه کاری کردهاند طبیعتاً هیاهو میکنند تا نه تنها کسی به نقد این مجلس نپردازد بلکه به آن نزدیک نیز نشود.
یعنی میخواهند بلایی که سر اصلاحطلبها آوردهاند این بار سر مجلس و خودشان بیاورند؟
مهاجری: نمیخواهند بلایی سر خودشان یا اصلاحطلبها بیاورند بلکه میخواهند بلایی سر مملکت بیاورند. در واقع میخواهند جامعهای تک صدایی به وجود آورند؛ جامعهای که کسی در آن اظهار نظر نکند. از همین الان بعضیهاشان می گویند: «فضای مجازی را محدود کنید و ببندید». دلیل کاملاً روشن است که نمیخواهند یک فضای باز وجود داشته باشد که مخالفینِ این مجلس هم انتقاد کنند.
یکی از مباحث خیلی مهم که در بحث اصولگرایی همیشه مورد توجه بوده، فاقدلیدر بودن این گروه است؛ یعنی همیشه میگفتند اصولگراها لیدر ندارند. حال به نظر شما الان مجلس هم به تبعِ لیدر نداشتنِ اصولگرایان، فاقد لیدر است؟
نه! به نظر من جریان اصولگرایی 50 تا لیدر دارد. الان جریان اصولگراها لیدرهای متعدد دارد. در همین فضایی که دعوا سر رئیس مجلس است، جریان احمدی نژاد یک طرف، پایداری یک طرف، جریان قالیباف یک طرف، آقای میرسلیم یک طرف و... هنوز نرفتهاند زیر یک سقف. این حجم از دعوا دیدنی است. حالا بعداً که بروند زیر یک سقف خواهید دید که مشکل بیشتر
می شود. بنابراین مشکل جریان اصولگرایی بدون لیدر بودن نیست. اتفاقاً مشکل اینجاست که لیدرهای متعدد دارند و میدانید که گفتهاند:
« یک فرمانده بد بهتر از دو فرمانده خوب است!» این مشکل جریان اصولگرایی است که هر کسی ساز خودش را میزند.
فهرستوار و به صورتِ 1، 2، 3، 4... پیشبینیهای شما برای مجلس یازدهم چگونه است؟ یعنی اهم و مهم آن پیشبینیهایی که میتوانید فهرست کنید برای مجلس یازدهم؟
مجلس یازدهم دغدغه من نیست(!) چون تصورم این است که این مجلس هیچ کار خاصی نخواهد کرد. درست مثل این که یک تیم والیبال درست کنیم که متوسط قدشان 150 تا
160 سانتیمتر باشد. شما فکر میکنید در کدام مسابقه میتوانند برنده شوند؟ اصلاً فرض کنید یکی دو نفری هم قدشان 240 سانت باشد. بنابراین امید و دغدغهای ندارم و وقتی چنین امیدی ندارم، چرا باید پیشبینی داشته باشم؟
آقای قالیباف رئیس مجلس میشود؟ یعنی به نظر شما آیا در این دعوا، اصولگرایان با اصولگرایان، بر سر آن که چه کسی روی صندلی ریاست مجلس بنشیند، قمار می کنند؟ معامله میکنند؟ اصلاً کوتاه میآیند ؟
نه! چرا کوتاه بیاید؟! آقای قالیباف اهل کوتاه آمدن نیست. بالاخره این صندلی مدعیانی دارد. آقای قالیباف هم آدم اهل معاملهای است. همچنین پشتیبانان متعددی دارد. تا الان مشکل اساسیاش برای ریاست بر مجلس این بوده که میخواسته تعداد آرا بیشتری برای ریاست جمع کند. الان می تواند به سهم خودش یک رئیس مجلس قوی باشد.
یک نکتهای هم دیدم که بعضیها دربارهی رئیس مجلس میگویند - هم بعضی از احمدی نژادیها و هم دیگران - حتی آقای میر سلیم نیز گفته است و آن این که از این به بعد میخواهند نقش رئیس مجلس را در حد «مُبصر» کاهش دهند که کسی شلوغ نکند، سر موقع حرف بزند، به موقع بیاید و به موقع برود. از نظر این عده، رئیس مجلس نقش سخنگو را دارد که مودبانهاش یعنی همان مبصر کلاس. آقای قالیباف برای این کار و این تفکر و این نگاه نسبت به جایگاه رئیس مجلس، گزینهی درستی است.
اگر چه گفتید مجلس دغدغهی شما نیست ولی توجیه نیز هستید که مجلس یکی از قوای سهگانهی است. در این صورت یعنی میخواهند شان مجلس را تا کجا پایین بیاورند؟
مهاجری: من این مجلس را کاملاً مشروع و کاملا قانونی میدانم. چند وقت پیش هم نوشتم که مجلس یازدهم مثل «زن بابا» است؛ زن بابا هم مشروع و هم قانونی است ولی همه دوستش ندارد. در واقع همهی مزایای حقوقیای که مادر هر فرد دارد، زن بابا نیز دارد ولی محبوبیت بین همه ندارد. مجلس یازدهم بالاخره قانونی است، مشروعیت دارد، طبق قانون انتخاباتش برگزار شده است و شورای نگهبان انتخابات را تایید کرده و اعتبارنامهی نمایندهها را داده است. مجلس یازدهم کاملاً مشروع و قانونی است ولی محبوب قشرها نیست.
در همهی تحلیلها و گفتهها این حرف نمایانتر بود که مجلس یازدهم مقدمهای برای انتخابات ریاست جمهوری 1400 است. انتخابات با مشارکتی که همه در جریان هستیم و مجلس ترکیب خودش را شناخت. از قرار معلوم چهار سال میخواهند «شعاردرمانی» کنند. نکند از حالا خیال میکنند چنین مدلی برای ریاست جمهوری و انتخاب رئیس قوهی مجریه نیز
می تواند تکرار شود؟
مهاجری: مجلس یازدهم سنگ محکی را ایجاد کرد و آن این که نمایندهی هر تعداد از افراد جامعه هم که باشی، میشود یک مجلس درست کرد. الان هم دارند در بوق و کرنا میکنند که آقا این مجلس، مجلسی انقلابی است، فلان است و چنان... این در واقع مقدمه است که اگر در انتخابات ریاست جمهوری هم، یک رئیسجمهور با همین تعداد و درصد آرای مردم انتخاب شد، عادی جلوه دهند و بگویند مگر چیز بدی است؟
به نظر شما تفکر، تفکر خطرناکی نیست؟
مهاجری: نه! چرا خطرناک؟ از نظر آنها که مطلوب است...
شعار درمانی یا دعوا درمانی؟!
بالاخره رو به رویشان یک جامعه است که چشم و گوش بسته نیست. فکر نمیکنید این تفکر جامعه را تحریک کند؟
مهاجری: مجلس یازدهم مجلسی است که از همین الان برخی نمایندگانش نشان دادهاند که با دعوا شروع خواهد شد(!) شما اسمش را گذاشتید «شعار درمانی»، من میخواهم اسمش را بگذارم «دعوا درمانی»؛ شروع کنند به همه گیر بدهند، به مجلس قبلی گیربدهند، به دولت گیر بدهند، حتی به آدمهای عادی گیر بدهند و با این گیرها در واقع فضایی فراهم کنند که مردم به آنها امیدوار شوند. این کار و این شیوه ممکن است برای مدتی جواب بدهد اما بعد از مدتی خیر.
این که شما میگویید آیا برای جامعه خطرناک است یا نه، اصلاً برای آنها این دغدغه نیست و برای آنها خطر حساب نمیشود. اساساً به این که بعد چه کار کنند، نیندیشیدهاند یعنی در بند اینگونه مسائل نیستند. فقط مهم به دست آوردن راحت مجلس بود.
چنین مجلسی آن قدر درگیر خودش هست که وقت نمیکند به دولت بپردازد. پس میتوان گفت چنین مجلسی به نوعی خوش به حالِ حسن روحانی است؟
مهاجری: این مجلس ممکن است برای دولت دردسر درست کند. به هر حال معمولاً کسی که میخواهد صدایش را بلند کند، خیلی دنبال این نیست که خردمندانه حرف بزند. اگر در یک محل، یکی شروع کند به فریاد کشیدن، همهی مردم را آزار می دهد. کسی نمیتواند بگوید من خیلی خوش به حالم است چون مخاطبِ کسی که دارد داد میزند، من نیستم. در هر حال همهی جامعه ملتهب و مضطرب میشود و... . اینها مجموعهای از اهداف آنها است. اصلاً با همین ملتهب و مضطرب کردن جوّ جامعه میخواهند انتخابات 1400 را به هر طریق ممکن ماِل خود کنند.
هرکس یادداشتهای شما را دنبال کند متوجه پالسهایی میشود که مجموعهی حال حاضر در قامت مجلس منتخب، در جاهای مختلف بودهاند و امتحان خودشان را پس دادهاند و در یک نگاه کلی و به اصطلاح از این مجلس عملکرد چندانی با این اوضاع فعلیشان بیرون نخواهد آمد. این اعتقاد کلی شما است؟
به نظرم خیلی از اینها شامل همین برداشت میشوند. آقای قالیباف غیر از دوران دفاع مقدس چه رزومهی قابل دفاعی دارد؟ چه کاری برای توسعهی سیاسی و اندیشهی سیاسی مملکت کرده است؟ اگر مدعی است بیاید و 20 دقیقه دربارهی یک موضوع سیاسی بحث کند. به لحاظ ایده و تئوری، به لحاظ عملی بیاید بحث کند. اصلاً اهل این داستانها نیست(!) نه تنها اهلش نیست که اصلاً دوست ندارد. نه تنها دوست ندارد که اصلاً نمیخواهد(!) بخواهد هم نمیتواند. بنابراین نمیتوان خیلی امیدوار بود.
همین آقای میرسلیم که تازه از مجریان پر سابقهی کشور است، وقتی حرف میزند فکر میکنید که یک دانشجوی 20 یا 21 ساله احساساتی که سال اول و دوم دانشگاه است در حال انتقاد کردن است. یعنی اصلاً تصور این که این آدم، پخته باید صحبت کند، تصور محالی است. نه حالا، در مبارزات انتخابات ریاست جمهوری 96 نیز همین گونه بود.
بگذارید خیالتان را راحت کنم: من وزنهی مهم یا آدم وزینی که بشود به جامعهی سیاسی کشور ارائهاش کرد، واقعاً ندیدم(!) حالا ممکن است «تک و توک» چندتایی هم باشند که بتوان به آنها امید بست. به همین دلایل است که من دغدغهی مجلس را ندارم.
از مجلس و اصولگراها فاصله بگیریم.بعد از استعفای آقای موسوی لاری، از هر طرف و هر جناحی واکنشهای بسیار زیادی دیدیم،تا جایی که نوبت رسید به آقایان زیباکلام و کرباسچی که آن یکی مستقیماً رئیس دولت اصلاحات را مورد ملاطفت قرار داد و این یکی هم گفت اصلاحات مرده فقط چون کرونا بوده، ختم برایش برگزار نکردیم... تحلیل کلی شما در مورد جناح اصلاحطلب پس از استعفای آقای موسوی لاری و این واکنشهایی که شما به عنوان یک روزنامهنگار دنبال میکنید، چیست؟
قاعدتاً باید به عنوان یک اصولگرا خیلی خوشحال باشم که زمین اصلاحطلبها شخم زده شده و همگی از بین رفتهاند اما واقعیت این است که به هیچ وجه این طور نیست. بگذارید فوتبالی به داستان نگاه کنیم:
اگر یک استقلال قوی و یک پرسپولیس قوی نداشته باشید هیچ وقت فوتبال زیبا و دلخواه شکل نمیگیرد. اگر یکی از اینها خیلی ضعیف باشد هیچ جذابیتی در فوتبال وجود نخواهد داشت. همیشه یکی 10 تا گل میخورد و دیگری هم 10 تا گل میزند. بنابراین من شخصاً از این موضوع خوشحال نیستم. یعنی هرچه اصلاحطلبها قدرتمندتر و با نشاطتر در صحنهی سیاسی کشور حضور داشته باشند به نفع اصولگرایان است چون در واقع وقتی میخواهد رقابت کند مجبور هست که توانمندیهای خودش را افزایش دهد. اگر استقلال یک تیم قوی باشد، پرسپولیس مجبور هست برود بازیکن خوب بیاورد، تاکتیک و تکنیک و همه چیز را متناسب با توانمندیهای حریف تنظیم کند. اما اگر تیم مقابل ضعیف باشد میگوید من هم احتیاجی ندارم که خودم را تقویت کنم و همین اندازهای که هستم عالی است. اما اگر حریف قدر باشد در واقع خود به خود تحریک میشود. این بحث اول من است.
بحث دوم این است که به نظرم اصلاحطلبها از یک موضوعی غافلند و آن این که تفکر اصلاحطلبی در یک برهه و زمان و گروه خلاصه نمیشود. اصلاً بحث اصلاحطلبی منحصراً در دوم خرداد 76 هم به وجود نیامد(!) شاید حتی یک مقداری زودتر هم به وجود آمد. منظور همان تفکر چپ است که در سالهای 60 و 59 به وجود آمده بود که البته بعدها اکثرشان شدند همین اصلاحطلبهایی که میشناسیم.
واضحتر این که تفکر اصلاحطلبی همواره در لایههای زیرین جامعه وجود دارد و از قدیم هم وجود داشته است. یک دفعه و در دوم خرداد 76 ناگهان از آسمان نازل نشده بلکه در لایهها و طبقات مختلف و زیرین جامعه این تفکر اصلاحطلبی وجود داشت منتها به آن توجه نشده بود. به صورت جوانههای خیلی کوچک یا به صورت بذری زیر خاک بود اما وقتی یک باران خوبی آمد، زمین مستعدی پیدا شد و یک دوم خردادی به وجود آمد، تفکر اصلاحطلبی هم قد کشید و خودش را نشان داد.
من معتقدم آن چیزی که آقای زیباکلام معتقد است و گفته که «اصلاحات مرده و ما ختم برایش نگرفتیم چون کرونا بود» منظورشان جناح اصلاحات است نه تفکر اصلاحات. تفکر اصلاحطلبی از بین نمیرود. میخواهم بگویم تفکر اصلاحطلبی زمینههای ماندگاریاش خیلی بیشتر از تفکر اصولگرایی است چون اصلاحطلب ها خیلی راحتتر میتوانند تفکر مسلط بر جامعه را نمایندگی کنند؛ تفکر نسل نو را.
ببینید آزادی سیاسی را همه دوست دارند، توسعه سیاسی را همه دوست دارند، حقوق بشر را همه دوست دارند. و اما این مقولهها را جوانها بیشتر دوست دارند و این آیتمهایی که گفتم در تفکر اصلاحطلبی راحتتر جواب میدهد و راحتتر میتواند خودش را بین مخاطبانش جا بیندازد تا اصولگرایان. بنابراین من فکر میکنم اگر تصور شود که اصلاحطلبی به عنوان یک تفکر مرده، فکر غلطی است. اما یکی از دلایلی که الان اصلاحطلبها از یکدیگر عصبانی هستند این است که در سال 92 از آقای روحانی حمایت کردهاند. خب باید دید چرا این کار را انجام دادهاند؟!
روحانی انتظارات و توقعات اصلاح طلبانِ حامی خود را برآورده نکرد
اصلاحطلبها ـ یک بخشی از آنها ـ کاملاً بر اصول خود معتقد هستند و میگویند ما باید رئیسجمهوری پیدا کنیم که کاملاً اصلاحطلب باشد یا کاندیدایی پیدا کنیم که کاملاً اصلاحطلب باشد .
در انتخابات سال 84 آقای معین بود، آقای کروبی بود، کاندیداهای مختلفی بودند. در همان زمان هم بعضیها میگفتند آقای کروبی مصداق یک اصلاحطلب کامل است. بعضیها میگفتند آقای معین اصلاحطلبتر است. یک عده هم میگفتند روی این دو چهره سرمایهگذاری نکنید، بروید پشت سر آقای هاشمی بایستید، آقای هاشمی ممکن هست که اصلاحطلب نباشد اما به هر حال، ضد اصلاحات هم نیست.
در مورد آقای روحانی دقیقاً همین اتفاق افتاد منتها آقای روحانی که رئیسجمهور شد راه خودش را رفت. به هر حال کسی که کاملاً اصلاحطلب نباشد، طبیعی است که همهی تخم مرغهایش را در سبد اصلاحطلب-ها نمیگذارد. اما اصلاحطلبها بر عکس روحانی عمل کردند و آمدند همهی تخم مرغهای موجود را در سبد آقای روحانی چیدند و آن انتظار و توقعی که داشتند، آقای روحانی برآورده نکرد. بنابراین دچار یاس شدند و این اتفاقی که الان دارد در بین اصلاحطلبها میافتد و حرف و حدیثهایی که وجود دارد، به این تغییر و تفاوت دیدگاه باز میگردد. اگر دیده باشید به همدیگر نقد دارند که ما از این به بعد به کاندیداهای اجارهای رای نمیدهیم و فقط به کاندیداهای تمام عیار و از جنس اصلاحطلبی رای میدهیم. معتقدم جریان اصلاحطلب با این انشقاق نظرهایی که پیدا کرده است، به این زودیها نخواهد توانست خودش را به یک انسجام سریع برساند مگر این که اصولگرایان بیایند چند سالی همهی کارها را خراب کنند، جامعه از نوع عملکرد اصولگرایان سرخورده و بیدار بشود و بعد اصلاحطلبها کمکم شروع به بازسازی خودشان کنند. خلاصه این که من شخصاً حرفهای آقای زیباکلام (اصلاحطلبی مُرد ) را اگر به معنی جناح اصلاح-طلب باشد قبول دارم و اما اگر به معنی تفکر اصلاحطلب باشد قبول ندارم.
اگر خواسته باشم مجموع گفتههای شما را در یک جمله جمعبندی کنم: ما در کشور یک تفکر اصلاحطلبی و یک تفکر اصولگرایی داریم و یک جناح و جبهه اصلاحطلبی و یک جناح و جبهه اصولگرایی که هر کدام دارند راه خودشان را میروند؟!
یک وقتی آقای محبیان حرف خوبی زده بود که ما در کشور اصولگرا داریم ولی اصولگرایی نداریم. این را تا حد زیادی قبول دارم. در بین اصلاحطلبها هم همین است؛ اصلاحطلبی داریم ولی اصلاحطلب نداریم. اصلاحطلب به معنای این که افراد مقید به اصول اصلاحطلبی باشند، نداریم یا کم داریم. همین اندازه که بالاخره بین کارگزارانیها و دیگران دعوا است، معنایش این است که یک عدهای خودشان را «اصلاحطلبتر» میدانند یا در مقابل، عدهای خودشان را اصلاحطلب میدانند و کارگزارانیها را اصلاحطلب نمیدانند.
من معتقد هستم اصلاحطلبها تا یک سال آینده به هیچ وجه نمیتوانند خودشان را جمع و جور کنند؛ آن هم برای انتخابات پر شوری به نام ریاست جمهوری. از همین الان فضای جامعهی ما فضای بسیار سردی است. فضای مشارکت گسترده در انتخابات نیست. اصلاحطلبها همیشه در صورتی پیروز انتخاباتاند که مشارکت حدود 60درصد به بالا وجود داشته باشد تا بتوانند آرای خاکستری جامعه را به دست آورند.
به جریان سوم اعتقاد دارید؟
مهاجری؟ نه! این بازی بارها اتفاق افتاده است. در سالهای 60 و 59 آن وقتها هم یک جناح چپ بود و یک جناح راست. بعضیها دنبال یک جناح سوم بودند و اتفاق نیفتاد. بعدها نیز اگر دقت کرده باشید هر که آمد به اصطلاح جریان سوم راه بیندازد نتوانست؛ قالیباف نتوانست، محسن رضایی نتوانست، هیچ فردی دیگر نیز نمیتواند. من فکر میکنم جریان سوم در کشور ما حالا
حالاها به وجود نخواهد آمد زیرا ما یک کشور دو حزبی هستیم. مثل خیلی از کشورهای دنیا که دو حزب پر قدرت دارند، ما نیز کشوری
دو حزبی هستیم. احزاب کوچک فقط در سایهی احزاب بزرگ معنا پیدا میکنند. جریان سوم اتفاق نمیافتد. البته ممکن است تک مهرههایی پیدا شوند و آن تک مهرهها بتوانند یک عدهای را جلب کنند اما این که بخواهیم آن را جریان سوم بنامیم نه!
41 سال از انقلاب گذشته. انواع و اقسام شخصیتها و چهرهها در لباسهای مختلف -که الحمدالله در مملکت ما کم نیز نیستند- از مجلس به دولت، از دولت به مجلس، از دولت به قوهی قضاییه و... همین طور دارند میگردند برای خودشان(!) ما ورود از بیرون را خیلی نمیبینیم. این یعنی چهرهها آنقدر برای مردم تکراری شدهاند که حتی جا به جاییهای بین وزارت خانهای هم برای مردم عادی شده است. یعنی یک نفر یک وقتی وزیر نفت بوده، بعداً وزیر صنعت میشود، همان میآید وزیر ... هم میشود و کسی خیلی بحثی ندارد. ولی خب، در هر صورت جامعهای که میخواهد به سمت نوسازی یا بازسازی خودش برود، به نیروهای جدید نیاز دارد. آیا وقت آن نرسیده که ما یک تغییر و تحول اساسی حداقل در بخش نخبگان سیاسیمان داشته
باشیم؟
اصلاً ما میتوانیم دخالتی در این موضوع داشته باشیم یا حداقل میتوانیم انتظاری داشته باشیم یا نه؟ به صورت کلیتر میخواهم بگویم جامعه وقتی که علایقش نادیده گرفته میشود و همیشه با تکرار و تکرار و تکرار رو به رو میشود، نخستین واکنشش منفعل شدن است، بیخیال بودن است و این آدمها میآیند و هیچ اتفاقی نمیافتد. این وسط فقط یک سری حرفها زده میشود و تمام. آمادگی، نیاز یا هرچه که میخواهید اسمش را بگذارید؛ ما نیاز به آن آدمهایی -یا مطابق آن چه لا به لای کلام شما یافت میشود، نیاز به آن تک مهرهها- داریم که بتوانند بیایند و یک طرح جدیدی را به جامعه عرضه کنند. حداقل این را میتوان مطالبه کرد. اصلاً چنین امیدواریهایی میتواند وجود داشته باشد؟! مجلسی که الان انتخاب شده است حدوداً سه چهارمشان جدید هستند. بنابراین آن نیازی که می گویید، خود به خود حاصل شده است. افراد جدید، زیاد شدهاند و در واقع این گردش قدرت اتفاق افتاده است. آیا واقعاً نیاز جامعهی ما یا مطالبه و خواست جامعهی ما این هست که آدمهای جدید بیایندتربیت نیرو و تبیین برنامه برای کشور در همه جای دنیا توسط احزاب انجام میشود. یعنی احزاب هستند که نیرو پرورش میدهند. طرف از وقتی که وارد حزب میشود تا زمانی که یک مقام حزبی نسبتاً ارشد بشود، 10- 15 سال طول میکشد.
هر حزب چهرههای سیاسی، اقتصادی، تشکیلاتی و هر گونهای که نیاز دارد، تربیت میکند. بنابراین وقتی آن حزب در یک انتخابات پیروز میشود، دیگر به اصطلاح «کاسهی چه کنم
چه کنم» دست نمیگیرد که نیرو از کجا پیدا کنم و... . در مملکت ما داستان حزب وجود ندارد، بنابراین همیشه این کاسهی چه کنم را دست میگیریم و نمیتوانیم فکری هم برای رفع آن بنمائیم. چرا؟ چون حزب نداریم، تحزّب نداریم.
وقتی کسی رئیس دولت میشود، تازه اول بدبختیهای اوست که وزیر اقتصاد از کجا بیاورم، وزیر نیرو از کجا بیاورم، وزیر امور خارجه از کجا بیاورم، وزیر کشاورزی از کجا بیاورم. اصلاً در این انتخابهایی که میکند، به فکرهارمونی کابینه نیست. ربطی به دولت آقای روحانی و احمدی نژاد و دیگران نیز ندارد. میخواهم بگویم اتفاقاً دولت آقای احمدی نژاد از این جهت منسجمتر بود اما آن هم به دلیل این که نیروها در حزب ساخته نشده بودند و برنامهها هم در حزب تدوین نشده بود. بنابراین آیندهی روشنی برایش وجود نداشت.
ما حزب واقعی نداریم اما همین احزاب دست و پا شکستهای هم که داریم، ماجراها دارند. اینها به هیچ وجه حاضر نیستند مسئولیت شکست برنامهها و تصمیماتی که اتخاذ کردهاند را بپذیرند.
آقای احمدی نژاد کاملاً یک اصولگرا بود. یک اصولگرا نام ببرید که بگوید ما اشتباه کردیم از آقای احمدی نژاد حمایت کردیم و مهمتر این که مسئولیت این اشتباه و این حمایت را میپذیریم. هیچ کس نه در جریان اصولگرا و نه در جریان اصلاحطلب، مسئولیت اشتباهاتش را نمیپذیرد.مسئولیت اشتباه با مردم است و اگر هم دقت کرده باشید بعضی از دوستان جناح اصولگرا میگویند: مردم اشتباه کردند که در فلان مقطع به فلانی رای دادند. مردم اشتباه کردند؛ قبول؛ اما شماها که در واقع مردم را هُل دادید به سمت یک جریان فکری، شما چطور؟ شما اشتباه نکردید؟!
در پاسخ سوال شما اگر بخواهم یک نکته بگویم این است: من اصلاً به فرایندی که شما دنبال آن هستید خوشبین نیستم. یعنی تا وقتی که تحزّب در ایران شکل نگیرد، شما نه میتوانید تربیت نیرو داشته باشید و نه میتوانید تغییری ایجاد کنید.
یعنی شما رسیدهاید به یک آسیب بزرگ؛ به اصل موضوع. پس ما تا زمانی که بحث احزابمان حل نشود، قانون احزاب اجرایی نشود و حزب به معنای حزب نداشته باشیم، دچار یک جامعهی به شدت سیاستزده و دچار آسیبهای بسیار زیادی خواهیم شد. یعنی ته این ماجرا می-رسد به این موضوع که ما تا قانون احزابو خود احزاب را درست نکنیم، منتظر هیچ تغییر و تحولی هم نباشیم؟
بله! من معتقد هستم که دست کم تا 50 سال آینده نظام حزبی شکل نخواهد گرفت و باید به صورت همان تک مهرهها به ادارهی امور بپردازیم.
1717
منبع خبر: خبر آنلاین
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران