فهم جنبش سبز ایران به عنوان نهضتِ جنبشها – بخش پنجم و پایانی
نوید پورمختاری
چکیده
مقالهٔحاضر به بررسی این مسئله اختصاص دارد که چگونه گروههای مخالف، در شرایط نه چندان مساعد از فرصتهای بسیج همگانی استفاده میکنند. در این مقاله برآنم تا با مورد پژوهی جنبش سبز نشان دهم که درک نحوهٔ بسیج مردم بیش و پیش از هر چیز نیازمند بررسی باورهای اصلیای است که به آنها انگیزه میدهد تا در زمان مقتضی از فرصتها استفاده کنند. بدین منظور از روش سازندهگرایی استفاده کردهام تا نشان دهم که این نیروهای مخالف بودند که چون شرایط را مساعد یافتند، فعالانه برای ایجاد فرصتهای بهرهبرداری وارد عمل شدند. این مسئله نشان میدهد که شرایط اجتماعی-سیاسی و تاریخیای که باعث میشوند موقعیت خاصی برای بسیج عمومی مناسب شود توجه بیشتری را طلب میکنند. در این مقاله با ذکر نمونههایی از گروههای دانشجویان و زنان که در جنبش سبز ایران مشارکت داشتند، و ردیابی مسیرهای تاریخی و تجارب خاصِ آنها در دوره نخست ریاست جمهوری احمدینژاد (۲۰۰۸-۲۰۰۴) این استدلال را مطرح میکنم که بهترین توصیف جنبش سبز،نهضتِ جنبشهاست: حرکت اجتماعی عظیمی که از توانایی هدایت توان بالقوهٔ نه فقط ایرانیان، بلکه سایر ملتهای خاور میانه برای بسیج برای دستیابی به اهداف اجتماعی و سیاسی خاص برخوردار است. مزیت این رویکرد آن است که راهی برای فهم خصلتهای خاص جنبشهای اجتماعیای فراهم میآورد که تحت شرایط سرکوب عمل میکنند .
جنبش سبز ایران به مثابه نهضتِ جنبشها
فعالیتهای گروه های دانشجویی و زنان در ماههای منتهی به انتخابات ماه ژوئن آشکارا نشان داد که آنها در برنامه های موسوی و کروبی «تحقق ناگهانی فرصتی» برای اصلاحات سیاسی را میدیدند(نظیف کار ۹ : ۲۰۱۱؛ تأکید از من).در واقع، در ماههای منتهی به ژوئن، اقشار مختلف اجتماعی، و بویژه دو گروه فوق، سطح انتخابات را بالابردند و به «مبارزه ای ملی برای ]رهایی خویش[ ، ایران، و آیندهاش تبدیل کردند»(نظیف کار، ۱۰ : ۲۰۱۱) .آنها با قراردادن خود در جایگاه شهروندان قدرتمندی که عزم خود را برای تعییر وضعیت موجود جزم کردهاند موفق به این کار شدند و در این مسیر، فضای اجتماعی و سیاسی را سرشار از امید …اعتماد به نفس… و سرخوشی کردند».(نظیف کار، ۱۰ : ۲۰۱۱).
با این همه، هنگامی که با انتخاب دوبارهٔ احمدی نژاد و گسترش شایعات تقلب در انتخابات،(شابعاتی که اعلانِ بسیار عجولانهٔ اینکه رییس جمهور مستقر، یعنی دشمن بزرگ آنان رقم شگفت انگیز ۶۳ درصد آرا را به خو.د اختصاص داده است تقویت شد، )امید به اصلاحات سیاسی از دست رفت، گروه های مختلف مخالفان به خیابانها ریختند. روز ۱۳ ژوئن، یعنی یک روز بعد از اعلام پیروزی احمدینژاد، تظاهرات خودجوشی در همهٔ شهرهای بزرگ برگزارشد و طولی نکشید که به رنگ سبز درآمد. پازدهم ژوئن، شاهد بزرگترین و طولانی ترین تظاهرات در تاریخ جمهوری اسلامی بود که حدود سه میلیون معترض در آن شرکت کردند(آبراهامیان،نقل در پوستل و هاشمی، ۲۰۱۱). افزون بر این، همچون دوران کارزار انتخاباتی، سرخوشی ] عمومی[ … نه فقط از چشم انداز تغییر…. بلکه از استنباط احتمال تغییر واقعی نشأت میگرفت»(نظیف کار، ۱۰ : ۲۰۱۱).اکنون، ایرانیان به خیابانها میآمدند تا از این فرصتها استفاده کنند و شعار «رأی من کو؟» سرمیدادند که به ترجیع بند جنبش سبز تبدیل شد. امواج اعتراض که شهرها را درمینوردید نمایانگر پدیدهای ارتباطی بود که از گروه های مخالف قبل ازانتخابات ، یعنی گروه هایی تشکیل شده بود که به دنبال تغییر وضعیت موجود بودند و با این استنباط که این امکانی واقعی و نتیجه ای دست یافتنی است به حرکت درامده بودند.(هریس، ۴۴۳ : ۲۰۱۲). به عبارت دیگر، تظاهرات خیابانی در واقع تلاشی برای احیای امکان تغییر بود : امکانی که نخستین بار تظاهرکنندگان در هفته های منتهی به انتخاباتی که احتمال پیروزی خود را در آن میدادند به آن پی بردند. بدین ترتیب، آنها این امکان را به فرصت بسیج تبدیل کردند»( کورزمان ۱۱۷ : ۲۰۰۴).
به نظر من ، با توجه به ترکیب متنوع و بافتار تاریخیای که جنبش سبز در آن پدیدار شد، و در پرتو محیط سیاسی سرکوبگرانه ای که بستر رشد و عمل این نهضت بود، بهترین توصیف از این جنبش « نهضتِ جنبشهاست» . عبارتِ نهضتِ جنبشها جنبش سبز را همچون نهضت اجتماعی عظیمی مینمایاند که جنبشهای کوچکترِ مخالفان را (که از جوانان، گروه های دانشجویی و بانوان، کارگران و بازاریان تشکیل شده بود)دربرمیگرفت و نمایندگی میکرد : جنبشهایی که که همانطور که سرنوشت جنبشهای قبلیِ مخالفانِ بعد از انقلاب، از جمله اعتراضات دانشجویی سال ۱۹۹۹ و کارزار یک میلیون امضای سال ۲۰۰۶ که یا سرکوب شدند و /یا مجبور شدند به فعالیت زیر زمینی روی بیاورند نشان داد، مستقل از یکدیگر امیدی به موفقیت در بسیج مردم (دست کم در چنین تعداد زیاد و مدت طولانی ای)علیه جمهوری اسلامی نداشتند. بدین ترتیب، مفهومِ نهضتِ جنبشها چارچوبی برای فهم جنبش سبز به مثابه رنگین کمانی را ایجاد میکند که جوهر آن، و از این رو سهمگینی اش، در « قدرتِ برخاسته از کثرت » (بیات ، ۲۱ : ۲۰۱۳) و گروه های نامتجانس نهفته است: ویژگیهایی که برپایی تظاهرات خیابانیای را میسر ساخت که از مدت و دامنهاش بنیانهای جمهوری اسلامی را به لرزه انداخت.
همزمان، همین عدم تجانس نهضتِ جنبشهاست که باعث میشود چنین دایره شمول گسترده ای داشته باشد. در حالیکه سایر جنبشهای مخالفان در سالهای بعد از انقلاب بیشتر از گروه های هم سودِ ویژهای تشکیل شده بودکه پیرامون موضوع واحدی متمرکز بودند(تبعیض جنسیتی، آزادی تحصیل، حقوق کارگران)جنبش سبز ، با چند صدایی و طیف گستردهٔ تشکیل دهندگانش ، برنامهٔ اصلاحات بسیار وسیع تر و بلندپروازانه تری داشت که علاوه بر اهداف جزئی ترِ گروه های تشکیل دهندهاش، هدف نهادینهسازی پاسخگویی سیاسی و شفافیت، حاکمیت قانون، حقوق شهروندان و آزادیهای مدنی را نیز دنبال میکرد. آنچه این شمول گرایی نشان میدهد شبیه مفهومِ «جامعهٔ خلاق» مانورانجان موهانتی (۶۵ : ۱۹۹۸)، یعنی مرحلهای تاریخی در تحولی در درون حکومتهای کشورهای جنوب است که مبارزهٔ فزاینده برای ایجاد نظامهای دمکراسی و جامعهٔ مدنی نشانهٔ آن است : مبارزه ای که در آن ، « تعداد زیادی از تعارضاتِ بالقوه که در دستور کارهای نهضتهای اجتماعیِ آنها قراردارد فعال و برجسته میشوند. در مورد ایران، چنین تناقضاتی (بویژه بین نظام مستقر سیاسی- دینی ای که عملا دین را به ابزاری برای مشروعیت بخشیدن به حکومت خود تبدیل کرده است، و نهضت مردمی ای که می خواهد آن را براندازد، و بین تکالیف و وفاداریهای دینی و حقوق و تعهدات برخاسته از شهروندی)باید همچون ویژگیهای مرحلهٔ تاریخی خاصی در توسعه جامعهٔ مدنی و زورآزمایی آن با جمهوری اسلامی محسوب شود و مورد بررسی قرار بگیرد.
همراستا با توصیف فوق، جنبش سبز به مثابه نهضتِ جنبشها را میتوان دارای چهار ویژگی متمایز ولی مرتبط با یکدیگر دانست. نخستین ویژگی با روش منحصر به فرد ائتلافِ اقشار اجتماعی مختلف برای ایجاد جبههای واحد با هدف مشترک بسیج در برابر جمهوری اسلامی با یکدیگر ارتباط دارد. همانطور که تظاهرات بعد از انتخابات نشان داد، با برباد رفتن امید اصلاحات، سایر اقشار جامعه از قبیل بازاریان و کارگران و جوانان نیز برای برپایی مجموعهای از تظاهرات که همانطور که گفتیم، برخی از انها میلوینها نفر را به خیابان کشاند به گروه های دانشجویی و زنان پیوستند . شعارهایی همچون «نترسید نتسرید ما همه با هم هستیم» و «ما بی شماریم» که تظاهر کنندگان در این برهه از زمان سرمیدادند نشان میدهد که هیچ یک از این عناصر پراکنده به تنهایی و مستقل از یکدیگر نمیتوانست جنبشی از مخالفان را ایجاد کند که همچون جنبش سبز هشت ماه بر خیابانها حاکم باشد.این موفقیتِ مهم نشانهٔ توانایی گروههای ناهمگون برای بهره گیری از فرصتی بود که در روزهای منتهی به انتخابات واقعی محسوب میشد ولی اکنون پیروزی احمدی نژاد آن را به خطر انداخته بود: ایجاد نهضتی از جنبشها که از توانایی درافتادن با قدرت برخوردار باشد. به عبارت دیگر، این گروهها صرف نظر از دستور کارهای متفاوتشان، توانستند نهضت اعتراضی اندام وار و چند لایه ای را ایجاد کنند که میخواست با کنش جمعی ابتکار عمل را به دست بگیرد و از «همبستگیهای مفروض» میلیونها رای دهنده نیرو میگرفت که رایشان را دزدیده بودند(بیات، ۹۰۱ : ۲۰۰۵).در تحلیل نهایی، این «همبستگیهای خیالی» بود که به آنها قدرت داد تا « به صورت ذهنی…منافع مشترکی را »(بیات، ۹۰۴ : ۲۰۰۵) پیرامون هدفی واحد بسازند: هدف تغییر نتایج انتخاباتی که با تقلب همراه بود.
این تجربه نشان میدهد که در غیاب «فرصتهای باز» برای بسیج، مردم ممکن است فرصتهای خود را بیافرینند (نه فقط به خاطر اینکه میتوانند، بلکه به خاطر اینکه در مواردی که مثلا احساس میکنند حس عدالت و ارزش اخلاقی شان فراتر از حد تحملشان نقض شده است «مجبورند چنین کنند».(باینن و ویرِل ۲۲ : ۲۰۱۰؛ تأکید از من). مردم در چنین مواردی،و هنگامی که احساس کنند شرایط مناسب است، مسلما قاطعانه عمل میکنند. در چنین شرایطی بود که میلیونها ایرانی به خیابانها ریختند (که خود اقدامی از سر نافرمانی مدنی است )و شعار دادند «اگر تقلب نبود ما اینجا نبودیم » ، « رای ما رو پس بده » ، و « در رای سبز من نشانی از نام سیاه تو نیست »(فریاد مردمی که متقاعد شده بودند که « آنچه را از جمهوریت باقی مانده بود نجات دهند » (باشی، ۳۹ : ۲۰۱۱)هنگامی که نیروهای امنیتی حکومت، تلاش آنها برای بازشماری آرا را وحشیانه سرکوب کردند،معترضان آگاهانه آنچه را فرض تقلب در انتخابات بود به «واقعیتی اجتماعی» تبدیل کردند. این بدان معنا بود که دیگر اهمیتی نداشت که آیا در انتخابات تقلب شده است یا خیر (دباشی ۲۴ : ۲۰۱۱ ب). بدین تریتب، آنها آگاهانه «وضعیتی بالقوه انقلابی » ایجاد کردند ، جمهوری اسلامی را وارد « بحران بیسابقهٔ…مشروعیت کردند» و بنیانهای آن را به لرزه درآوردند(بشیریه، ۶۲ : ۲۰۱۰). در واقع، از نوامبر ۲۰۰۹ به بعد، و بویژه بعد از ۱۳ آبان روز دانشآموز(۴ نوامبر) و روز عاشورا (۲۶ دسامبر) که برای شیعیان مقدس است، فعالان تلاشهای خود را بر حمله به رییس حکومت ایران و چهرهٔ رسمیِ جمهوری اسلامی معطوف کردند و از این رو شاهد شعارهایی همچون «مرگ بر خامنهای» ، «خامنهای قاتله ولایتش باطله» ، « ایرانی می میرد ذلت نمیپذیرد» بودیم(ن.ک اخبار بی بی سی، ۲۰۰۹؛ رایت، ۲۰۰۹).این شعارها با درخواست برخی گروهها برای جایگزینی جمهوری ایرانی به جای جمهوری اسلامی همراه بود که اکنون در سطح گستردهای فاقد مشروعیت محسوب میشد.دومین ویژگی نهضتِ جنبشها پویایی آن بود. هر یک از این نهضتها به شیوهٔ خود نمایانگر «نهضتی اجتماعی در حرکت است»(بیات، ۸۹۷ : ۲۰۰۵)، که «همچون پیچکی که به سرعت رشد میکند ، میپیچد و به پیش میرود» (تیلی ، ۶۹ : ۱۹۹۷): موجودی بسیار فعال و پویا که به دلیل اینکه طرفدارانش اماده اند تا از هیچ تلاشی برای دستیابی به عدالت و اخلاقی که از انها دریغ داشته اند فروگذار نکنند مقاومت در برابر آن ممکن نیست.
این لایه های متفاوت اجتماعی که جنبش سبز را تشکیل می دادند به قول فرزین وحدت (۲۰۰۹) در کسوتِ یک «فراطبقه» با یکدیگر ائتلاف کردند که اجزای تشکل دهنده اش به عنوان شهروندانِ ذی حق، از عاملیت عمیقی برخوردار بودند. نشانهٔ این فرا طبقه، که نهضت جنبشها را در خود جای داده است، ارادهٔ تزلزل ناپذیر برای ]ایجاد[ نهادهای دمکراتیک ماندگار بود »(دباشی، ۶۰ : ۲۰۱۱). حسِ قدرتمندِ عاملیتی که این نهضتِ جنبشها را آبدیده کرد، تنها از یک سرچشمه نشأت نمیگرفت.بلکه در طول ده ها سال فعالیت سیاسی ایجاد شده بود که لحظه های اصلی اش انقلاب مشروطیت سال ۱۹۰۶، تکثرگرایی سیاسی دولت محمدمصدق(۱۹۵۳) ، انقلاب سال ۱۹۷۹، و عصر اصلاحات خاتمی (۲۰۰۵- ۱۹۹۷) بود. در واقع حتی شعارهایی همچون «الله اکبر » و «مرگ بر دیکتاتور »که از پشت بامها سرداده می شدند یادآور خاطرات قیامهای گذشته بود. از این رو نهضتِ جنبشها را میتوان «محصول خانگی تلاش دیرپا برای اصلاحات ،دمکراسی و حاکمیت قانون دانست »(توحیدی، ۲۰۰۹)که ریشه های عمیقی در روحِ جمعی ایرانیان دارد»(وحدت، ۲۰۱۰). این پیوند تاریخی که نشانهٔ نهضتِ جنبشهاست، بر خلاف دیدگاه تقلیل گرایانهٔ اسلاوی ژیژک (۲۰۰۹)در باره جنبش سبز به مثابه بازگشت به آرمانهای تحقق نیافتهٔ انقلاب سال ۱۹۷۹ ، یا به قول او بازگشتِ سرکوب شدگانِ انقلاب خمینی، برای کنشگران به هیچ وجه به معنای بازگشت ساده به گذشته نیست، بلکه این جنبش را نسلی از ایرانیان معمولیِ جهانشهری در اختیار گرفت که مصمم بود آن را به تاریخ خود تبدیل کند. این مصادره، مستلزم «جابجایی» و «بازخوانی» رخدادها، مکانها…، و امیال است »(طهماسبی –بیرجانی، ۸۰ : ۲۰۱۰). به گفتهٔ دباشی(۴۵ : ۲۰۱۱ )، این یکی از جنبه های «چرخش معرفت شناختی ای است » که در اصل به دست نسلی ایجاد شد که احساس سوژگی سیاسی عمیقش به صورت فعالیت سیاسی رادیکال برای کسب حقوق و آزادیهای دمکراتیک جلوه گر شد : حقوق و آزادیهایی که پیش شرط وجود ملتی است که در هزارهٔ جدید، مردمانش خود را شهروندان صاحب حق میدانند. بدین ترتیب، سومین ویژگی نهضتِ جنبشها برای ایرانیان، به زبانِ فوکو(۱۹۸۴)تاریخِ حال بود. این بدان معناست که اگرچه پارههای تاریخی متعدد و متکثری بر شکل گیری این نهضت تأثیر گذارده اند و ریشه ها و خطوط کلی آن را باید در گذشته و بویژه در دوره های جنبشهای مخالفان و ناراضیان یافت، دستور کار آن بازتابِ نیازها و آرزوهالی زمان حال، یعنی اینجا و اکنون است. بنابراین، در این مفهوم، ویژگی نهضتِ جنبشها، شورشی تاریخی و محلی علیه میراث ها، کیفیات و مسیرهای حکمرانی دولت است و این نهضت را باید این گونه فهمید.
در برابر این مخالفانِ جهانشهری که از شهروندان ذی حق تشکیل شده بودند، حکومت سرکوبگری ایستاده بود که مصمم بود همچنان با آنها همچون رعایای منفعل و مطیع رفتار کند. زورآزمایی مخالفان و حکومت نشان میدهد که سرکوب حکومت تنها مانعی بر سر راه بسیج مردم نیست، بلکه همواره به شیوهای دیالکتیکی، به تولید ایده ها ، گفتمانها، کنشها و حساسیت هایی منجر میشود که بر خلاف خواستِ آن است . به عبارت دیگر، سرکوب، مخالفان خود را تولید میکند. در این مفهوم، چهارمین ویژگی نهضتِ جنبشها آن است که آنچه را حکومت سرکوب گر کاشته درو می کند. بنابراین، هنگامی که یک نهضتِ جنبشها در برابرِ وحشیگری حکومت وادار به عقب نشینی میشود، از بین نمیرود بلکه به دلیل پویایی و عدم تجانسش به حیات خود ادامه میدهد و به زیر زمین پناه میبرد و برای بسج، منتظر فرصت بعدی میماند، حتی اگر در شرایطی بسیار متفاوت و تحت لوایی متفاوت باشد.و اگر چه دیگر در خیابانها حضورِ واقعی ندارد، این عدم حضور نباید ما را به اشتباه بیاندازد، چون مطالبهٔ حقوق اجتماعی سیاسیاش سرکوب ناپذیر است. سرکوب میتواند چنین نهضتی را به حاشیه براند و به « آتش زیر خاکستر» فرو بکاهد(وحدت، ۲۰۱۰) امّا گستردگی و چند قطبی بودنش که زاییدهٔ مبارزهٔ تاریخی دیرپا علیه حکومت سرکوبگر است، تضمین میکند که در بلند مدت، برای غلبه بر نیروهای سرکوبگر، هر قدر هم قدرتمند و بیرحم باشند، راهی بیابد.
نتیجه
مقالهٔ حاضر نشان داد که در غیاب فرصتهای سیاسی برای بسیج،گروههای مخالف، در صورتی که حس عدالت و اخلاق آنها فراتر از تحملشان نقض شود، ممکن است احساس کنند که مجبورند چنین فرصتهایی را بیافرینند. همچنن آنها ممکن است بر اساس تجربههای خاص اجتماعی-سیاسی و تاریخی خویش، هنگامی که شرایط را مساعد بدانند بسیج شوند. در شرایط خاور میانه، قدرت تحمیل گرِ حکومت فضای چندانی برای بسیج باقی نمیگذارد،اگرچه چنین حکومتهایی ممکن است قربانی غرایز و امیال سرکوبگرانهٔ خود شوند، چون توسل به چنین اقداماتی به شیوهای دیالکتیکی خود باعث ایجاد گروههای مخالف میشود. از این منظر، هنگامی که ملتی فرصتهای بسیج را مغتنم میشمارد ( و البته چنین فرصتهایی بسیار کم شمارند) ، می توان همچون ایران، نهضتِ جنبشهایی را ساخت که همهٔ گروههای مختلف، بجز متخاصم ترینِ آنها را، تحت پرچم واحدی با یکدیگر متحد کند. بدین ترتیب جنبش سبز توانست گروه هایی را که هر یک هدف مشخصی داشتند و دغدغههایی همچون تبعیض جنسیتی، اصلاح قانون خانواده، و آزادی تحصیل داشتند گرد هم آورد. آنچه همهٔ این گروهها را با یکدیگر متحد کرد عزم بسیج برای تضمین آینده ای بهتر بود که برای آنها به معنای نهادینه سازی پاسخگویی سیاسی، حاکمیت قانون، و حقوق و آزادیهای سیاسی بود . در شرایط اقتدارگرایانه ای همچون شرایطی که در ایران حاکم است، چنین کاری تنها با ایجاد ابر نهضتی میسر است که تجسم ارادهٔ راستینِ ملت باشد.
منبع خبر: کلمه
اخبار مرتبط: فهم جنبش سبز ایران به عنوان نهضتِ جنبشها – بخش پنجم و پایانی
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران