از اعصار اساطیری و حماسی ایران بهسوی تاریخ و تاریخنگاری ایرانیان؛ بقلم دکتر کاوه احمدی علی آبادی
ارزیابی تاریخ بیهقی و شاهنامه فردوسی در تاریخنگاری ایرانی ـ اسلامی؛
*پروفسورکاوه احمدی علیآبادی
چکیده
اثر کنونى کوششى است برای ارزیابى شاهنامه فردوسی و بهخصوص تاریخ بیهقى تا با مقایسه آنها با آثار مشابه دیگر به تبیینى از جایگاهشان در تاریخ و تاریخنگاری ایرانیان دست یازیم و با محک زدنشان با معیارهایى علمى به بازتعریف جایگاه آنها مبادرت ورزیم. علاوه بر آن تشریح کنیم که در عصر غزنوى (قرون سوم و چهارم هجری)، جامعه چه دورهاى از تطور خود را طى مىکرده است که تاریخ بیهقی حاصل آن است و شاهنامه فردوسی بهمثابه اثری حماسی زبان گویای چه عصری است. آن ما را بهسوی پرسش کانونی این پژوهش سوق میدهد: عصر تاریخی و تاریخنگاری ایرانیان از چه زمانى آغاز مىشود؟
نوع تحقیقِ اثر کنونى تاریخى بوده و روش تحقیق آن “تحلیلی ” است. این پژوهش با روش اسنادى یا کتابخانهاى به جمعآوری اطلاعات پرداخته و با مراجعه به کتابخانهها و مراکز علمى ـ پژوهشى آن را محقق ساخته است و با روش “تطبیقی ” به ارزیابی مؤلفهها پرداخته است. با توجه به موضوع پژوهش، از میان ابزار گردآورى اطلاعات، به روش فیشبردارى و استفاده از بانکهاى اطلاعاتى (شبکههاى اینترنتى) بهعنوان روش کار روى آورده است؛ اما مهمترین بخش پژوهش که به “تجزیهوتحلیل ” اطلاعات و نظریات تاریخی مىپردازد، با فرآیند ممتدِ شناسایى منابع و مآخذ، استخراج مطالب از منابع، بررسى نقادانه به موضوعها و مباحث استنباطی حاصلشده است. پژوهش و تحلیلی که حاصل کار نگارنده از سال ۱۳۸۳ تاکنون بوده است.
واژگان کلیدی: تاریخ، تاریخنگاری، حماسه، تحلیل
مقدمه
ازآنجاییکه در این اثر، بررسی و تحلیل تاریخ بیهقی، به نظریاتی منجر شده که برخی پیوندی بین “آثار ادبی ” با “متون تاریخی ” –بهویژه از طریق بعد زبانی آن- قائلاند و آنها را از یک سنخ میشمارند و مشخصاً نظریات والدمن از این جملهاند، بنابراین پرداختن به وجوه ادبی و زبانی بیهقی علاوه بر اهمیتی که از جنبههای زیباشناختی دارد، در سطح نظریات مطرحشده در این اثر و تحلیلشان نیز دارای هم پیوندی است.
ازنظر بررسی دیدگاههای زبان شناسان و ادیبان تقریباً تمامی صاحبنظران در این اثر (تحقیق جامعی که این مقاله خلاصهای آن است) با نگاهی گذرا به گفتگو پرداختهاند؛ زبان شناسان و فیلسوفانی چون رومن یاکوبسن، پل ریکور، بندتو کروچه و فردریش هگل، ادیبانی چون دکتر شفیعی کدکنی، دکتر داریوش آشوری، هوشنگ گلشیری، دکتر میرجلال الدین کزّازی، بابک احمدی، دکتر ایرج نوبخت، دکتر سیروس شمیسا و البته برای بخش ادبیات و زبان از آثار معروف ملک الشعرای بهار و استاد ذبیح الله صفا نیز بسیار بهره بردیم و باید بدان افزود اساتیدی را که مقالات، تحقیقات و تألیفات و تصحیحات شان در این اثر ذکر شده و بر غلظت و قوت آن افزوده است. علاوه بر آن، گفتمانی که حاصل کنگره و میزگردهایی بوده است؛ به ویژه مجموعه مقالات کنگره بزرگداشت بیهقى در پیش از انقلاب که به طبع رسید و همچنین، میزگردی که با حضور اساتید و بیهقی پژوهان بعد از انقلاب برگزار شد و در نشریات متعدد، از جمله “کتاب ماه ” انعکاس داشت؛ بهخصوص که آن میزگردی مبتنی بر دیالوگ نیز بود.
وجوه ادبى و زبان شناسانه بیهقى بیش از هر حوزه دیگر مورد توجه محققان کشور ما بوده است و آثار متعددى در این زمینه به طبع رسیده است که این مقاله در جاى جاى آن از آثار مذکور بهره برده است تا این پژوهش از وجوه ادبى و زبانى تهى نباشد. از ساختار زبان و نحو آن گرفته تا وجوه زیباشناسانه و گوشنواز و روح پرورش تا اضلاع نمایشی آن. با این همه، تاریخ بیهقی چیزی ورای آن و حتی ورای سبکی از تاریخنگاری است که آن را علمی و گزارش وار و حتی خشک می یابیم. چنین تواریخی از هویت انسانی تاریخ تهی هستند. در حالی که، ما تاریخ بیهقی را نه تنها به شکلی واقعی می شنویم و به شکلی داستانی لذّت می بریم، که “به وجه انسانی، می فهمیم “. آن گاه که فراموش نکنیم، در تاریخ، ما با تعدادی ماشین مواجه نیستیم، بلکه با انسآنهایی دارای عواطف انسانی رو به روییم که طی رویدادها از آن متأثر می شوند و بر آن تأثیر می گذارند و حتی همین بعد ملموس و احساسی انسان است که مهمترین وقایع تاریخ را خلق کرده و آن را برای ما معناپذیر و قابل درک می سازد. از این دیدگاه، باز به تحقیق که تاریخ بیهقی بر بسیاری از تواریخ و تاریخ نویسی های گزارش وار و حتی نظریه پرداز علمی رجحان دارد.
با این همه، تاریخ بیهقی را نمی توان شناخت مگر بر بستر جامعه و تطور تاریخی عصری که بیهقی در آن می زیسته است؛ حتی از منظر ادبی و بهخصوص زبانی نیز به این قرون منتهی به بیهقی و غزنویان محتاجیم. برای شناسایی و ارزیابی جامعه دوران بیهقی و عصر غزنویان علاوه بر تاریخ های بیهقی، بلعمی، طبری، گردیزی، تاریخ سیستان و سایر تاریخنگاری های سنتی، بر معتبرترین پژوهش های عصر حاضر یعنی به آثار مطرح کلیفورد باسورث، تاریخ اسلام کمبریج و تاریخ علم کمبریج، کارهای احسان طبری، دکتر همایون کاتوزیان و پروفسور بارتولد پیرامون غزنویان و جامعه مبتنی بر آن دوران عطف نمودیم. البته؛ جهت تکمیل هر چه بیشتر کار، از دایره المعارف های سترکی چون دانشنامه جهان اسلام، دایره المعارف بزرگ اسلامی و دایره المعارف ایرانیکا بسیار سود جستیم و حتی –در مواردی- از متون یافت شده در سایت های اینترنتی نیز بی بهره نماندیم و تنها از مواردی برگزیدیم که جهت تکمیل پازلی که در این اثر شکل گرفته، به ما کمک کند.
کلیات
الف. بیان مسئله
مسئله اساسى در این پژوهش آن است که نقش و جایگاه شاهنامه و تاریخ بیهقى را در تاریخنگاری ایرانیان مشخص کنیم و آنها را از جنبه های مختلف شان و بهخصوص مقایسه اثری ادبی، حماسی یا تاریخی ببینیم و آن گاه به نقطه عطف عصر تاریخنگاری ایرانیان نائل شویم. از راه تحلیل زبان آثار بیهقى دریابیم که عصر بیهقى و جامعه غزنوى چگونه بودهاند و بیهقى به زمانه خود و رویدادها و واقعیات آن چگونه مىنگریسته است و ضمن گذری بر آرای صاحبنظران و بیهقی پژوهان، احیاناً از برخى از جنبههاى آن که تاکنون پوشیده مانده است، پرده برداشته شود.
ب. پرسشهاى پژوهش
این پژوهش درصدد است تا از بین آراى مختلفى که در خصوص آثار بیهقى نوشته شده است، با نگاهى انتقادى به این پرسشها پاسخ گوید:
۱ ـ آیا بیهقى نظریات و ارزشهاى شخصى خود را در نگارش تاریخ غزنویان دخالت داده است؟
۲ ـ آیا فردوسی و بیهقى در کتب شان، به یک تاریخ نگارى توجه داشته اند یا اثرى داستانگونه و صرفاً پندآموز نوشته اند؟
۳ ـ آیا شاهنامه و تاریخ بیهقى از زمانه خود –عصر غزنویان، پیشتر رفته اند یا اثرى در حد زمان خود بوده اند؟
۴- و خلاصه پرسش کلیدی این اثر، که عصر حماسی ایران کی پایان می یابد و عصر تاریخنگاری ایرانیان از چه زمانى آغاز مىشود؟
پ. اهداف پژوهش
هدف اصلى از این پژوهش، کشف جایگاه شاهنامه و تاریخ بیهقى در تاریخنگاری ایرانیان است. این تحقیق درصدد است تا با مقایسه شاهنامه و بهخصوص تاریخ بیهقی با سایر آثار مشابه ـ چه در زمان بیهقى و چه در دورههاى پیش و پس از وى، جایگاهشان را در تاریخ و تاریخنگاری ایرانى مشخص سازد تا در شکل گیری نظریه ای که پیرامون عصر “اساطیری و حماسی ” و دوران “تاریخ و تاریخنگاری ” ارائه می کنیم، به ما کمک کند.
ت. اهمیت تاریخ بیهقى
در زمینه تاریخ ایران زمین، کتب بسیارى به رشته تحریر درآمده اند. در این میان تاریخ بیهقى از جمله کتب تاریخى است که نثر زیبا و ادیبانه نویسندهاش، ارزش این اثر را از جنبه تاریخى به عرصه ادبى هم کشانده است. تاریخ بیهقى نمودار یک دگرگونى و انتقال از مرحله تاریخنگاری اسلامى ـ عربى به تاریخنگاری اسلامی-ایرانى است که در این مرحله، مورخین ایرانى نگارش عمومى و خاندانى و دیگر انواع آن را به زبان فارسى آغاز کردند. پیش از پیدایش حکومت هاى ایرانى در شرق ایران اسلامى هیچ اثر تاریخى به زبان فارسى نوشته نشد و تاریخ بلعمى نوشته ابوعلى بلعمى وزیر منصور بن نوح سامانى که ترجمهگونهاى از تاریخ طبرى است، تنها اثر مهم از این نوع به شمار مىرفت. در این دوران تاریخنگاری اسلامى به منزله فعالیتى بود که هدف آن معرفى حقایق اسلام مبتنى بر درک ویژه از حیات بشرى است. در این حوزه از تاریخنگاری، انسان در حد فاصل خلقت و آخرالزمان، سرنوشت اش با سرگذشت عالم پیوند دارد و مشیّت الهى که در عالم هستى جارى است، بهعنوان یگانه محرک کائنات در زمان و مکان و حرکت هاى تاریخى است و تاریخ چیزى جز تحقق مشیّت الهى در عالم نیست؛ بنابراین، نوشتن تاریخ متکى بر قرآن، احادیث، سیره و سپس در انواع دیگرى چون مغازى و فتوح اسلامى خلاصه مىشد.
به مرور زمان انواع تاریخنگاری اسلامى تمایلى به یک نوع تمرکز در تاریخ عالم اسلام، یا کل جهان پیدا کرد که در آن، علماى دینى با تکیه بر احادیث و سیره، تاریخ جهان را تحریر کردند و گرچه این کوششها در آغاز بر اساس بهرهمندى از احادیث و تفاسیر استوار بود و در بسیارى از موارد با گزارههایى اسطورهاى و مذهبى سر و کار داشتیم تا گزارههایى تاریخنگارانه، ولى آنها فاقد وجود تاریخى نیز نیستند و ولو اندک نورى را براى نگاه کسى که امروزه به گذشته مىنگرد، فراهم مىسازند و در دروان خود، به تدریج زمینه نوعى اطلاعات تاریخى را فراهم مىکنند که عصر اسطورهاى، روایت را به تاریخنگاری وامىگذارد. اولین تحول در این روند ناشى از توسعه معلومات یونانى و هلنی و حتی تا حدی سریانی و پهلوی در قرون دوم تا چهارم هجرى توسط مسلمین بود –و به نهضت ترجمه معروف شد (گوتاس، ۱۳۹۰: ۴۰-۴۹، ۹۷ و ۲۸۴-۲۸۵؛ کالین.ا.، ۱۳۷۱: ۲۸۶ به بعد؛ نصر، ۱۳۸۴: ۵۶ به بعد؛ هولت و دیگران، ۱۳۸۳: ۲۱۸ و ۱۶۰۱-۱۶۰۲؛ یوسف حسن و هیل، ۱۳۷۵: ۱۷-۱۹)- که برداشت نقادانهاى از تاریخ در جامعه اسلامى به وجود آورد و پس از تأسیس بیت الحکمه به فرهنگ و تمدن اسلامی منتهی گشت. (ابن العبری، ۱۳۷۷: ۱۸۶- ۲۱۴؛ نصر، ۱۳۸۴: ۲۰۲؛ غنیمه، ۱۳۸۸: ۸۵-۸۹؛ تاریخ اسلام کمبریج، ج ۲، ۱۳۸۳: ۱۹۷۲-۱۹۸۰) در آن زمان بود که به تدریج نوعى از تاریخ عمومى پیدا شد که ضمن آن تاریخ توسط جغرافی دانان با تکیه بر مشاهدات جغرافیایى و اجتماعى جوامع شکل گرفت. سپس ترجمه های سریانی، هندی و فارسی که در تاریخ مشخصاً آثار ترجمه شده از فارسی به عربی توسط ابن مقفّع و سایرین نیز بدان مجموعه پیوستند. (صفا، ج ۱، ۱۳۵۵: ۴۹؛ کالین.ا.، ۱۳۷۱: ۲۸۶-۲۸۷؛ نصر، ۱۳۸۴: ۵۶-۵۸) تاریخ بیهقى را باید فرزند این تحولات شمرد. بیهقى در تاریخ اش از معدود کتبی که نام می برد از آنها تأثیر پذیرفته، یکی مشخصاً کتاب سیرالملوک ابنمقفّع بوده که بدان رجوع کرده است.
ث. جادوی تاریخ بیهقى
زمانى که فردوسى توسى با نظم، به منظور زنده کردن تاریخ باشکوه پیشین ایران، افسانه و اسطوره مىآفریده و حماسه مىسروده است، بیهقى پا به عرصه هستى نهاده تا اثرى را بنویسد که اینبار نه افسانه و اسطوره، بلکه تاریخ جامعه خود را بیان کند. چنین است که میان این دو اثر با وجود شباهت هایى ادبى، از نقطه نظر علمى و تاریخى تفاوت هاى فاحشى دیده مىشود.
چرا تاریخ بیهقى چنین دلنشین و تأثرانگیز و خِردپذیر از کار درآمده است؟ کتاب بیهقى بدون تردید متنى «تاریخى»، یعنى واقعى است و نه اثرى کاملاً خیالپردازانه؛ اما آیا هر اثر تاریخى حتى اگر با قلمى شیوا و فاخر نوشته شده باشد مىتواند تا بدین حد قلّهنشینى کند؟ تاثیر کلام و پیام بیهقى در چیست؟ در مضمون کتاب، در جادوى زبان، در اعتقاد و اخلاصى که نویسنده از خود به خرج داده و یا در هر سه مورد توأمان؟ آیا کتاب بیهقى بیشتر تاریخ است یا ادبیات، «خسروانى» است یا «پرنیانى»؟ و اصلاً چرا بیهقى مورخ، کتاب خویش را «دیباى خسروانى» خوانده است؟ آیا مىتوان گفت که او با این نامگذارى اثر خویش را متنى «تاریخى – ادبى» دانسته است، که تاریخ پر اوج و نشیب را با قلمى زیبا و زبانى باشکوه و پرنیانى روایت کرده است، (دیبای خسروانی، ۱۳۷۹: ۱۷-۱۸) و چنان که خود خواسته است: «بنایى بزرگ افراشته چنان که ذکر آن تا آخر روزگار باقى بماند»؟ (بیهقی، ۱۱۲ و ۴۹۷)
ج. جایگاه هویتی شاهنامه ها و گرشاسب نامه ها
شاهنامه ها و گرشاسب نامه ها آیینه ای بودند از نه فقط پیروزی ها که مهمتر از آن، کشش ها و آرمآنهای ایرانیان پیش از اسلام که نمی خواست زیر شمشیر هویت عربی ذبح شده یا فراموش شود و زبان فارسی که نمی خواست زیر قلم عربی محو شود. آنها همزمان نقشی دیگر را در آینده نیز بازی می کردند و بازیابی هویتی بودند که اینبار زیر تاخت سوارکاران نوظهور از قبایل آسیای میانه و مرزهای شرقی بلاد اسلامی قرار گرفته بود و به شکل حماسه ای نمادین از نبرد ایران و توران در شاهنامه ها و گرشاسب نامه ها آمده بود؛ آنان قرار بود تا مللی را که در عرصه نظامی شکست خورده بود، در عرصه فرهنگی پیروز سازد و مرده دلان را با خلق حماسه ای جدید، حیاتی دوباره و هویتی تازه بخشد.
ادبیات تحقیق
الف. ارزش تاریخ بیهقى از منظر دیگران
تاریخ بیهقی تاریخی سلسله ای است و چارچوب آن را تاریخ غزنویان و مسایل گاهشماری و منطقه ای شان تشکیل میدهد.(بازورث (باسورث)، ۱۳۸۸: ۵۱) الیوت، داوسن و بارتولد بر بی همتایی تاریخ بیهقی همواره تأکید ورزیده اند؛ بهخصوص از نقطه نظر سبک و ساختارش در مقایسه با منابع معاصر.(همانجا، ۵۱) به گفته بارتولد محقق و شرقشناس معروف روس تاریخ بیهقى کمتر از آنچه استحقاق داشته تاکنون مورد استفاده قرار گرفته است؛ به ویژه این نکته جالب توجه است که هیچ یک از دانشمندانى که درباره قراخانیان (ترکان شرقى مجاور سامانیان) تألیفاتى کردهاند، از اثر وى بهره مهمى نگرفتهاند و حال آن که مشروحترین و دقیقترین اطلاعات مربوط به سلاله مزبور را در مدت زمانى طولانى فقط در تاریخ بیهقى مىتوان یافت.(بارتولد، ج ۱، ۱۳۶۶: ۷۸)
این گفته پروفسور بارتولد، نه تنها در مورد قراخانیان ترکستان، بلکه در موارد دیگرى همچون اوضاع و احوال سیاسى و اجتماعى و جغرافیایى ماوراءالنهر و خراسان و گیلان و طبرستان و حوادثى نیز که در این نواحى و سرزمین هندوستان در دوران غزنویان و سلجوقیان نخستین رخ داده صادق است. از آنجا که معاصرین بیهقى و کسانى که بعد از او آمدهاند کمتر درباره وى نوشتهاند، ناچار بیهقى و تاریخ او و افکار و اندیشههایش را بیشتر از اثر به جاى مانده او، یعنى تاریخ مسعودى مىتوان شناخت. پروفسور باسورث پیرامون میزان واقعگرایی تاریخ بیهقی بر این نظر است که بیهقی با یک دوربین برای آیندگان تصویرپردازی کرده است.(بازورث (باسورث)، ۱۳۸۸: ۵۱) او می افزاید: «بیهقی در اصول تاریخنگاری خویش، دیدی دقیق در شیوه تاریخی و نقد علمی داشت؛ برداشت و جهان بینی او برگرفته از خطوط عالی فرهنگ خراسان در این روزگار بود؛ بیهقی محققی بود با نظری بلند و پخته و پرورده. او اصول تاریخنگار خویش را در ابتدای جلد دهم مجلدات خود بیان کرده است. او می گوید اشتیاق به دانش تاریخی و دانستن درباره گذشته یک اصل کلی است؛ اما این دانش باید مستلزم تلاشی شخصی و با اصل فی طلب العلم مقاومت داشته باشد و با خواندن کتاب ها حاصل آید».(همانجا، ۵۲) بیهقی چون شخصاً در بسیاری از اردوکشی های غزنویان حاضر بود و دیوآنها غالباً هم دربار را همراهی می کردند، گزارشات وی عمدتاً اخبار دست اول است. ولی اگر در مواردی خودش حضور نداشته تلاش کرده اخبار را از افرادی موثق و ترجیحاً در دیوان پرس و جو کند.(همانجا، ۵۳)
تناقضات ادبا، مورخان و منتقدان درباره بیهقی خود کم نظیر است؛ مثلاً جالب اینجاست که مینوى، همان جملات، اصطلاحات، اظهارات و مفاهیم بیهقی را که نفیسى مبهم و قدیمى دانسته است، موجز و دقیق مىداند. البته از واقعیات و خطاها و حتی دروغ های تاریخ بیهقی زیاد سخن گفته است. عباس میلانى، که از منظر فرضیههاى نوین نقد متون تاریخ بر کتاب بیهقى مىنگرد، در این باره چنین مىنویسد:
«به جاى آن که در متنى مثل تاریخ بیهقى، نگرشى تمامگرا، یکدست و یک پارچه سراغ کنیم باید، به گمانم، در جستجوى گسست هاى آن باشیم و ببینیم کجا و چرا آن ظاهر و زبان یکدست، آن روایت حقیقت، به واقعیتها و روایتهاى متکاثر و گاه متضاد ره مىسپارد.
… زبان بیهقى پر از ابهام و پردهشوى و دوگانهگویى است و همین زبان بر روایت اش از حقیقت هم سایه انداخته است… از سویى دیگر کتاب بیهقى را با نام تاریخ بیهقى مىشناسیم و مستتر در بافت دستورى این عنوان این واقعیت انکارناپذیر نهفته که او، نه حقیقتى مجرد که روایتى مشخص و فردى را نقل کرده است. بافت روایى بیهقى بیشتر شباهت به حکایت و قصه دارد؛ آفریده ذهن راوى است، نه تابع منطق حقیقت مورد روایت».(میلانى، ۱۳۷۲: ۷۱۲)
در مقابل محمد دبیرسیاقی عقیده دارد: «اثر بیهقی منحصراً در خدمت نقل وقایع خشک و حوادث بیجان نیست؛ تاریخ است، اما تاریخ واقعی و با همه شرایط تاریخ نویسی… مولف خود آگاهانه توجه می دهد که آنچه از قلم نویسنده نقش صفحه می شود، باید برپایه های عقلی استوار باشد…».(دبیر سیاقی، ۱۳۸۱: ۲، ۴-۵)
محمد خانى عقیده دارد که تاریخ بیهقى یکى از دلنشینترین، تأثیرانگیزترین و خردپذیرترین آثار منثور ادب فارسى است. اثری است که هم از جنبه تاریخ نگارى و هم از جنبه ادبى بسیار در خور توجه است. از جنبه ادبى و سبک نگارش گیرایى و دلپذیرى نثر و ویژگی هاى صرفى و نحوى، نثر تاریخ بیهقى از بهترین نمونههاى نثر فارسى شمرده مىشود. بیهقى، تاریخ حماسى و پر فراز و نشیب را با قلمى زیبا و زبانى با شکوه و پرنیانى روایت کرده است. صیغه ادبى کتاب بیهقى و هنرى که او در نویسندگى فارسى به کار گرفته این اثر را در میان تمام آثار تاریخى فارسى ممتاز و مشخص کرده و شگردى که در تلفیق تاریخ و ادب در این کتاب به کار آمده آن را در مقایسه با همه آثار محض ادبى بى همتا و منحصر گذاشته است.
محمد جعفر یاحقى که یکی از پژوهشگران عرصه بیهقى پژوهشی است، اذعان می کند: اگر نگوییم مهمترین، دست کم یکى از سه چهار اثر مهم زبان فارسى تلقى مىشود و حتی شعرسپید فارسی از آن متأثر است.
بابک احمدی، آثار بیهقی را در کنار اسرارالتوحید و سیاست نامه بهعنوان نوشتار مرجعی در شیوایی کلام و بیان در سادگی آن می شمارد که آثار برجسته بعدی همچون تذکره الاولیاء از آن متأثر است؛ آن گونه که الگوی خود را نه در سخن منظوم که در تناسب موسیقایی واژگان می یابند.(احمدی، ۱۳۷۹: ۱۱۷-۱۱۸)
بسیاری تاریخ بیهقی را اوج بلاغت زبان پارسی می دانند؛ به طوری که واژه ها و ترکیبات زیبای فارسی در آن بسیار است. آن را از بسیاری از غرض ورزی هایی که بسیاری از مورخان بدان آلوده بودند، برکنار دیده اند. آنجا که به خاطر خوش آمد صاحبان قدرت، واقعیات را تحریف نکرده و از ذکر بایسته ها کوتاهی نورزیده است.(نوبخت، ۱۳۷۳: ۹۲)
مریلین والدمن در مورد تاریخ بیهقى مىگوید: حقیقتاً به ندرت اتفاق مىافتد که از یک متن تاریخى ایرانى متعلق به قرن ۱۱ میلادى پیوسته تعریف شود و آن را جالب توجه، شگفتآور و حتى گاه پرهیجان بخوانند، اما مىتوان تاریخ بیهقى را چنین متنى دانست. الحاق داستان و حکایت به متن و غناى معانى کلى مضمونهاى آن، تاریخ بیهقى را جالب توجه مىکند و به همان نسبت، سیاق نگارش آن در کنار ساختار و محتوای اش بر گیرندگى آن مىافزاید.(والدمن، ۱۳۷۵: ۹۲)
چنان که خوانندگان نیز متوجه شده اند، نظریات متفاوت و متناقضی درخصوص جایگاه تاریخ بیهقی وجود دارد و تو گویی هر عصری قضاوت خاص خود را نیز از آن دارد و حتی معیارهای سنجش تغییر می کنند؛ مثلاً در دوره ای تعداد لغات (از زبان عربی) را ملاک تأثیرپذیری از زبانی دیگر می دانند و در دوره ای دیگر صرف و نحو کلام و زمانی دیگر دلنشینی و روح کلام. این خود طرح مسأله ای را عیان می سازد که ضرورت تحقیقی که آرای مختلف را سبک و سنگین و تحلیل کند، ایجاب می نماید.
ب. کارنامه بیهقی پژوهی
باسورث را همگان بهعنوان یکی از مطرح ترین مورخان دوره غزنویان در جهان می شناسند. او که در شناساندن تاریخ بیهقی به مراکز آکادمیک غربی نقشی بسیار پررنگ داشت، می گوید در سالهاى اخیر غزنویان مورد توجه و مطالعه جدّى و انتقادى مورخان غربى قرار گرفتهاند. با این وجود، یک مطالعه جامع و مانع تاریخنگاران از تمامی منابع اصلى تاریخ غزنوى هنوز انجام نشده است. هر چند که مطالب مفیدى در مقدمه دو کار اصلى و چندین مقاله پراکنده و نیز مطالعاتى کلى درباره تاریخنگاری ایرانى و همین طور مجموعهاى از سخنرانىهاى کنفرانسى درباره معروفترین مورخ دوره غزنوى، ابوالفضل بیهقى (۱۰۷۷ـ۹۹۶م.) وجود دارد، اما این کارها نیز از کمبودهایى رنج می برند و ساختار هیچ یک از متون تاریخى دوره غزنوى تحلیل نشده است، گر چه که در بعضى از کارهاى انجام شده نشانههایى از تلاش براى ارزیابى صحت و سقم کل و یا بعضى از قسمتهاى این تواریخ دیده مىشود. گرچه در این زمینه، کارهای مفیدی پیرامون تاریخنگاری ایرانیان دیده می شوند که بعضاً دارای نکاتی دقیق و جالب توجه نیز هستند.
کارنامه بیهقى پژوهى نیز چندان پربار نیست. در ایران محققانى چون سعید نفیسى، على اکبر فیاض، خلیل خطیب رهبر، زهرا خانلرى، محمد دبیر سیاقى، یدالله شکرى، محمد جعفر یاحقى، مهدى سیدى، نرگس روانپور، رضا مصطفوى سبزوارى و برخی دیگر، این اثر را تصحیح یا با شرح و توضیح واژهها و جملات به صورت گزیده به چاپ رساندهاند. در سال ۱۳۴۹ کنگره بزرگ جهانى بیهقى برگزار شد که در آن ۳۳ مقاله به زبان فارسى و ۴ مقاله به زبان انگلیسى ارائه گردید. البته در این کنگره مقالات بیشترى ارائه شده بود، که تنها ۳۷ مقاله در مجموعهاى به نام یادنامه بیهقى در سال ۱۳۵۰ به چاپ رسید. پس از انقلاب نیز میزگردی با حضور معدودی از اساتید و بیهقی پژوهان برگزار شد و در نشریات متعدد، از جمله “کتاب ماه ” انعکاس یافت.
بسیارى از آثارى که اخیراً در کشورمان در خصوص بیهقى پدید آمده است، یا با مقدمه و توضیحاتى، تلخیصى از تاریخ آن را گرد مىآورد و یا با نگاهى تازه از زوایایى از تاریخ بیهقى پرده برمىدارد که یا تاکنون ناشناخته بوده و یا کمتر شناخته شده است. کتاب دیباى خسروانى با مقدمهاى در خور تلخیصى از تاریخ بیهقى را برگزیده است. آقاى حسینى کازرونى کتابى را در سال ۱۳۷۴ با عنوان پژوهشى در اعلام تاریخ و جغرافیایى تاریخ بیهقى به چاپ رسانده است. اثر دیگرى از احسان طبرى با نام ابوالفضل بیهقى و جامعه غزنوى وجود دارد که در سال ۱۳۵۹ تألیف شده، که در سال ۸۰ در آلمان به چاپ رسیده و بیشتر بر زوایاى اجتماعى تاریخ بیهقى انگشت مىگذارد. کار دیگر، به آقاى عبداللهیان مربوط می شود که در سال ۱۳۸۱ کتابى را به نام جنبههاى ادبى در تاریخ بیهقى نگاشته است و بالاخره کار آقاى سینا جهاندیده است که در سال ۱۳۷۹ با عنوان متن در غیاب استعاره، به وجوه زیباشناختى و ادبى تاریخ بیهقى مىپردازد که مطالب اش بسیار تازه و نگاه آن ژرف و گسترده است. کتاب «غزنویان؛ از پیدایش تا فروپاشی توسط دکتر سید ابوالقاسم فروزانی اثر دیگری است که پیرامون این سلسه در سال ۱۳۸۴ منتشر شده است. کلیفورد ادموند باسورث که یکی از شناخته ترین بیهقی پژوهان جهان است، تاریخ غزنویان اش نیز یکی از کتب مرجع پیرامون این سلسله و دوران است که در ایران به کرّات تجدید چاپ شده است.
اما تاریخ بیهقى در کشورهای دیگر و به زبآنهاى دیگرى نیز ترجمه شده است که در شناساندن این اثر مهم به جوامع دیگر حائز اهمیت است. یحیى الخشاب و صادق نشأت، تاریخ بیهقى را به عربى ترجمه و در قاهره چاپ کردهاند. آرندس نیز آن را به روسى ترجمه و منتشر کرده است. کلیفورد ادموند باسورث نیز ترجمه تاریخ بیهقى به زبان انگلیسى را انجام داده که دانشگاه کلمبیا مسئولیت انتشار آن را به عهده گرفته است. تاریخ بیهقی در هندوستان نیز به چاپ رسیده است. تصحیحات و تعلیقات و تشرحیات نیز در هر کاری که چاپ شده بر دانسته ها پیرامون بیهقی پژوهی افزوده است.
در خارج از کشور نیز پژوهشهایى توسط محققان ایرانى و خارجى در مورد بیهقى و زمانه او صورت گرفته و به چاپ رسیده است. برجسته ترین و معروف ترین کارها به پروفسور باسورث مربوط می شود که مقالههای مرجع و متعددی را در دانشنامههای ایرانیکا، بریتانیکا، آمریکانا ودانشنامه اسلام نگاشته است. در سال ۱۹۵۱ اس.اچ برنى در ایندو ایرانیکا مقالهاى با عنوان «ابوالفضل بیهقى» منتشر کرده است. آقاى مینوى هم مقالهاى درباره بیهقى نوشته که در مجموعه مقالاتى در انگلستان چاپ شده است. بعدها بارتولد مدخل «بیهقى» را در دایره المعارف اسلامى نوشت که موجود است و نیز مقالاتى به آلمانى که در نشریات اروپایى به چاپ رسیده است. دکتر غلامحسین یوسفى هم مدخل «ابوالفضل بیهقى» را در دانشنامه ایرانیکا با دقّت و وسواس خاص خود نوشت که ترجمه فارسى آن در کتاب فرهنگ و تاریخ وى به چاپ رسیده است.
از کتاب هاى مستقل که درباره بیهقى و تاریخ اش نوشته شده مىتوان به اثر خانم مریلین والدمن با نام Toward a theory of Historical Narative که خانم منصوره اتحادیه آن را با عنوان زمانه، زندگى و کارنامه بیهقى ترجمه کرده است. کتاب دیگرى در انگلستان از خانم جولى اسکات میثمى به نام Persian Hisoriography to the end twentieth century نوشته شده که در سال ۱۹۹۹م. از سوى دانشگاه ادینبورگ انگلستان به چاپ رسیده و در یکى از مجامع علمى آن کشور هم بهعنوان پژوهش برتر معرفى گردیده است. سى صفحه از این کتاب به شیوه تاریخنگاری بیهقى و اثر سترگ تاریخ مسعودى اختصاص دارد؛ و بالاخره یک مقاله دقیق دیگر در مورد تاریخ بیهقى از خانم سهیلا امیر سلیمانى با عنوان Truths and Lies: lrony and lntrigue in the tarikh – i – Baynagi که در مجله Iranias Studies در سال ۱۹۹۹م. به چاپ رسیده است.
پ. از حماسه ایرانی تا حماسه ملل جهان
بی شک نسخه های متعدد از شاهنامه فردوسی و صاحبنظران آن حیطه را ازنظر گذراندیم. علاوه بر مهابارتا و حماسه گیلگمش از ایلیاد و اودیسۀ هومر نیز برای استخراج نظریات مان بهره بردیم. از آنجایی که فردوسی نیز برای شاهنامه خویش از منابع متعددی سود جسته بود، علاوه بر کتب شاهنامه فردوسی و کتب مرجع ای که در تاریخ ادبیات ایران زمین پیرامون شاهنامه نگاشته شده اند، از آثار مذکور نیز استفاده کردیم (نوبخت، ۱۳۷۳: ۱۱-۱۲؛ صفا، ج ۱، ۱۳۵۵: ۱۵۰-۱۵۱؛ نسک پهلوی-پارسی کارنامه اردشیر پاپکان.) و گذری بر بسیاری از بزرگترین آثار حماسی ملل داشتیم؛ از حماسه “جه-سار ” تبت تا “کالیوالا ” حماسه فنلاندی ها و از انئید، حماسه رومی اثر ویرژیل تا ادبیات باسک و سنت شفاهی و گنجینه های رومانسک کاتالونیا.
تاریخچه ای از حماسه تا تاریخ و تاریخنگاری؛ ایران و جهان
عصر تاریخنگاری ایرانیان از چه زمانى آغاز مىشود؟ این همان پرسشى است که پس از یک بررسى اجمالى بر تاریخ نگارى مستند در سرزمین ایران، ما را به قرون سوم و چهارم هجرى و دوران غزنویان رهنمون مىسازد. اگر بخواهیم نگاه خویش را دقیقتر معطوف سازیم، تاریخ بیهقى است که به طرز اعجابآورى جلوهافشانى مىکند. سندى تاریخى از تاریخنگاری که توسط یک ایرانى، تاریخ سرزمینمان را روایت کند، اکنون زنده و گویا سخن مىگوید. تا پیش از تاریخ بیهقى و زینالاخبار گردیزى، تاریخ ایران به وسیله افسانه، اسطوره یا حماسه رقم مىخورد و از این روى این شاعران، اسطورهسازان یا حماسهپردازان (ایرانى) و نقالان بودند که به جاى مورخان تاریخ سرزمین ایران را روایت مىکردند. تاریخ هاى طبرى و بلعمى داراى ابعاد تاریخنگاری نیز هستند، اما وجه اسطورهاى در آنها سرآمد بود. شاهنامه ها، گرشاسبنامهها و خداىنامهها که اگر مملو از افسانه، اسطوره اند، اما همآنها به شکلی حماسی نقالی می شدند. البته ایران زمین در زمان هخامنشیان، اشکانیان و ساسانیان نیز داراى تاریخى بوده است، اما تاریخ آن دوران توسط مورخان جوامع متمدن دیگر نگاشته شده است و نوشتهاى از مورخى ایرانى که زبان و اندیشه آن دوران قوم و جامعه ایرانى را انعکاس دهد، موجود نیست.
در قرون سوم و چهارم هجرى، بیش از همه سیل عظیم ترجمههاى کتب فلسفى یونانى و هلنی، که ظهورشان در سرزمینهاى اسلامى از قرن دوم هجرى آغاز شده بود و در اندازه هایی کمتر کتب ترجمه شده از هندی و فارسی، که به تأسیس بیت الحکمه منتهی گشت، موجب گردیدند که ثمرات این تحول در عرصههاى مختلف به بار نشیند و آثار ارزندهاى را، نه تنها در رشته تاریخ، بلکه در زمینههاى مختلف علمى، نظرى و فرهنگى پدید آورد که به فرهنگ و تمدن اسلامی موسوم است. از قرن دوم هجرى خلفاى بغداد در دربار خود فضایى را پدید آوردند که امکان مباحثات نسبتاً عقلى و دینى را فراهم مىآورد. این مشروعیت به تدریج از میان علما به میان مردم و از دربار به جامعه سرایت کرد و مباحث گرم کلاس هاى کلامیون، مذاهب و بعضاً فقههاى مختلف را در دورههاى بعدى شکل بخشید. این تحولات سیاسى تأثیرات خود را بر تحولات فرهنگى و حتى اجتماعى گذاشت و دبیران و مورخانى را در دامان خویش پرورش داد که عصرى را پدید آورد که مهمتر از استقلال نسبى ایرانیان در سرزمین هاى شرقى اسلامى، دوران تاریخىنگارى ایرانیان را اعلام مىکرد. از این روى تاریخ بیهقى، نه تنها مولود عصر خویش است، بلکه معرف گویاى زمانه خود نیز هست.
الف. شاهنامه در جوار بزرگترین منظومه های حماسی جهان
بیشک، مهابهاراتا، رامایانا و بهاگاوات گیتا عظیمترین وگوهربارترین آثار اساطیری و حماسی اند که جهان به خود دیده است؛ هدایایی از تمدن هند باستان برای بشریت و شاهنامه فردوسی تحفه ای از ایران باستان که در زمره گوهربارترین آثار حماسی–ملی مشرق زمین قرار دارند.
مهابهاراتا اثری است منظوم مشتمل بر صد هزار بیت که شاعران مختلف آن را سرودهاند، برخلاف رامایانا که یک شخص آن را الهام گرفته است که دارای سبکی متکلف است.(شایگان، ج ۱، ۱۳۵۶: ۲۳۴ ـ ۲۴۸) آنها برای قرنها الهام دهندگان شاعران، حماسهسرایان، نمایشنامهنویسان، عرفا و حکما و هم اینک پژوهشگران و زبانشناسان گسترههای مختلف بودهاند و نه یک قشر و مذهب و سرزمین خاص که برای همه اعصار و مردم همه جای دنیا تأثیرگذار بودهاند، چرا که روح شان فراتر از زمان و مکان حلول کرده است؛اما نمیتوان از این دست اشعار، اثری یافت که از لحاظ فصاحت، بلاغت و زیبایی به حد و اندازه سرودههای بهاگاوات گیتا برسد. هومبلت به درستی آن را یگانه سرود فلسفی در میان تمام زبانهای جهان قید کرده است. انگار که آن، فلسفه اوپانیشادها را به گونهای رازگونه و حماسی در خود نهفته است. از این روی، در مورد هر بیت آن باید مدتها تأمل کرد. در سنت هندو، اوپانیشادها را گاوی میدانند که کریشنا (از خدایان و شخصیتهای الهام دهنده در بهاگاوات گیتا) چون پسر چوپانی است که شیر آن گاو را میدوشد. دانا کسی است که شیر آن را مینوشد.(همانجا، ۲۸۷) از همه آثار مذکور، تأویلهای تمثیلی عرفانی، مذهبی و معنوی بهکرات شده و میشود.
ایلیاد و اودیسه بزرگترین آثار حماسی و اساطیری مغرب زمین هستند که در قالب اشعار سروده شدند. ایلیاد بزرگترین منظومه حماسی یونانیان باستان است که مشتمل بر بیست و چهار سرود است. اودیسه نیز که پس از ایلیاد و بعد از جنگ تروا، آفریده شده نیز دارای بیست و چهار سرود است. هر دو اثر حدود هزار سال پیش از میلاد توسط هومر سروده شده اند. این اشعار در زمان جنگ تروا سروده شده است.
دانته در کتاب کمدی الهی، اشاراتی به شخصیتی به نام ویرژیل میکند. ویرژیل شاعر لاتینی بود که در اثر معروفاش انئیس، حماسه امپراطوری روم را در سرودههایش مرور میکند. او امپراطوری روم و شهر رم را از تخیلی شاعرانه به آرمانی حماسی و ملی بدل میسازد.
اشعار حماسی شاهنامه فردوسی نیز که در نزد ایرانیان شناخته شده است، در همین گروه تعریف میشود. شاهنامه منظوم فردوسی به جنگهای کهن ایرانیان که با افسانه و اسطوره آمیخته بود، پرداخته است. درحقیقت، فردوسی شاهنامهاش را زمانی به رشته تحریر در آورده بود که به آخرین سالهای عصر حماسی و اساطیری ایران تعلق داشته و حاصل گردآوری و اقتباس و گزینش تنها بخشی از آنها، در شاهنامه فردوسی آمده است. آن آثار قرار بود، مردمی را که در گذشته فتوحات بزرگی داشتهاند، ولی اینک به ظاهر شکست خورده بودند، شور و امیدی تازه و جانی دوباره بخشد.
ب. شاهنامه ها و گرشاسب نامه های منثور و منظوم ایران زمین
پس از دوره فتوحات واستقرار دولت عرب در ایران و شوق شدید مردم جهت آگاهی از علوم و فنون و اخبار و تواریخ ملل تابعه و اقوام مجاوره، یکى از ایرانیان بسیار معروف به اهل فضل و ادب، یعنى عبدالله بن المقفع در حدود سنه ۱۴۲ هجری کتابى را در تاریخ پادشاهان ایران که «خداى نامه» خوانده می شد، از پهلوى به عربى ترجمه کرد و این ترجمه ابن المقفع که شوربختانه از میان رفته است، نزد قدما و مؤلفین عرب نیز همچنان معروف بوده است به خدای نامه یا سیرالملوک که درحقیقت ترجمه تحت الفظى آن است.(بهار، ۱۳۴۹: بخش مربوط به شاهنامه ها)
پس از ابن المقفع چندین نفر دیگر نیز سیرالملوک هاى متعددی در تاریخ پادشاهان ایران به عربى ترتیب دادهاند که یا مستقیم ترجمه از پهلوى بوده است یا تهذیب و تحریر و حک و اصلاح ترجمه ابن المقفع و غیر او، از قبیل محمد بن الجهم البرمکى و محمد بن بهرام بن مطیار الاصفهانى و هشام بن قاسم الاصفهانى و موسى بن عیسى الکسروى و زاذویه بن شاهویه الاصفهانى و برخی دیگر که اسامى ایشان در تاریخ حمزه اصفهانى و فهرست این الندیم و مقدمه ترجمه طبرى و الاثار الباقیه ابوریحان بیرونى و مقدمه مجمل التواریخ مفصلاً مسطور است. متأسفانه از این کتب مذکور، اکنون آثارى باقى نمانده است و همه آنها از میان رفتهاند گرچه مندرجات شان عموماً در کتب متأخره دیگر که بدون واسطه یا باواسطه از آنها اقتباس کردهاند، باقیمانده است؛ مانند تاریخ طبرى و کتاب البدء و التاریخ مقدسى و مؤلفات ابن قتیبه دینورى و مسعودى و ابن واضح الیعقوبى و حمزه اصفهانى و ابوریحان بیرونى و ثعالبى.
مقارن همان زمآنها که بعضى ایرانیان متعرب از بغداد و عراق ترتیب این سیرالملوک هاى مختلف را به زبان عربى براى مطالعه عرب زبانان می دادهاند، در ایران زمین نیز ایرانیان به همان نهج و طرز و ترتیب درصدد جمعآوری اخبار ملل و ملوک گذشته ایران برآمده و مجموعههاى مختلفی به زبان فارسى براى مطالعه فارسى زبانان به اسم شاهنامه که اغلب به نثر و گاهى نیز به نظم نگاشته شده بودند، جمع و تلفیق نمودهاند و اسامى بعضى از این شاهنامهها در مؤلفات متقدمین با صراحت و با اسم و رسم رفته است؛ از قبیل گرشاسب نامه منثور ابوالمؤید بلخى که با عنوان «شاهنامه ابوالمؤید بلخى» در مقدمه قابوسنامه و مقدمه ترجمه تاریخ طبرى آمده است.(همانجا)
گویا مقدمه ای بر شاهنامه منثور که مآخذ فردوسى بوده است، نوشته شده و پس از نظم شاهنامه، همان مقدمه را با ضمایمى مقدمه شاهنامه منظوم قرار دادند و در زمان شاهزاده بایسنقر میرزاى گورکان آن مقدمه را برداشتند و مقدمه فعلى را بر شاهنامه افزودند. اثر منثور ابوالمؤید که کتابی عظیم در شرح وقایع و داستآنهای ایران کهن و بهخصوص شاهان و پهلوانان بود، به شاهنامه کبیر یا شاهنامه مؤیدی نیز معروف بوده است. بسیاری از داستآنهای آن در شاهنامه فردوسی و سایر منظومه های حماسی متروک مانده است؛ مانند اخبار آغش و هادان (از پهلوانان دوران کیخسرو) و کی شکن (برادر زاده کیکاوس) و گرشاسب.(صفا، ۱۳۵۵: ۱۴۶-۱۴۷) ابوالمؤید بلخى که از شاعران و نویسندگان قرن چهارم هجری است، برای نگارش کتاب گرشاسب، از شاهنامه دیگری که پیش از آن توسط اسدی طوسی نوشته شده بود، بهره برده است.(اسدی طوسی، ۱۳۵۴؛ نوبخت، ۱۳۷۳: ۸۲).
شاهنامه مسعودی مروزی نیز از جمله آن شاهنامه ها رفته است. مسعودی مروزی از سرایندگان سال های نخست سده چهارم هجری قمری است که آگاهی چندانی پیرامون وی وجود ندارد و همین قدر می دانیم که او نخستین کسی است به سرودن روایت های تاریخی و حماسی ایران دست یازید و شاهنامه منظومی پدید آورد. از این شاهنامه تنها دو بیت نخستین و بیت پایانی آن باقی مانده است که نخستین بار در کتاب البدء و التاریخ اثر مطهربن طاهر مقدسی در سال ۳۵۵ هجری قمری آورده شده است.
دوبیت آغازین:
نخستین گیومرث آمد به شاهی
گرفتش به گیتی درون پیشگاهی
چو سی سال به گیتی پادشا بود
کی فرمانش به هر جایی روا بود
بیت پایانی:
سپری شد نشان خسروانا
چو کام خویش راندند در جهانا
***
ثعالبی نیز در کتاب «غرر اخبار ملوک فرس» به دو فراز از این شاهنامه اشاره داشته است.
خوشبختانه از شاهنامه مروزی در منظومه کوش نامه، اطلاعات بیشتری نیز دیده می شود. ایرانشاه بن ابی الخیر هنگام یاد کردن از جنگ های ایرانیان در زمان فریدون با سپاهیان بجه و نوبی در آفریقا می گوید:
زمین بجه هر که او داندش
جهان دیده مازندران خواندش
چو خواهی که رزم سیاهان تمام
بدانی؛ تو را ره نمایم به کام
ز مسعودی این داستان باز جوی
که او رنج دیده ست از این گفتگوی
بدان هر که این کارنامه نهاد
ز شاهان ایران سخن کرد یاد
***
دیگر از این قبیل شاهنامههاى پیش از فردوسى، شاهنامه ای بوده است به نثر که به فرمان ابونصر محمدبن عبدالرزاق طوسى در اواسط قرن چهارم جمعآوری شده است و ما از وجود چنین شاهنامه ای از طریق سه مأخذ خبر داریم:
- الآثار الباقیه که در دو موضع با صراحت اسمى از این شاهنامه برده است.
- مقدمه قدیم شاهنامه است که مکرر از ابومنصور بن عبدالرزاق صحبت می نماید.
- مقدمه جدید شاهنامه یعنى مقدمه بایسنغرى است.
مقدمه شاهنامه از جمله نثرهایى است که از عربى ترجمه نشده و در اصل به پارسى درى تحریر یافته است، از این روی داراى خصایص ذیل است: فارسى آن بر عربی غلبه دارد و صدى یک تا دو لغت تازى بیش (سواى نام ها) در آن نیست و مابقى فارسى خالص است و نیز طورى هم نیست که معلوم شود محرر قصدى خاص در این شیوه داشته است و لغات فارسى آن همه از لغات روان و ساده درى است و از آن قبیل لغاتى است که فردوسى نیز در شاهنامه آورده است و شکى نیست که باقى شاهنامه منثور ابومنصورى نیز بر همان منوال بوده است و این سادگى و فراوانى لغات پارسى و اندکى لغت عربی طبعاً در گوینده طوسى که شاهنامه را از روى متن منثور مذکور به نظم می آورده است، گویا اثر بخشیده و شاهنامه را به سبک و شیوه مشهور در آورده است. از گرده این مقدمه و بعض جای هاى تاریخ بلعمى که گویا ترجمه از عربى نیست و از مأخذ پارسى نقل گردیده، چون داستان کیومرث و عقاید ایرانیان در بدو تاریخ که مقدمه ای است که بلعمى بر ترجمه طبرى افزود و داستان بهرام چوبین و غیره و نیز از فصول حدود العالم راْلاَبنیه فى حقایق الادویه و قسمت هایى از تاریخ سیستان که نقل از گرشاسپنامه ابوالمؤید بلخى است، به روشنی می توان به سبک قدیمی ترین نثر درى پى برد. خصوصیت دیگر مقدمه، خالى بودن از موازنه و مترادفات و سجع و دیگر صنایع است که در آن روزگار رسم نبوده است.(بهار، جلد ۲، ۱۳۴۹: بخش مربوط به شاهنامه ها)
شاهنامه منثور دیگر، که در متون کهن به نام اش برمی خوریم، شاهنامه ابوعلی محمدبن احمد البلخی الشاعر است که در الآثارالباقیه از آن ذکری رفته است. از احوال این شاعر اطلاع چندانی در دست نیست و همین قدر می دانیم که چون در الآثار الباقیه قید شده پیش از آن زمان می زیسته و ابوریحان شاهنامه وی را کتابی متقن و معتبر توصیف کرده که برای نگارش اش از سیر الملوک ابن مقفع و محمدبن الجهم البرمکی و هشام بن القاسم و بهرام بن مردانشاه و بهرام بن مهران الاصفهانی و تاریخی متعلق به بهرام الهروی المجوسی استفاده برده است.(صفا، ۱۳۵۵: ۱۴۸)
در این دوران، به جز مجموعه شاهنامه ها و گرشاسب نامه های بزرگ، به تعدادی از داستآنهای پهلوانی منفرد بر می خوریم که دستمایه حماسه سرایان قرار گرفته بود؛ بانوگشسپ، داستان نریمان، داستان سام و زال و رستم و فرامرز و سهراب و برزو و شهریار از آن جملهاند.(همانجا)
شاهنامه ها و گرشاسب نامه ها آیینه ای بودند از تمایلات و آرمآنهایی که به هویت پیش از اسلام ایرانیان برمی گشت و نمی خواست زیر شمشیر هویت عربی قربانی شده یا فراموش گردد و زبان فارسی که نمی خواست زیر قلم عربی محو شود. آنها همزمان نقشی دیگر را در آینده نیز بازی می کردند و بازیابی هویتی بودند که بار دگر زیر تازش سواران نوظهور از آسیای میانه و مرزهای شرقی سرزمین های اسلامی قرار گرفته بود و به شکل حماسه ای نمادین از نبرد ایران و توران در شاهنامه ها و گرشاسب نامه ها آمده بود.(هولت و دیگران، ۱۳۸۳: جلد ۱، ۲۰۶)
تصور می کنم، نیاز به هیچ تحلیل بیشتری نیست که دریابیم، روح تمامی شاهنامه ها و گرشاسب نامه ها از منثور تا منظوم و از داستآنهای منفرد تا مجموعه های بزرگ، حماسه بوده است که بی زمان و بی مکان اند و مشخصاً با اثر تاریخی بیهقی که کاملاً تقویم وار گزارش می شود، از هر نظر کاملاً متفاوت اند.
پ. شاهنامه فردوسی
حکیم ابوالقاسم منصوربن حسن مشهور به فردوسی، شاعر سترگ قرون چهارم و پنجم هجری در حدود سال ۳۲۹ در قریه باژ از توابع طابران توس میان خانواده ای از دهقانان چشم به جهان گشود.(همانجا، دیباچه)
دقیقی شاعر که قبلاً شروع به نظم شاهنامه ابومنصوری کرده بود، پس از سرایش هزار بیت از آن در حدود سال ۳۶۹ هجری به دست یکی از غلامان اش با ضربه کاردی به قتل می رسد و کار بزرگ وی ناتمام می ماند؛ اما آوازه کار دقیقی در خراسان شایع شد و نسخه ای از گشتاسب نامه او نیز به دست فردوسی رسید و فردوسی کار شاهنامه را آغاز کرد.(همانجا)
شاهنامه فردوسی بی شک اثری سترگ و کم نظیر در تاریخ ادبیات جهان و بی نظیر در تاریخ و ادبیات حماسی ایران زمین است.(فردوسی، براساس نسخه کامل شاهنامه مسکو) شاهنامه را اشعاری در وصف تاریخ قدیم ایران از آغاز تمدن آریایی تا انقراض دوره ساسانیان ذکر کرده اند؛ حداقل بسیاری چنین پنداشته اند.(صفا، ۱۳۶۳: ۲۰۶-۲۱۵)فردوسی برای شاهنامه خویش از منابع متعددی سود جسته که برخی را می شناسیم و بعضی را حدس می زنیم؛ شاهنامه ابومنصوری، شاهنامه نیمه کاره دقیقی به نظم، خدای نامه ها، منابع مستقل داستانی چون رستم و اسفندیار، رستم و سهراب، اخبار رستم، کارنامه اردشیر پاپکان (بابکان) و حتی منابع شفاهی دانایان و عامه مردم.(نوبخت، ۱۳۷۳: ۱۱-۱۲؛ صفا، جلد اول، ۱۳۵۵: ۱۵۰-۱۵۱؛ نسک پهلوی-پارسی کارنامه اردشیر پاپکان)
شاهنامه بی شک اثری حماسی است، در انگیزه، زبان و مهمتر از همه روح اثر فردوسی؛ انگیزه فردوسی در ابیات شاهنامه مشخص است که می خواهد عجم پارسی را در مقابل عرب دوباره زنده کند. زبان شعر است و بزم رزم و روح اثر، هیاهویی است و تو گویی رستاخیزی است برای بیدار ساختن خفتگان و حتی شاید زنده کردن مرده دلان. حتی شاهنامه وقتی وارد فضای دوران تاریخی می شود، حماسی آن را روایت می کند؛ چنان که اساطیر نیز روح شان حماسی عرضه می شود.
ت. مقایسه ای بین شاهنامه فردوسی و تاریخ بیهقی
برخى از محققان کشور ما مقایسهاى بین تاریخ بیهقى و شاهنامه فردوسى انجا
منبع خبر: خبرنامه ملی ایرانیان
اخبار مرتبط: از اعصار اساطیری و حماسى ایران بهسوی تاریخ و تاریخنگاری ایرانیان؛ بقلم دکتر کاوه احمدی علی آبادی
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران