دیروز، امروز، فردا
رحیم قمیشی
دیروز خرمشهر آزاد شد. چه روز زیبایی بود. کوچهها عطر آزادی گرفته بودند. مردم به هم لبخند میزدند. همه در خیابان میرقصیدند. هیچکس حال خودش نبود. هیچکس نمیدانست تبریکش را به که باید بگوید.
جز خودش!
دیروز بچهها با هم مسابقه گذاشته بودند. کدام بیشتر میتواند دل به دست بیاورد. کدام بیشتر میتواند کار کند. کدام بیشتر میتواند بخنداند. کدام میتواند پرچم افتاده دوستش را بلند کند.
میدانستیم سرنوشت ما همه یکی است.
دیروز آزادهها برگشتند، چشمان مادران شهدا و مفقودها خیس بود از اشک شوق. در تنهایی میخندیدند. همسران آزادهها چینهای صورتشان را میگرفتند. نکند کسی بگوید رنج کشیدهاند. آزادهها میخندیدند. شادیشان را با چه کسی باید تقسیم میکردند.
با خودشان!
امروز
امروز خرمشهر هنوز شهر نشده، غیزانیه بیآب است، بچههای جنگزده میانسال شدهاند، دنبال کارند. دنبال سرپناهی تا آویزان پدر و مادر نباشند. رزمندگان پیر شده نگرانند چه خواهد شد. همه نگران فرزندانشان هستند.
امروز عید هم کسی نمیرقصد، کسی نمیخواند، کسی نمیداند چه خواهد شد، کرونا میرود یا نه، یعنی بیکاریها باز هم بیشتر خواهند شد، یعنی باز فقر بیشتر خواهد شد. باز پولدارها پولدارتر و باز نادارها، نادارتر خواهند شد؟
امروز کشتیهای بنزین صادراتی ما رسیدهاند به ونزوئلا، خوشحال باشیم؟ اینبار پولش کجا خواهد رفت. سدها پر از آب شدهاند، نمیدانیم تابستان آب داریم؟ میدانهای بزرگ گاز و نفت جدید پیدا شدهاند. به چه کسی تبریک بگوییم…
امروز نگرانیم!
آیا خرمشهر و بستان و هویزه، اهواز و آبادان و دزفول مقاوم، سیستان و بلوچستان مظلوم، کردستان و استانهای محروم و زیبای ایرانمان میشود رنج عقب ماندگی را نبینند. روستاها آباد خواهند شد؟
نمیدانیم نگرانیمان را با چه کسی تقسیم کنیم؟!
امروز مقامهای باخدای! ما هر کدام پروندهای از خوردنها و بردنها به اندازه قدشان، کنارشان انباشته شده. چاپلوسها اطرافشان بهبه و چهچه میکنند. پیرمردها نومیدانه در صف سهام عدالت، شاید چیزی به آنها برسد امروزشان را فردا کنند. صف ثبت نام برای قرعهکشی خودرو، شاید چیزی برسد… یک مو از خرس، یک سرگرمی.
امروز دلهرهها را با چه کسی تقسیم میکنیم؟
تنها با خودمان
فردا اما
فردا مال خودمان است.
نگاه کنیم به عظمتی که تحقیر میشود؟
بنشینیم تا دیگران برای ما سرگذشت بنویسند؟
از بین رفتن افتخاراتمان را به چشم ببینیم؟
گرگها را نگاه کنیم چطور دندانهایشان را با خنده به ما نشان میدهند؟
از لابهلای در نگاه کنیم همسایههای ما، همشهریان ما، هموطن ما، چطور غم و اندوه خود را قورت میدهند؟
یا مردانه ایستادن را تمرین کنیم!
فردا از آن ماست.
چه کسی میخواهد فردا را از ما بگیرد؟
چه کسی فردای ما را میتواند تصاحب کند!
ما آزاد به دنیا آمدهایم و دوست داریم آزاد بمانیم و آزاد بمیریم…
فردا میتواند روزهای خوشی باشد
میتواند روزهای سربلندی باشد
میتواند روزهای بهتری باشد
میتواند روز ناکام ماندن گرگها باشد
همان گرگهایی که فکر کردند خدا هم حامیشان است
فردا در دستهای ماست
بخندیم یا با دلهره زندگی کنیم
بخوانیم یا دردهایمان را ناله کنیم
بهار را حس کنیم یا گرد نومیدی بپاشیم!
دیروز گذشته. امروز میرود.
از فردا نمیخواهیم ناامید باشیم
ما زیبایی و زندگی را باید حق خودمان بدانیم
و برای بهدست آوردنش ننشینیم
فردا از آن ماست
فردا انتخاب ماست…
منبع خبر: کلمه
اخبار مرتبط: دیروز، امروز، فردا
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران