بولدوزر: خشونت و ارعاب

چکیده :درد البته آن‌جا به توان می‌رسد که آلونک مربعی کوچکی را در تصویر می‌بینید که زن برایش التماس می‌کند و بولدوزر شهرداری و خود شهرداری در مقام بولدوزری قانونی، با وفاداری کامل به ریشه‌‌های تاریخی این عنوان، قصد تخریب‌اش را دارند. آسیه پناهی، زن ۶۱ساله‌ای که حالا دیگر مرده است، در مویه‌‌‌ی ملتمس‌اش در برابر بولدوزر دولت، مشابهت دردآوری پیدا می‌کند با جورج فلوید، شهروند سیاه‌پوست آمریکایی شهر مینیاپولیس که دوشنبه ۵ خرداد ۹۹ زیر فشار زانوی پلیس ـ یک بولدوزر دولتی دیگر ـ در حالی کشته شد که می‌گفت: «لطفاً، من نمی‌توانم نفس بکشم! من را نکش!»[iv] ولی نه پلیس زانویش را برداشت و نه شهرداری از مال و جان زن بی‌پناهی که برای زیستن جایی جز آلونکی در حاشیه‌ای فقیر نداشت، پا عقب...


دریا فردوسیان

«بولدوزر» واژه‌ایست انگلیسی. معنای اولیه‌اش مبتنی بر قسمی قلدری، شاخ‌وشانه‌کشی و مرعوب‌سازی نژادپرستانه بوده و نخستین بار در سال ۱۸۷۶ و در حالت جمع به کار رفته است. کلمه به اعضا یا حامیان جنوبی حزب دموکرات اشاره داشت که برای محروم‌سازی رای‌دهندگان آفریقایی‌ـ‌آمریکایی از حقوق‌شان تبانی کرده بودند. پس از پایان جنگ داخلی آمریکا (۱۸۶۱-۱۸۶۵)، پانزدهمین ماده‌ی الحاقی قانون اساسی که در سوم فوریه‌ی۱۸۷۰ تصویب شد، به مردان آفریقایی‌‌ـ‌آمریکایی حق رای می‌داد. قانون صریحاً می‌گفت که حق رای به‌خاطر نژاد، رنگ یا بردگی پیشینی نمی‌تواند از کسی سلب شود. بولدوزرها اما، که به سامانگران (regulators) نیز شناخته می‌شدند، با تهدید و اعمال خشونت‌آمیز شهروندان آفریقایی‌ـ‌آمریکایی را از انداختن رای به صندوق جمهوری‌خواهان بازمی‌داشتند.

شب۲۹‌ام ماه مه، در یکی از اعتراضاتی که در پیِ کشته‌شدن شهروند سیاه‌پوست آمریکایی جورج فلوید به دست پلیس مینه‌سوتا در شهرهای مختلف آمریکا برگزار شد، معترضین در اوکلند کالیفرنیا  بولدوزر کوچکی به خیابان آوردند؛ ماشینی که نیوزویک آن را به «سمبل کین‌توزی و عداوت قدیمی» تعبیر می‌کند[i].

پاسکال ترگوئِر نخستین نشان تاریخی از شکل جمع bulldozers و فعل bulldoze را در نسخه‌ی سه‌شنبه ۲۰ ژوئن ۱۸۷۶ روزنامه‌ی نیواورلئانز ریپابلیکن یافته است[ii]. در متن گزارش سخن از و.ی.پاین مرد رنگین‌پوستی است که از خانه‌اش ربوده و بر درختی به دار آویخته می‌شود. او گرچه آدم بی‌آزاری بود، اما در کلوب جمهوری‌خواهان آن ناحیه سمتی داشت. بنابراین او bulldozed (وجه وصفی گذشته از bulldoze) شده بود که عنوان محلی عملی محسوب می‌شد که سامانگران انجام می‌دادند. چنان‌که ترگوئر در ادامه می‌نویسد، کلمه‌ی bulldozer و فعل bulldoze به‌زودی به عباراتی عام برای خشونت و ارعاب بدل شدند.

برآمده از معنایِ دستکاری(منیپولاسیون) با توسل به زور، «بولدوزر» همچنین به‌عنوان نام ماشینی به کار رفت که سنت‌جوزف ساندی هرالد (سنت‌جوزف، میزوری) در تاریخ سی‌ام ‌ژوئن ۱۸۸۹ درباره‌ی کارخانه‌‌ی تولیدی‌اش این‌طور نوشت، که «بزرگ‌ترین و کامل‌ترین کارخانه در نوع خودش در جهان» است و از روز پیش تولیدِ ماشین‌آلات خود را آغاز کرده و آماده‌ است که ماشین‌های فولادی خود را نیز تحویل بدهد. کارخانه همچنین قادر به تولید لوکوموتیو‌های کامل و انواع پل‌سازی بود. پس از نوشتن درباره‌ی ماشین‌آلات، نام قطعه‌ی دیگری نیز به میان می‌آید که به «بولدوزر» شناخته می‌شود و تنها ماشینی است از این نوع که تا کنون ساخته شده و در خم‌کردنِ پره‌های سپر ماشین‌ها به کار می‌آید. در چهارم ژوییه‌ی همان سال در مقاله‌ای که خودِ کارخانه در توضیح نوشته، «بولدوزر» به ماشینی بزرگ گفته می‌شد که برای خم‌کردن آهن، جز ورق فولاد، در اشکال مختلف تولیدی است.

بولدوزر: ماشینی هموارساز

بولدوزر را فرهنگ معین «ماشین سنگین زنجیردار با قدرت زیاد» می‌خواند «که با تیغه‌ی فولادی سپرمانندِ جلوی خود، خاک و مصالح روی زمین را جابه‌جا می‌کند، هموارساز». بولدوزر به همراه لودر و ماشین‌آلات دیگر در زمره‌ی ماشین‌های «عمرانی و ساختمانی» به حساب می‌آیند. با این همه به نظر می‌رسد که هرجا نام «بولدوزر» در اخبار و اتفاقات اجتماعی ایران به چشم می‌خورد، بیش از آن که جنبه‌ی «عمرانی» آن‌ مطرح بوده باشد، سویه‌ی تخریب‌گر و «هموارگر»ش اهمیت داشته است.

به اخبار و یادآوری‌های تاریخی در همین هفته‌‌های اخیر اگر نگاه کنیم، سه‌شنبه سی‌ام اردیبهشت ۹۹ خانه‌ی زنی حاشیه‌نشین به نام آسیه پناهی در استان کرمانشاه با بولدوزر تخریب شد. زن که با دختر و نوه‌اش در «آلونک»ی در شهرک‌ فدک زندگی می‌کرد، مویه و زاری کرده، تهدید کرده و در فیلم و عکسی که دیگر همه باید دیده باشند، خود را به درون بیل بولدوزر انداخته، بلکه بتواند جلوی تخریب را بگیرد[iii]. ماجرا البته به تخریب خانه‌ ختم نشده؛ آسیه‌ پناهی در ادامه‌ی این تخریب، جان خود را از دست داده است. حرف از استفاده از اسپری فلفل و گاز اشک‌آور است و زن در تکه‌فیلم موجود به زبان کردی به ماموران شهرداری می‌گوید که «نمی‌ذارم خانه‌ام را خراب کنید» ولی در نهایت نه‌تنها خانه‌اش خراب شده، که به دلایلی که کشف‌شان زین‌پس چندماهی نقل اخبار خواهد بود و پرونده‌بازی و شکایت و توضیحات تکراری مسوولان، جانش را نیز از دست داده است.

درد البته آن‌جا به توان می‌رسد که آلونک مربعی کوچکی را در تصویر می‌بینید که زن برایش التماس می‌کند و بولدوزر شهرداری و خود شهرداری در مقام بولدوزری قانونی، با وفاداری کامل به ریشه‌‌های تاریخی این عنوان، قصد تخریب‌اش را دارند. آسیه پناهی، زن ۶۱ساله‌ای که حالا دیگر مرده است، در مویه‌‌‌ی ملتمس‌اش در برابر بولدوزر دولت، مشابهت دردآوری پیدا می‌کند با جورج فلوید، شهروند سیاه‌پوست آمریکایی شهر مینیاپولیس که دوشنبه ۵ خرداد ۹۹ زیر فشار زانوی پلیس ـ یک بولدوزر دولتی دیگر ـ در حالی کشته شد که می‌گفت: «لطفاً، من نمی‌توانم نفس بکشم! من را نکش!»[iv] ولی نه پلیس زانویش را برداشت و نه شهرداری از مال و جان زن بی‌پناهی که برای زیستن جایی جز آلونکی در حاشیه‌ای فقیر نداشت، پا عقب کشید.

آسیه‌ پناهی البته نه اولین و نه آخرین کسی بوده که سرپناهش بدون کوچک‌ترین توجهی به شرایط زندگی‌اش، خراب شده است. در ادامه‌ی گزارشی که جهان‌نیوز منتشر کرده، زهره ن. نقل کرده که با وجود این‌که اسنادی دال بر خرید قطعه زمینی در دست دارد، توسط اجراییات شهرداری ضرب و شتم شده و خانه‌اش تخریب شده است. زهره ن. می‌گوید که «پرسنل شهرداری و نیروی انتظامی» در ماه رمضان ساعت ۸ صبح بدون اطلاع قبلی وارد منازل آن‌ها شده و «خانه‌ی ۲۴متری» را روی سرشان خراب کرده‌اند: «شهرداری حتی اجازه نداد که ما وسایل خانه را خارج کنیم و تمام خانه را روی ما آوار کردند». ماجرا گویا به پاسکاری و مشکلات اداری میان اوقاف و شهرداری مربوط می‌شده است. زهره ن. گفته که به تمامی نهادهای متولی مراجعه کرده‌اند، اما جوابی نگرفته‌اند:‌ «ما زمین را خریده‌ایم و چون تحت پوشش بهزیستی هستیم، شهرداری تمام انشعابات را به ما داده است و سال گذشته ما توانستیم ۲۴ متر منزل برای خودمان با تمام انشعابات آب و برق و گاز ایجاد کنیم». او می‌گوید که از ساختن خانه‌‌ی آسیه پناهی تازه یک‌هفته گذشته بوده است.

کمی عقب‌تر که برویم، در ۲۸ فروردین ۹۹ در روزهای اوج همه‌گیری کووید-۱۹ نیز خانه‌هایی تخریب شدند. این بار نهادهای بولدوزر شهرداری و نیروی انتظامی با لودر در علی‌آباد و رسول‌آباد بغدانی شهردراز ایرانشهر در بلوچستان، خانه‌ها را تخریب کردند. یکی از اهالی این منطقه گفته که تمام دارا‌یی‌اش صرفِ ساخت این خانه شده است: « الان مدت ۱۵ سال است که در حال ساخت این خانه هستم و به دلیل فقر هنوز نتوانسته‌ام آن را تمام کنم که امروز ماموران دولت آن را خراب کردند و هر چه که داشتم از دستم رفت». او در ادامه گفته که بسیاری از مردم «در وحشت از تخریب ناگهانی خانه‌هایشان» تا صبح بیدار می‌مانند تا ماموران نتوانند خانه‌هایشان را خراب کنند[v]. دو روز پیش از آن نیز لودرها و بولدوزرهای شهرداری دست اندر کار تخریب بودند. این بار اما در غرب، در فلک‌الدین خرم‌آباد،۶۰ خانه را تخریب کردند[vi]. این تخریب که با مقاومت مردم مواجه شد، به درگیری میان مردم و یگان ویژه‌ی نیروی انتظامی نیز انجامید. منطقه‌ی فلک‌الدین از مناطق محروم خرم‌آباد است و مردم به دلیل فقر و تنگدستی، قادر به پرداخت پول به شهرداری نبودند[vii]. در آستانه‌ی سال نو نیز خانه‌ی زنی بلوچ در محمدان‌شهرِ ایرانشهر تخریب شد. در قطعه‌فیلم موجود، زن در حالی که در میان خرابه‌ها ایستاده، می‌گوید که چگونه با دو دوره‌ی‌ سه‌ساله کارگری، با روزی ده‌هزارتومان حقوق و بعد یک دوره‌ی هفت‌ساله روزی بیست‌هزارتومان بلوک ساختمانی خریده و حالا همه تخریب شده‌اند[viii].

این‌ها تنها روایت‌هایی از تخریب و خشونت حکومتی در همین دوماهه‌ی نخست سال ۹۹ است. تخریب اما تاریخی به درازای عمر جمهوری اسلامی داشته است. نهم خرداد ماه امسال، بیست‌وهشتمین سالگرد سرکوب شورش مردم مشهد را پشت سر گذاشتیم[ix]. خانه‌های مردم کوی طلابِ مشهد در خرداد ۷۱ توسط بولدوزرها تخریب شد و به شورشی انجامید که آن روزها در نبود شبکه‌های اجتماعی و اطلاع‌رسانی از چشم‌ بسیاری پنهان ماند. آن‌جا نیز با سناریویی مشابه مواجه بودیم: مردمی که دستور تخریب خانه‌هایشان صادر شد، بدون آن که جای دیگری برای سکونت‌شان در نظر گرفته شود. آن سرکوب به شورشی بزرگ انجامید و متعاقب آن چهار نفر به دار آویخته شدند.

در روزنگار خودمان نیز که به عقب‌ برویم، مدام با فاصله‌های اندک گزارش‌هایی از تخریب خانه‌های مردم حاشیه‌نشین و تنگدست می‌خوانیم و با فاصله‌های کاهش‌یابنده از شورش‌های بزرگ و کوچکی که از مناطق حاشیه‌نشین پا می‌گیرند. در یکی از آخرین موارد سال گذشته، در ابتدای اسفندماه ۹۸، کمی پیش از سال نو و در روزهایی که همه‌گیری کووید‌ـ‌۱۹ هراس از بیکاری مضاعف، شدت‌یافتن محرومیت و افزایش فشار بر روی مردم را پررنگ کرده بود، باز هم ماشین‌های شهرداری خانه‌های ۲۰ خانوار کپرنشین مرادآبادیِ چابهار را درهم کوبیدند[x]. جای کوچک‌ترین شگفتی نیست که مردم مناطق محروم روزبه‌روز بیشتر علیه بولدوزرهای دولتی می‌شورند، که سرپناه‌های لرزانی را که به سختی سالیان بنا شده، روی سر آن‌ها ویران می‌کند.

همان خشونت دولتی که در آبان‌‌ماه۹۸ آتش به روی مردم گشود و صداهایی را که از حاشیه‌ی مناطق شهری بلند شده بودند، درهم کوفت، در بقیه‌ی ایام سال در مناطق حاشیه‌نشین با بولدوزر از روی خانه‌های مردم عبور می‌کند. ستمی که در کنار دیگر اشکال تعدی، سرکوب و محروم‌سازی نطفه‌ی شورش‌ها و اعتراضات تازه را می‌کارد. بولدوزری که برای طبقات متوسط شهری که خود روزبه‌روز فرودست‌تر می‌شوند، در هیات انتزاعیِ سرکوب آزادی‌های شهروندی‌شان رخ می‌نماید، برای حاشیه‌نشینان محروم شهرها در هیات یک بولدوزر واقعی ظاهر می‌شود؛ «هموارساز»ی که می‌تواند حتا شب‌هنگام از راه برسد؛ مال و جان‌شان را با «ارعاب و خشونت» از آن‌ها بگیرد و زمین‌ها را چنان هموار کند که گویی هرگز کپرنشین، حاشیه‌نشین و فرودستی در کار نبوده‌ است. صدای حاشیه‌نشینان البته روز‌به‌روز بلندتر شده: رد زخم‌های دی‌ماه ۹۶ و آبان ۹۸ بر بدن مردم مانده است.

یادداشت‌ها:

[i]    نیوزویک [ii]  ورلد هیستوریز   [iii]  جهان‌نیوز [iv]  زمانه

[v]   ایران‌کارگر [vi]  ایرنا [vii]  ایران‌کارگر [viii] ایران‌کارگر

[ix]  زمانه [x]   ایران‌کارگر

منبع: رادیو زمانه

منبع خبر: کلمه

اخبار مرتبط: بولدوزر: خشونت و ارعاب