۱۵ خرداد ۴۲، خاستگاه افول ایران معاصر
۱۵خرداد ۱۳۴۲ یکی از مشهورترین مناسبات آئینی جمهوری اسلامی ایران است که نه تنها هر ساله تلاش گستردهای برای پاسداشت آن برگزار میگردد، بلکه به نوعی تبلیغ میشود که گویا آن رویداد نقطه رستگاری تاریخ ایران بوده و کشور از انحطاطی دیرپا رهایی یافته است. اما این حرکت تبلیغاتی حقیقتی را در خود حمل میکند که در تضاد با تصویرپردازی کاذب متولیان حکومت و مدافعان سیاسی آیتالله خمینی قرار دارد. این رویداد ناخجسته اگرچه اثرگذار بود اما جهت کلی تکاپوهای اجتماعی و تحولگرایانه در ایران را از مسیر مثبت و پیشرفت به فروغلطیدن در درههای پسرفت و واپس گرایی تغییر داد.
دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید
در ۱۵خرداد ۴۲ فقط روح لله مصطفوی (خمینی) در پیشانی اعتراضات و حرکتهای انتقادی قرار نگرفت و پدیده "خمینی" در سپهر سیاسی ایران متولد نشد، بلکه خلق قدرت اجتماعی الگویی بد و مخرب پیدا کرد. تا پیش از ۱۵ خرداد اگر با خطی منحنیوار تکاپوهای سیاسی و اجتماعی ایران از نهضت مشروطه به عنوان مرز تاریخی ایران قدیم و جدید را متصل کنیم، یک روند صعودی دیده میشود که با فراز و نشیب به طرف بهتر شدن کشور در مسیر نوسازی سیاسی، اجتماعی ، فرهنگی با اتکا به دستاوردها و ترقیهای جهان جدید بود. بعد از ۲۸ مرداد ۳۲ تا خرداد ۴۲ کمابیش توجه نیروهای معترض به وضع موجود و جستجوکننده تغییر، بازگشت به الگوی سیاستورزی دکتر مصدق بود که در چارچوب دمکراسی و تجدد سازگار با فرهنگ و مختصات بومی ایران بود و الگوواره عقلانیت زمانه را پذیرفته بود.
به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید
بنیادگرایی اسلامی که با حرکت نواب صفوی شروع شد، در حد یک خرده جنبش باقی ماند و رشدی پیدا نکرد. اما ناگاه خروش نیروهای سنتگرای وقت در قالب روحانیت و اشرافیت زمیندار علیه تحکیم و گسترش ساختارهای نوین قضائی، اجتماعی، فرهنگی و زراعتی باعث شد تا روح الله خمینی فرصت را برای آغاز حرکت خود مناسب ببیند. آیتالله خمینی طرح بزرگی در ذهنش داشت و موضوع لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی و انقلاب سفید شاه و ملت را نقطه عزیمت طرح خود در تشکیل حکومت اسلامی قرار داد.
جالب آنجا است که برنامه برگزار شده در مدرسه فیضیه که با حمله نیروهای شهربانی و امنیتی زمان شاه به خشونت کشیده شد، ارتباطی با آیتالله خمینی نداشت و دعوتکننده مراسم آیتالله محمدرضا گلپایگانی بود. آیتالله خمینی در صبح همان روز مراسمی برای شهادت امام صادق برگزار کرد که مورد توجه حکومت نبود. جمعیت طلاب سیاسی قم بیشتر در مراسم آیتالله گلپایگانی شرکت کردند که حاج شیخ مرتضی انصاری قمی از منبریها و محدثین معروف قم سخنرانی کرد.
آیتالله خمینی که تا پیش از آن در مذاکرات داخلی مراجع و علمای روحانی وقت رویکرد مبتنی بر مذاکره و توافق با دولت علم را رد می کرد، از اشتباه بزرگ سازمانهای اطلاعاتی حکومت پهلوی دوم حداکثر بهرهبرداری را کرد و هوشیارانه کوشید تا با طرح مواضع تند، خود را در لبه پیکان حرکت اعتراضی و رهبری آن قرار دهد که حالت جمعی و فراگیر بین روحانیت وقت داشت.
فضا بعد از آن اتفاق به سمت تقابل و درگیری کشیده شد. سید حمید روحانی مورخ حکومتی جمهوری اسلامی شرح میدهد چگونه آیتالله خمینی از رفتن فضا به سمت تقابل و تضاد آشتیناپذیر خوشحال شده بود:
«نقل کردند که وقتی خبر حمله پلیس و ماموران انتظامی به مردم و روحانیون و مدرسه فیضیه به خمینی رسید، با وجود آن که از رفتار پلیس با مردم متاثر بود، خوشحال به نظر میرسید و چند بار تکرار کرد که الحمدالله رژیم خود را رسوا کرد، ماهیت خود را بروز داد، من همین را میخواستم.»
تحقق محاسبات موفقیت بنیانگذار جمهوری اسلامی در بسیج اجتماعی و کشاندن تودههای مردم به صحنه اعتراضات در بستر یک دهه ناکامی نیروهای ملی و چپ بوقوع پیوست؛ ازاینرو در ذهنیت برخی از تحصیلکردگان دانشگاهی و علاقهمندان به اسلامگرایی ایدئولوژیک تصوری بوجود آمد که آیتالله خمینی چهرهای است که می تواند معماری تغییرات سیاسی در ایران را در دست بگیرد و توانایی سازماندهی جنبش انقلابی را دارد. همچنین از زاویهای دیگر در بخشی از جامعه وبخصوص جوانان، مذهب به عنوان منبع بسیج اجتماعی جا افتاد؛ درحالیکه پیش از آن در ایران مدرنیته، حاکمیت قانون، عدالتطلبی، ملیت، استقلال و آزادیخواهی به عنوان منابع و مشوقهای حرکت سیاسی مطرح بودند. ۱۵ خرداد همچنین کمبود الگوی مبارزه برای سنتگرایان را نیز برطرف ساخت و به آنها خصلت رزمندگی و بدیلسازی مقابل چپهای مارکسیست داد و در عین حال خود آنها تحت تاثیر گفتمان کمونیسم قرار گرفتند.
کارول جروم دوست دختر صادق قطبزاده به نقل از وی میگوید که زمینه آشنایی او با آیتالله خمینی در جلسهای در پاریس با حضور علی شریعتی، ابراهیم یزدی، صادق قطب زاده، ابوالحسن بنیصدر، کریم خداپناهی و … شکل گرفت که در آنجا شریعتی پیشنهاد سرمایهگذاری روی آیتالله خمینی را میدهد که توان به حرکت در آوردن تودههای مسلمان و کشاندن روحانیت به پویش انقلابی را دارد. نتیجه آن جلسه رفتن قطبزاده به نجف و برقراری رابطه با آیتالله خمینی بود که بعدها توسط دیگر اعضاء انجمنهای اسلامی اروپا و آمریکا ادامه یافت.
اگرچه عدهای از نیروهای سیاسی منتقد و مخالف حکومت پهلوی بخصوص برخی از چپهای کمونیست آن رویداد را به عنوان حرکتی ارتجاعی نکوهش کردند، اما شوربختانه در گذر زمان این صداها به حاشیه رانده شد و آیتالله خمینی در کانون توجهات اپوزیسیون انقلابی قرار گرفت و سکه نمونه مثبت و "رهاییبخشی" از مذهب در مقابل گرایش محافظه کار (آیتالله بروجردی- شریعتمداری) به نام وی زده شد! تا جایی که کنفدراسیون دانشجویان و ومحصلان ایرانی در خارج از کشور از وی برای کنگرههایش پیام گرفت! نتیجه انقلابی که رهبری آن بر دوش آیتالله خمینی گذاشته شد به قول بنیصدر "هدیه نسل جوان وقت به ایران کهن" نبود بلکه بمبی بود که بخش مسلط آن نسل در ایران معاصر منفجر کرد که هنوز ترکشهایش قربانی میگیرد.
بعد از آن اتفاق دوران ساز، روحانیت مبارز، میانهرو و ملی چون آیتاللهها سید رضا و سید ابوالفضل موسوی زنجانی به حاشیه رانده شدند و بحث تشکیل حکومت اسلامی که بعدا در آستانه انقلاب به جمهوری اسلامی دگرگون شد، در بین نیروهای مذهبی مبارز هژمونی پیدا کرد. تا پیش از آن روحانیت سیاسی مانند سید حسن مدرس و سید ابوالقاسم کاشانی و بهبهانی به دنبال تاسیس حکومت دینی نبودند بلکه خواستار رعایت احکام شرعی در قوانین و سیاستهای کلان حکومت و توزیع قدرت بودند.
اما این اتفاق به تنهایی نمیتوانست یک مرجع تقلید تبعیدی را به احیاگر تئوکراسی در قرن بیستم تبدیل کند. حکومت پهلوی با امتناع در برابر اصلاحات ناخواسته تسهیلگر تکمیل پروژه سیاسی آیتالله خمینی بر بستر بنیادگرایی اسلامی شیعه محور و ادامه مسیر ناتمام فدائیان اسلام شد.
انسداد ساختاری حکومت پادشاهی پهلوی در کنار عدم توازن ناشی از دوگانه ناسازواره "حفظ ساختار سیاسی سنتی” و "نوسازی گسترده و پرشتاب در ساختارهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی”، شکل گیری جنبشهای انقلابی در سپهر سیاسی ایران را گریزناپذیر ساخته بود.
دنبال کردن پارادایم "مدرنیته ناقص و معیوب " و سیاستهای راهبردی اشتباه در زمان حکومت پهلوی جامعه ایران را به سمتی سوق داد که نوستالوژیگرایی نسبت به سنت و دوران گذشته بوجود آید و در این چارچوب آیتالله خمینی به نیروی سیاسی و اجتماعی تعیینکننده تبدیل شود. بدون این عوامل ساختاری مساعد که در ارتباط با سیاستهای راهبردی رضا شاه و محمد رضا شاه وبورکراتها و سیاستگذاران ارشد آن دوران پدیدار شدند و خطای راهبردی برخی از نوگرایان دینی، ملیها و چپگرایان در سمتگیری به سمت آیتالله خمینی چه از منظر برخورد ابزاری و یا چه اعتقادی بعید بود رهبری بلامنازع او در انقلاب بهمن ۵۷ شکل بگیرد.
بدین ترتیب ۱۵ خرداد نقطه عزیمت اوج گیری فرد و جریانی شد که در مسیر حل مشکلات و ارتقای کشور، ایران را بر ریل حرکت انحرافی قرار داد و به پرتگاه سقوط کشاند. البته به مانند همه حوادث تاریخی همه ابعاد و اجزاء این اتفاق منفی و سیاه نیستند، اما کلیت مسیر آن نتایج منفی به بار آورد.
* مطالب منتشر شده در این صفحه صرفا بازتاب دهنده نظر و دیدگاه نویسندگان آن است.
منبع خبر: صدای آلمان
اخبار مرتبط: ۱۵ خرداد ۴۲، خاستگاه افول ایران معاصر
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران