لحظه آزادی
سید علیرضا بهشتی شیرازی
بسم الله الرحمن الرحیم
کتاب نظم و زوال سیاسی اثر فوکویاما از جمله آثار پرمحتوایی است که میتوان مطالعه آن را به علاقمندان مباحث تاریخی و سیاسی توصیه کرد. هر چند صفحه از آن خود به مثابه خلاصهای استادانه از نکات یک یا چند، یا حتی گاهی چندین کتاب ارزشمند است. مثلا در مورد ژاپن دوران میجی بسیار گفته و نوشتهاند، اما شاید کمتر به اندازه کار فوکویاما موجز و قانعکننده قلم زده باشند. همچنین است در مورد وضعیت اکنون و آینده چین، که یکی از موضوعات بسیار مهم در مطالعات سیاسی روز به شمار میرود؛ تصویری که در کتاب نظم و زوال ارائه میشود طی صفحاتی چند اصلیترین رانههای سیاسی و اقتصادی را در این ابرقدرت بعدی جهان به صورتی روشن و قابل تطبیق با تحولات روز تبیین میکند.
اما حجم عظیم مباحث به قدری است که شاید برخی خوانندگان در معرض از دست دادن دعوی، یا یکی از دعاوی اصلی آن قرار گیرند، و آن بحث زوال است.
فوکویاما میگوید انسانها دو ویژگی زیستشناسانه ترجیح خویشاوند و نوعدوستی دادوستدی دارند که وقتی در حیات سیاسی جوامع واجد حکومت وارد عمل میشوند پدرسالاری، و در اشکال مدرنتر آن مشتریمداری را به وضعیتهای طبیعی مبدل میکنند. ترجیح خویشاوند بدان معناست که هرچه ژنهای مشترک میان یک فرد و دیگری بیشتر باشد معمولا برای او اولویت قائل میشود. حال اگر چنین فردی در موضع حکمرانی قرار گیرد طبعا همه چیز را در درجه اول به خود، و سپس به خانواده نزدیک، و در درجات بعدی به خویشاوندانش اختصاص میدهد. بدین ترتیب نوعی از دولت شکل میگیرد که در آن تمامی قدرت مستقیما از رهبر ناشی میشود و حاکمیت ملک شخصی او به شمار میآید، به صورتی که حتی پس از مرگش خانواده او آن را ارث میبرد. در نوعدوستی دادوستدی انسانها به عنوان یکی از خصائص فطریشان به هم خدمت میکنند، منتهی تداوم این وضعیت مشروط به آن است که مخدوم هر گاه شرایط ایجاب کرد به جبران این لطف بپردازد. مثلا شما ممکن است در صورت لزوم فرزند همسایهتان را چند ساعت نگه دارید تا او به کار فوریاش برسد. اما اگر بعدا نذری داشتید و او دیگش را قرض نداد دیگر این لطف را تکرار نخواهید کرد. مشتریمداری ترجمان این وضعیت در مقیاس سیاست است، نظمی که در آن کالاها و خدمات در ازای حمایت سیاسی مبادله میشود. هم پدرسالاری و هم مشتریمداری به تخصیص تبعیضآمیز امکانات جامعه بدون در نظر گرفتن شایستگیها میانجامند. فوکویاما پیشرفتهای دویست سال گذشته در برخی جوامع را ناشی از فاصله گرفتن تدریجی آنها از این الگوهای اندکسالارانه میداند. فیالواقع او شایستهسالاری را باعث اصلی رشد و توسعه در دوران مدرن معرفی میکند، منتهی آن را وضعیتی قسری و در معرض زوال میداند. وی سپس قرائن این زوال و حتی ظهور پدرسالاری جدید را بر میشمرد. البته مهمترین قرینه روی کار آمدن دونالد ترامپ است، که دو سال بعد از انتشار کتاب واقع شد و موجی از اقبال دوباره به مباحث آن را برانگیخت.
در اینجا لازم است به معنای زوال عمیقتر توجه کنیم تا دچار سوء تفاهم نشویم. هر شیء پرندهای دیر یا زود بر زمین خواهد نشست. یعنی پرواز به همان صورتی که اول بار توسط برادران رایت تجربه شد هنوز یک لحظه است، حتی اگر این لحظه بر اثر فناوریها و مناسبات پیچیده گاهی تا شانزده ساعت امتداد یابد. ولی آیا این بدان معناست که همه شرکتهای هواپیمائی، به عنوان بنگاههایی که بر مبنای یک امر زوالپذیر تأسیس شدهاند، محکوم به نابودی هستند؟ اگر تعمیر و نگهداری از آن تجهیزات و ترتیبات، و مهمتر از آن ارادههایی را که در جریان زندگی انسانها به نفع این پرواز بسیج میشود دست کم بگیرند (مثلا مدام سقوط کنند، یا همهگیری جهانی مردم را از صرافت سفر بیندازد) آری، آنها هم محکوم به زوالاند.
فوکویاما پدرسالاری و مشتریمداری را وضعیات طبیعی جوامع میخواند و به منظور تحکیم ادعای خود استدلال میآورد که در مقایسه با بیش از ده هزار سال تاریخ جوامع یکجانشین، دویست سال گذشته به راستی ماه عسلی کوتاه بوده است. در طول بخش اعظم تاریخ و هنوز در اکثر صفحات جغرافیا (حدودا ۸۰ درصد از جوامع معاصر)، نظامهای سیاسی مواهب و فرصتها را به سمت اقلیتی فرادست هدایت میکنند. سپس نظام اقتصادی منابعش را برای تحکیم آن سامان سیاسی به کار میاندازد و در چرخهای بازخوردی این دو قرین چنان به تحکیم یکدیگر میپردازند که به نظر میآید هرگز فرصتی برای گشودن این گره فراهم نخواهد شد.
با این حال، اگر طبیعی فرض کردن مناسبات سیاسی اندکسالارانه یک نظریه باشد، از میان رفتن تمامی آن تافتههای سیاسی اقتصادی، یا به قول قرآن «قرون» (نه به مفهوم صد سال، بلکه به معنای ریسمان محکم درهم بافته و نیز نظامهای اجتماعی) امری قطعی و غیرقابل تردید است.
آن حکومتهایی که پیش از این قسم میخوردند هرگز از میان نخواهند رفت چگونه پایان یافتند؟
بر اثر حلول برهههای سرنوشتساز؛ فرآیندهایی تاریخی که طی آنها ساختار استخوانی شده جوامع از نو نرم و حالت پذیر میشود. در کتاب «چرا ملتها شکست میخورند» عجماوغلو و رابینسون عواملی مختلف برای شکلگیری چنین بزنگاههایی بر میشمرند: جنگ، حوادث طبیعی، تغییرات اقلیمی، دستاوردهای علمی، اختراعات مهم، اکتشافات جغرافیایی، ….و امراض همهگیر.
آری، همین بیماری کنونی که زندگی ما را از نظم انداخته است ظرفیت رقم زدن به یک بزنگاه تاریخی را دارد. به همین خاطر است که برخی تحلیلگران و اندیشمندان هیچ نشده به تحلیل اثرات بلندمدت آن مشغولاند. کمی که بیشتر بگذرد و بحران ژرفتر و طولانیتر شود شاهد بختآزمایی تعداد فراوانتری از آنان در این زمینه خواهیم بود.
«میپرسند چه وقت به وضعیت پیشین باز میگردیم؟ دیگر به وضعیت قبلی باز نخواهیم گشت، کما اینکه گذشته هرگز باز نمیگردد. میپرسند کی شرایط عادی خواهد شد؟ شرایط دیگر عادی، به آن معنایی که میشناختیم نخواهد شد. آری عادی میشود، اما یک عادی جدید.» البته بدون علم نسبت به مدت و عمق بحران، که تنها پس از پایانش به دست میآید، شاید هنوز برای استفاده از چنین تعبیراتی زود باشد.
در عین حال احتمال شکلگیری چنین بزنگاهی هست، و این امکانی است که نباید آن را ناچیز شمرد، زیرا برهههای سرنوشتساز در بسترهای مختلف تاثیراتی کاملا متباین بر جا میگذارند. یعنی نمیتوان دل خوش کرد که اگر نیایند که هیچ، و اگر بیایند حتما خبری خوش به همراه میآورند. خیر! همان طاعون بزرگ که باعث انقراض سرفداری در انگلستان شد، در شرق اروپا روابط فئودالی را تشدید کرد. همان کشف نیمکره غربی که اروپا را به بهروزی رساند، با وسعت بخشیدن به شکار برده، آفریقا را به خاک سیاه نشاند. همان گسترش تجارت که در برخی ممالک استبداد را شکست، در بعضی دیگر آن را تقویت نمود. و جالب است که در اغلب موارد تفاوتهای اولیه ناچیز موجب این نتایج کاملا واگرا شد.
ممکن است تحولی در راه باشد که اگر تدارک آن را نبینیم برای ملتمان ناکامی به همراه بیاورد. ما را چه میشود که پی در پی شکست میخوریم؟ «نظم و زوال سیاسی» جوابی برای این سوال زمزمه میکند. برای شنیدن این پاسخ میتوانیم یک آن در نظر بگیریم که تغییر، همراه با تحقق کاملترین آرزوهای مردم از راه رسیده است. بر اساس آنچه از فوکویاما میآموزیم، آیا توجه داریم که این تنها یک لحظه خواهد بود، که چونان پرواز تداوم بخشیدنش نیاز به رسیدگی و نگهداری و ترتیبات پیچیده سیاسی- اقتصادی- اجتماعی- اعتقادی- فرهنگی و … دارد؟
«افسانهای غربی هست که آزادی سیاسی را یک برساخت بادوام معرفی میکند، یک وضعیت باثبات، که در فرآیند “روشنگری” حاصل شد….. (اما) دشوار بتوان آزادی را نظم “طبیعی” جوامع دانست.»
عجماوغلو و رابینسون در لب برگردان کتاب جدیدشان (۱)، معرفی آن را با این جملات آغاز میکنند.
اگر آزادی یک تعادل باثبات باشد نیل به آن همچنان دشوار، اما حفظش پیچیده نخواهد بود. یک گوی را در نظر آورید که در کاسهای انداخته شود- میتوانید آن را به حال خود بگذارید و با خیال آسوده شب را بخوابید – میتوانید با یک انقلاب وضعیت کشورتان را از تعادلی سطح پائین به تعادلی بالاتر برسانید و بعد به خانه بروید – و مطمئن باشید که آن همه تلاطم بالاخره در عمیقترین جای کاسه آرام میگیرد. اما زمانی که همان گوی در پشت کاسه وا داشته میشود دل خوش کردن به استقرار آن عاقلانه نیست. کوچکترین تحولی این تعادل را بر هم خواهد زد، و لذا برای حفظ آن نیاز به ترتیبات پیچیده داریم. به تعبیری دیگر برای استمرار این وضعیت باید با آن زندگی کنیم:
«در طول یک قرن گذشته مردم ما دستاورد کم نداشتند، اما همه آنها متکی به مبارزه بود؛ تا فضای جهاد و تلاش وجود داشت این دستاوردها زنده بود، و همین که مردم خسته میشدند یا تصور میکردند باید به خانههایشان بازگردند محصول از میان میرفت. مبارزه امری مقدس است، اما دائمی نیست. آنچه دائمی است زندگی است.»
بخش اعظم زندگی حراست از تعادلهای ناپایدار است. کسب و کاری به موفقیت رسید. آیا همین و تمام؟ یا با چند ماه بیتوجهی پژمرده میشود و چند سال بیمبالاتی آن را به نابودی میکشد؟ خانوادهای به وجود آمد. آیا همین و تمام؟ یا گاهی یک اخم آن را از هم میپاشد؟ برای آنکه این نهال بماند و رشد کند باید یک عمر بکوشید، یا به قولی زندگی کنید.
آیا آماده زندگی در لحظه آزادی هستیم؟
قرار است از نو شکست بخوریم، اگر اسباب پیروزی را فراهم نیاوریم. ادامه دارد
۱- راه باریک آزادی / نوشته دارون عجماوغلو و جیمز رابینسون / ترجمۀ سید علیرضا بهشتی شیرازی، جعفر خیرخواهان
منبع خبر: کلمه
اخبار مرتبط: لحظه آزادی
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران