اعتراضات آمریکا: بازگشت نفس سرکوبشده
«نمیتوانم نفس بکشم» امروز محل تلاقیِ تاریخ کوتاه همهگیری ویروس جدید کرونا و تاریخ دور و دراز ستم نژادی است. با آنکه شرایط مرگ جرج فلوید و مرگومیر ناشی از کووید-۱۹ یکی نیستند، نابرابریهای نژادی و اقتصادی نقش پررنگی را در هر دو بازی میکنند.
مراسم تشییع جنازه جورج فلوید در در شهر پیرلند تگزاس«نمیتوانم نفس بکشم»: این جملهای است که نخستین بار ۶ سال پیش در آگاهی جمعی مردم آمریکا طنینانداز شد، یعنی وقتی جوان سیاهپوستی به نام اریک گارنر در سال ۲۰۱۴ در خیابانهای نیویورک براثر خشونت پلیس جان داد. در فیلمی که یکی از رهگذران از لحظه مرگ گارنر گرفته بود، این جمله تکاندهنده پیش از آنکه مرد جوان زیر فشار مأموران پلیس دچار خفگی شود، ۱۱ بار به گوش میرسید. اما دادگاه در نهایت و علیرغم تظاهرات مردمی ضد خشونت پلیس و تبعیض نژادی، مأمور خاطی، دانیل پانتالئو، را بیگناه دانست، و تنها همین سال گذشته بود که پس از ۵ سال و با ادامه تحقیقات حقوق مدنی این مأمور پلیس از کار اخراج شد.
حالا امرسرکوبشده دوباره بازگشته است، و جمله «نمیتوانم نفس بکشم» این بار با مرگ سیاهپوست دیگری زیر فشار زانوهای یک مأمور پلیس دیگر در عرصه عمومی پژواکی دوباره یافته است.
از زندگی تا مرگ: از خفگی تا فریادآمریکا سرزمین سینماست. و یکی از سینماییترین نمادهای امر سرکوب شده، سیمای زامبی است: نا-انسانی که از گور برمیخیزد تا همه چیز را ویران کند. برای مدتها این امرسرکوب شده در تخیل آمریکاییها مترداف بود با ترسها و امراض جامعه: سرمایه داری، جنگ ویتنام، کمونیسم، و یا تنشهای پیرامون جنبش حقوق مدنی.
خشونت و تبعیض سیستماتیک نژادی به طرق گوناگونی بر بدن سیاهپوستان اثر میگذارد: بهطور کلی، این بدن هم بیشتر در معرض خشونت پلیس است، و هم بیشتر مستعد ابتلا به بیماریهایی نظیر فشار خون بالا یا امراض قلبی. بیماریهای زمینهای و محرومیت از خدمات پزشکی هم نرخ مرگومیر ناشی از کرونا را بالا میبرند، و هم براساس گزارش پزشکی قانونی، در مرگ جرج فلوید بر اثر خفگی نقش داشتهاند. پس پیششرطهای مرگ بر اثر کرونا و مرگ جرج فلوید چندان هم از یکدیگر دور نیستند و هر دو میتوانند چیزی را در مورد بدن سیاهپوستان در مقام گرهگاه نژادپرستی و سرمایهداری در آمریکا آشکار کنند.
سال گذشته اما از خلال یک فیلم ( و البته نه یک فیلم آمریکایی) سیمای زامبی درمقام بازگشت امرِ سرکوبشده بیش از هر چیز با مسئله ستم نژادی گره خورد. سینما خبر از آینده میدهد. در «آتلانتیک» ساخته فیلمساز سنگالی، مت دیوپ، زامبیها کارگران ساختمانیای هستند که در یک پسزمینه نواستعماری برای ساختنِ هتلی در سنگال کار میکنند و وقتی کارفرما دستمزدشان را نمی دهد، چارهای برایشان نمیماند جز آنکه سوار بر قایق کوچکی برای مهاجرت راه اقیانوس را در پیش گیرند. این جوانان سیاه پوست یا بردگان مدرن چنانکه انتظار میرود در دریا غرق میشوند، اما سپس در هیئت زامبی به شهر بازمیگردند، خانه ثروتمندان را به آتش میکشند، و به جهان مردگان بازنمیگردند مگر وقتی که حق و حقوقشان را بهطور کامل از کارفرما میگیرند. زامبیهای فیلم دیوپ در واقع معرف چیزی جز تلاقی ستم طبقاتی ناشی از سرمایهداری و ستم نژادی حاصل از استعمار جدید نیستد. آنها برای احقاق حقوق خود از قعر اقیانوس بیرون آمدند، درست همانطور که توگویی حالا با موج جدید اعتراضات ضدنژادپرستی و خشونت پلیس در پی مرگ جرج فلوید، اریک گارنر، جان کرافورد، مایکل براون، ازل فورد، دانته پارکر و بسیاری از سیاهان آمریکایی دیگری که طی این سالها توسط پلیس آمریکا کشتهشدهاند از گور بیرون آمده باشد و با طلبکردنِ حق و حقوق ازدسترفته خویش طرفداران برتری نژاد سفید را به وحشت بیندازند.
تریلر فیلم آتلانتیک ساخته مت دیوپهرچیز در این جهان به ضد خودش بدل میشود. زندگی به مرگ. خفگی به فریاد … و آنچه سرکوب شده همواره با نیرویی شدیدتر بازمیگردد. نفسی که راه آن سد شده و در سینه حبس شده، وقتی میترکد و به بیرون پرتاب میشود «صدا» و پژواک بلندی پیدا میکند.
«حق جهانشمول نفس کشیدن»«نمیتوانم نفس بکشم»: این جمله اکنون بیش از هر چیز وضعیت سیاهان در آمریکای امروز را تعریف میکند. از یک سو، اینها آخرین کلماتی است که از دهان جرج فلوید خارج شد و از این بابت به تبعیض نژادی نظاممند و خشونت پلیس در ایالات متحده اشاره دارد، و از سوی دیگر، یادآور وضعیت بغرنج بیماران مبتلا به کووید-۱۹ و نیاز آنها به اکسیژن است.
در سال ۲۰۰۱ ، مدتها قبل از اینکه نفس کشیدن و خفگی به موضوع اصلی خبرهای ناگوار بدل شوند، درد اسکات، هنرمند آمریکایی، کولاژی طعنهآمیز با این همین مضمون درست کرد. او روی چهره خندان هتی دانیلز بازیگر نقش «مامی» در فیلم «بربادرفته» با حروف بزرگ قرمز نوشت: «اگر سفید پوست هوا را اختراع نمیکردند، ما چه چیز را نفس میکشیدیم؟»
جمله «نمیتوانم نفس بکشم» محل تلاقیِ تاریخ کوتاه همهگیری ویروس جدید کرونا و تاریخ دور و دراز ستم نژادی است. با آنکه شرایط مرگ جرج فلوید و مرگومیر ناشی از کووید-۱۹ یکی نیستند، نابرابریهای نژادی و اقتصادی نقش پررنگی را در هر دو بازی میکنند. همانطور که آمارهای مربوط به همهگیری کووید-۱۹ حاکی از آن است که نژاد و طبقه عوامل اصلیِ تعیینکننده میزان آسیبپذیری افراد از این بیماری هستند، فقط هم یک مرد سیاهپوست غیرمسلح را میتوان در روز روشن و در حضور رهگذران و سه مأمور پلیس دیگر با فشار زانو خفه کرد. خشونت و تبعیض سیستماتیک نژادی به طرق گوناگونی بر بدن سیاهپوستان اثر میگذارد: بهطور کلی، این بدن هم بیشتر در معرض خشونت پلیس است، و هم بیشتر مستعد ابتلا به بیماریهایی نظیر فشار خون بالا یا امراض قلبی. بیماریهای زمینهای و محرومیت از خدمات پزشکی هم نرخ مرگومیر ناشی از کرونا را بالا میبرند، و هم براساس گزارش پزشکی قانونی، در مرگ جرج فلوید بر اثر خفگی نقش داشتهاند. پس پیششرطهای مرگ بر اثر کرونا و مرگ جرج فلوید چندان هم از یکدیگر دور نیستند و هر دو میتوانند چیزی را در مورد بدن سیاهپوستان در مقام گرهگاه نژادپرستی و سرمایهداری در آمریکا آشکار کنند. «حق جهانشمول نفس کشیدن» (اگر از کلمات اشیل امبمبه استفاده کنیم) و امکان آیندهای بدیل و شایسته امروز هر دو امروز در گرو بازیابی اهمیت جان سیاهپوستان است.
در سال ۲۰۰۱ ، مدتها قبل از اینکه نفس کشیدن و خفگی به موضوع اصلی خبرهای ناگوار بدل شوند، درد اسکات، هنرمند آمریکایی، کولاژی طعنهآمیز با این همین مضمون درست کرد. او روی چهره خندان هتی دانیلز بازیگر نقش «مامی» در فیلم «بربادرفته» با حروف بزرگ قرمز نوشت: «اگر سفید پوست هوا را اختراع نمیکردند، ما چه چیز را نفس میکشیدیم؟» طعنه آشکار این عبارت به خوبی نشان میدهد که اگر شما یک سیاهپوست در آمریکا باشید ، حتی هوایی که تنفس میکنید، مال شما نخواهد بود. و این موضوع هم نژادی وهم طبقاتی است.
پرفورمنس و ورکشاپ شائون لئوناردو با عنوان «نمیتوانم نفس بکشم» با مضمون دفاع-شخصی در پاییز ۲۰۱۵ در نیویورکبله، نژادپرستی و سرمایهداری دو نام درهمتنیدهاند: نه دو دستگاه قدرت و ستم مجزا، بلکه جلوههایی از یک نظام هستند. تاریخ آمریکا به خوبی این درهمتنیدیگی را نشان میدهد. آنچه پیدایش سرمایهداری در ایالات متحده ممکن ساخت، قبل از هرچیز بردهداری و نسلکشی مردمان بومی قاره آمریکا بوده است.
ما امروز در عصر خفگی زندگی میکنیم. زمانه ما، زمانه ویروسهای تنفسی، دوران نبرد زانو و گردن، عصر انسان ماسکدار و انبوه فشارهایی است که راه سینه او را سد کردهاند: چگونه میتوان هوایی را تنفس کرد که دی اکسید کربن در آن از اکسیژن بیشتر است؟ چگونه میتوانیم نفس بکشیم وقتی زانوی پلیس، دولت یا صاحبخانه روی گردن ماست؟
سیاهان طی این سالیان میانجی اصلاحات عظیم و حتی انقلابیای را برای مهار نژادپرستی بودهاند. آمریکا برای لغو بردهداری یک جنگ داخلی را از سر گذراند، و شاهد خیزشهای اجتماعیِ گستردهای بود که در میانه دهه ۱۹۶۰ منجر به الغای قوانین تبعیضآمیز جیم کرو شد که بر جداسازی نژادی مبتنی بودند. البته هنوز راه زیادی مانده تا بتوان به تمام اشکال تبعیض نژادی، از جمله خشونت پلیس ضد سیاهپوستان، پایان داد. اما مادامیکه با نظامی سروکار داریم که در آن گروه کوچکی از نخبگان از استثمار و سرکوب باقی جمعیت سود میبرند، همواره با نژادپرستی نهادینه مواجه خواهیم بود. حتی پس از آنکه نظامی که اکنون میشناسیم با چیزی بر پایه نیازهای انسانی و برابری اجتماعی جایگزین شود، همچنان برقراری آشتی نژادی و التیام زخمهای عمیقِ بهجامانده از میراث نژادپرستی کار زیادی خواهد برد. خاطره زخم گاهی از خود زخم دردناکتر است.
هنوز زود است که بگوییم این جنبش تازه به کجا خواهد رفت و چطور گسترش خواهد یافت. چنین تظاهرات و اعتراضاتی در چنین سطح وسیع و پردامنهای بیسابقهاند و تأثیر گسترده و ماندگاری را برجای خواهند گذاشت. واکنش پلیس و ارتش را نیز نمیتوان پیشبینی کرد. چقدر این واکنشها خشن خواهد بود؟ آنها برای مهار این جنبش دست به چه تغییرات ساختاریای خواهند زد؟ واکنش طرفداران برتری نژاد سفید چه خواهد بود؟ یکی از سنگمحکهای این جنبش این خواهد بود که پس از فروکشکردنِ خشم و اعتراضات خیابانی چطور عمل خواهد کرد. آیا خواهد توانست به قدرت و انضباط سازماندهی دست یابد و دستورکار سیاسیای را برای تحقق اصلاحات عظیم تدوین کند؟ آیا این جنبش خواهد توانست بین جنبشهای محیطزیستی و کارگری و غیره پلی بزند؟ حالا حس همبستگی فوقالعادهای بین مردم وجود دارد و خشم عمومی بر سر کشتهشدن جرج فیلد از همه طرف دارد سرریز میکند. اما ایجاد ائتلافی پایدار و قدرتمند برای متلاشیکردنِ ستونهای خشونت پلیسی بهآسانی یا بهسرعت میسر نخواهد شد. آیا جنبش بهموقع برای انتخابات ماه نوامبر یکپارچه خواهد شد؟ اینها همه پرسشهای بزرگی هستند که پاسخ دادن به آنها از پیش و بهصورت ذهنی ممکن نیست.
یک چیز اما روشن است: حق نفس کشیدن امروز موضوعی سیاسی و اقتصادی است. سالهای زیادی نیست که ما متوجه اهمیت اقتصاد سیاسی آب شدهایم. جهان پس از کرونا و دنیای پس از مرگ جرج فلوید، جهان نبردی سیاسی و اقتصادی برای هواست. ما امروز در عصر خفگی زندگی میکنیم. ماجرا فقط آن ۸ دقیقه و ۴۶ ثانیهای نیست که زانوی افسر پلیس روی گردن جرج فلوید بود. زمانه ما، زمانه ویروسهای تنفسی، عصر انسان ماسکدار و انبوه فشارهایی است که راه سینه او را سد کردهاند. در اینجا نفس کشیدن را باید فراتر از معنای صرف بیولوژیک آن درک کرد. پرسشهای این جهان روشن است: چگونه میتوان هوایی را تنفس کرد که دی اکسید کربن در آن از اکسیژن بیشتر است؟ چگونه میتوانیم نفس بکشیم وقتی زانوی پلیس، دولت یا صاحبخانه روی گردن ماست؟
تا نفسی برایمان مانده، باید پاسخی عملی برای این پرسشها پیدا کنیم.
در همین زمینه: استاندارد دوگانه در مورد شورش آمریکا فهم پدیده شورش، ورای منطق حفظ وضع موجودمنبع خبر: رادیو زمانه
اخبار مرتبط: اعتراضات آمریکا: بازگشت نفس سرکوبشده
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران