سیاست زندگی علیه سیاست مرگ

چکیده :آدمی حتی وسوسه می‌شود که بگوید این پاندمی با برکندن نقاب از چهره جهانی‌سازی جعلی مبتنی بر مصرف‌گرایی و سرمایه‌داری مالی خود همان عنصری است که ما را به معنای واقعی جهانی خواهد کرد. و بدین ترتیب، شهریاران دوران مدرن دیگر قادر نیستند روی زیرکی‌شان حساب باز کنند. این ویروس نه هر زیستی، بلکه دقیقا به همین شکلی از زندگی که ما در آخرین دوره سرمایه‌داری برپا ساخته‌ایم هجوم آورده...


زینپ گامبتی

پس ازدرهم شکستن دولت‌های رفاه این شاید نخستین‌بار باشد که ضرورت‌های سیاسی و اقتصادی حاکم در دو مسیر مخالف هم قرار گرفته‌اند: یا مهار پاندمی، یا کنترل بحران اقتصاد. کووید-۱۹ را می‌توان همچون ضربه‌ای انگاشت از سوی فورتونا (بخت). کدام شهریار آن را مهار خواهد کرد؟ زیست-سیاستی فاشیستی؟‌ یا ضربه وقفه‌ای خواهد بود برای کشیدن ترمز قطاری که لوکوموتیو آن سرمایه‌داری نئولیبرال است؟

اخیراً منتقدان شروع کرده‌اند به مقایسه‌ بحران کووید-۱۹ با ۱۱ سپتامبر یا فروپاشی مالی سال ۲۰۰۸.  به‌زعم من، این مقایسه‌ها بسیار گمراه‌کننده است. کووید-۱۹ را نمی‌توان با حکم سیاسی مهار کرد، یا از‌طریق تزریق پول به سیستم مغلوب کرد. اختیار تام‌وتمام بر زندگی و مرگ را ویروسی از ما ربوده است که نه مرده است و زنده. احکام و دستورات سیاسی برای متوقف کردن سیر مرگ‌ومیر ناشی از این ویروس کافی نخواهند بود، هرچند می‌توانند سرعت گسترش‌ آن را کاهش دهند. کمک‌های مالی هم برای احیای ورشکستگی‌هایِ اقتصادیِ‌ ناشی از قرنطینه‌ای که مقامات سیاسی مقرر کرده‌اند، کفایت نخواهد کرد، چراکه خط‌های تولیدی نمی‌توانند بدون مخاطره شیوع ویروس و بیماری ازنو فعالیت خود را آغاز کنند. چه‌بسا پس ازدرهم شکستن دولت‌های رفاه (که البته تنها مسکنی بودند برای فرو نشاندن مطالبات رادیکال طبقه کارگر)، این نخستین‌بار باشد که قانون‌گذاری و پول‌سازی در دو مسیر مخالف هم قرار گرفته‌اند. ضرورت‌های سیاسی و اقتصادی دیگر بر هم مطابق نیستند: یا مهار پاندمی، یا کنترل بحران اقتصادی ناشی از آن.

کرونا به مثابه “فورتونا”

درواقع، این ناهم‌خوانی می تواند به‌‌طرز بسیار خاص و ویژه‌ای، نشانه‌ای متقن  باشد بر «تعالی» (transcendent) این پاندمی. کووید-۱۹ را می‌توان همچون ضربه‌ای از سوی فورتونا (بخت) انگاشت، شبیه به آن نیروهایی که شهریارِ ماکیاولی نمی‌تواند حضورشان را پیش‌بینی، یا به‌طور تمام‌وکمال مهار کند. آن‌هنگام که فورتونا هجوم می‌آورد، شهریار هنر، نبوغ یا فضیلت (virtu) فراوانی را به‌کار بندد تا بتواند این ضربه را به یک فرصت بدل کند. با‌ ‌وجود این، تکینگیِ متعالیِ شهریار، یا یک حاکم به معنای واقعی، از آن ‌زمان به‌ بعد، راه را برای اشکال درون‌ماندگار گوناگون و کثیری از حکمرانی باز کرده است. امروز، این اشکال حکمرانی پیوندی ناگسستنی دارند با آنتروپوسن، یعنی شرایطی حاکم بر کره زمین که ناشناخته‌های بسیار و اتصالات و ارتباطات درونی متعددی را شامل می‌شود، و این‌ها همه زنجیره‌ای از واکنش‌ها را برمی‌انگیزند که حتی برترین الگوریتم‌ها و مدل‌های عالم‌گیری یا پاندمی نیز نمی‌توانند پیش‌بینی موثقی از آن‌ها داشته باشند.

آدمی حتی وسوسه می‌شود که بگوید این پاندمی با برکندن نقاب از چهره جهانی‌سازی جعلی مبتنی بر مصرف‌گرایی و سرمایه‌داری مالی خود همان عنصری است که ما را به معنای واقعی جهانی خواهد کرد. و بدین ترتیب، شهریاران دوران مدرن دیگر قادر نیستند روی زیرکی‌شان حساب باز کنند. این ویروس نه هر زیستی، بلکه دقیقا به همین شکلی از زندگی  که ما در آخرین دوره سرمایه‌داری برپا ساخته‌ایم هجوم آورده است.

آن‌چه ما داریم از سر می‌گذرانیم یک پاندمی پیش‌گویی شده است، اما ما آن را داریم همچون یک شوک تجربه می‌کنیم، توگویی ناغافل گریبان ما را گرفته باشد، چرا؟ چون  جوامع پولی و دیجیتالی‌شده در سرتاسر جهان تاکنون در یک وضعیت حال‌گرا و کوته‌بینانه به‌سر می‌برده‌اند؛ آن‌ها  نه توانایی  و نه میل اعتنا و توجه به اخطارهای فراوانی را داشته‌اند که پیشتر در مسیر این خودکشی به آنها داده شده بود. این وضعیت جنگ میان انسان و طبیعت نیست، بلکه صورت‌حسابی ا‌ست منطبق با همان اسلوب و شیوه‌ای که بشر برای زیست خود انتخاب کرده. الگوهای تولیدی و مصرفی ما، تراکم انبوه در کلان‌شهرها، و جابه‌جایی پیوسته در سرتاسر کره زمین تأثیری ویرانگر گذاشته است بر زیست‌گاه‌های طبیعی واقلیمی. ایمان نابه‌جای ما به پیشرفت فنی، عقب‌نشینی از آرمان غایی رفاه، و کنارگذاشتن بدیل‌ها و جایگزین‌های بازار انواع و اقسام جدیدی از مرگ‌ومیر را در سرتاسر کره زمین موجب شده که می‌شد از آنها جلوگیری کرد.

خطر ظهور یک زیست-سیاه فاشیستی

آن‌چه این پاندمی آشکار می‌کند این حقیقت است که ما نیاز فوری داریم به یک سیاست زندگی، نه سیاست مرگ؛ این مسئله حکومت‌ها را غافل‌گیر کرده و به‌هراس افکنده است. به‌کارگیری زبان جنگ در مبارزه با ویروس کرونا حاکی است از میزان آماده نبودن مقامات سیاسی درخصوص رویارویی با این «دشمن نامرئی». دولتمردان اکنون سخت تحت فشار هستند تا فهرست کشتار مستقیم و غیرمستقیم‌شان (آنان که به ‌امان خدا رها شده‌اند تا بمیرند) را بهبود ببخشند. نه، این یک جنگ نیست. مبارزه علیه کووید-۱۹ نیازمند آن است که ما تغییر مسیر داده و به سیاست مراقبت روی آوریم، به‌سوی حیات‌بخشی و پاسداری از جان‌ها. اما نه صاحبان قدرت سیاسی و نه صاحبان قدرت اقتصادی، هیچ‌یک، به این زبان سخن نمی‌گویند. تحت چنین شرایطی آنان خود را خسران‌زده می‌یابند: هیچ‌کدام از پوشه‌های حاضر‌و آماده‌شان پاسخ‌گوی تقاضاهای این موقعیت نیستتند.

اسلاوی ژیژک و بسیاری دیگر به ما هشدار می‌دهند که لحظه کنونی شاید (یک بار دیگ) بزنگاه انتخاب اجباری (میان کمونیسم و بربریت) باشد. با وجود آن‌که کنترل مطلق نیروهای فورتونا تقریباً ناممکن است، هیچ بعید نیست که حکومت‌ها  به شکلی مرئی‌تر و حادتر متوسل شوند به اقدامات شبه-فاشیستی‌ای که از دهه‌ ۸۰ به‌بعد به‌ آن‌ها مشغول بوده‌اند، یعنی کشتار غیرمستقیم و واگذاشتن و رهاکردن جان‌ها به مرگ. آنان دستورالعمل «در خانه بمانید!» را تکرار، و در عین حال، کتمان می‌کنند که دو سوم جمعیت مردم مجبور به رویارویی با ویروس، و ناگزیر از کار کردن ‌اند تا یک سوم دیگر بتوانند در آرامش در خانه‌هایشان بمانند. گفتار‌های سیاسی و اقتصادی به پرده‌پوشی از این حقیقت ادامه خواهند داد که چرخ زندگی نه به به‌دست مدیر‌عامل‌ها، سلبریتی‌ها، کارشناسان، یا افرادی از این‌دست، بلکه به‌دست انبوه کارگران ناشناخته و قدرنادیده‌ای می‌چرخند که در ازای دستمزدی ناعادلانه دیگران را درمان می‌کنند، یا نیازهای خوراکی و خدمات عمومی حیاتی را برایشان فراهم می‌سازند: ازجمله  برق، آب، گاز، اینترنت، حمل‌ونقل، سوپرمارکت‌ها، مکان‌های تولید غذا، کامپیوترها، دارو، اخبار، و تمامی دیگر محصولات و خدماتی که زندگی (درخانه) را زیست‌پذیر و تاب‌آوردنی کرده است.

حکومت‌ها بی‌سروصدا گروه‌های «به‌درد نخور» جمعیت را (مثل پیر‌ها، فقرا، آوارگان، اقلیت‌های نژادی، و حتی معلولان ذهنی و جسمی در کشورهایی نظیر اسرائیل) از فهرست اولویت‌‌ آی‌سی‌یو‌ها خط زده، و در عین حال، وانمود می‌کنند به آن‌که در جنگ علیه دشمنِ نامرئی جبهه‌ای ملی برپا ساخته‌اند.  تصمیمی که معین کند کدام بخش‌های جمعیت قرار است چه‌موقع، و تا چه‌اندازه در معرض خطر باشند یک تصمیم سیاسی است، نه درمانی و پزشکی. این تصمیمی است که برحسب سرشت و تاریخ حکومتی که در مسند قدرت قرار دارد، ویژگی‌های مردم، شرایط اقتصادی، وضعیت نظام بهداشت و سلامت، غرض‌ورزی‌ها و مقاصد نامشخص دستگاه قدرت، میزان شفافیت سازمانی و نهادی، دسترسی‌پذیری خروجی رسانه‌های مستقل و مانند آن گرفته می‌شود.

این پاندمی بدون شک فرصت‌های جدید و پیش‌بینی‌نشده‌ای فراهم خواهد کرد برای قدرت گرفتن رهبران بالقوه فاشیستی که هیچ‌یک در جریان تاخت‌وتازشان به نهادها و مؤسسات دموکراتیک، تی‌شرت سیاه (حاوی شعار) نمی‌پوشند یا تجمع‌های بزرگ برگزار نمی‌کنند، زیرا نیازی  به انجام چنین اقداماتی ندارند. ظاهراً برای گشودن راهی به‌سوی سیاست آشکار و بی‌شرمانه اوتانازی، عمده همین دستورالعمل‌های زیستی کفایت می‌کنند. رهاکردن جان‌ها به آغوش مرگ نه نیازمند همراهی سخنرانی‌های مملو از نفرت‌پراکنی، بلکه مستلزم نوعی زبانِ بهداشت، ضرورت، و اضطرار است. ملی‌گرایان دوآتشه پیشاپیش قدرت را به دست دارند؛ کشورهای مختلف تلاش می‌کنند ماسک و واکسن را از چنگ یکدیگر دربیاورند. تئوری‌های توطئه و فانتاسماگوریا (وهم‌پنداری)‌ در رابطه با شیوه گسترش این ویروس نیز به وفور دیده می‌شود. کشورها با بستن مرزهایشان به‌یکدیگر پشت کرده‌اند، اما می‌دانیم که مرزها تنها لب نیستد، یعنی خطوطی که دو سرزمین را از هم تفکیک می‌کنند. روبین سِلِکاتِس به‌بهترین شکل این مسئله را بیان کرده است: «گروه‌های مشخصی از مردم، نظیر مهاجران غیرقانونی، به‌واقع هرگز از مرز عبور نمی‌کنند یا موفق نمی شوند آن را پشت سر بگذارند.» شمار چنین گروه‌هایی ممکن است حی بیش از این درون جوامع سیاسی فزونی یابد.

بااین‌حال، ویروس آشکار کرده است که فورتونا هزارویک چهره پیش‌بینی ناپذیر دارد. تهدیدهای زیست‌سیاسی در مقابل کنترل و مهار مطلق و همه‌جانبه مقاوم‌اند، حتی اگر مجریان سیاسی حق تصمیم‌گیری را به‌انحصار خود درآوردند و از این راه، قدرت حقوقی-سیاسی‌ از دست رفته‌شان را بازستانند. مهار و محدود کردن حقوق مردم به‌تنهایی نمی‌تواند منجر به درمان آنان یا احیای اقتصاد شود. این سرودست تکان دادن های جنون‌آمیز و نمایشی در مرزها نیز مانع ورود «دشمنان» زیست‌سیاسی نمی‌شوند. ما دلایل کافی در اختیار داریم تا باور کنیم که  رژیم حاکم مرزها، برای مهار فجایع زیست‌محیطی یا دیگر پیچ‌وخم‌های آنتروپسنتریک فورتونا در مقایسه با مهار پاندمی، حتی ناکارآمدتر است.

ترمز اضطراری قطار نئولیبرالیسم

کووید ۱۹ نخستین آزمون واقعی‌ای است که نظام نئولیبرال حکمرانی پیش‌رو دارد. اکنون چند دهه است که حکومت‌ها و شرکت‌ها مروج عقلانیت‌ها و منطق‌هایی بودند که جز تخریب و ویرانی زندگی چیزی به به‌بار نیاروده است.  سیاست مدت‌هاست از فهرست اصول حامی و حافظ زندگی حذف شده، و در عوض، در خدمت  نیروهای اقتصادی‌ای عمل کرده است که منابع طبیعی، راه‌های امرار معاش، دست‌یافت‌های مادی و معنوی، توان‌های عاطفی و فکری، و همین‌طور خلاقیت و خودانگیختگی ما را تهی و تجریب می‌کنند. این روند همراه بوده است با جنگ‌ها، کودتاهای نظامی، ریاضت‌های اقتصادی،  بیکار شدن‌های توده‌ای، سرکوب اتحادیه‌ها و اعتراضات مردمی، و تمامی دیگر اقدامات سرکوبرگرانه‌ای که به اقتصاد بازار و سرمایه مالی اجازه می‌دهند به‌مثابه تنها نیروهایی ظاهر شوند که در سطح جهانی قاعده بازی را تعیین کنند.  به‌محض آن‌که روشن شد ویروس مزبور صرفا یک «آنفولانزای جزئی» نیست، امر و نهی روزانه مبنی بر  تبعیت از قوانین بازار خاموش شد. کنش و اقدام  داوطلبانه ازنو به‌مثابه هسته اصلی و پنهان سیاست کشف شد. حتی در کشورهایی که سرود نئولیبرال تعدیل نیرو و کاهش اختصاص بودجه بهداشت و امنیت اجتماعی سر داده می‌شد، به‌ناگهان پول هنگفتی پیدا شد برای خرج کردن در راستای  خدمات عمومی. این مسئله گواه کافی برای این ادعاست که بازارها قائم‌به‌ذات نیستند، و در عین حال این حقیقت را عریان می‌سازد که قوانین به‌اصطلاح درون ماندگار اقتصاد وابسته‌اند به یک لحظه متعالی –یعنی سیاست- که شرط امکان‌پذیری آن‌ها را میسر می‌کند.

پاندمی کووید-۱۹ هم‌چنین این حقیقت را برملا کرده که بخش عمده‌ای از آن‌چه صاحبان قدرت و صاحبان نفوذ امروزی ضروری می‌پندارند زائد و قابل‌ حذف است. در این مورد، محدود کردن ناگزیر  نیازها و انتظارات درپی قرنطینه خانگی کارکرد شفافیت‌بخشی داشته است، هم‌چون پلک زدنی که منجر به درست دیدن می‌شود. جوامع سرمایه‌داری امیال و آرزوهایی ایجاد می‌کنند که تنها به‌واسطه بازار ارضا شده و تحقق می‌یابند. مصرف‌گرایی جنون‌آمیز و سرسام‌آوری که بدواً در نتیجه احتمال قرنطینه و تعطیلی در اتحادیه اروپا و آمریکا رخ داد به‌شکل تمام‌عیاری بیانگر اضطرابی بود که افراد تحت سلطه‌ سرمایه‌داری متأخر احساس می‌کنند. تا پیش از این، مطمئن‌ترین نشانه قدرت فردی برای افراد توانایی خرید و مالکیت بود. اما گذشت چند هفته قرنطینه هشیارکننده بود، و خبر از  «دوره‌ جدید»ی را می‌داد: (نان‌ات را خودت بپز، سبزیجات‌ات را خودت بکار) و طلیعه‌ای بود برای رویاپردازی‌های سوسیالیستی (و مسئله‌ در نهایت به ارزش کاربری، نه ارزش مبادله، و به مبارزه طبقاتی مربوط می‌شود). کم‌ترین دست‌آورد آن بود که خیلی‌ها فهمیدند دستمال توالت می‌تواند سودمندتر و خواستنی‌تر از یک جفت کفش مارک‌دار باشد.

حقیقت عریان‌شده دیگر در پی پاندمی کنونی این است که وجود بسیاری از مشاغل نامرئی (برای مثال، زباله‌جمع‌کن‌ها، کارگران بارانداز، راننده‌های کامیون) –و نه تنها کارگران بهداشت و درمان و دانشمندان—  برای تداوم زندگی و بهداشت جمعی ضروری هستند. ویروس کرونا درواقع ممکن است ما را وادار کند به آن‌که به‌اصطلاح  وظایف و  شغل‌های «پست و خوار» را ویژه و ارزشمند بیانگاریم، و بپذیریم که بازارها بدترین قضاوت را درخصوص ارزش  دارند.

اگرچه آمار مربوط به ویروس کرونا هم‌چنان مبنی بر فردیت‌زدایی اند (از طریق شمارش و سنجش روزانه بدن‌ها در سرتاسر کره زمین)، برای تصمیم‌گیرندگان دولتی نیز هم‌چون شمشیری دولبه عمل می‌کند. درحالی‌که پیش از پاندمی، هیچ‌کس به آمارِ برای مثال مرگ‌ومیر متأثر از فقر اعتنایی نمی‌کرد، اعداد و ارقام اکنون با دوپهلو کردن کاربرد زیست‌سیاسی دانش و اطلاعاتِ روز، نقش پررنگی در زندگی‌هایمان ایفا می‌کنند. علاوه‌بر اینکه دولت اطلاعات شهروندانش را جمع‌آوری می‌کند (امری که بی شک از خلال روش‌های جدید کنترل و نظارت ادامه خواهد داشت)، آمارها به شهروندان نیز اجازه می‌دهد که عملکرد دولت را زیر نظر بگیرند: هرچه آمار کشته‌ها بالاتر، قضاوت مردم از اقدامات دولتی سمج، سخت‌گیرانه و موشکافانه‌تر . مقایسه‌های میان ملت‌ها  فزونی می‌یابد و حکومت‌ها را وادار می‌کنند به آن‌که در نجات جان‌ها با یکدیگر رقابت کنند. مخفی نگاه داشتن شمار کشته‌ها یا قِسِر در رفتن از اهمال‌کاری اگر غیر ممکن نباشد، دست‌ِ کم بی‌نهایت دشوار خواده بود.

اما مهم‌تر آن‌که، تناقضی هست در تمرکز بر زندگی‌ای که به‌موجب ویروس کرونا ایجاد شده است. از یک طرف، سیاست و رسانه‌ها حامل و مروج گفتارهایی هستند که سازنده یک «ما» است، جامعه‌ای  برپایه دغدغه و دلواپسی مشترک، یک جور یکی برای همه و همه برای یکی…‌ که شبیه است به یک چرخش کاملا ضدهابزی. از طرف دیگر، نزدیکی ناشناخته و نامعلوم با مرگ برای کسانی که مجبور اند به کار کردن ادامه دهند احساس ناهمگنی ناخوشایندی ایجاد می‌کند. معلوم می‌شود که این «ما» چندبخشی و تکه‌تکه است.  با وجود آن‌که  امکان افراد برای قرنطینه کردن خویش معیار جدیدی برای تعیین طبقه آنهاست، زبان زندگی و درمانی که نظام‌های سیاسی در عین خام‌دستی به کار می‌برند، درهای جدیدی می‌گشاید به‌سوی مبارزه طبقاتی.

و در آخر این‌که، خطر و ناامنی برآمده از ظهور ویروس کرونا، مکانیسم خود-خطرزای سرمایه‌داری نئولیبرال را –که  ناشی از حرکت مدام و کوتاه‌مدت‌گرایی آن است—  تضعیف می‌کند. آرام گرفتن و کاهش سرعت زندگی، توقف تولید و مصرف جنون‌آمیز، ارزیابی دوباره اولویت‌ها و ارزش‌های ضروری زندگی، و دلواپسی درمورد مدت زمان و دوره دوام بالقوه پاندمی همه باعث شده‌اند که نوع جدیدی از بلندمدت‌نگری رواج یابد.نامعلوم بودن طول دوره‌ پاندمی به‌نظر نمی‌رسد منجر به بالا رفتن سطح خودسری حکومت‌ها شود، بلکه برعکس، محتمل است که آن را کاهش دهد. ما همگی ناگزیریم به ازنو فکر کردن و ازنو برنامه‌ریزی کردن برای چند سال آینده‌مان. گذر زمان هرچه کندتر می‌شود، زمان بیش‌تر کش و گسترش می‌یابد.

[«مارکس می‌گوید که انقلاب‌ها لکوموتیو تاریخ جهانی هستند. اما شاید کاملاً طور دیگری باشد. شاید انقلابها، تلاش مسافران این قطار یعنی بشریت، برای کشیدن ترمز اضطراری باشد.»(والتر بنیامین)] این پاندمی ممکن است فرصتی برای ما فراهم سازد تا ترمز اضطراری بنیامینی را کشیده و نیروهای درون‌ماندگار اجتماعی‌شدن نئولیبرال را مختل کنیم، و بدین ترتیب، به حرکت و تولید مداوم  زایدات و زوائدی که گونه‌های جدید فاشیسم از آن‌ها تغذیه می‌کنند پایان ببخشیم. تنها آن‌هنگام است که خواهیم توانست از بربریت بگریزیم. بربریتی که در غیر این صورت، ما را در خود فروخواهد کشید.

منبع: CTJOURNAL/ رادیو زمانه

منبع خبر: کلمه

اخبار مرتبط: سیاست زندگی علیه سیاست مرگ