سه آموزه از یک معلم
حسن یوسفیاشکوری
امروز ۲۹ خرداد است. سالروز رحلت زنده یاد دکتر علی شریعتی.
۴۳ سال از آن روز تلخ و غمناک گذشته است. هرگز از یاد نمیبرم صبح روزی که خبر «درگذشت شریعتی در خارج از کشور» را در قم شنیدم! هنوز تلخی آن را در خود حس میکنم. داستان آن را در خاطرات پیش از انقلابم بازگفتهام که امیدوارم بهزودی منتشر شود.
در این ۴۳ سال یک تاریخ تغییر و تحول دیدهایم. زمان دیگر گشته و طبعا همه ما هم کم یا زیاد دگر گشتهایم. در باره شریعتی نیز حرف و حدیث بسیار است. از رد و نفی مطلق تا دفاع مطلق و البته کسانی نیز چون من، بهرغم استواری علاقه و عواطف شخصی و پیوند فکری با آن زندهیاد، نظری متفاوت داریم. من شریعتی را مطلق نمیکنم بلکه اول تلاش او را بفهمم و بشناسم و بعد از او بیاموزم و در عین حال فرزند زمان خود باشم؛ چنان که او خود نیز چنین بود و به عنوان معلم نسل ما نیز چنین آموخت. اصولا اگر شریعتی فرزند زمان خویش نبود، نمی توانست «شریعتی» شود. روشنفکر از زمانه تأثیر میپذیرد و بر زمانه اثر میگذارد. فکر نمیکنم کسی انکار کند که شریعتی اثرگذارترین و پر مخاطبترین روشنفکر (نویسنده و گوینده) معاصر ماست.
اما در اینجا میخواهم به عنوان ادای دین به یک معلم (عنوانی که او برای خود میپسندید) به سه آموزه مهم او اشاره کنم:
یکم. همه کتابها را بخوان و همه حرفها را بشنو و فراموش کن
مرادش این بوده است که خودت باش و اندیشهها و حرفهای دیگران را، هرچند مهم، تکرار نکن. روشن است که او نمیخواست بگوید گفتهها و شنیدههای دیگران بی اهمیت است و یا نباید شنید و خواند و واقعا از یادشان برد، بلکه او میخواست بیاموزد که طوطی و مقلد نباشیم، بیاموزیم ولی خود باشیم و ببینیم چه داریم و چه میگوییم. بلندگو بودن هنری نیست و دون شأن انسانیت است.
دوم. ترجمهای فکر نکنید
آموزه مهم دیگر شریعتی، این بود که تأکید میکرد ترجمهای فکر نکنید. یکی از سخنان مشهور او این است که میگفت اغلب روشنفکران ما ترجمهای فکر میکنند. توضیح میداد که روشنفکران جهان سومی مستقیم یا غیر مستقیم با برخی افکار و آرای روشنفکران و متفکران مدرن غربی آشنا میشوند و بعد همانها را عینا و طوطیوار در این سوی جهان تکرار میکنند بدون این که به تعبیر وی «جغرافیای حرف» را در نظر بگیرند. شریعتی به طعن به اینان میگفت «روشنفکران ترجمهای»!
سوم. کسی که آزادی را از من بگیرد چه دارد به من بدهد
این هم از جملات مشهور شریعتی است. «آزادگی» و «آزادی» و طبعا «آزادیخواهی»، سه مؤلفه بنیادین انسانشناسی و در ذیل آن اسلامشناسی (البته با خوانش شیعی) شریعتی است. آزادی در دیدگاه او روح و گوهر انسانیت است. وی در داستان آدم در قرآن واژه «عصیان» را تا آنجا بر میکشد که آدمی و آدمیزاد با عصیان در برابر خداوند به مرتبه والای آدمیت و انسانیت میرسد. البته او در الهیات خود چنین توان و حتی وظیفهای را برای انسان، در درون طرح خداوند میبیند و نه در خارج از آن. این سخن بدان معناست که در واقع هدف از طرح نهی خداوند از نهی نزدیک شدن به درخت، بهطور وارونه تشویق به نزدیک شدن بوده و در نهایت آدمی با خوردن میوه ممنوعه انسانیت خود را عیان میکند. او در یک گفتار طنزآمیز میگوید: بعضیها با افتخار میگویند ما که از میوه ممنوعه نخوردهایم! بعد به مطایبه میافزاید: خیلی خری که از میوه ممنوع نخوردهای! وقتی انسان «حق» دارد در برابر آفریدگار عصیان کند، دیگر بندگی بندگان خدا، بلاموضع خواهد بود. او در نیایش خود میگوید: «خدایا! مرا در ایمان اطاعتِ مطلق بخش تا در جهان عصیان مطلق باشم»! رهایی از مثلث شوم حاکم بر تاریخ یعنی «زر و زور و تزویر» بیان دیگری از این اندیشه است.
میخواستم بیشتر بنویسم و از این گونه آموزههای مهم و جاودانه معلم باز هم بگویم ولی مجالی نیست. همین سه سراندیشه، خود گواه جهانبینی، دینشناسی و انسانشناسی شریعتی و نیز آزادگی و آزادیخواهی او را تا حدود زیادی روشن میکند. و چه بی انصافند کسانی که شریعتی را مدافع استبداد و مخالف آزادی و آزادیخواهی می دانند!
منبع: زیتون
منبع خبر: کلمه
اخبار مرتبط: سه آموزه از یک معلم
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران