درسهایی از جنبش اعتراضی مردم آمریکا
احمد فعال
پس از بحران مالی آمریکا در سالهای ۲۰۰۷ و ۲۰۰۸ و حمله به نماد نظام سرمایهداری آن کشور، یعنی بازار بورس وال استریت، تا امروز شاهد چندین حرکت اعتراضی از سوی مردم آمریکا و بسیاری از کشورهای اروپایی بودهایم. این حرکتهای اعتراضی به ما میگویند:
۱- یکی ازویژگیهای پست مدرنیسم، شکلگیری خرده فرهنگها و هویتهایی است که در برابر یکپارچهسازی صنعت فرهنگسازی، قدبرافراشته و مدام در حال اظهار وجود هستند. آمریکا و اروپای دموکراتیک که تا دو و سه دهه قبل از قرن بیست و یکم، تنها با جنبشهای اعتراضی کارگری مواجه بودند، و تنها استثنای مهم و برجسته آنها جنبش دانشجویی ۱۹۶۹ بود، که آنهم با همراهی طبقه کارگر صورت گرفت، اما از دهه ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ به بعد شاهد جنبشهای اجتماعی و سیاسی خرده فرهنگهایی هستیم، که دیگر نمیخواهند در سایه اکثریت خاموش قرار بگیرند. این موضوع را در جاهای دیگر به تفصیل بحث کردهام.
۲- حرکت اعتراضی مردم آمریکا هم دارای ویژگی جنبشی است و هم دارای ویژگیهای شورشی است. تفاوت شورش و جنبش به سطح آگاهی و هدف حرکت اجتماعی بستگی دارد. شورشها به موجب عصیان و اعتراض طبقات فرودست علیه طبقات مسلط صورت میگیرند. گاه تخریب و غارت، چاشنی شورشهای اجتماعی میشوند. اما جنبشهای اجتماعی، حرکت آگاهانه جامعه با رهبری و هدایت طبقه متوسط علیه نظم موجود است. این چندمین بار است که هم در انگلیس و هم در آمریکا، شاهد اعتراض عمومی طبقات فرودست هستیم. کوتاه شدن فواصل جنبشهای اعتراضی و حتی شورشهای اجتماعی، علامت آشکاری است که تضادهای نظام سرمایهداری، هم با رشد آگاهی طبقات اجتماعی و هم با فزاینده شدن فاصلههای طبقاتی، آشتیناپذیر میشوند. زمانی راوی بترا در کتاب بحران بزرگ دهه ۹۰ پیشبینی کرده بود که اقتصاد آمریکا هر ده سال یکبار با یک رکود، و هر سی سال یکبار با یک بحران مواجه میشود. راوی بطرا ۲۰۰ سال اقتصاد آمریکا را مطالعه کرده بود و مدل خود را در تمام ادوار اقتصادی جامعه آمریکا نشان داد. اکنون فاصله بحرانهایی که گریبان نظام سرمایهداری را گرفته است، کوتاه تر شده است. این نظام همواره از راه انتقال بحران به کشورهای جهان سوم، توانسته است هزینه بحران اقتصادی خود را جبران کند. به عنوان مثال در بحران اقتصادی دهه ۹۰ ما شاهد هستیم که آمریکا موفق شد تا بحران اقتصادی خود را که حدود ۲۰۰ میلیارد دلار با کسری بودجه مواجه بود، از راه جنگ خلیج فارس و سرکیسه کردن کشورهای عربی ثروتمند، جبران کند. اما امروز حتی این کشورها تا آن اندازه آگاه شدهاند که هزینه بحران کشورهای سرمایهداری را تدارک نبینند. این مسئله را وقتی کنار گسترش بیکاری و تضادهای طبقاتی، و واکنش اعتراضی طبقات فرودست قرار میدهید، نشان میدهد که تضادهای اقتصاد بازار، رفته رفته یک مثلث سه گانهای را تشکیل میهند که هم حل نشدنی و هم آشتیناپذیر میشوند، و هم آنکه با جنبش اعتراضی طبقات فرودست همراه میشوند، که اضلاع آن از هم ناگسستهاند. دیگر جامعه فریب، دستهای نامرئی آدام اسمیت را که از آستین دولتهای نولیبرال بیرون میآید، نمیخورد. این وضعیت سه گانه، بحرانهای اقتصادی را بغرنجتر میکند. اکنون اگر ضلع چهارمی را که به موجب آگاهیها پدیده آمده است، به کشورهای جهان سومی (حتی دولتهای دیکتاتور) اجازه ندهد تا بحرانهای اقتصاد بازار، از کیسه آنها هزینه و جبران شود، بدان بیافزائیم، شاهد خواهیم بود که اقتصاد بازار در چشم انداز دههای آتی، دیگر نتواند از پس حل و یا انتقال بحرانهای خود برآید.
۳- یکی از عوامل متکثر شدن و فزاینده شدن جنبشها و اعتراضات در آمریکا و پارهای از کشورهای پیشرفته اروپایی، جریان افراطی شدن، بیرحم شدن و عوامزده شدن اقتصاد بازار است. نولیبرالیسم به تعبیرهابرماس، نوعی لیبرالیسم وحشی است. لیبرالیسمی که اقتصاد بازار را به مثابه خدایگان جان و مال، بر سرنوشت جامعه مسلط کرده است. سیاست نولیبرالیستی، سیاست “پول بده آش بخور” است، سیاست “هر که برفش بیشتر بامش بیشتر” است. سیاستی است که بر هرگونه عدالت اقتصادی و اجتماعی چشم میپوشد.
فون هایک یکی از فیلسوفانی است که الهام بخش نولیبرالیسم انگلیسی شد، وی حتی مفهوم عدالت اجتماعی را شرم آور میخواند. وسوسه محافظهکارانه فونهایک نسبت به اقتصاد بازار، به حدی است که حتی موضوع برابری فرصتها را که توسط حقوقدانان و فیلسوفان سیاسی لیبرال مثل راولز، برای فقدان برابریهای اقتصادی مطرح میکنند، میگوید، «اگر قرار است جامعه پیشرفت کنند، باید عدهای جلو حرکت کنند و بقیه به دنبال آنها باشند». او حتی صریحا میگوید که نابرابری فرصتهایی که بازار ایجاد میکند، هیچ جای نگرانی ندارد. زیرا این نابرابریها موجب میشود تا عدهای که میتوانند از فرصتهای آموزشی و فرصتهای کار و تولید بهتر استفاده کنند، از نابرابریهای فرصتها برای پیشرفت خود بهره ببرند. اعمال چنین وحشیگریای در توصیف عدالت، اگر در جوامعی بدوی روی دهد، جوامعی که هیچ نوعی از آگاهی اجتماعی وجود ندارد، امکانپذیر بود. اما در جوامع پیشرفته و حتی در جوامع جهان سومی امروز، که مردم به یمن شبکههای اجتماعی و دستیابی به اطلاعات ارزان، از موقعیت طبقاتی و بهرهکشی خود نسبت به طبقات مسلط آگاه شدهاند، روشن است که حکمرمانی نولیبرال حاصلی جز فزاینده شدن و دائمی شدن و مستمر شدن حوادثی نظیر آنچه که در آمریکا رخ داده است، نیست. اکنون با توجه به حجم خشونت و وحشیگری که نولیبرالیسم علیه طبقات فرودست انجام میدهد، حجم و گستره غارتها و تخریبها از ناحیه همین طبقات فرودست دستکم قابل فهم میشود.
۴- یکی از ویژگیهای جنبش اجتماعی این مسئله است که هربار برافروخته بعد خاموش میشود، بار بعد با انرژی محرکه بیشتری سر باز میکند. این روند تا نتیجه نهایی ادامه پیدا میکند. برخلاف انقلاب که وقتی هیزم آن دامن حکومت را گرفت، تا به نتیجه رسیدن خاموش نمیشود، جنبشهای اجتماعی با ضریب عقلانیت بیشتر، بیشتر اقتضایی عمل میکنند. خاموش میشوند و در فرصت دیگر با نیروی محرکه بیشتری روشن میشوند. “ذخیره شدن حجم انرژی نیروهای محرکه جنبش و انتقال آن به دورههای بعدی”، این یک قاعده عمومیاست که هیچ دولتی با هر اندازه سرکوب و کنترل ، قادر به مهار و جلوگیری از انتقال آن به دورههای بعد نیست.
۵- در حرکت اعتراضی مردم آمریکا، که لحظه به لحظه آن از چندین شبکه تلویزیونی آمریکا مستقیم پخش میشد، هم جنبش اعتراضی بود، هم غارت بود، هم آتش زدن اتوموبیلهای پلیس بود، و هم هر اتفاق دیگری که کم یا بیش آن در هر جنبش اعتراضی از جمله در ایران به وقوع میپیوندد. جنبههای غارت و تخریب در آمریکا بسیار بسیار فراتر از حد تصور بود، و فراتر از هر جنبشی بود که در سایر کشورها رخ میدهد. بخش زیادی از ویدئوهایی که این تخریبها و غارتها را نشان میدهند، در شبکههای اجتماعی دست به دست میشوند. شبکههای رسانهای در آمریکا، حتی شبکه فاکس نیوز که مورد علاقه دولت ترامپ است، هیچگونه سانسوری در نشان دادن واقعیت به خرج ندادند. صحنههای تظاهرات علیه دولت، علیه پلیس در تمام رسانههای آمریکایی و حتی با تفاسیر جانبدارانه نسبت به تظاهرکنندگان، در تمام مدت منتشر میشد، نه تنها این، بلکه نظام حقوقی آمریکا از آزادی اطلاع رسانهای در برابر فشارهای دولت و فشارهای قدرت رسمی حاکمیت، دفاع میکند.
۶- یکی از درسهای مهم دیگر جنبش اعتراضی مردم آمریکا، نوع عکس العملها و تاثیرات این جنبش در لایههای مختلف حاکمیت است. ژنرال مارک میلی رئیس ستاد ارتش آمریکا از اینکه ترامپ با هدف تبلیغاتی در جریان تظاهرات علیه جرج فلوید، جلوی کلیسایی در نزدیکی کاخ سفید قدم میزد و او را همراهی میکرد، از همراهی خود با ترامپ اظهار ندامت میکند و میگوید : «این بازدید، که روز اول ژوئن صورت گرفت، این تصور را پدید آورد که ارتش وارد مسایل سیاست داخلی شده است». همچنین «ژنرال مارتین دمپسی و ژنرال مایکل مولن نیز که هر دو از فرماندهان پیشین ستاد مشترک نیروهای مسلح آمریکا هستند، از استقرار ارتش در شهرها انتقاد کردهاند». به این ترتیب ارتش آمریکا یک گام بزرگ در دفاع از قانون اساسی که حق شورش را به معترضان میدهد، عقب نشینی میکند و فرمان گرفتن از دولت را برای سرکوب تظاهر کننده گان، کار اشتباهی دانست. پس از آنکه برادر جرج فوید در مجلس نمایندگان آمریکا ظاهر شد و خواستار اصلاح قوانینی به نفع سیاه پوستان شد: «مجلس نمایندگان آمریکا که دموکراتها در آن اکثریت دارند، در حال بررسی یک طرح برای اصلاحات ساختاری پلیس در سراسر آمریکاست. مت گتز، عضو جمهوری خواه کمیته قضایی مجلس نمایندگان گفته است اعضای این حزب برای اصلاح پلیس با دموکراتها همکاری خواهد کرد.همچنین “کاخ سفید هم از نهایی شدن برنامه دولت آمریکا برای مقابله با خشونت پلیس خبر داده است».
منبع خبر: کلمه
اخبار مرتبط: درسهایی از جنبش اعتراضی مردم آمریکا
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران