مرگ در زندگی روزمره؛ فراخوان به اتوپیسم؛ به مناسبت ۲۹خرداد، سالروز درگذشت علی شریعتی
آرمان ذاکری
از مهتابی
به کوچه تاریک
خم میشوم
و به جای همه نومیدان
میگریم.
آه
من
حرام شدهام!
با این همه-ای قلب در به در!-
از یاد مبر
که ما
-من و تو-
عشق را رعایت کردهایم،
از یاد مبر
که ما
-من و تو-
انسان را
رعایت کردهایم،
خود اگر شاهکار خدا بود
یا نبود.
“احمد شاملو”
۱. از اتهامات او اتوپیاندیشی بود: خلق چهرههایی از آنگونه که «باید باشد و نیست». رواجِ آرمانخواهی؛ خیالاتکردن و ناممکن را طلبکردن؛ شوریدگی و شورشگری؛ ترکیب اسلام و سوسیالیسم؛ زایش اسلام انقلابی؛ بر هم زدن نظم عمومی؛ تحریک مردم؛ معترضپروری؛ تعطیل عقلانیت؛ فراهم کردن فضایی که در آن آدمها خیالات برشان داشت که همان اسطورههایند. اسطورهها به زمین آمدند و فاجعه آفریدند. واقعیتِ زشت را به جای آرمانها جا زدند. به نام جمع و آرمان و اخلاق، فرد را سرکوب کردند. این تجربه همه جهان بود. در تحلیلی که البته سهم خیلی زیادی به ایدهها در تحول واقعیت اجتماعی داد. اما شریعتی خود تاکید میکرد سهم «افکار» و «منافع» را باید در کنار هم در نظر گرفت.
۲. نقش منافع در تحلیل کنار گذاشته شد. پادزهر اسطورههای به زمین آمده، واقعگرایی بود. حساب و کتاب کردن و «عقلانی شدن». تدریج را پذیرفتن و بین بد و بدتر انتخابکردن. اصالت دادن به زندگی روزمره، اصالت دادن به واقعیت بود. پذیرش وضع موجود. منطقی بودن، اسم رمز ناتوانی. تقلیلِ عقلانیت به منفعت: دودوتا چهارتا کردنِ اقتصادی. حاصل جمع همه اینها بیتفاوتی و سرما و دیگری را ندیدن و سرِ کار خویش داشتن. «ما» را رها کردن و به «من» چسبیدن. همه تقصیر را به گردن دولت و دیگری انداختن و همه کار را برای خود مجاز دانستن. فدا نکردن خود برای هیچچیزی فراتر از زندگی روزمره؛ فدا کردن خود برای زندگی روزمره. اصالتِ دوستداشتنِ خود بر دوستداشتنِ دیگری. در هراس از خشونت.
۳. نقد دولت به کنار؛ خشونت در جامعه هرگز از بین نرفت. گاه در همان اشکال قدیم و گاه در اشکال جدیدی به عمق جامعه رفت. مسائل اجتماعی، خشونتی دهشتناک آفریدند و رسانهها هرچه بیشتر زشتیِ واقعیت را هویدا کردند. یک روز در کشتهشدن آسیه پناهی در هراس تخریب منزل، روز دیگر در با داس کشتن رومینا اشرفی و سر بریدن فاطمه بریحی و دیگر روز در خودکشی عمران روشنیمقدم از دشواری زندگی. یکروز در هپکو و این روزها بارِ دیگر در اعتصابِ هفتتپه. در کرمانشاه و گیلان و خوزستان و اراک و جاهای دیگر. بیماری کرونا ماجرا را حادتر کرد. خطاهای خواسته و ناخواسته آمار به کنار؛ مطابق اعلام رسمی ۹۱۸۵نفر تا روز ۲۸خرداد از دنیا رفتهاند. به طور متوسط روزانه ۷۵نفر. کرونا هم خیلی زود عادی شد. نه فقط کرونا که حتی کمبود تخت آی.سی.یو در هرمزگان و خوزستان. رنج و فقر و نابرابری و بیپناهی، فراگیرتر شد. جامعه بیتفاوتتر.
۴. واقعیت و اسطوره همیشه در هم آمیختهاند. اتوپیا همیشه در زندگی وجود داشته است. هربار به صورتی و در پیوند با شکلی خاص از سوژه. سوژه سردِ سرِِ کار خویش گرفته زمان ما هم بیآرمان نبود. آرمانش عوض شده بود: «موفقیت»، «ثروت»، «زیبایی»، «نمایش». بیاسطوره نبود: اسطورهاش «سلبریتیها». بیخدا نبود: به قول زیمل، خدایش «پول»؛ بیتوتم نبود: توتمهایش دلار و طلا. بیمعبد نبود: معبدش این بار بورس؛ معبدی در فضای مجازی. بیدین نبود: دین جدیدش به قول بنیامین «سرمایهداری». بیایدئولوژی نبود. ایدئولوژیاش به قول استیگلیتز «بنیادگرایی بازار». بیتشکیلات نبود: تشکیلاتش اداره و شرکت و بنگاه. بیابزار نبود: ابزارهایش فساد اقتصادی و جراحی زیبایی و جعل مدرک تحصیلی و هزار و یکجور دوز و کلک دیگر.
۵. ما فدای زندگی روزمره شدیم. هر روز بیتفاوتتر و ترسانتر و تنهاتر و بیپناهتر و مضطربتر و افسردهتر و طماعتر و ضعیفتر. حال آنکه در تهاجم دولت و بازار، زندگی روزمرهای در کار نبود. فردیت ما مدام تهدید و تحدید شد.
۶. حالا همه دنبال اسطوره میگردند. اسطوره نجاتبخشی که بیاید شَرِّ وضع موجود را کم کند. خواه در قمارِ بورس باشد که یکشبه ثروتشان را چندبرابر کند یا در رویای گذشته ملی و دینی یا در معجزه فلان واسطه و نیروی معنوی که ناگهان نجات بخشد. دنیایی که در آن ترامپ از انجیل مدد میگیرد و ابوبکر بغدادی از قرآن. شریعتی اما اسلام و سوسیالیسم را با هم آمیخت، علیه «ارتجاع مذهبی»، «اقتصادپرستی» و «فاسدشدن بورژوازی»، «اصالت دولت و دولتپرستی» و «دیکتاتوری استالین» سخن گفت و او را در کنار هیتلر، «جنایتکار» خواند و خود را در پیوند منظومههای سوسیالیست اتوپیک و الهیات انتقادی رهاییبخش قرار داد. بیهوده نیست تا امروز آماج حملات توآمان بنیادگرایان دینی و بنیادگرایان بازار است. جنگ مذهب علیه مذهب تمام نشده است.
۷. آندره گرز، روشنفکر سوسیالیست فرانسوی جایی در دفاع از ضرورت اعاده حیثیت از اتوپیای سوسیالیسم مینویسد هر جامعهای به اتوپیا نیاز دارد. اگر روشنفکران اتوپیای جامعه را نسازند، بنیادگراها آن را خواهند ساخت. خیزش راست افراطی در اقصینقاط جهان، رشد انواع هویتگراییهای ملی و قومی و تمایل عجیب و غریب همه از روشنفکران و مبارزان مدنی گرفته تا حتی دانشجویان، به تفرق و ساختن قبیلههای کوچکتر جدا از هم و نزاعهای خشن کلامی قبایل علیه یکدیگر، نشانههای درستی حرف اویند. آنها اینجا و آنجا سر برآوردهاند، هریک به تنهایی تمام حقیقت را به چنگ گرفتهاند و همه «وعده» میدهند. وعده بازگرداندن شکوه و عظمت و خلوص: «هویتهای مرگبار».
۸. جهان ما حالا هر دو تجربه را دارد: بنیادگرایی دینی و بنیادگرایی بازار. چپ اردوگاهی و سرمایهداری آمریکایی. انحلال من در ما و گسست من از ما. ما به تجربهای نو نیاز داریم تا اینبار «من»، در «ما»، «من» بشود. تا به جای «فرقه»شدن، «همبستگی» را قرار دهد. میتوان با عشق و دوستداشتن و شفقت، با به رسمیتشناختن و ازخودگذشتگی، «من» شد. شاملو زمانی از رعایت انسان و عشق گفته بود و شریعتی از به دیگری فرمان ندادن. همبستگی عام را به جای همبستگی خاص نشاندن. حفظ فردیت انسانها در جمع. نشاندنِ «فردگرایی اخلاقی» به جای «فردگرایی خودخواهانه».
۹. لوک بولتانسکی، جامعهشناس برجسته فرانسوی، با پژوهشهای تجربی وسیع خود نشان داده است که انسانها در زندگی روزمره سرشار از چنین توانمندیهاییاند. توانمندی برای کنش در منطقِ عشق و دوستداشتن و طلبِ عدالت. توانمندیهایی که در جهانی به تاراج دولت و بازار رفته، در سطوح خرد ماندهاند و کل نشدهاند. باید آنها را احیا کرد. به همین دلیل فمینیستها در برابرِ غفلتِ مردانه از دیگری از «نظریه مراقبت» دفاع کردهاند و جنبش ضدفایدهگرایی در علوم اجتماعی از احیای «هدیه» در برابر «مبادله» و ساختن جهانی مبتنی بر «همزیستی» سخن گفته است. سرآغاز مبارزهای برای آفرینش سوژههایی که تابِ «رنج» دیگری نیاورند و شوریدگیِ طلبِ «همبستگی اجتماعی» را برای کاهش رنج انسانها، برای آزادی و برابری بیشتر و خیر عمومی، بر گسست و انزوا، بر سرمایِ بیتفاوتی در برابر رنج و مرگ انسانها ترجیح دهند: به هم پیوستن را بر جدایی؛ همبستگی را بر قبیلهای شدن؛ از لاک خود بیرون آمدن را بر در لاک خود فرورفتن، بخشش را بر انتقام، دهش را بر انباشت. همبستگی و مبارزه علیه اشکال مختلف نابرابری و طرد و تبعیض. امروز، زمانِ طلبِ منهایی شوریده است، برای جهانی-دیگر خواستن.
در جهانی که کرونا به ساکنانش نشان داده است، زندگی ممکن است خیلی کوتاهتر از آن چیزی باشد که تصور میکنند. از این نگاه، شوریدگی و شورشگریِ شریعتی فضیلت او بود. حمله به شوریدگی او، حمله منظومههای سرد و بیاعتنا به سرنوشت دیگران است که هرگز نتوانستند مفاهیمی مانند عشق و دوستی و دیگرخواهی را درون خود پرورش دهند. دوران این منظومهها امروز به سر آمده است. ایران به کنار، آنها بهتر است امروز آمریکا را تحلیل کنند. شوریدگی مردم جهان، نتیجه بلافصل فرسایش اخلاق و نولیبرالیسم سردِ و ضدانسانی آنهاست. جهان به گرما نیاز دارد.
۱۰. میراث فرهنگی و تاریخیمان و از جمله فراخوان شریعتی به اتوپیسم را باید در زمینه همه این تجربههای محلی و جهانی بازخوانی کنیم. فراخوانی برای پیوستن به جمع برای مهار منِ سلطهگرِ تهدیدکننده فردیتِ دیگران؛ برای «صلح با طبیعت» و «به دیگری فرمان ندادن»:
«… میبینیم تا آخر، این «من» وجود دارد. تا وقتی که انسان چنین وابسته به این فردیت خودش است، هرگز این آدم، آماده فداکاری پاک نمیشود؛ اگر هم [فداکاری] میکند، فداکاریِ پلید است، فداکاریِ پلید، دروغی است که هرگز روی بشریت و روی جامعه تاثیری نخواهد داشت. فداکاری پاک، یعنی گذشتن از آن «خویشتن»ی که فقط به خاطر نفس اعتقاد از خودش بگذرد، بدون اینکه خودش را نشان بدهد. به این مقام رسیدن، مقدمات فراوان میخواهد، تمرین میخواهد، ورزش میخواهد، رفتن از مسائل کوچک به مسائل بزرگ میخواهد، خود آدم مشوق خودش بودن میخواهد، تحمل رنج و مصیبتهای بزرگ و گمنامیها و ناکامیها و تهمتها و فقرها و محرومیتها و شکنجهها میخواهد. از اینها نمیشود یک مرتبه گذشت، تمرین میخواهد: از زندگی پریدن به طور موقت، بعد شخصیتهای بزرگ را همیشه به صورت موقت مقتدای خود قرار دادن، از زندگی روزمره و لباس روزمره و مقام و زندگی اجتماعی به طور موقت بریدن و بعد لااقل چند روز در یک سال یا در عمر [نقش] نمونه شخصیتهائی که به سادگی از خویش گذشتند- ولو به طور موقت- [بازی کردن]. همه اینها زمینه است برای ایجاد احساس قدرت فداکاری انسان و تسلط بر خودش، برای گذشتن از خودش، برای گم کردن «من» در «ما»؛ …. صلح انسان با طبیعت؛ «به دیگری فرمان نده»؛ شکستن همه نامیزانها و نابرابریهای طبقاتی و بشری که در زندگی پدید آمده؛ ولو به طور موقت یک برابری عمومی است که کسی به کسی حقِ فرمان ندارد. میبینیم که اینها به صورت نشانه، به صورت سمبلیک، انسان را که در یک زندگی موشی زندگی میکند، به صورت یک حیوان اقتصادی درآمده، به صورت یک حیوان وحشی درآمده و به صورت یک انسانی درآمده که همه فضائل انسانیاش را برای یک کار جزئی که به درد زندگی خودش هم نمیخورد فدا کرده، در ظرف بیست روز در یک جو خاصی، قالب حلول روحهای بزرگ در تاریخ میکند-ولو به صورت نمایش. این، آماده کردن انسان است برای گذشتن و فداکردن من در ما؛»(علی شریعتی؛ مجموعهآثار حج)
منبع خبر: کلمه
اخبار مرتبط: مرگ در زندگی روزمره؛ فراخوان به اتوپیسم؛ به مناسبت ۲۹خرداد، سالروز درگذشت علی شریعتی
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران