ریشه‌های تاریخی غرب‌ستیزی در افغانستان

در این مطلب که برای صفحه ناظران فرستاده شده، نویسنده معتقد است که تا پیش از "جنگ‌های افغان-انگلیس" در قرن نوزدهم، نگاه افغانها به غربی‌ها توام با مهربانی و خوشبینی بود اما پس از آن و در قرن بیستم در زمان رویارویی ایدئولوژی‌های چپ‌گرا و اخوانی در افغانستان، دشمنی با غرب در ذهن جمعی افغانها جا گرفت. نویسنده معتقد است که "غرب‌ستیزی در افغانستان ویران‌گر و زیان‌بار بوده است."

حق نشر عکس . Image caption تصویری از وضعیت افغانستان بر روی مجله تایم ۱۸۷۸، "مرا از دوستانم حفظ کنید" در میان دو ابرقدرت انگلیس و روسیه تزاری در قرن نوزدهم را نشان می‌دهد.

اوج‌گیری دو قدرت بزرگ بریتانیا و روسیه در قرن نوزدهم در منطقه و تقابل روسیه‌ی تزاری و کمپنی هند شرقی در همسایگی افغاستان نخستین بار اهمیت جغرافیای افغانستان را در تیررس چشم اروپایی‌ها قرار داد و اروپایی‌ها را برانگیخت تا این سرزمین ناشناخته را ظرفیت‌سنجی و حلاجی کنند.

مونت استورات الفنستون، نخستین فرستاده پادشاه بریتانیا به دربار شاه شجاع نخستین گزارش جامع و جامعه‌شناسانه را در سال‌های ۱۹۰۸ - ۱۹۰۹ به نام "افغان‌ها، جای، فرهنگ و نژاد؛ گزارش سلطنت کابل" نوشت. کتابی‌ که بعد‌ها یکی از کتاب‌های طراز اول و منبع‌ افغانستان‌شناسی شناخته شد و محققان برای کشف زوایای پنهان و گره‌های‌کور افغانستان به آن مراجعه کرده اند. در واقع الفنستون نخستین پژوهشگری است که وارد قلمرو پادشاه افغانستان شد و اهمیت جغرافیایی، خصوصیات و ممیزه‌های فرهنگی؛ جامعه‌شناسی قدرت و قبیله، خوی و عادت افغان‌ها، ریشه‌های قوم‌شناسی و ظرفیت‌ها و نقاط ضعف افغانستان را برداشت.

شناخت غرب از نیمه‌ دوم قرن هژدهم تا دهه‌ سوم قرن نوزده‌هم کم‌کم در افغانستان بیشتر شد. در مقطع تاریخی پیش از جنگ اول افغان-انگلیس (۱۸۳۹-۱۸۴۲)، تصور غربیها در افغانستان خوش‌بینانه و توام با مهر و مهمان نوازی بود. سفر شماری از غربی‌ها به افغانستان به عنوان بازرگان، سیاح و حتی مشاردربار و راه‌یافتن به مقام‌های بالای حکومتی، حتی در رده‌های نظامی حکایت از تصویر توام با احترام به غرب را به نمایش می‌گذارد.

گزارش "چالز مسون" یک نمونه‌ خوب است. او قبل از جنگ در سال ۱۸۳۲ گزارش داد که مردم افغانستان برخلاف ایران، ترکیه و هند خوش‌ برخورد اند و برخلاف دیگر ملت‌ها مردم کابل با یک خارجی غذا می‌خورند، با آن‌ها محبت می‌کنند و خبر از تنگ‌نظری‌ها و تعصب‌های مذهبی در این کشور دیده نمی‌شوند. هم‌چنان "برنز" یک انگلیسی دیگر در نامه‌‌ای به مادرش می‌نویسد که مردم افغانستان مهمان‌نواز و مهربان هستند و تعصب‌های مذهبی و ضد خارجی در این کشور دید نمی‌شود.

تا قبل از جنگهای "افغان و انگلیس"، مردم هیچ ستیزی با غرب و کشورهای اروپایی نداشتند، بلکه می‌خواستند رابطه‌ خوب و توام با مهربانی با غربی‌ها داشته باشند؛ خصوصا شاهان افغانستان و کم‌وبیش همسایه‌های مسلمان اطراف این کتله‌ سیاسی تمایل به رابطه‌ نظامی و الگوبرداری از تجهیزات جنگی غربی داشتند.

مردم افغانستان غرب‌ستیز نبودند، حجم بزرگ و فربه غرب‌ستیزی که اکنون در جامعه و ضمیر ما وجود دارد، در گذشته‌ ما نبوده است؛ اما چه شد که این تماس به تقابل منجر شد، و چه شد که برخلاف استقبال از سربازان انگلیسی و الفنستون و ده‌ها مشاور نظامی، پزشک و تجار غربی، اکنون تصور بدی از آن‌ها و خصوصا غرب دارند و تمدن و دستاوردهای غرب را مایه‌ نفرت و مظهر لجاجت می‌دانند. چه شد که غرب در اندیشه‌ افغانستانی‌ها منزجرکننده و قبیح جلوه می‌کند و بخش بزرگی از انرژی روحانی و روشن‌فکری ما به غرب‌ستیزی هزینه می‌شود؟ چه‌چیز این نفرت تاریخی را به‌بار آورده است و آیا غربی‌ها استعمارگر و تمدن فسادپیشه‌‌شان در کمین ما نشسته و قصد ویرانی ما را دارند که این‌قدر از این ناحیه‌ احساس خطر می‌کنیم و دهان و قلم را در خدمت کینه و دشمنی با آن‌ها اجیر کرده‌ایم؟

  • 'تهاجم فرهنگی' غرب و بنیادگرایان
  • تاثیر تحولات مصر بر تندروی اسلامی در افغانستان
ریشه‌های تاریخی غرب ستیزی؟

گسترش پدیده‌ غرب‌ستیری که اکنون در جامعه‌ ما فربه‌تر شده و روزبه‌روز گسترش می‌یابد، عوامل و دلایل پنهان و آشکاری دارد که بسا زیاد و چشم‌گیر است. از پس‌منظر تاریخی نخستین رویای یک قدرت اروپایی در دهه‌ی چهارم قرن نوزدهم با مردم افغانستان به شدت تصویر نادرست از غرب و تمدن‌ِ غربی را برجا گذاشت. در واقع رابطه‌ افغانستان و غرب پیش از جنگ و بعد از جنگ قابل مقایسه نیست. بعد از جنگ دیگر غربی‌ها و تمدن غرب نه‌تنها دوستان خوب نبودند بلکه در ذهن ما مبدل به دشمنانی شدند که تیشه بر ریشه‌ استقلال و فرهنگ افغانستان می‌زنند. آن‌ها دشمنان غیرقابل اعتماد دانسته می‌شدند.

در واقع رابطه‌ غرب و افغاستان سوتفاهمی بین غرب و افغانستان به وجود آورده بود که بخشی از دلایل عقب‌ماندگی افغانستان را می‌شود به نوع نگاه‌ نفرت‌آور باشنده‌های افغانستان به غرب و دستاوردهای غربی خلاصه کرد. از سوی دیگر کم‌کم از نگاه ایدیولوژیک، غربی‌ها به عنوان انسان‌های مَی‌گسار شناخته می‌شدند که ارزش‌های "اسلامی" و "افغانی" را به خطر مواجه کرده و شیرازه جامعه و فرهنگ افغانستان را از هم می‌پاشند.

دومین جنگ افغانستان و انگلیس (۱۸۷۸-۱۸۸۰) و به تعقیب آن فرار امیرشیرعلی‌خان و اشغال بخش‌هایی از ولایت‌های شرقی و جنوبی توسط انگلیس‌ها به این ستیز و بدبینی افزود و تیر تمام را در قرن نوزدهم بر پیکر رابطه‌ غرب و افغانستان شلیک کرد. از سوی دیگر حاکمان افغانستان و نخبگان و حلقه‌‌های روشنفکری برای وحدت‌سیاسی درونی؛ ستیز با غرب و قطع رابطه توام با سیاست درهای بسته را روی دست گرفتند که زیان‌ها و سوی تفاهم‌های زیادی را در درازمدت بین افغانستان و اروپا به وجود آورد. گرچه بعد‌ها در مقاطع مختلف تاریخی بین افغانستان و اروپا تماس‌ها و روابط‌ها پررنگ برقرار شد، اما سایه‌ی بدبینی و انزجار و این نفرت تاریخی همیشه در ذهن باشنده‌های افغانستان وجود داشته است. جنگ‌هایی که به باور تاریخ‌نویسان یکی از اشتباهات بزرگ انگلیس‌ها در قرن نوزدهم بوده است.

دومین عامل غرب‌ستزی در قرن بیستم که عصر تخاصم ایدیولوژی‌ها و مکتب‌های فکری است، رقم خورد. استعمارگری قدرت‌های بزرگ اروپایی و سرکوب جنبش‌های استقلال‌طلب کشورهای مسلمان‌، چهره‌ی غرب را در پرده‌ دیدگان باشنده‌های افغانستان تیره و تیره‌تر کرد. در این میان دست‌به دست شدن ایدیولوژی اسلام‌گرایی یا به تعبیر صادق زیبا کلام، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران اصول‌گرایی اسلامی که کنشی در برابر جهانی شدن بود، در فربه‌تر کردن پدیده‌ غرب‌ستیزی در افغانستان سایه گستراند. حتی شاهان نوگرا و توسعه‌پسندی مانند امان‌الله خان تحت ایدیولوژی‌ اصول‌گرایی اسلامی و سیاست‌های پان‌اسلامیسم فرو رفت، که در سیاست خارجی افغانستان یک نقطه‌ ضعف تلقی می‌شد. این، بعد‌ها عواقب بسیار زیان‌بار را در رابطه غرب با افغانستان و تلاش‌ برای نوگرایی و تحکیم مدرنیته در افغانستان عقب‌مانده برجا گذاشت.

بعدتر حضور ایدیولوژی کمونیسم و تخاصم آن با ایدیولوژی اخوانی و برداشت اخوانی‌ها از اسلام در افغانستان، پدیده‌ غرب‌ستیزی را گسترده‌تر کرد و نویسندگان و نخبگان این دو مکتب از پس‌منظر ایدلوژیک و جهان‌بینی شروع به اشاعه‌ غرب‌ستیزی کردند. آن‌ها به جای این‌که غرب و فرهنگ و دست‌آوردهای علمی‌اش را شناخته و از روی شناخت با غرب برخورد کنند؛ غرب را به عنوان هیولای فسادپیشه و منزجرکننده معرفی کرده و مهر "جاهلیت قرن بیستم" را بر سینه‌ این تمدن کوفتند تا مشروعیت ایدیولوژیک آن را سلب کنند.

اصول‌گرایی اسلامی و ایدیولوژی اخوا‌ن المسلمین با ستیز در برابر غرب و تبلیغ این پدیده در واقع چند سیاست را دبنال می‌کردند که یکی از آن‌ها مساله‌ هویت‌خواهی و تعریف مجدد "هویت‌اسلامی" بود؛ چیزی که در دوران بحران و افول سرزمین‌های اسلامی از میان رفته بود.

بخشی از این ستیز و کینه‌جویی که یک طرف آن غرب و تمدنش قرار دارد و طرف دیگر آن "ما" ایستاده‌ایم، به سیاست‌های جنگ‌ورزانه و خشونت‌طلبانه‌ غرب و کشورهایی که داعیه‌‌ پاس‌داری از این تمدن را دارد نیز بر می‌گردد. در واقع اگر از یک‌سو ما از پس‌منظر توهم و دشمنی به غرب نگاه می‌کنیم و فکر می‌کنیم که در زیاد شدن نمک غذا و لکه‌ روی لباس ما غربی‌ها دست دارند و آن‌ها در کمین ما نشسته‌اند تا در وقت مناسب ما را از پا درآورند.

به قول یورگین تودنهور، خبرنگار و نویسنده‌ آلمانی، سیاست‌های غرب در برابر مسلمانان کینه‌توزانه، یک‌جانبه و غیرانسانی است و این است که تصویر کلی غرب و تمدن غرب را بد جلوه داده است. البته در این میان نقش بنگاه‌های مذهبی، ایدیولوژی اخوانی و اصول‌گرایی اسلامی و بنیادگرایی ستیزه‌جو و جنگ‌طلب در منطقه که از این فرافکنی‌ها سربازگیری می‌کنند، خصوصاا در افغانستان، نباید نادیده گرفت.

پیامدهای غرب‌ستیزی در افغانستان ویران‌گر و زیان‌بار بوده است. هنوز در روستا و شهر غرب‌ستیزی و انزجار از ارزش‌های غربی که اکنون به عنوان ارزش‌های جهانی شناخته می‌شوند، به صورت بی‌پیشینه افزایش یافته است. تماس توام با روابط دوستانه و الگوبرداری از دستاوردهای غرب می‌تواند در روند بازسازی و پیش‌رفت افغانستان موثر باشد.

انزجار و دشمنی با ارزش‌های تمدن غرب و ستیز با دستاوردهای علمی و تمدنی‌اش افغانستان را سال‌ها به عقب می‌برد. اگر رابطه‌ ما با غرب بر اساس گفت‌وگوها و تعامل، نه بر اساس کینه‌جویی و ستیز بنا ‌نهاده می‌شد، توسعه‌ سیاسی و فرهنگی افغانستان سرعت بیشتر به خود می‌گرفت و از نگاه علمی نسبت به اکنون غنی و پربارتر بود. چه ما بخواهیم و چه نخواهیم بیشترین داده‌های علمی، مقالات علمی و پیش‌رفت‌های فنی در غرب ساخته و تولید می‌شوند و این ستیزه‌جویی و سنگرگیری راهی به ترکستان دارد یا رهایی تیر در تاریکی شب است تا فکری برای توسعه و بیرون رفت از حالت اکنون به حالت مطلوب.

اکنون غرب‌ستزی به قدری گسترده و فربه شده است که تلاش برای فهم غرب، پژوهش‌گران را مورد بدبینی و اتهام قرار می‌دهد. در جامعه‌ ما از کراچی‌ران و خیاط تا استاد دانشگاه و روشن‌فکر، همه کمر بسته‌اند تا با نحویی مخالفت خود را نسبت به غرب بیان کرده و غرب را دشمن تلقی کنند.

عدم مدیریت‌ سالم منابع مالی و حیف و میل پول‌های کمک شده به افغانستان، جنگ‌های ویرانگر و زمان‌گیر که وضعیت را بحرانی‌تر کرده است، حمایت آمریکا از افراد و گروه‌های خاصی در افغانستان و... همه به عمومیت‌یابی پدیده‌ی غرب‌ستیزی کمک کرده‌است. در جامعه‌ ما و کشورهای همسایه چنان عمومیت یافته است که حرفی به غیر از این خریداری ندارد. دشمنی به‌جای گفت‌وگو، " تقابل" به‌جای "تماس" و "اصول‌گرایی" به‌جای " تساهل و مدارا" مورد پسند واقع می‌شود.

راه‌حل چیست؟

اگر زیان غرب‌ستیزی سنگین و گران است و بر فایده‌اش می‌چربد، راه‌ حل دوری از پدیده‌ی توهم‌آفرین غرب‌ستیزی چیست. این پرسش از یک ‌سو ساده و سهل است و از سوی دیگر پیچیده. باریکی‌هایی دارد که پاسخ دادن به آن را بغرنج و دشوار می‌کند. غرب سال‌ها به ذهن ما تمدن فسادپیشه، دشمن و "بد" تعریف شده است که هیچ خیری در آن نیست. از این‌رو حافظه‌ جمعی پر از ادبیات کینه و نفرت نسبت به غرب است و یافتن راه‌ حل در چنین حالت پیچیده است.

غرب در اندیشه‌ی ما ناشناخته و مرموز است. پژوهش‌گران غربی شناخت درست و دقیق از ما، تمدنی که به آن وابسته‌ایم و فهم دقیق از خلق و خوی و روابط قدرت‌-قبیله در جامعه‌ی ما دارند. اگر تفاوت "ما" و "دیگری" را به عنوان مرز بین خود و غرب قابل شویم آن‌وقت ما کوچک‌ترین شناخت از دیگری که سنگ دشمنی و ستیزه‌جویی را با آن در سینه می‌کوبیم، نداریم و این اساس بزرگ‌ترین سوی تفاهمی است که بین ما به عنوان باشنده‌های افغانستان و غرب به عنوان یک تمدن وجود دارد.

شناخت دقیق تمدن غرب می‌تواند یگانه روزنه‌‌ در میان این همه نفرت، توهم، کینه‌توزی و ستیز باشد. ما به جای این‌ که لایه‌های جامعه‌ی خود را واکاوی کرده و از نظر سیاسی-فرهنگی و قوم‌شناسی با تأکید بر مسایل جامعه‌شناسانه بعد از شناخت خود نسبت خویش را با غرب تبیین کنیم؛ آمده‌ایم حجم بزرگی از ستیز و بدبینی را در فضای ناشناخته‌گی ایجاد کرده‌ایم و اگر خاری هم به پای ما خلید، آن را به غرب و دسیسه‌های پیدا و پنهانش علیه ما نسبت می‌دهیم.

منبع خبر: بی بی سی فارسی

اخبار مرتبط: ریشه‌های تاریخی غرب‌ستیزی در افغانستان