رسا و منفجر مثل خشم ــ برای امیرحسین مرادی، سعید تمجیدی و محمد رجبی
اسماعیل خویی که نهم تیرماه امسال در انزوای کشآمدهی ایام کرونا ۸۲ساله میشود، شعری دارد به نام «شمال نیز». تعریف میکند که باران میباریده و رانندهی تاکسی گفته: «عقب ماشین پر شده از آب». او پاسخ داده که خب باران است دیگر و اینطور میشود. راننده گفته «نه آقا! جنوب شهر را باران ویران میکند»… شعر با این سطر میآغازد که: «جنوب شهر را باران ویران خواهد کرد». میگوید که امیرپرویز پویان سرش را بوسیده و گفته: «به این میگویند یک شعر دیالکتیکی». سطرهای شعر میتپند؛ از غم، غمی که زنده است و میشکوفد در خشم، طعن و شورش. از عواطفی که خود را به ورای زمان و مکان خود برمیکشند؛ عواطفی که متعلق به این روزها و ماههای ما هستند، چهبسا بیش از آنکه به ۵۲ سال پیش متعلق بوده باشند:
میخواهند سه جوان را اعدام کنند. جوانانی که از میان اعتراضات مردمی به ستم، دستگیر شدهاند. میخواهند اعدامشان کنند و بر این تصمیم پا میفشارند و ما تماشا میکنیم و «از این تماشا ـ شگفتا ـ [بهکفایت] غمگین» نمیشویم و در خشم منفجر نمیشویم.
امیرحسین مرادی، محمد رجبی و سعید تمجیدیاوایل اسفندماه گذشته در گزارش هرانا آمده بود که امیرحسین مرادی، سعید تمجیدی و محمد رجبی هرکدام بهخاطر اتهام «مشارکت در تخریب و تحریق به قصد مقابله با نظام جمهوری اسلامی ایران» توسط دادگاه انقلاب به اعدام محکوم شدهاند. امیرحسین مرادی علاوه بر این اتهامات، به اتهام «مشارکت در سرقت مسلحانه مقرون به آزار در شب» به تحمل ۱۵ سال حبس و ۷۴ ضربه شلاق، و به اتهام «خروج غیرقانونی از کشور» به ۱ سال حبس نیز محکوم شد بوده. همچنین سعید تمجیدی و محمد رجبی به اتهام «مشارکت در سرقت مسلحانه مقرون به آزار در شب» هر یک به تحمل ۱۰ سال حبس و ۷۴ ضربه شلاق و به اتهام «خروج غیرقانونی از کشور» هر یک به یک سال حبس تعزیری محکوم شدند. و اتهام سرقت چه بود؟ گرفتن دوربین از دست ماموران در جریان اعتراضات آبان ماه در محله ستارخان تهران؛ بهعبارتی دفاع از خود و امنیت خود در برابر خشونت پلیس، دفاع از امنیتی که پیشاپیش از ما به سرفت رفته است، خود به سرقت تعبیر شده است.
این در حالی است که همین چند هفته پیش، سران جمهوری اسلامی یکصدا در کار نکوهش رفتار پلیس آمریکا با مردم معترض به قتل جورج فلوید بودند. رهبر جمهوری اسلامی در سخنرانی مراسم سالگرد ارتحال آقای خمینی، رفتار پلیس آمریکا با جورج فلوید را مانند رفتار آمریکا با دیگر کشورهای جهان خواند که «زانویشان را بر گردن آنها گذاشتهاند و اجازهی نفسکشیدن به آنها نمیدهند». او در ادامه «اعتراض مردم آمریکا به رفتار پلیس آمریکا» را مصداق واکنشی دانست که «ملتهای جهان به حضور نظامیان آمریکایی نشان میدهند.» حسن روحانی نیز با «مردم آمریکا و کسانی که در خیابانها تظاهرات میکنند و اعتراضات خود را به گوش جهانیان میرسانند» اظهار «همدردی» کرد و رفتار کاخ سفید را «که فرمان این جنایتها را صادر میکند»، محکوم نمود. روحانی البته به این سخنان شگفت بسنده نکرد و گفت که: «شرمآور است که رییسجمهوری آمریکا برای این که فرمان جنایت و قتل را علیه شهروندان آمریکایی صادر کند، دست به انجیل میبرد.»
«شرم احساسی انقلابی است». این جملهی مارکس اما، مانند بسیاری عبارات و مفاهیم دیگر در این سالهای سربهسر شرم، آنقدر تکرار شده که رنگولعاب انقلابی خود را تا حد زیادی از دست داده است. شرم شاید بنا بود آغاز گشایشی باشد، از دریافت حسیِ منفعل فراتر برود، در فضا گشوده شود و وضعیت موجود را به چیزی دیگر متحول کند. برای ما شاید جز شرم، خشم نیز احساسی انقلابی باشد؛ برای ما در روزهایی مثل امروز که خبر میرسد که حکم اعدام آن سه جوان معترض را دیوان عالی کشور تایید کرده است. هرچند یک مقام ناشناس همین نهاد آن را به اصطلاح تکذیب کرد، فعالان حقوق بشر این تکذیبیه را تأیید نمیکنند و وکیلان این سه تن میگویند به پروندهها دسترسی ندارند.
- احتمال تأیید حکم اعدام سه بازداشتشده در ارتباط با اعتراضات آبان
و این همه در حالی رخ میدهد که میدانیم این سهتن از میانهی اعتراضهای بهخونکشیدهی آبانماه دستگیر شدهاند و بخشی از صدای اعتراض انکارشدهی آن ایام بودهاند؛ وقتی میدانیم که هر سه برای اعترافکردن شکنجه و تهدید شدهاند. امیرحسین مرادی همان چند ماه پیش گفته بود که ایستادن یک بازپرس پلیس امنیت بر روی سینهاش باعث شده که دندههایش فرو بروند. امیرحسین مرادی لتوکوب شده است، ۱۳ بار تحت بازجویی قرار گرفته و با وعدهی درمان، اعترافات اجباری را نوشته است.
«جنوب شهر» استعارهای از بهحاشیهراندهشدگان و حذفشدگان است؛ مکانهندسی تمام آنانی که در گفتمان سلطه مدام نامرییتر شدهاند و صدایشان زیر طنین بلند شکنجه، سرکوب و کشتار ـ چه در خیابان و چه از پس شکنجه و بیدادگاه ـ ناشنیدنی شده است. «جنوب شهر» آنجایی است که باران بیدریغ سرکوب ویراناش کرده، بی آن که «جای هیچ غمی» بوده باشد. صدای «جنوب» را این سالها از میان اعتراضات کارگران، معلمان، زنان، ایرانیان غیرفارسیزبان و رساتر از همه در شورشهای اعتراضی حاشیهنشینان در دی ۹۶ و آبان ۹۸ شنیدهایم: کوتاهزمانهایی از شدت که خشم منفجر شده و چیزی نامرییشده، بودِ خود را فریاد زده است. در گفتمان نظام البته «جنوب شهر باید ویران شود» و هر آن صدایی که در خشم و اعتراض بترکد، زیر سرکوب خاموش خواهد شد. «ستم؟/ نه! این ستمی نیست:/ ستم ترحم بر گودالهاست./ ستم ترحم بر بوتههای درهنشین است./ به قله بودن و بر دره رحمت آوردن:/ ستم هماره همین بوده است» و این «سیل» سراپا خشونت دولتی که دست از کشتار نمیکشد و همهچیز را یکدست و مطیع میخواهد، درست همین را میگوید که: «تمام گودیها را باید پر کرد./ و کوه و دره نباید باشد./ تمام سطح زمین را هموار باید کرد./ خوشا شکفتن خورشید بر گشادگیی دشت…»
و نوشتن به چه کار میآید، اگر از مرزهای متن چیزی در عمل گشوده نشود؟ اگر متن آنقدر نتپد و خشم آنقدر بزرگ نشود که مرزهای عاطفه و فکر را درنوردد و در چیزی دیدنی و شنیدنی متبلور شود؟ اگر کلمات آنقدر خشمگین نباشد که بترکند و چیزی را آن بیرون، در جهان واقعیِ رنج و سرکوب جابهجا کنند؟ سه معترض جوان به اعدام محکوم شدهاند. در نظامی که در آبانماه ۹۸، صدها نفر را در خیابانها کشته است. گویی باید جان آنها که گرفتن جانشان از مسیرهای سادهی فراقانونی در خیابانها با کامیابی همراه نبوده، حالا از مسیرهای بهظاهر قانونی گرفته شود. با اتهاماتی که عمل بهاصطلاح مجرمانه هرچه باشد و هر جزییاتی داشته باشد، اغلب زیر اسم اعظم «مقابله با نظام» یا عناوین کلیگوی مشابه دیگر جا میگیرند… و نوشتن به چه کار میآید، اگر این سطور از پس تکاندادن واقعیت بیرونی برنیاید؟ نگاه که میکنیم، ما نیز «به غیر ابر [نمیبینیم]/ که میسراید خشم شبانهی خود را/ و مینوازد در آذرخش، در رگهای [ما]،/ سرود سرکش بیدار تازیانهی خود را». این ابرهای خشن که مدام میبارند، سیل خشم درو میکنند؛ خشمی که «رسا و منفجر» است. خشمی که در اعتراضات و شورشها متبلور میشود، واکنش به سرکوب و خشونت دولت است؛ همان خشونتی که سرزدناش از دیگر دولتها، نکوهش سیاستمداران جمهوری اسلامی را به دنبال داشته است. گرفتن این جانهای جوان، تنها خشم را رساتر و منفجرتر خواهد کرد. شاعر جایی پنجاه سال دورتر گفته که: «جنوب شهر را آوار آب ویران خواهد کرد،/ شمال شهر را/ ویرانیی جنوب…»
از همین نویسنده:- در ستایشِ زندگی
- و نان و شوربایی به تساوی ـ به یاد و احترام فریبرز رییسدانا
منبع خبر: رادیو زمانه
اخبار مرتبط: رسا و منفجر مثل خشم ــ برای امیرحسین مرادی، سعید تمجیدی و محمد رجبی
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران