بازگشت پرچمهای سیاه
این جمله درباره داعش از آن بختیار علی شاعر و رمان نویس کُرد در کتابش «داعش،خشونت شرقی و نقد عقل فاشیستی » است ، جمله ای که درباره نوسَلفیگری در خاورمیانه از القاعده و دولت اسلامی و داعش به درستی بیان شده است .
سه سال در چنین روزهایی در ایام امتحانات پایان ترم ، دوست و استاد گرامی دکتر سیدمحسن علویپور را در دانشگاه دیدم ، درباره داعش هم صحبتی کردیم و اینکه گفتم عمر داعش کم کم به سر آمده و دکتر علویپور در جواب گفت که داعش یک ایده و تفکر است و حذف فیزیکی و سرزمینی آن به معنی مرگ آن ایده نیست و این مکالمه باعث شد که بخواهم درباره داعش بیشتر بدانم …
نوسلفیگری یا سلفیگری مدرن در واقع در پاسخ به امپریالیسم اروپایی ، ضعف و سقوط دولت عثمانی ظهور کرد و با اینکه ریشه در سنت دارد ولی پدیده ای مدرن است .نوسلفیگری در قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم در آرا و عقاید سید جمال الدین اسدآبادی ( که البته در جهان اسلام و در کتب غربی به افغانی معرف است )، محمد عبده و محمد رشید رضا مشاهده میگردد با این تفاوت که باید بین دو شاخه سلفیگری مدرن تفاوت قایل شد ، یکی شاخه اصلاح طلب دینی در عقاید اسد آبادی و عبده و دیگری شاخه بنیاد گرا در عقاید رشیدرضا ، گرچه از محمد عبده و سید جمال الدین اسد آبادی نیز به سلفی یاد میشود و آنها نیز خواهان بازگشت به مراحل اولیه اسلام بوده اند ، ولی به هر حال از آنها به عنوان اصلاح طلبان دینی نیز یاد شده که امید به احیاء مراکز مذهبی، اجتماعی، سیاسی و آموزش جوامع مسلمان گسترش دادند و همچنین رویکردشان متعدلتر بود . از جمله دیگر شاگردان سیدجمال و محمد عبده و رویکرد اصلاح طلب آنها حسن بنا موسس اخوان المسلمین بود .
سلفی بنیاد گرا ولی در اندیشه های رشید رضا شاگرد سوری الاصل محمد عبده اشاعه یافت و این دسته از نو سلفی ها به دنبال تحقق اسلام ناب و شکل خالص اسلام بودند و بازگشت به اسلام نخستین و آنها تمام چیزهای که موجب تغییر در اسلام حقیقی میشود را رد میکنند از الهیات نظری ، فلسفه ، منطق ارسطویی و مذاهب دیگر چون شیعه و مذاهب کلامی را چون معتزله را موجب گناه و ارتداد میداند ، همچنین در سلفی بنیادگرا تاکید زیادی بر الویت نقل بر عقل به عنوان بهترین وسیله برای رسیدن به حقیقت یاد شده است و منابع ایشان قران ، حدیث و ثقه اسلاف (روای مورد اعتماد ) است .
سلفیگری بنیادگرا بعد از رشیدرضا در ادامه در عقاید ابوالاعلی مودودی ادامه پیدا میکند و او که موسس جماعت اسلامی پاکستان است معتقد بود : « اسلام دو حالت بیشتر ندارد ،یا حاکم و مسلط بر زمین و یا آماده خیزش و سیطره یابی و گسترش بر کل جهان و حالت میانهای وجود ندارد ، اسلام دموکراسی لیبرالیستی نیست،مشروطه خواه ، ناسیونالیسم و سوسیالیسم نیست . اسلام تنها اسلام است ».
با گذشت زمان و در نیمه اول قرن بیستم ، این نوع خوانش از اسلام هر روز شکل سیاسیتر و رادیکالتر پیدا میکرد و در این میان در مصر سید قطب و عقایدش وارد جریان اسلام سیاسی شد ، سید قطب را میتوان آموزگار تکفیر در قرن بیستم نامید ، سید قطب بر بازنگری بر آموزههای چون جهاد و جاهلیت و ... راه را برای گروههای جهادی رادیکال هموار کرد.
ابوالاعلی مودودی با طرح اندیشه جاهلیت نوین، آن را حاکم بر تمدن غربی دانست، درحالیکه سید قطب با الگوبرداری از این اندیشه، محدوده شمول جاهلیت را چنان گسترش داد که اکثریت مسلمانان را در بر گرفت.
بعد از اعدام سید قطب در مصر ، اندیشه های سید قطب توسط برادرش محمد قطب در مهاجرت به عربستان ادامه یافت و باعث تحول در شکل وهابیگری در عربستان گشت، تحت تعالیم محمد قطب و شاگردانش ، افرادی مانند عبدالله عزام و اسامه بن لادن در عربستان پرورش یافتند و وهابیت جهادی در این کشور شکل گرفت .
اندیشه های سیدقطب و برادر ایشان در ایران نیز هوادارانی پیدا کرد و استاد سیدهادی خسروشاهی استاد حوزه و دانشگاه که به تازگی و بر اثر ابتلا به بیماری کرونا درگذشتند ، از علاقهمندان برادران قطب بودند و در نوشته های خود از سید قطب به عنوان سید شهید یاد کرده و تعدادی از آثار سید قطب و محمد قطب را به فارسی ترجمه کرده بودند .
تحت اندیشه های سیدقطب در مصر که به نوعی خواستگاه نوسلفیگری بود ، گروه جهاد اسلامی مصر به عنوان اولین گروه تحت عنوان جهاد علیه ظالم دست به اسلحه برد و ماحصل آن ترور انور سادات رئیس جمهور وقت مصر توسط این گروه در سال 1981 بود ، عبدالسلام فرج رهبر جوان این گروه که در 28 سالگی اعدام شد ، مفهوم جدیدی وارد سلفیگری نوین کرد و آن اینکه «جهاد با دشمنی که نزدیکتر است از جهاد علیه دشمنی که دورتر است واجبتر میباشد»، از نظر او اکثر حاکمان کشورهای اسلامی از دین برگشته و مرتد شدهاند و مجازات مرتدین از کافران سنگینتر است و طبق اجمای عمومی علمای اسلام با مرتدین حتی اگر قادر به حمل اسلحه نباشد ، باید جنگید و آنها را از بین برد . اندیشه های فرج درباره دشمن نزدیک و حاکمان مرتد سرزمینهای اسلامی بعدا مانفیست بسیاری از گروههای جهادی رادیکال در مبارزه در داخل سرزمینهای اسلامی گشت .
برخی از پژوهشگران سلفیگری نوین را شاخه ای از وهابیت میداند و برخی دیگر بر عکس این نظر دارند ودر برخی متون سلفی گری و وهابیت یکسان در نظر گرفته میشود ولی این دو اندیشه با وجود شباهتها دارای تعارضاتی با یکدیگر نیز میباشند . برخی نوسلفیها ، محمد عبدالواهب را به دلیل اینکه مذهب جدیدی پایهگذاری نموده رد میکند و آن را هم بدعت میدانند و سلفیگری را چیزی جز آنکه در ابتدایی اسلام ظهور یافته نمیدانند و در این زمینه ، محمد عبدو متعقد بود که وهابیت با رونمایی اندیشه توحیدی داری محتوای جاهلی و ضد قرانی است.
حمله شوروی به افغانستان در سال 1979 باعث شد بسیاری از مجاهدین اسلامی برای جهاد علیه حمله کفار به سرزمین مسلمانان عازم افغانستان شوند ، عبدالله عَزام فلسطینی الاصل و استاد دانشگاه ملک عبدالعزیز عربستان با تشکیل گروهی که بعدها به نام مجاهدین عرب_افغانی مشهور شد در انتقال بسیاری از مسلمان به افغانستان یاری رساند و خود او به پدر جهاد بین المللی معروف شد ، اندیشههای او مانیفیستی برای جهاد جهانی علیه غرب و سرنگونی حـکومتهای فـاسد جهان اسلامی گشت .
هستههای اولیه القاعده در بین شاگردان عزام در افغانستان شکل میگیرد و بعد از مرگ عزام ، بن لادن وایمن الظواهری با تشکیل القاعده در دو اعلامیه جهاد بر علیه آمریکا اعلام میکنند. گرچه برخی از پژوهشگران ایدئولوژی القاعده را بر چهار رکن سلفیگری، رادیکالیسم، شیعه ستیزی و غرب ستیزی میداند که هدف نهایی آن دسـتیابی به حکومت اسلامی جهانی است ، ولی شیعه ستیزی و دگراندیش ستیزی در عقیده القاعده کمتر مشاهده میگردد و القاعده تمرکز خود را بر جنگیدن و بیرون راندن آمریکا از خاورمیانه گذارده بود و برای رسیدن به این هدف حمایت عامه مسلمانان ضروری و بدون حمایت آنها ایجاد حکومت اسلامی امکانپذیر نبود ، الویت آنها را میتوان در بیرون کردن دشمن (آمریکا ) ، ایجاد دولت اسلامی ، آزاد سازی سایر سرزمینهای اسلامی و در نهایت آزادی سرزمین کفار دانست .
بعد از حوادث یازده سپتامبر 2001 و در پی آن اشغال افغانستان و همچنین اشغال عراق در سال 2003 ، فصل تازه ای را برای فعالیت های گروههای جهادی گشود و آن اعلام القاعده بین النهرین توسط «ابومصعب زرقاوی» اردنی در عراق بود ، با اینکه عقاید زرقاوی با بن لادن تعارضاتی داشت ولی بن لادن او را در سال 2004 به عنوان نماینده خود در عراق معرفی کرد .
اهداف زرقای ولی از هم ابتدا هم با هدفهای القاعده تعارض داشت ، القاعده تمرکز را بر بیرون راندن آمریکا و بعد تشکیل امارت اسلامی گذاشته بود ولی زرقاوی از ابتدا به دنبال تشکیل خلافت اسلامی بود و بر عکس توصیه سران القاعده که حمایت قلوب و اذهان مسلمانان را مهم و افراطیگری را موجب نتیجه عکس میدانستند ، برای زرقاوی این مسئله مهم نبود و با خشونت تمام با دگر اندیشان مسلمان به خصوص شیعیان برخورد کرده و تصاویر جدا کردن سر اسیران را در شبکه های اجتماعی بخش مینمود ، زرقاوی به شدت دل در گرو پیشبینیهای آخرالزمانی و احیای خلافت اسلامی و نبرد نهایی با کفار داشت .
زرقاوی در 7 ژوئن 2006 در حمله نـیروهای امـریکا در نزدیکی بعقوبه عراق کشته شد ولی تفکرات او همچنان در القاعده عراق باقی ماند . بعد الزرقای ، ابوایوب المصری ( ابوحمزه مهاجر ) رهبری این گروه را بر عهده گرفت و در همان سال ( 15 اکتبر 2006 ) تاسیس «دولت اسلامی عراق» و انحلال القاعده عراق را اعلام کرد و با ابوعمر البغدادی بیعت نموده و او را «امیرالمومنین » نامید و خود نیز به عنوان وزیر جنگ دولت اسلامی قرار گرفت. ابوعمر البغدادی فرد شناخته شده ای نبود و حتی برخی پژوهشگران در وجود چنین شخصی تردید دارند ولی هرچه بود ، مغز متفکر دولت اسلامی عراق ابوایوب مصری بود که به خاطر همراهی عراقیها با گروه خود عمر بغدادی را به عنوان خلیفه معرفی کرد و مترسکی صرف در دست او بود ، از دستاوردهای این دوران دولت اسلامی طراحی پرچم سیاه این گروه بود که بعدها سمبل تمام جهادیون رادیکال دردنیا گشت ، پرچم برای این گروه هم نماد خلافت به یاد پرچم سیاه پیامبر اسلام و هم نماد نبرد نهایی آخرالزمانی بود و مصری شدیدا معتقد به رویکرد آخرالزمانی و ظهور منجی بود که از کعبه ظهور خواهد کرد و آنها این پرچم به او خواهند داد.
در حالی رویکرد القاعده غرب ستیزی استوار بود ، دولت اسلامی عراق به تصفیه سازی دست زد و با طرح مسئله «دشمن دور و نزدیک » هدف را مبارزه با دولتها و عناصر متمایل به دولت شیعی گذارد و در پی قلمرو سازی رفت و جای آزاد سازی قدس به دنبال آزادی بغداد و احیای خلافت به سبک هارون الرشید بود ، داعش هر اندیشه ای به غیر از خود تکفیر میکرد.
در آوریل سال 2010 با حمله نیروهای آمریکایی به خانه مصری ، او و ابوعمربغدادی کشته شدند ، البته قبل مرگ ، دولت اسلامی آنها به قهقرا رفته بود ، آنها هر کسی حتی مسلمانان سنی که با آنها نبودند تکفیر میکردند و مرتد و کافر شناخته میشد ، آنها که در ابتدا حمایت اهل سنت در عراق را با خود داشتند ، با تفسیر مرتجع خود از شریعت کار را به جای رسانند که گروههای شبه نظامی سنی عراق بر علیه آنان سلاح به دست گرفتند و از نظر اهل سنت ، دولت اسلامی فقط از دولت بودن اجرای حدود ( مجازات) را به خوبی میدانست ، عدم فهم جنگویان خارجی دولت اسلامی عراق ، موجب شد آنها با قبیلهها در عراق وارد نزاع شوند ، غافل از اینکه قبیله و عشیره و روابط قبیلهای در عراق بر هر چیزی مقدم است و در زمان مرگ مصری و بغدادی دولت اسلامی آنها صرفا به دولتی بروی کاغذ تبدیل گشته بود .
بعد مرگ مصری وابوعمر بغدادی ، رهبری گروه توسط شورای دولت اسلامی به عواد ابراهیم البدری با نام مستعار ابوبکر البغدادی سپرده شد که خشن ترین و رادیکال ترین رهبر این گروه به شمار میرفت.
ابوبکر بغدادی در ابتدای خلافت خود در سال 2010 ، با سه واقعه روبرو شد که باعث گردید تشکیلاتی که راس آن قرار گرفته بود و با افول مواجه گشته بود دوباره به کانون توجهات برگردد؛ اول کشته شدن بن لادن در همان سال و خالی شدن مسند رهبری گروههای جهادی ، دوم بهار عربی ، هرج و مرج ایجاد شده در پی آن درکشورهای عربی خاورمیانه و خلا امنیتی در این کشورها و سوم خروج نیروهای آمریکایی از عراق در سال 2011 باعث اوج گیری دوباره دولت اسلامی عراق شد .
ویژگی های شخصیتی او از جمله توان سخنرانی و تسلط به فنون نظامی و همچنین دارا بودن مدرک دکترا در رشته علوم قرانی از دانشگاه اسلامی بغداد و تسلطش بر امور دینی ، باعث شد تا مخالفان دولت شیعی عراق از جمله بعثی ها، سلفی ها، تکفیری ها و عشایر مخالف دولت شیعی عراق و سنی های متعصب که به اقدام نظامی علیه دولت حاکم علاقه مند بودند، در حمایت از بغدادی به گروه او (دولت اسلامی عراق) پیوسته و بغدادی نیز با استفاده از این فرصت مبادرت به سازمان دهی نیروها و اجرای اقدام نظامی علیه دولت عراق نمود. بغدادی به درستی میدانست که دولت اسلامی بی سرزمین چیزی نخواهد بود و هدف خود را بر قلمرو سازی نهاد .
با آغاز اعتراضات در سـوریه ایمن الظواهری رهبر القـاعده جـهان، با صدور بیانیهای القاعده را به جهاد در شام فراخواند و همچنین از دولت اسلامی عراق خواست گروهی را به آنجا بفرستد و بغدادی یکی از عاملان ارشد سوری ابومحمد الجولانی را به سوریه فرستاد که گروه او به جـبهه النـصره معروف شد ، پس از مـدت کـوتاهی نـیروهای جهادی از کشورهای مختلف جـهان برای ملحق شدن به جبهه النصره به سوریه رهسپار شدند. این استقبال گسترده از سوی مـجاهدین در کـشورهای گوناگون نگرانی ابوبکر بغدادی را موجب شـد و همچنین در اهداف خود ، جولانی و بغدادی دچار اختلاف شدند در حالی که دولت اسلامی به دنبال قلمرو سازی در عراق و سوریه بود ، جبهه النصره به دنبال سرنگون کردن حکومت بشار اسد با کمک سایر اپوزسیون سوریه بود ، مورد دیگر نیز اختلاف بر سر منابع نفتی سوریه بود که در اختیار گروه جولانی قرار داشت.
جنگویان النصره بیش از آنکه به بغدادی وفادار باشند به جولانی وفادار بودند و برای همین بغدادی بـه جـولانی دسـتور داد تا تبعیت جـبهه النـصره را به دولت اسلامی عراق اعلام کند، اما جولانی چنین چیزی را نپذیرفت و در پاسخ به بغدادی گفت این اقـدام بـه مـصلحت قیام در سوریه نیست. با رد پیشنهاد بغدادی از طرف جولانی ، بغدادی به همراه یاران خود به سوریه وارد شد و پس از سه هفته در بیانیهای انحلال جبهه النصره و تأسیس دولت اسلامی عراق و شام (داعش) را اعـلام کرد که در پی این اقدام نیمی از افراد جبهه النصره با بغدادی بیعت کردند و جولانی در واکنش به بغدادی با صدور بیانیهای بیعت خود با ایمن الظواهری رهبر جدید القاعده اعلام و تشکیلات خود را القاعده سوریه معرفی کـرد.
الجزیره در این باره مینویسد : «در زمستان سال 2013، القاعده اعلام کرد که داعش سوریه را به رسمیت نمی شناسد و خواستار ترک سوریه توسط این گروه شد. القاعده همچنین اعلام کرد که تنها گروه جبهه النصره را در سوریه مجاز به فعالیت می داند. بعد از این اتفاقات، در بسیاری از مناطق سوریه، النصره و داعش با هم درگیر شدند ودر این میان شهر استراتژیک دیرالزور در سوریه به دست داعش افتاد» ، البته در میان بسیاری از جنگجویان خارجی جبهه النصره به داعش پیوستند زیرا آنان نه برای نبرد با بشار اسد ، بلکه برای نبرد آخرالزمانی که پیامبر وعده داده بودبه شام آمده بودند و همچنین احیای خلافت بر اساس سنت نبوی .
داعش در عراق و سوریه را به جرئت میتوان بسیار خشنتر،افراطیتر،رادیکالتر و همچنین موفقتر از القاعده بن لادن و سایر گروههای جهادی تاکنون دانست. داعش توانست دو تفکر متناقص جهان اسلام یعنی خلافت اسلامی و همچنین موعود رستاخیز را در قالب یک هدف قرار داده و بسیاری را در دنیا جذب جنگ و جهاد خود کنند ، داعش با داشتن پول ، جنگجو ، اسلحه ، سرزمین و سازماندهی تشکیلات( با کمک افسران و بعثیهای سابق ) ، توانست که ادعا کند که همان خلافت احیا شده است که مرزهای استعماری سایکس _ پیکو را به هم زده است و هویت و مرزهای و دولتهای مدرن برای آن اهمیت ندارد و دارای هزاران شهروند از همه جهان در قالب دولت اسلامی است ، داعش به جای مبارزه با دولتها و سرنگونی آنها به دنبال ایجاد دولت خود بود و حداقل در مابین سالهای 2014 تا 2016 در این زمینه بسیار موفق عمل کرد و ابوبکر بغدادی تشکیلاتی با کیفیتتر از بن لادن را سازمان داد که از موصل در عراق تا حلب در سوریه را در تصرف خود داشت .
بعد از مرگ بغدادی در سال 2019 و قبل ازآن از دست دادن سرزمینهای که داعش در عراق و سوریه تصرف کرده بود ، داعش دوباره به رخوت رفت و بسیاری پایان داعش را اعلام کردند ولی داعش نتیجه ایده ای است که یکصد سال است در خاورمیانه شکل گرفته است و هر باربه شکلی ظهور میکنند ، این خلافت زیر خاکستر بار دیگر در سوریه و عراق دست به عملیات نظامی زده است و باید دید که ابو ابراهیم قرشی خلیفه جدید داعش که به سنت این گروه در ابتدا گمنام و ناشناخته است ، خواهد توانست به موفقیتهای خلیفه خودخواننده قبلی نایل شود و یا دولت او دولتی مستعجل خواهد بود ولی چه قرشی در رسالت خود موفق باشد و چه شکست خورده ، بعد داعش دیگر تروریسم جهادی مانند سابق نخواهد بود .
*پژوهشگر میهمان در پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه
310 310
منبع خبر: خبر آنلاین
اخبار مرتبط: بازگشت پرچمهای سیاه
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران