امپراتوری ورزش
کالاها و خدمات ورزشی فرآوردههایی هستند که مانند سایر کالاها و خدمات در معرض نیروهای بازار قرار دارند. اما به ندرت مشاهده میشود که نگاه تجاری به ورزش در معرض چالش قرار گیرد. افزون براین تاکنون رویکرد رایج در عرصه ورزش و اندیشه اجتماعی کمتر به نمایش جنبههای منفی این موضوع پرداخته است و تاملی جدی در شیوههای نوین و انتقادی تفکر در مورد جنبه تجاری ورزش صورت نگرفته است. نگرشها و اندیشههای مرسوم در باره تجارت و ورزش عمدتا با اتخاذ موضعی غیرانتقادی در اندیشه حفظ امتیازات و منافع تثبیت شدهای مانند کنترل سلسله مراتبی و تولید سود هستند. روندهای تجاری حاکم بر ورزش دارای آن چنان اهمیت و گستره وسیعی هستند که معمولا بیهیچ تردید و پرسشی مورد پذیرش قرار میگیرند و در همین جا است که برخی از اندیشمندان معتقدند جامعهشناسان باید به ایفای نقش بپردازند و با برخی از این عملکردها چالش کنند. دگرگونیهای مدیریتی و سازمانی که به موازات تجاریشدن روزافزون ورزش از نیمه دوم قرن بیستم به این سو رخ دادهاند، در عین حال که میتوانند برای ورزش و جامعه سودمند باشند، اما افزون بر آن میتوانند کاستیها و محدودیتهایی نیز ایجاد کنند که در این صورت باید بیش از این در معرض تحلیل انتقادی قرار گیرند. گفتوگوی حاضر تلاش دارد تا با مروری بر ادبیات جامعه شناسی ورزش به بررسی انتقادی تعامل ورزش و تجارت از چشم اندازی جامعه شناسانه بپردازد. در طول تاریخ، فعالیتهای ورزشی عمدتا به منظور حفظ تندرستی و سرگرمی مورد استفاده عمومی قرار گرفتهاند، اما هیچگاه این قبیل فعالیتها تا این اندازه به شکل کالایی تجاری رواج نداشته و مطرح نبودهاند.
گفتوگویی داشتم با محمدمهدی رحمتی، جامعهشناس و عضو هیات علمی دانشگاه گیلان درباره نسبت میان جامعه سرمایهداری و ورزش.
بزرگیان: ورزشکاران ورزشهای پرتماشاگری مثل فوتبال به گونهای قابل توجه تبدیل به کالا شدهاند. سهام باشگاههای ورزشی در بازار بورس خرید و فروش میشوند، حقوق مربوط به پخش رویدادهای ورزشی میلیونها دلار ارزش یافته است، شبکههای مختلف تلویزیونی مبالغ کلانی برای دریافت امتیاز پخش بازیهای ورزشی میپردازند و سوداگری و دریافت امتیاز تولید کالاهای ورزشی به یک تجارت فراملیتی تبدیل شده است. بیراه نیست اگر بگوییم امروز تمامی میدان ورزش در اختیار بازار است و میدان ورزش استقلال خود را از کف داده است.
رحمتی: در میان اندیشمندان جامعهشناسی ورزش، اتفاق نظری اساسی در این مورد وجود دارد که ویژگی شاخص ورزش مدرن، تجاری شدن است. «گاتمن» یکی از جامعهشناسان ورزش با استدلالی «وبری» به ماهیت ورزش مدرن اشاره کرده و بر نقش تخصصیشدن، عقلاییشدن، کمّیشدن و تلاش برای کسب رکورد تاکید میکند. به تعبیر وی، تجاریشدن ورزش پیامد منطقی توسعه جامعه عقلانی مدرن است. بیتردید تجاریشدن یکی از روندهای مسلط بر ورزش از اواخر قرن بیستم به این سو بوده است. تجاری شدن ناظر به فراگردی است که در جریان آن پیوندی بیش و کم نزدیک میان ورزش و نیروهای بازار شکل میگیرد. در بسیاری از جوامع فعلی فعالیتهای ورزشی از طریق پیوند با تجارت به مؤلفهای حایز اهمیت تبدیل شدهاند و درهم آمیختگی فزاینده ورزش و تجارت موضوع بحث و تفسیرهای فراوانی در میان طیف گستردهای از مفسران و اندیشمندان در سراسر دنیا شده است. روند ورود تجارت به حیطه فعالیتهای ورزشی با شهرگرایی، صنعتی شدن، بهبود سیستمهای حمل و نقل و دگرگونی تکنولوژیهای ارتباطی نوین، دسترسی به منابع سرمایهای و تحول در روابط طبقاتی همبسته بوده است. این باور که ورزش در عصر حاضر به تجارت بدل شده است به روشنی با تغییرات و تحولات عمدهای که از ۱۹۴۵ [خاتمه جنگ جهانی دوم] به بعد رخ داد، ارتباط دارد. دلایل این تغییر و تحولات برحسب نوع و شرایط هر ورزش متفاوت است، اما امکان اشاره به برخی جنبههای مشترک نیز وجود دارد. آشکارترین تحول در این فرآیند به ظهور حامیان مالی- تجاری و نقش جدی آنها در دگرگونی لباسها و فضاهای ورزشی و پوشش رسانهای مربوط میشود. عامل دوم به تغییرات گسترده در بدنه مدیریتی سازمانهای ورزشی مربوط میشود که در جریان آن باشگاههای ورزشی تلاش کردند تا ورزش را بیشتر در خط و سیری تجاری دنبال کنند. این امر حتی ورود باشگاهها و سازمانهای ورزشی به بازار بورس سهام را در پی داشت. هر دو عامل یادشده را باید در بستر توسعه پوشش رسانهای ورزش، به ویژه گسترش تلویزیون از دهه ۱۹۵۰ و پس از آن رواج ماهواره و تلویزیون کابلی از دهه ۱۹۸۰ مورد بررسی قرار داد. تلویزیون صورتها و مقیاسهای نوینی را در فضای تبلیغاتی ارایه کرد. «وانل» براین باور است که تلویزیون با توانایی گستردهاش در بازاریابی، ورزش را به سمت یک صورت فرهنگی نوین سوق داد. در هیچ دوره تاریخی هیچگاه چنین سرمایه گذاریهای عظیم و کلان اقتصادی روی ورزش و ورزشکاران انجام نمیپذیرفت.
بزرگیان: در تلقی انتقادی، فراگرد تجاری شدن در عرصه ورزش در نهایت منجر به بیگانگی ورزشکاران از فرآوردههایی شده است که حاصل عملکرد خودشان است و آنان را بدل به افرادی «بیقدرت» در جریان عملکردشان کرده است. هر چند برخی از آنها شاید بسیار مشهور و ثروتمند باشند اما عملا کارگزاران سیستمی دیگرند. نکته جالب اینجاست که حتی ورزشکاران نیز بر بدن خود حکمفرما نیستند و میتوان این ضربالمثل را دوباره بازنویسی کرد که: « بازار سالم در تن سالم است!»
رحمتی: امروزه بیشک حفظ و استمرار نابرابری، کارکرد اصلی ورزش تجاری است. این نابرابری به تعبیر «گرونو»، براساس سه پیش فرض کارکردی مهم صورت میپذیرد. اول، موفقیت و کامیابی از طریق فرآیندهای رقابتی به ادغام افراد در جامعهشان کمک میکند. دوم، ورزش تجاری قشربندی اجتماعی را تقویت میکند. سوم، ورزش تجاری تمهیدی برای موفقیت و تحرک اجتماعی صعودی فراهم میکند. اما، به تعبیر «گرونو» حفظ و استمرار این نابرابری به برآورده شدن اهداف نظام اجتماعی کمک نمیکند، بلکه تنها به کسانی کمک میکند که مناصب قدرت و ثروت را در اختیار دارند. برخی از پیروان دیدگاه دوم حتی ماهیت المپیک را نیز زیر سؤال برده و بر این باور تاکید دارند که المپیسم «انگارهای اجتماعی» است که بازتابنده فرهنگ روزمره جامعه صنعتی غربی است. این افراد به طور خاص به چند پیامد منفی المپیسم مانند دوپینگ، خشونت و علمیشدن ورزش اشاره میکنند. المپیسم منعکس کننده سلطه استعماری غرب است و گسترش آن در جهان با موفقیت چشمگیری همراه بوده است.
ازسوی دیگر برخی از منتقدان تجاری شدن به فراموشی ارزشهای آماتوری ورزش در جریان تجاریشدن اشاره میکنند. به تعبیر برخی از جامعهشناسان ورزشی مارکسیست، تجاری شدن ورزش نشان از تلاش و جست وجوی نظام سرمایهداری برای پیدا کردن عرصهای دیگر است که در آن تولید سود و انباشت سرمایه امکانپذیر است. «ژان ماری بروم» اندیشمند فرانسوی با برداشتی «آلتوسری» استدلال میکند که ورزش هویتی استعلایی فرا و ورای دورههای تاریخی و شیوههای تولیدی نیست، بلکه برعکس ورزش حاصل یک نقطه عطف تاریخی است. در آغاز عصر صنعتی مدرن، ورزش ابتدا در انگلستان، یعنی در زادگاه شیوه تولید سرمایهدارانه پدیدار شد. ورزش بینالمللی و مدرن پدیدهای امپریالیستی است. به نظر وی، ورزش به گونهای مستقیم با منافع سرمایهداران امپریالیست پیوند دارد. وی با اشاره به پیوند میان بازیهای المپیک با اتحادیههای تجاری، میگوید: «ورزش به منزله فعالیتی که وجه مشخصه جامعه صنعتی بورژوا است، بازتاب محض نظام سرمایهداری است.» به نظر «بروم» ورزش تحتتاثیر مؤلفههای تجاری و اقتصاد سرمایهداری به سمت تاکید بر اصول رقابت، ثبت رکورد، اندازهگیری و سنجش دقیق فضا، زمان و نتیجه پیش رفته است. به باور «بروم» سازماندهی عقلانی ورزش نتیجه عملکرد انسان است. به عبارت دیگر ورزش بهرهگیری از ابزارهای علمی برای تولید حداکثر نتیجه از بدن انسان است. یکی از محورهای اصلی نظر «بروم» این است که ورزش در مقابل دستگاه ایدئولوژیک سرکوبگر، یک دستگاه ایدئولوژیک دولتی است. به این معنا که ورزش به جای زور از اقناع و تلقین توهم آزادی و حق انتخاب استفاده میکند. «بروم» نتیجه میگیرد که ورزش در نظام سرمایهداری به بازتولید روابط طبقاتی و انتقال مضمونهای ایدئولوژیک بورژوازی حاکم مانند اسطوره ابرمرد، فردگرایی، پیشرفت اجتماعی، موفقیت، کارآمدی و غیره میپردازد.
بزرگیان: شاید همین الان خوانندگان این متن بگویند: با این وضعیتی که بر زندگیهای ما حاکم شده، همین فوتبال و دیدن آن برای دلخوشی ما باقی مانده که آن را هم شما با این حرفها خراب میکنید. بیراه هم نمیگویند. بنظر میرسد کارکرد اصلی این صنعت هم همین باشد: ساختن یک ابزار سرگرمی با ساختن قهرمانهایی بیخطر که خود بخشی از نظام اقتصادی مسلط است. یعنی همان تفسیری که آدورنو از اوقات فراغت در عصر سرمایهداری دارد: اوقاتی که فراغت نیست و خود بخشی از برنامه هفتگی برای بیشترین بازدهی در ساعات کاری است.
رحمتی: بله. به نظر میرسد که در ورزش نوعی ایدئولوژی وجود دارد که از دید مشارکتکنندگان و تماشاگران پنهان است: تقویت انگاره تلاش سخت، موفقیت و وفاداری به گروه که برای بازتولید یک جامعه سرمایهداری صنعتی لازم هستند. مهم این است که این ایدئولوژی به حفظ وضع موجود و سلطه طبقه حاکم کمک میکند.
بزرگیان: فارغ از مباحث نظری که مطرح شد، بیشک ورود اقتصاد تجاری به ورزش بهعنوان یک پدیده واقعی درسطح جهان پیامدهایی را برجای گذاشته که اتفاقا پیامدهای اجتماعی عمیقی بوده است. اگر بخواهیم از مهمترین این نتایج یکی را مهمتر ارزیابی کنیم، شاید باید از«بکامیزه» شدن ورزش و بالاخص فوتبال نام ببریم. یعنی ایجاد تمایز و تبعیض (قشربندی) فوقالعاده حتی در میان خود ورزشکاران در رشتههای مختلف و نیز بین آنها و دیگر گروههای اجتماعی، که گاهی نیز از سوی مردم عادی و ورزشکاران با اشاره به درآمد و توجه عمومی به تعدادی خاص از افراد (نجبای جدید) بازگو میشود.
رحمتی: بیشک ورزش تجاری و حرفهای به شکلگیری تبعیضها و تفاوتهای آشکار در وضعیت اقتصادی و درآمدی ورزشکاران در میان رشتههای مختلف ورزشی و ایجاد تمایزهای طبقاتی و منزلتی منجر شده است. این مورد در سطح بین المللی بین ورزشکاران رشتههایی مانند فوتبال، بسکتبال، تنیس و مشتزنی حرفهای با سایر رشتهها؛ و در سطح ملی نیز میان ورزشکاران رشته فوتبال با یکدیگر و با دیگر رشتهها به روشنی قابل مشاهده است. ارقام مندرج در جدول که شرایط دو باشگاه فوتبال بریتانیایی را در جهت بسیار عالی و ضعیف نشان میدهد، نشانگر استمرار نابرابری در ورزش است. افزون بر موارد ذکر شده واقعیتهای دنیای ورزش نشان میدهد که فرصتهای مشارکت زنان در فعالیتهای ورزشی حرفهای در آمریکای شمالی و اروپا بسیار محدود است. به عنوان مثال، در آمریکا لیگ حرفهای والیبال و چند ورزش دیگر برای زنان وجود ندارد و زنان این کشور برای فعالیت حرفهای مجبور به مهاجرت به برخی از کشورهای اروپاییاند که دارای لیگ حرفهای هستند. هم چنین مقایسه میزان دستمزدها و درآمدهای ورزشکاران حرفهای زن و مرد در رشتههای ورزشی مشابه نیز حاکی از وجود نابرابری و تبعیض میان دو جنس است. در سال ۱۹۹۲ تنها سه ورزشکار زن در میان ۲۰ ورزشکار حرفهای قرار داشتند که دارای بالاترین درآمدها بودند. در مطالعهای دیگر در سال ۱۹۹۶ و ۱۹۹۷ مشخص شد که نام هیچ ورزشکار زنی در میان ۴۰ ورزشکار برتر دنیا از نظر میزان درآمد وجود ندارد. در سال ۱۹۹۶ میانگین حقوق سالانه بسکتبالیستهای زن شاغل در لیگ حرفهای بسکتبال آمریکا ۷۰ هزار دلار بود، در حالی که در همین سال این میزان برای بسکتبالیستهای مرد۲/۲ میلیون دلار بود. دستمزد «مایکل جردن» فوق ستاره بسکتبال حرفهای آمریکا برای ۱۶ بازی در فصل ۱۹۹۶-۹۷در تیم بسکتبال شیکاگوبولز از کل حقوق ۸۰ زن بسکتبالیستی که در همان فصل ۴۰ بازی انجام دادند بیشتر بود. همچنین، نتایج پژوهشهای متعدد نشان داده است که فرصتهای شغلی برای زنان، رنگین پوستان، اقلیتهای قومی، سالخوردگان و افراد معلول به شدت محدود است. به تعبیر برخی از جامعهشناسان ورزش، این باور که دنیای ورزش به روی همگان باز است، تنها یک اسطوره است که در فرهنگ آمریکای شمالی تبلیغ و ترویج میشود. البته قشربندی در ورزش بازتاب الگوهای گستردهتر قشربندی در جامعه است. جامعهشناسان دیدگاه تضاد با اشاره به این موضوع که دنیای فعالیتهای ورزشی نه تنها بسیاری از تبعیضهای موجود در جامعه مانند تبعیضهای جنسیتی، نژادی و قومی و طبقاتی را منعکس میکند، بلکه این تبعیضها را تشدید نیز میکند.
بزرگیان: و نیز از خود بیگانگی آنها. دگرگونی در منزلت حقوقی ورزشکاران و آزادی عمل آنان در انعقاد قراردادهای تجاری و مالی با باشگاهها و شرکتهای بازرگانی و تجاری، هرچند از نظر اقتصادی به سود ورزشکاران است، اما از نظر جامعه شناسانه به بیگانه شدن آنان از محصول فعالیت و کارشان انجامیده است. در این فرآیند ورزشکاران بیش از آن که در اندیشه ورزش، سلامتی و تندرستی خویش باشند، به فکر کسب مقام و قهرمانی هستند و این امر نیز تحت تاثیر موفقیتهای مالی قرار میگیرد. به تعبیر منتقدان، ورزش در شکل حرفهای بدل به عرصهای شده که قهرمانان مانند گلادیاتورهای باستان در ازای دریافت پول و برای لذت و تفریح دیگران سلامتی خود را به خطر میافکنند.
رحمتی: پارهای دیگر از منتقدان با اذعان به این که امروزه فعالیتهای ورزشی تبدیل به تجارتی بزرگ و سودآور شده، تاکید میکنند که در این فضا و وضعیت کسب سود از سلامتی و تندرستی ورزشکاران اهمیت بیشتری یافته است. تاثیر مسایل مالی گاه به اندازهای است که سبب تغییر هویت ملی ورزشکاران نیز میشود. به عنوان مثال، میتوان به اعضای تیم ملی وزنهبرداری کشور قطر اشاره کرد که همگی بلغاری بوده و در ازای دریافت مبالغ هنگفتی تابعیت کشور قطر را پذیرفتهاند. در همین مورد، پژوهشگری به نام «بروس کید» در پژوهش راجع به ورزش کانادا به این نتیجه رسیده که تجاری شدن ورزش در کانادا منجر به کاهش توان هویتبخش ورزش به عنوان منبع هویت ملی شده است. به نظر کید، این امر بیش از همه در ماهیت عملکردی نظام سرمایهداری نهفته است. هنگامی که ورزش عرصه تولید و مصرف کالاها میشود، کنترل ستارگان ورزش توسط صاحبان سرمایه امری اجتناب ناپذیر میشود. در سالهای اخیر این امر به گونهای آشکار درباره مالکیت باشگاههای بزرگ فوتبال دنیا صدق میکند. این باشگاهها یا در اختیار سازمانهای صنعتی و تجاری بزرگ هستند و یا این که در مالکیت سرمایه داران بزرگ قرار دارند.
بزرگیان: امروزه تلاش زیادی صورت میگیرد در جهت «جذاب» ساختن هر چه بیشتر ورزش. به معنایی تمرکز اصلی بر روی مشتریان است تا ورزشکاران. خود ورزشکاران هم مدام میگویند ما هرچه داریم از «مردم» است. «تماشاگر محوری» در ورزش جای «سلامت محوری» و تندرستی را بطور کامل گرفته است.
رحمتی: نکته ای که شما گفتید از جمله مهمترین پیامدهای اقتصاد بر ورزش است که عمدتا به منظور افزایش جاذبه نزد مخاطبان و تاکید بر عنصر نمایش و تماشاگری، گاه بدون درنظر گرفتن مسایل جسمانی و تندرستی ورزشکاران صورت گرفته است. دراین مورد میتوان به تصویب قانون گل طلایی یا مرگ ناگهانی و پس از آن گل نقره ای در ورزش فوتبال اشاره کرد که پس از چند سال اجرا، فدراسیون بین المللی فوتبال (فیفا) تصمیم به لغو آن گرفت. هم چنین، وضع منطقه پرتاب سه امتیازی و قانون ۳۰ ثانیه در ورزش بسکتبال، دگرگونی در چگونگی امتیاز بندی گیمها در ورزش والیبال و حتی کیفیت تنظیم تقویم زمانی و جدول برگزاری مسابقههای بین المللی اشاره کرد. لازم به توضیح است که ساختار و اهداف فعالیتهای ورزشی به یکسان تحت تاثیر این دگرگونیها قرار نگرفته است. در فعالیتهای ورزشی دیرپا و جاافتاده این اثر اندک بوده است و عمدتا به منظور افزایش هیجان و ایجاد سرگرمی بیشتر صورت پذیرفته است. در فعالیتهای ورزشی جدید مانند فوتسال (فوتبال سالنی)، والیبال ساحلی، هاکی، اسکیت و برخی دیگر از رشتههای ورزشی جدید این تاثیر بیشتر بوده است. از جمله تغییراتی که در عرصه ورزشهای پرسابقهای مانند کشتی و وزنهبرداری رخ داد، میتوان به زنانه کردن این دو رشته اشاره کرد. صرف نظر از مناقشههای فمینیستی و این که آیا انجام این نوع فعالیتهای ورزشی برای زنان مناسب است یا خیر، برخی از خود فمنیستهای انتقادی معتقدند این اقدام نه با هدف افزایش مشارکت واقعی زنان، بلکه بیشتر با هدف کسب و سود درآمد و در قالب استفاده ابزاری از فمنیسم صورت گرفته است. در عرصه فعالیتهای ورزشی جدید، هدف عمده جایگزین کردن ورزشهایی برای مخاطبان ثروتمند بوده که توانایی صرف هزینه برای خرید محصولات و کالاهای تولیدی حامیان مالی ورزش های مذکور را دارند.
بزرگیان: این تحولات را میتوان در ذیل بحث «نتیجهگرایی» به عنوان یکی از مهمترین ایدئولوژیهای مدرن مطرح کرد؟ از اینجهت میگویم که میدانیم امروزه نتیجه عمل اهمیت دارد و فرایند یا همان کیفیت حضور چندان مهم نیست. موفق کسی است که در آخر پیروز میشود. این ایده همبسته خرد متافیزیک مدرن است.
رحمتی: ببینید، جهتگیری های ورزشکاران، تحت تاثیر عاملهای اقتصادی و تجاری، معطوف به توجه ویژه به اعمال و حرکات نمایشی و قهرمانانهای شده است که در جریان آن هدف از ورزش دیگر، ماهیت اصیل آن یعنی توجه به تندرستی جسمانی و روانی، نظم پذیری، ارتقای مهارتهای بدنی و… نیست، بلکه سرگرم کردن هرچه بیش تر مخاطبان و کسب درآمد بیش تر مورد توجه قرار گرفته است. دگرگونی در جهت گیریهای ورزشکاران، مربیان و حامیان مالی فعالیتهای ورزشی پیامدهای مهمی داشته که میتوان به مواردی مانند توجه به قهرمانپروری، کسب مدال، نتیجهگرایی، ارتقای مهارتها و دانش فنی به مدد تمهیدات تکنولوژیکی و فن آوریهای جدید، تحول در مفهوم هویت ملی و… اشاره کرد. این امر منجر به افزایش توجه اکثر مخاطبان که بخش قابل توجهی از آنان فاقد دانش فنی در مورد مهارتها و استراتژیهای ورزشی هستند به مسایل حاشیهای شده و سبب شده تا ذهن آنان معطوف به مسایل و موضوعاتی شود که درک آن برایشان آسان است. افزون بر این، تاکید بر ارزشهای قهرمانی سبب شده است تا خشونت به عنوان تاکتیکی مؤثر برای پیروزی و گاه افزایش شهرت، مورد استفاده قرار گیرد. تجربههای جامعهپذیری ورزشکاران در برخی از رشتههای ورزشی شامل آموزش تاکتیکهای خشونت هم است.
بزرگیان: اما با تمام این تلاشها در جهت «تماشاگریزه» شدن ورزش، خشونت در ورزش هر روز رواج بیشتری مییابد؟ خشونت اقتصادی و حتی نژادی و فیزیکی یا وندالیسم. البته میدانیم که به گفته نوربرت الیاس، ورزش جایی است برای بروز متمدنانه خشونت، اما بنظر میرسد دامنههای این شکل جدید تا حدی است که خود، سازنده خشونت مازاد در جامعه شده است.
رحمتی: من از طرف دیگر نگاه میکنم. اتفاقابه تعبیر تیلور، اوباشیگری در فوتبال در واقع واکنشی منفی و مقاومتآمیز در برابر تجاری شدن و کالایی شدن فوتبال است. در واقع اتکا به درآمد، سبب کاهش روزافزون کنترل ورزشکاران بر سازمانهای ورزشی شده و کنترل وضعیتها در اختیار مدیران و مالکان تیمهای ورزشی، حامیان مالی و شرکتهای تجاری، رسانهها و کارگزاران تبلیغاتی و بنگاههای بازاریابی قرار گرفته است که بیشتر به سود و منفعت اقتصادی توجه دارند. افزون بر این، روند تجاری شدن سبب شده برخلاف گذشته که طرفداران تیمهای باشگاهی در فرآیند تصمیمگیری دخالت داشتند، امروزه این امر تا حد بسیار زیادی کم رنگ شود.
به تدریج مدیران باشگاهها این احساس تعلق عمیق (ولی در نهایت بیفایده) را نادیده انگاشتند و روی به سمت «مشتریان» و حامیان «پر درآمدتر» آوردند. پس از سازماندهی فوتبال حرفهای بعد از جنگ دوم جهانی، نقش باشگاههای محلی در ابعاد اجتماعی کاهش یافت و فعالیت این باشگاهها بیشتر به سوی فعالیتهای تجاری و جذب تماشاگر سوق پیدا کرد. نشانههای این تغییر رویه را میتوان در شهری کردن، تماشاگرپسند کردن (مثل نمایشهای قبل از برگزاری مسابقات و ایجاد تسهیلات و امکانات رفاهی بیشتر)، حرفهای کردن (پرداخت دستمزدهای بالا) و بینالمللی کردن (برگزاری رقابتهای بین المللی با تیمهای سایر کشورها) ورزش فوتبال، متجلی دانست. در واقع، تیمهای فوتبال دیگر به طرفداران سنتی تعلق نداشتند، بازیکنان دستمزدهای بالا میگرفتند، مالکان باشگاهها را افراد ثروتمند تشکیل میدادند و محدوده عملکرد تیمها از حالت محلی به بین المللی در آمد. در چنین حالتی، طرفداران باشگاهها که عمدتا جوانان لایههای پایینی طبقه کارگر بودند احساس کردند دیگر جزو باشگاه نیستند و کنترل مؤثری بر سرنوشت «تیمهایشان» ندارند. این فرآیند تجاری شدن که تیلور از آن با عنوان «بورژوایی شدن» فوتبال نام میبرد، طرفداران طبقه کارگر را از ورزش مورد علاقهشان بیگانه کرد و در واکنش به این فرآیند آنان نیز اقدام به اخلال در روند برگزاری مسابقههای فوتبال کردند.
اهمیت روزافزون حضور حامیان مالی در عرصه ورزش سبب شده است، تضادهای عمیقی میان بازیکنان، باشگاهها و گاه حتی تیمهای ملی ایجاد شود. از هنگامی که فرآیند استفاده از نشانهای تبلیغاتی شرکتهای تجارتی در پوشاک و وسایل مورد استفاده ورزشکاران در زمان برگزاری مسابقههای ورزش رواج یافت، این تضادها نیز نمایان شد. یکی از نخستین نمونههای این تضاد را میتوان در ورود شرکت نایک به عرصه فوتبال ملاحظه کرد. این شرکت قراردادی با رونالدو ستاره برزیلی فوتبال امضا کرد که شامل دوره فعالیت ورزشی و پس از آن بود؛ این در حالی بود که در آن زمان رونالدو عضو باشگاه بارسلونا بود و حامی مالی این باشگاه نیز شرکت کاپا بود. پرسش این است که در آن زمان چه کسی مالک بازیکن مذکور بود، باشگاه بارسلونا یا شرکت نایک؟ افزون بر این، گاه همین تضاد میان قرارداد بازیکن و تیم ملی کشورش رخ میدهد.
درگیری و دخالت شرکت های تجاری در فعالیتهای ورزشی به این معنا نیز است که تقاضاهای بازار بر خواستههای ورزشکاران اولویت و ارجحیت دارند. شرکتهای تجاری که مبادرت به سرمایهگذاری مالی در سازمانها و رویدادهای ورزشی مهم میکنند انتظار تعهد و التزام بسیار زیادی از ورزشکاران برای مشارکت دارند. حتی حضور رونالدو با وضعیت جسمانی کاملا بحرانی در فینال جام جهانی فوتبال ۱۹۹۸ فرانسه به قرارداد تجاری شرکت نایک مرتبط دانسته شده است. قبل از برگزاری بازیهای المپیک ۱۹۹۶ آتلانتا از «اسکاتی پی پن» ستاره بسکتبال آمریکا سؤال شده که چرا با وجود آسیبدیدگی زانوی خود قصد شرکت در رقابتهای المپیک را دارد، پاسخ وی تامل برانگیز بود. وی عنوان کرد که «به شرکتهای زیادی تعهد دارم و باید دین خود را بپردازم.» کاملاروشن است که پی پن به عنوان یک ورزشکار متکی به منافع شرکتهای تجاری است که از او حمایت میکنند. ستارگان ورزشی در حال حاضر بیشتر به رقابت در مسابقههایی میپردازند که حامیان مالی ترتیب برگزاری آنها را میدهند و به اعتقاد برخی از پژوهشگران شرکت در چنین رقابتهایی ممکن است ارج و منزلتی بیش از رقابت برای کشورشان داشته باشد. ورزشکاران آن چنان فریفته جوایز مادی و پاداشهای کلان میشوند که حتی ممکن است صدمات و آسیب دیدگیهای خود را نیز مورد غفلت قرار دهند، فرصتهای تحصیلی را کنار گذارند و برای افزایش عملکرد ورزشی خود مبادرت به دوپینگ کنند. این افراد دیگر نماینده باشگاه، کشور یا حتی خودشان نیستند، بلکه نماینده شرکتهایی هستند که فراهم کننده امکانات مادی برای پرداختن به ورزش برایشان میباشند. همانگونه که یکی از پژوهشگران اشاره میکند، انتظارات شرکت های تجاری به گونهای مطرح میشود که مانع حضور ورزشکاران مسن در عرصه رقابت های ورزشی میشود و آرمانهای انسانی ورزش آماتوری المپیک و سایر ارزشهای مشابه را به فراموشی میسپارد. در این مورد، مربی سابق اسکی کانادا «کاری چاپمن» تعبیر جالبی دارد. وی میگوید: «دیگر این ورزشکار (اسکی باز) نیست که از کوه پایین میآید، بلکه یک بانک، یک فروشگاه زنجیره ای، یا یک شرکت خودروسازی است که از کوه سرازیر میشود.»
روزنامه سرمایه _ تیر ۱۳۸۵
منبع خبر: کلمه
اخبار مرتبط: امپراتوری ورزش
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران