دوران کرونا (۱۳)؛ کرونا و قدرت در ایران (۵)

چکیده :به نظر می‌رسد که در دستگاه بزرگ ماشین دولتی، هیچکس وظیفه خود را به درستی انجام نمی‌دهد. هر کارگزاری برای توضیح کار خود به «مقام معظم رهبری» استناد می‌کند. چقدر جملات شبیه هم هستند. آیا این افراد عمدی دارند که همه مسوولیت‌ها را از دوش خود بردارند یا مجبور به بیان این گزاره‌ها...


حسین رفیعی

گفتیم که قدرت حاکمیت در ایران در چالش داخلی و خارجی است. روشن است که سیاست‌های خارجی ایران، عرفی، متدولوژیک و یک‌پارچه نیست. رئیس قوه دیپلماسی، وزیر خارجه، می‌گوید: «من دیپلمات نیستم، کارگزارم» و می‌گوید: «رهبری، طبق قانون اساسی، تصمیم‌گیرنده استراتژی‌های سیاست خارجی است.» رئیس مجلس پیشین گفته است که مجلس آینده (یازدهم) باید مجری منویات رهبری باشد. رئیس دولت که در سال‌های اولیه حکومت خود، سیاست‌هایی را می‌گفت که معقول بودند و گهگاه به تلویح و تصریح با سیاست‌های غالب مخالفت می‌کرد، سکوت کرده و با مرکز قدرت همراهی می‌کند. قوه‌ی قضائیه که وضع آن از اول معلوم بود.

به عبارت دیگر، همه افرادی که طبق قانون اساسی تعیین شده‌اند تا برای مردم کار کنند، از خود رفع مسوولیت می‌کنند همه چیز کانالیزه و سنترالیزه شده‌اند. نهادهایی وجود دارند که ظاهراً مدرن هستند ولی طبق ساختارهای ایجاد شده در سی سال گذشته عملکرد عرفی و قانونی خود را ندارند.

مثلاً، حجاب اجباری که حتی بین فقها هم در مورد آن اجماع نیست، به معضل امنیتی تبدیل می‌شود. خصوصی‌سازی صنایع، دوچرخه‌سواری زنان، از آن جمله‌اند. مبارزه با مواد مخدر، علیرغم شهدای فراوان نیروی انتظامی در چهل سال گذشته، توفیق نداشته. کسی ارزیابی نمی‌کند تا استراتژی را تغییر دهد. فعالان سیاسی، فرهنگی و مدنی متهم «امنیتی» تلقی می‌شوند و هر دانشجوی و کارگر و معلم معترض به امر معیشت و صنفی خود، «ضدامنیت ملی» می‌شود و به زندان می‌افتد، هر گروه خیریه که کمک کار دولت درمانده در خدمت‌رسانی است، منحل می‌شود! و از فعالیت آن جلوگیری می‌شود! و صدها مورد دیگر…

به نظر می‌رسد که در دستگاه بزرگ ماشین دولتی، هیچکس وظیفه خود را به درستی انجام نمی‌دهد. هر کارگزاری برای توضیح کار خود به «مقام معظم رهبری» استناد می‌کند. چقدر جملات شبیه هم هستند. آیا این افراد عمدی دارند که همه مسوولیت‌ها را از دوش خود بردارند یا مجبور به بیان این گزاره‌ها هستند؟

مردم مستأصل می‌بینند که همه چیز به یک نقطه ختم می‌شود. طبیعی است که همه‌ی کارگزاران، حداقل در اجرای وظایف خود، مقصر هستند. یا فاسدند یا ناکارا و نامدیر یا بی‌تجربه ولی ریشه همه‌ی این‌ها، یک چیز است. تمرکز قدرت و نفی قدرت ملی و حقوق مردم. انتخاب مطیع به جای کارشناس.

در سیاست خارجی هم قدرت با چالش جدی روبروست: صرف‌نظر از تحریم‌ها که مشکلات عدیده‌ای، از قبیل گرانی، تورم، بیکاری، کمبود داروهای مهم و تجهیزات تولیدی، ایجاد کرده است در مسأله امنیتی هم درگیری شروع شده؛ ترور دانشمندان، نفوذ جاسوس‌ها، نرم‌افزارها تخریب می‌کنند، انفجارهای مخرب، رخ می‌دهند، اسناد و مدارک به سرقت می‌روند و بعد برای کشور سند محکومیت می‌شوند و…

در اینجا مفید است که دو تجربه‌ی تاریخی را ذکر کنم:

۱- تجربه‌ی شوروی؛ گورباچف در خاطرات خود می‌گوید که وقتی عضو «پولیت بورو»، قدرتمندترین نهاد، شوروی شدم، مسوول بخش توسعه‌ی کشاورزی بودم. ضمن بررسی موضوع، احتیاج به بودجه‌ی کل کشور داشتیم. به دبیر کل حزب، برژنف، مراجعه کردم که بودجه را به ما بدهند. برژنف گفت: «رفیق گورباچف بودجه‌ی کشور محرمانه است!» عضو پولیت بورو، حق نداشتم که برای انجام وظیفه خود، توسعه‌ی کشاورزی امپراطوری شوروی، بودجه کشور را داشته باشد!

باز نقل می‌کند که از «آندروبوف»، عضو دیگر پولیت بورو، خواستم که شب با همسرش مهمان ما باشد. عذرخواهی کرد. وقتی علت را پرسیدم، گفت: به محض اینکه من از منزل خود خارج شوم، به برژنف خبر می‌دهند و او فکر می‌کند که من و تو، توطئه می‌کنیم!!

۲- تجربه‌ی محمدرضاشاه پهلوی؛ دانشگاه هاروارد امریکا در یک طرح تحقیقاتی گسترده، پروژه تاریخ شفاهی هاروارد، با تمام دولتمردان محمدرضاشاه مصاحبه کرده و آنها را منتشر ساخته.

هفت نفر از آنها را انتخاب کرده تا دلیل فروپاشی سلطنت محمدرضاشاه را بیان کنند. این هشت نفر عبارت بودند از: ۱- بهمن آبادیان ۲- ابوالحسن ابتهاج ۳- علی امینی ۴- محمدمهدی سمیعی ۵- جعفر شریف‌امامی ۶- عبدالمجید مجیدی ۷- غلامرضا مقدم ۸- محمد یگانه.
جمع‌بندی این هشت نفر که از دولتمردان معروف حکومت شاه بوده‌اند، عبارت است از:

۱- انتقادناپذیری شاه ۲- نظام انگیزشی فسادپرور در فرادستان ۳- استبداد شاه و متروکه شدن قانون اساسی ۴- خودکامگی شاه ۵- مبارزه با فساد دروغین ۶- غفلت از توسعه انسانی ۷- گسیختگی ساختاری و عدم شایسته‌سالاری ۸- خودکامگی شاه و دخالت او در امور اجرایی ۹- بی‌اختیاری دولت در برابر اراده‌ی شاه ۱۰- بی‌توجهی به نهادسازی و اصلاحات نهادی ۱۱- تناقضات رفتاری شاه ۱۲- ناکارآمدی نظام اجرایی ۱۳- بی‌انضباطی مالی ۱۴- تضعیف مجلس ۱۵- نحوه‌ی انتخاب نخست‌وزیر و وزیران ۱۶- روال سرمایه اجتماعی ۱۷- بی‌توجهی شاه به نظام برنامه‌ریزی ۱۸- فرار سرمایه ۱۹- ناکارآمدی نهادهای کشور ۲۰- بی‌توجهی به اولویت‌های اصلی کشور ۲۱- بی‌توجهی به سرمایه انسانی و آموزش و پرورش ۲۲- بی‌توجهی به گزارش‌های کارشناسی.

جمع‌بندی این هشت نفر این سه بیت فردوسی بزرگ است:
سر تخت شاهان بپیچد سه کار
نخستین ز بیدادگر شهریار

دوم آنکه بی‌مایه را برکشد
ز مرد هنرمند برتر کشد

سه دیگر که در گنج خویشی کند
به دینار کوشد که بیشی کند

ادامه دارد

منبع خبر: کلمه

اخبار مرتبط: دوران کرونا (۱۳)؛ کرونا و قدرت در ایران (۵)