وطن «اندک جایی برای مردن»
ایمان آقایاری
قرارداد بیست و پنج ساله با کشور چین، دارای هر کم و کیفی که باشد، مسئلهای اساسی و تأثر برانگیز است. مفاد قرارداد حتما اهمیت بنیادین دارد. اما مسئله اصلی فراتر از جزئیات فنی یک قرارداد است.
اولا نوع قرارداد و از آن مهمتر نحوه اطلاع عموم از آن تداعیگر شکل کهن مناسبات استعماری است. عجیبتر آن که حاکمیتی که این گونه عیان حاضر به واگذاری امتیازهای سرتاسری به خارجی شده است، خود با شعارهایی ضد استعمار و استکبار شرق و غرب بر سر کار آمده، برای سرکوب همواره منتقدینش را عامل خارجی معرفی کرده و میکند، خودخواسته کشور را در انزوای بینالمللی عمیقی فرو برده، و هنوز هم بر اقتصاد مقاومتی پا میفشارد.
دوم این که با این قرارداد برگی تازه به کارنامه رفتار دوگانه جمهوری اسلامی افزوده میشود. یعنی نه تنها نظام خلاف جهت شعارها و ادعاهای چندین دههای خود حرکت کرده، و از این حیث وضعیتی پارادوکسیکال آفریده، بلکه در این میان همان سناریوی قدیمی تاریخ خود را احیا میکند: با یک بلوک قدرت جهانی «نرد عشق میبازد» تا بتواند در مقابل بلوک دیگر از مرگ بگریزد.
هویت نظام که در مخالفت با اقدامات سلاطین سلسلههای پیشین در مقابل قدرتهای جهانی شکل گرفته بود، حالا چاره را در همان بازی موش و گربه بین قدرتهای جهان امروز میبیند. پیرو این منطق سطحی خیر و شر، تو گویی کشورهای چین و روسیه در مناسبات جهانی گربههایی هستند که در راه رضای خدا موش میگیرند اما طرف غربی بیماری سادیستی است که هدفی جز آزار بیغایت در سر ندارد.
از این مقدمات اجمالی که بر هر ناظر عاقلی هویداست، نتیجهای شوم حاصل میشود. قراردادها و معاهداتی ازین دست، از منظر منافع مردمی فاقد وجههاند چرا که بر خلاف ادعای حاکمان این وضعیت انتخاب ما نبوده است. فراتر از منافع مردمی که میدانیم هیچگاه برای حاکمان اهمیتی نداشته، این معاهدهها حتی فاقد پیوندی معنادار با ایدئولوژی درونی نظام است که چهار دهه بر کشور مستولی بوده. پس به نظر میرسد این رفتارها ناشی از ورشکستگی حاکمیتی باشد که سران و صاحبانش در خلأ نهادهایی که تجلی اراده مردمی هستند با میراث مردمان، چونان اموالی بلا وارث به قمار نشستهاند.
در ماجرای معروف قرارداد ۱۹۱۹ که موضوعی تاریخی و با ابعادی قابل مناقشه است، میرزاده عشقی به تعریض در شعری آورده بود:
«ای وثوقالدوله ایران ملک بابایت نبود
اجرتالمثل زمان بچگیهایت نبود».
حکام کنونی سلوکشان با ایران مصداق همین شعر است و این قرارداد نیز انگار نمونهای دیگر است از رسمی مألوف.
خاکم به سر، ز غصه به سر خاک اگر کنم
خاک وطن که رفت چه خاکی به سر کنم؟
آوخ! کلاه نیست وطن، تا که از سرم
برداشتند، فکر کلاهی دگر کنم
میرزاده عشقی
منبع: مجمع دیوانگان
منبع خبر: کلمه
اخبار مرتبط: وطن «اندک جایی برای مردن»
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران