پروژه استعفای خاتمی
علیرضا رجایی
درباره حوادث هجدهم تیرماه ۷۸ دانشگاه، بسیار نوشته شده است اما به نظر نمیرسد هنوز در مورد ماهیت این ماجرا، چیز زیادی بدانیم. مهمترین سند مربوط به هجدهتیر، سخن آقای خاتمی است که وقایع دانشگاه را ادامه قتلهای زنجیرهای عنوان نمود.
وجه روشن ۱۸ تیر بروزیافتگی یک جنبش اجتماعی تمام عیار و مواجهه آن با عناصر پیگیر و ضدجنبش بود. این وجه بارز از جنبش، بهمانند همه موارد شبیه به خود، فاقد سازماندهی و انسجام مینمود و برنامه عمل مشخصی نیز نداشت و غالباً به شکل عکسالعمل در برابر عناصر بازدارندهای که نماینده اقتدارگرایی و ارتجاع بودند، شعارهای خود را میآفرید.
در یک تلقی کلاسیک، رادیکالبودن هجدهمتیرماه، برای اثبات حقانیت همهجانبه آن کفایت میکند، بویژه که در متن این جنبش رادیکال، عزت ابراهیمنژاد به شهادت رسید و بجز در اعترافات غیررسمی امیرفرشاد ابراهیمی که نحوه و چگونگی به شهادترساندن او عنوان شده است، مقامهای رسمی هرگز سخنی از این ماجرا بر زبان نراندند و اجازه دادند گذشت زمان، رفتهرفته خاطره این خون را از اذهان پاک نماید.
برخی ابهامات در جنبش ۱۸ تیر نیز پدید آمد که تأمل مجدد در آنها، درسهایی برای آینده خواهد بود. برای مثال به خاطر داریم چگونه دانشجویان، افرادی نظیر عزتالله سحابی را که دعوت به آرامش میکرد و آنها را از عواقب ورود به خیابان برحذر میداشت، از خود راندند. چند روز بعد، فضای نظامی و خاموش خیابانهای تهران، صحت گفتار سحابی را روشن نمود.
مثال دیگر درخواست برخی از فعالان هجدهم تیر مبنی بر استعفای خاتمی بهعنوان اعتراض به هجوم نظامیان به خوابگاه بود. برخلاف مثال اول که چندان نیاز به استدلال ندارد و تقریباً روشن است که علاقه به حضور خیابانی، دال بر نادیدهگرفتن ظرفیت مقاومت جنبش از یکسو و نادیدهگرفتن ظرفیت قدرت سرکوب نظام ازسوی دیگر بود، مثال دوم، بهراحتی قابل اثبات یا نفی نیست.
درخواست استعفای خاتمی از ریاستجمهوری چه در آن مقطع و چه در مقاطع دیگر، بر چند فرض استوار بود:۱ـ جمهوری اسلامی به خاتمی نیازمند است. ۲ـ استعفای خاتمی اوضاع را بحرانی خواهد کرد. ۳ـ بحران ایجادشده یا خاتمی را مقتدرانه (ونه به صورت تدارکاتچی) به منصب قبل بازمیگرداند یا جریانی دموکراتیکتر از وی را به قدرت خواهد آورد و اصولاً کار را به نفع ترقیخواهان یکسره میکند و برخی نیز معتقد بودند که آمدن خاتمی به جامعه مدنی، او را برای حرکتهای بعدی حفظ خواهد کرد.
شاید گذشت زمان، صحت یکی از آنها را به اثبات رساند. مطابق رویکرد اول انسداد نظام سیاسی، هرگونه تلاش برای تحول از درون را ناممکن میسازد و از اینرو، لازم است جبههای از جریانهای سیاسی بیرون نظام تشکیل شود و فرایند اصلاح را از سطح جامعه مدنی یا عرصه عمومی پیگیری کند، اما رویکرد دوم بهدلایل مختلف، تلاش برای تأسیس تدریجی نظام آلترناتیو را با ایجاد اجتماعی از نیروهای اپوزیسیون بیرون نظام، در وهله اول ناممکن و در مرحله دوم، نامطلوب میداند.
روشن است که از رویکرد اول، خروج از حاکمیت و از رویکرد دوم، ورود نیروهای بیرونی به درون حاکمیت نتیجه میشود. تحولات سالهای اخیر را غالباً موید صحت نظریه اول تلقی میکنند و بدین اعتبار تلاش برای اصلاح نظام سیاسی، اتلاف وقت و نیرو و صرفاً ابزاری برای مشروعیتبخشی به نظام عنوان میشود، بدون آنکه دستاوردی برای جنبش دموکراسیخواهی داشته باشد.
همه صاحبنظران در اولاً تأسیس دولت دموکراتیک مستلزم گذار از مجموعهای وسیع از رقابتها و منازعات است و ثانیاً مقاومت ضددموکراتیک را نیروهای اجتماعی شکل میدهند و نه صرفاً مجموعهای از انسانها با عقاید ارتجاعی، اشتراک نظر دارند.
شاید بتوان از عدم هرگونه مشارکت جریانهای سیاسی در فرایندهای جاری نظام حکومتی و بهطور مشخص، انتخابات، دفاع نمود اما درمقابل، پروژه استعفای خاتمی در جریان وقایع هجدهمتیرماه به جهت از دسترفتن فرصت گرایشهای دموکراتیک برای تأثیرگذاری در ساختار سیاسی از یکسو و ورود به چرخهای نامعلوم از تلاطمها و سرکوبها ازسوی دیگر، چندان قابل دفاع به نظر نمیرسد. درواقع شاید استعفای خاتمی و جراحی متن نظام سیاسی توسط جناح دموکراسیخواه، هدفی بود که قتلهای زنجیرهای، رویداد هجدهمتیر و… دنبال میکرد.
نکته اساسی و محوری در این چارچوب که شاید کلید فهم مسائل ایران باشد، سخن لطفالله میثمی است که اعتقاد دارد درک پیچیدگی تحولات سیاسی در ایران، تا حدود زیادی در گرو درک پیچیدگیهای امنیتی ـ نظامی جریانهای تأثیرگذار در آن است.
منبع: چشمانداز ایران
منبع خبر: کلمه
اخبار مرتبط: پروژه استعفای خاتمی
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران