چرا بازتولید شدیم؟

چکیده : در سال ۵۸، و تنها چند ماه پس از انقلاب، دادگاهی برگزار شد که هدف آن نشان دادن ظلم و شکنجه های دستگاه ساواک بود. در آن دادگاه، فردی که متهم به آتش زدن سینما رکس بود را به جایگاه شاهد دعوت می کنند تا توضیح دهد که چگونه با انواع شکنجه او را مجبور به اعتراف کردند. در این دادگاه بازجویان یکی یکی به جایگاه فراخوانده می شوند تا توضیح دهند که چرا دست به این کار زدند؟ چرا جوانی بیگناه را آنقدر شکنجه دادند تا مجبور به اعتراف...


عقیل دغاقله

همه ما امیدواریم و دلنگران. حکم اعدام برای سه جوان آبانی همه ما را دلنگران ساخته است. در عین حالی که امید بسته ایم این حکم منتفی شود، همه امیدواریم که روزی را شاهد باشیم که قدرت سیاسی دست از مجازات خشن اعدام بردارد. امیدواریم که روزی را شاهد باشیم که نظام سیاسی دست از حذف فیزیکی مخالفانشان بردارد. امیدواریم که نظام قضایی عادلانه ای را تجربه کنیم. امیدواریم که بازجویی ها، انفرادی ها و شکنجه ها به نقطه آخر برسند و روزی را شاهد باشیم که حداقل در عرصه سیاسی بتوانیم آزادانه گفتگو کنیم، آزادانه اعتراض کنیم و آزادانه انتقاد کنیم.

راستش را بخواهید،‌ اما امید کافی نیست. در طی چند دهه اخیر هزینه های بسیاری برای تحقق این امید پرداخته ایم. جوانان و نیروهای سیاسی بسیاری زندگی شان را تقدیم کرده اند تا قدمی در این راه برداشته شود. اما همانطور که بسیاری نوشته اند، حداقل از زمان مشروطه تا امروز پیشرفت جدی در این زمینه نداشته ایم. در این شرایط سئوالی که پیش از هر کنش سیاسی جدی باید از خود بپرسیم این است که چرا باز تولید شدیم؟ چرا بسیاری از رویه های دهشتناک در تعامل سیاسی با زندانیان سیاسی، پس از انقلاب ۵۷، باز تولید شدند؟ چرا انقلاب ۵۷ که حاصل خواست نسلی از پرشورترین فعالان سیاسی برای روزگاری بهتر و برانداختن استبداد سیاسی بود نتوانست به نقطه مطلوب برسد؟ چرا نتیجه تلاش های ما آن چیزی نشد که آرزو می کردیم؟ بدون پاسخ به این سئوالات، هر کنش ما، چه انقلابی و چه اصلاحی، محکوم است که همان نتیجه را بازتولید کند. آری، اگر ندانیم چرا بازتولید شدیم، هیچ تضمینی وجود ندارد که کنش سیاسی ما در آینده وضعیتی بهتری تولید کند. برای رسیدن به دموکراسی، باید سخت تلاش کنیم، در عین حال باید زیرکانه نیز عمل کنیم. منظورم از زیرکانه این است که ببینیم چرا نسل های قبلی ما به چیزی که می خواستند نرسیدند؟ از آن تجربه ها درس بگیریم و راه هایی را پیدا کنیم که به همان نتیجه منتهی نشود.

اجازه بدهید، دوباره سئوال را به شکل دیگری بپرسم: در سال ۵۸، و تنها چند ماه پس از انقلاب، دادگاهی برگزار شد که هدف آن نشان دادن ظلم و شکنجه های دستگاه ساواک بود. در آن دادگاه، فردی که متهم به آتش زدن سینما رکس بود را به جایگاه شاهد دعوت می کنند تا توضیح دهد که چگونه با انواع شکنجه او را مجبور به اعتراف کردند. در این دادگاه بازجویان یکی یکی به جایگاه فراخوانده می شوند تا توضیح دهند که چرا دست به این کار زدند؟ چرا جوانی بیگناه را آنقدر شکنجه دادند تا مجبور به اعتراف شد؟ دادگاه سینما رکس، بدین گونه، به دادگاهی برای محاکمه رویه های غیرقانونی بازجویی، شکنجه و اعدام تبدیل شد. دادگاهی که در آن جای بازجو و متهم عوض شد. اما تنها چند ماه ،‌ و شاید در همان زمان دادگاه ، و علیرغم آنکه همه فعالان سیاسی و انقلابیون، تجربه تلخی از همه این رویه ها داشتند، دوباره آن میراث تلخ باز تولید شد. میراثی خشن و ممتد که در آن انسانی بیگناه به نام «جرم امنیتی» به زندان های انفرادی برده می شود، بلاتکلیف نگاه داشته می شود، با پارانویاهای بازجویان می جنگد اما در نهایت مجبور به اعتراف می شود. (فیلم کوتاهی از این محاکمه را پیوست کرده ام). چرا این دادگاه نقطه پایانی بر این میراث تلخ نشد؟

باور دارم که پاسخ به این سئوال از هر کنش رادیکال سیاسی مهمتر و ضروری تر است. ما می نویسیم، کار سیاسی می کنیم و تلاش می کنیم تا روزگاری عادلانه تر و بهتر را در کنار هم تجربه کنیم. می نویسیم و مبارزه می کنیم تا نسل آینده گامی به جلو بردارد و روزگاری عادلانه تر را تجربه کند. و این گام به جلو، بدون پاسخ به این سئوال که «چرا بازتولید شدیم؟» ممکن نیست. در روزهای آینده سعی می کنم، چند پاسخی که به ذهنم می رسد را بنویسم. امیدوارم که با این کار باب گفتگویی در این زمینه، در میان نیروهای عدالت طلب، آزادی خواه و دموکراسی طلب ایجاد نماید.

منبع خبر: کلمه

اخبار مرتبط: چرا بازتولید شدیم؟