نقدی بر اظهارات عبدالعلی بازرگان در تدوین کتب احادیث

نقدی بر اظهارات عبدالعلی بازرگان در تدوین کتب احادیث
خبرگزاری مهر

به گزارش خبرنگار مهر، حجت الاسلام والمسلمین حسین عشاقی عضو هیأت علمی گروه فلسفه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی نقدی بر اظهارات عبدالعلی بازرگان در تدوین کتب احادیث نوشته است که در ادامه می خوانید؛

۱- بازرگان درباره (نقل حدیث) ابتدا ادعا می‌کند که زمان پیامبر، (نقل حدیث) ممنوع بوده چون فراوان پیامبر گفتند از من هیچ چیزی را نقل نکنید؛ چون نگران بودند که یک دکان دیگری در برابر قرآن باز بشود؛ و می‌دانستند که آن چیزی که شفاهاً آدم‌ها می‌شنوند اعتباری ندارد!

پاسخ این است که اولاً این ادعای آقای بازرگان تناقض‌آمیز است زیرا از سویی ادعا می‌کند که آن چیزی که آدم‌ها می‌شنوند اعتباری ندارد و از سویی دیگر با اتکا به همین نقلیات بی‌اعتبار، استدلال می‌کند که پیامبر نقل حدیث را ممنوع کردند؛ خوب اگر حدیث منقول از پیامبر اعتباری ندارد پس به استناد همین بی‌اعتبار بودن نقلیات، آن چیزی را که شما در مورد ممنوعیت نقل حدیث، از پیامبر نقل می‌کنید نیز بی‌اعتبار است؛ و اگر بنا شد که منقولی که شما از پیامبر نقل می‌کنید اعتبار داشته باشد چرا بقیه منقولات از پیامبر اعتبار نداشته باشد؟!

ثانیاً ایشان ادعا می‌کند که پیامبر نگران بودند که با احادیث دکان دیگری در برابر قرآن باز شود؛ حال آن که خود قرآن گفتار پیامبر را به عنوان کسی که مبیّن و مفسر قرآن است اعتبار بخشیده است؛ زیرا از سوئی قرآن بگونه‌ای فراگیر سخنان پیامبر را وحیانی معرفی می‌کند و می‌گوید: «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی‏ إنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحی‏، عَلَّمَهُ شَدیدُ الْقُوی»؛ و از سوئی همین قرآن، وحی الهی را شامل دو بخش قرآنی و تفسیری معرفی می‌کند؛ و بیان می‌کند که پیامبر با تکیه بر وحی الهی، قرآن را تبیین و تفسیر می‌کند؛ زیرا در سوره نحل می‌گوید: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُون»؛ طبق این آیه خداوند «ذکر» را بر پیامبر نازل می‌کند تا بواسطه آن، قرآنی را که به سوی مردم نازل شده را تبیین و تفسیر کند.

بنابراین طبق این آیه بخشی از منزلات وحیانیِ بر پیامبر همان احادیث تفسیری قرآن است که پیامبر به کمک آنها مراد و منظور متن موجود قرآن را تفسیر می‌کرد؛ بنابراین «ذکر» در این آیه خود قرآن نیست بلکه متمم وحیانی و تفسیری قرآن است لذا در سوره یس نیز ذکر را در کنار قرآن قرار داده است و می‌گوید ما دو چیز به پیامبر یاد دادیم یکی قرآن و دیگری ذکر «وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما یَنْبَغی‏ لَهُ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبینٌ» و نیز در سوره ص، قرآن را به عنوان دارنده ذکر معرفی می‌کند نه به عنوان خود ذکر و می‌گوید «ص وَ الْقُرْآنِ ذِی الذِّکْر» پس خود قرآن، مسلمانان را متوجه می‌کند که همانگونه که قرآن برای آنها به عنوان یک منبع وحیانی معتبر است احادیث تفسیری پیامبر هم به عنوان یک منبع وحیانی، معتبر است؛ و از همین روی به مسلمان تذکر می‌دهد هر چه را پیامبر آورد بگیرید و هر چه را نهی کرد رها کنید «ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»؛ بنابراین روشن شد که احادیث تفسیری منقول از پیامبر، دکانی در قبال قرآن نیست بلکه متمم تفسیری قرآن است که خود قرآن آن را با عنوان «ذکر» به مسلمانان معرفی کرده است.

۲- ایشان ادعا می‌کند که تا صد سال هیچ کس هیچ چیزی ننوشته است. پاسخ این است که چنین ادعایی واقعاً خلاف واقع است و حاکی از بی‌اطلاعی آقای بازرگان از تاریخ تدوین کتب حدیث و غیر حدیث است؛ زیرا:

اولاً: روایاتی فراونی هست که پیامبر دستور کتابت گفته‌های خود را داده است که نمونه‌هایی از آن را ذیلاً مرور می‌کنیم.

الف: عبدالله بن عمرو می‌گوید: من هر چیزی را که از رسول خدا (ص) می‌شنیدم آنرا می‌نوشتم؛ زیرا می‌خواستم آن را نگاه دارم، اما قریشیان من را از این کار منع کردند، می‌گفتند آیا تو هرچه را می‌شنوی می‌نویسی؟ حال آن که رسول خدا بشری است که در هر دو حال خشم و رضا سخن می‌گوید؛ لذا من از کتابت دست برداشتم، سپس آن را به رسول خدا گفتم، پیامبر با انگشتش به دهانش إشاره کرد و گفت: «اکتب فوالذی نفسی بیده ما یخرج منه إلا حق» بنویس، بخدائی که جانم در دست اوست، جز حق هیچ چیز از این دهان خارج نمی‌گردد (سنن ابی داود ج ۲ ص ۳۴۲- قال الشیخ الألبانی: صحیح).

ب: ابوهریره می‌گوید در سال فتح مکه بود، قبیله خزاعه مردی را کشت…. پیامبر ایستاد و خطبه خواند.... در این حال مردی از یمن که به او ابوشاه می‌گفتند ایستاد و گفت ای رسول خدا سخنانت را برای من بنویس پیامبر به (کاتبان) فرمود این سخنان را برای ابوشاه بنویسید (اکْتُبُوا لِأَبِی شَاهٍ) (صحیح بخاری ح ۶۸۸۰).

ج: ترمذی در صحیحش روایت کرده که مردی از انصار در مجلس پیامبر می‌نشست و به سخنان او گوش می‌داد و از کلام پیامبر در شگفت می‌شد ولی آنها را حفظ نمی‌کرد لذا در این زمینه به پیامبر شکایت کرد پیامبر فرمود از دستت کمک بگیر و با دستش به خط نوشتن اشاره کرد (استعنْ بیمینک وأشار بیده إلی الخطّ).

ثانیاً: وقایع تاریخی خود گواه بر نوشتن احادیث پیامبر در زمان حیات ایشان است که به نمونه‌هایی اشاره می‌کنم.

الف: در حدیث معروف ثقلین ابن عباس می‌گوید که (در آخرین روزهای حیات پیامبر)، پیامبر به (مردانی که در خانه آن حضور داشتند) گفت: کتابی برای من بیاورید تا برای شما چیزی را بنویسم که بعد از آن به گمراهی نخواهید افتاد… «قَالَ ائْتُونِی بِکِتَابٍ أَکْتُبْ لَکُمْ کِتَابًا لَا تَضِلُّوا بَعْدَهُ…» (صحیح بخاری ح ۱۱۴)؛ اگر پیامبر از کتابت منع کرده بود چرا در اینجا دستور به آوردن دفتر و دوات کرده است!؟.

ب: حاکم در مستدرکش از عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عَمْرٍو روایت می‌کند که در حالی که ما دورادور پیامبر می‌نوشتیم از پیامبر سوال شد کدام شهر اول فتح می‌شود قسطنطنیه یا رومیه؟ و پیامبر گفتند اول شهر هرقل، فتح می‌شود (بینما نحن حول رسول الله - صلی الله علیه وسلم – نکتب…) ((قال الحاکم: هذا حدیثٌ صحیح الإسناد، ولم یخرجاه، ووافقه الذهبی)) از این روایت بخوبی روشن است که افرادی زیادی از اصحاب پیرامون پیامبر همواره قلم بدست سخنان آن حضرت را می‌نوشتند.

ج: ذهبی در تذکره الحفاظ از عایشه روایت می‌کند که پدرم احادیثی از رسول خدا جمع کرده بود که پانصد حدیث بود شبی خوابید در حالی که پهلو به پهلو می‌شد … وقتی صبح شد گفت ای دخترم احادیثی را که نزد تو است بیاور؛ من آوردم و او آنها را آتش زد (جمع أبی الحدیث عن رسول الله صلی الله علیه و سلم وکانت خمسمائه حدیث…) این واقعه نیز بخوبی نشان می‌دهد که بسیاری از صحابه، احادیث را در زمان پیامبر می‌نوشته‌اند.

د: بخاری در صحیحش از ابوهریره نقل می‌کند که او می‌گفت هیچ کس از صحابه بیشتر از من از پیامبر نقل حدیث نکرده جز عبدالله بن عمرو زیرا او احادیث را می‌نوشت و من نمی‌نوشتم «فَإِنَّهُ کَانَ یَکْتُبُ وَلاَ أَکْتُبُ». این حدیث نیز بخوبی نشان می‌دهد که نوشتن احادیث پیامبر در زمان پیامبر یک کار رایج و معمول بوده است.

ه: از شواهد تاریخی دیگر بر رواج کتابت در زمان پیامبر، کتاب عمرو بن حزم است که پیامبر هنگامی که او را به منطقه نجران یمن به تبلیغ دین فرستاد کتابی را نوشت و به او داد این کتاب در مورد سنن و فرایض و حدود و دیات اسلام بود؛ و در طول تاریخ مورد توجه عموم فقهاء و محدثین بوده است گرچه برخی، اشکالاتی را در مورد سند آن کرده‌اند اما در مجموع مورد تأیید بزرگان فقهاء و محدثین بوده است، مثل احمد بن حنبل، حاکم نیشابوری، ابن حبان، بیهقی، ابن ابی‌حاتم و یعقوب بن سفیان.

و: و نیز از شواهد تاریخی دیگری که دلالت دارند که در زمان پیامبر توسط صحابه کتب زیادی نوشته شده است؛ روایاتی است که بر نابودسازی کتب گرانبهای احادیث توسط عمر بن الخطاب دلالت دارند که نمونه‌هایی از آن ذیلاً بیان می‌شود.

۱) خطیب بغدادی در «تقیید العلم ص ۸۲» روایت می‌کند به عمر گزارش رسید که در دست مردم کتابهائی هست، او چنین أمری را زشت دانست و از آن بدش آمد، لذا گفت ای مردم به من گزارش شده که کتابهائی در دست شما است، مجبوب‌ترین آنها نزد خدا کتابی است که عادلانه‌تر و پایدارتر باشد؛ سپس گفت هیچ کس کتابی در نزدش نماند، بلکه همه را نزد من بیاورید تا در مورد آنها رأی خود را صادر کنم، راوی می‌گوید مردم خیال کردند عمر می‌خواهد در آنها نظر کند و همه را یکسان سازد، لذا آنها کتاب‌هایشان را آوردند و عمر آنها را با آتش سوزاند، سپس گفت اینها آرزو- نوشته‌ای هستند مثل آرزو- نوشته‌های أهل کتاب.

۲) ابن سعد در طبقاتش روایت می‌کند (ج ۵ ص ۱۸۸) نوشتجات حدیث در زمان عمر فزونی یافت لذا عمر از مردم درخواست کرد که آنها را نزدش بیاورند؛ وقتی نوشتجات را آورند فرمان به سوزاندن آنها داد و سپس گفت اینها نوشتتجاتی هستند مثل نوشتجات أهل کتاب.

۳) مالک در مؤطأ (ص ۲۹۹) از ابن مرسا روایت می‌کند من نزد عمر نشسته بودم، وقتی نماز ظهر را خواندیم او خطاب به یرفأ گفت آن کتاب را که در مورد أحکام عمه بود بیاور تا در آن کتاب در مورد أحکام عمه جستجو کنیم و خبری بیابیم، یرفأ کتابش را آورد، سپس عمر ظرفی سنگی یا قدحی را خواست که در آن آب باشد، ظرف را آوردند و عمر نوشتجات آن کتاب را با آب محو کرد.

۴)و نیز خطیب بغدادی در «تقیید العلم ص ۸۳» روایت می‌کند عمر ابتدا می‌خواست که سنن رسول خدا را بنویسد اما بعد برایش روشن که ننویسد، لذا به همه شهرها نامه نوشت که هر کس در نزدش نوشته‌ای از سنن رسول خدا هست باید محوش کند.

اگر در زمان پیامبر کتابت ممنوع بود پس این همه کتاب گرانبهای حدیثی از کجا بود که توسط عمر بن الخطاب سوزانده و نابود شود؟!

ثالثاً: از مهم‌ترین دلایلی که روشن می‌کند که در زمان پیامبر نوشتن احادیث نه تنها ممنوع نبوده بلکه مورد عنایت و فرمان پیامبر بوده است «صحیفه جامعه» است که توسط امیرالمؤمنین و به املاء پیامبر نوشته شده است و در کتب مختلف شیعه و سنی از آن یاد شده است از جمله در صحیح بخاری و مسلم روایت شده که راوی می‌گوید علی (ع) بر منبری از آجر، بر ما خطبه می‌خواند، او شمشیری بر بدنش بود که صحیفه‌ای (کتابی) بر آن بسته شده بود؛ او گفت به خدا قسم از کتابی که ما قرائت می‌کنیم در نزد ما نیست مگر کتاب خدا، و آنچه در این صحیفه است سپس آنرا باز کرد که در آن مطالبی از قبیل دیه دندان شتر، حدود حرم مدینه و چیزهای دیگر بود (مَا عِنْدَنَا مِنْ کِتَابٍ یُقْرَأُ إِلَّا کِتَابُ اللَّهِ وَمَا فِی هَذِهِ الصَّحِیفَهِ فَنَشَرَهَا فَإِذَا فِیهَا أَسْنَانُ الْإِبِلِ وَإِذَا فِیهَا الْمَدِینَهُ حَرَمٌ…)؛ همچنین در کتب شیعه در باره این کتاب مطالب فراوانی هست که بعداً به آن می‌پردازیم.

بنابراین ادعای ممنوعیت کتابت حدیث در زمان پیامبر درست نیست؛ بله در برخی روایات اهل تسنن روایاتی در زمینه ممنوعیت حدیث نقل شده که این روایات بر فرض صحت یا مربوط به موقعیت خاصی بوده و یا مربوط به دوره ممنوعیت حدیث در زمان ابوبکر و عمر بوده است و نه مربوط به زمان پیامبر؛ یا منع کننده یک صحابی است نه پیامبر.

۳- ایشان ادعا می‌کند که در طول ۲۵۶ سال هیچ یک از امامان شیعه نه کتاب تفسیر و کتاب روایت و حدیث نوشته‌اند و نه هیچ کس را تشویق کرده‌اند که شما بنویسید.
پاسخ این است که من ایشان را به کتاب «بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد» ارجاع می‌دهم که توسط محمد بن حسن صفار متوفای سال ۲۹۰ نوشته شده است.
محمد بن حسن صفار، از اصحاب امام حسن عسکری و یکی از چهره‌های درخشان شیعه در قم بوده است او در این کتاب چندین باب در باره کتابی که امیرالمؤمنین و به املاء پیامبر نوشته است بحث کرده و روایات فراوانی را در باره این کتاب و سرنوشت آن از ائمه نقل کرده است که در اینجا یک روایت آن را نقل می‌کنم تا آقای بازرگان بدانند ادعایی می‌کند خلاف واقع است.

صفار باسنادش از امیرالمؤمنین نقل می‌کند که آن حضرت در باره کیفیت نگارش این کتاب فرمود: وقتی من از پیامبر پرسش می‌کردم به من پاسخ می‌داد و وقتی پرسشهایم تمام می‌شد خود شروع می‌کرد (و مطالبی می‌گفت) هیچ چیزی در باره شب، روز، آسمان، زمین، دنیا، آخرت، بهشت، جهنم، دشت، کوه، نور و ظلمت بر او نازل نمی‌شد مگر این که آنرا بر من قرائت می‌کرد و آنرا بر من املاء می‌کرد و من با دستم آن را نوشته‌ام «أَقْرَأَنِیهَا وَ أَمْلَاهَا عَلَیَّ وَ کَتَبْتُهَا بِیَدِی» و تأویل و تفسیرش، محکم و متشابه‌اش، خاص و عامش را به من یاد می‌داد و این که چگونه نزول یافته و کجا نازل شده و در مورد چه کسی تا روز قیامت نازل شده؛ و پیامبر از خدا می‌خواست که فهم و حفظ آنها را به من بدهد لذا من هیچ آیه‌ای از کتاب الله را فراموش نکردم و در باره کسی چیزی نازل نشد مگر آن را بر من املا کرد (البصائر، ج ۱، ص ۱۹۸).

بنابراین برخلاف نظر آقای بازرگان اولین تفسیری که بر قرآن نوشته شده است کتابی است که در زمان خود پیامبر بدست امیرالمؤمنین و به املاء پیامبر و با تمام جزئیات مرتبط با مطالب آیات نوشته شده است؛ طبق روایات منقور در بصائر الدرجات صفار این کتاب در دست اهل بیت باقی بود و مطالبش را به سمع مردم می‌رساندند؛ و گاهی ائمه آن را به رؤیت اصحاب خاص خود می‌رساندند؛ در این صورت چگونه آقای بازرگان بدون هیچ دلیلی ادعا می‌کند که هیچ یک از امامان شیعه کتاب تفسیری و کتاب حدیثی ننوشته‌اند!!

همچنین این ادعا که ائمه هچ کس را تشویق به نوشتن حدیث نکرده‌اند خلاف واقع است؛ بلکه آنها هم به نوشتن احادیث سفارش می‌کرده‌اند چنانکه از امام حسن مجتبی روایت شده است که بستگانش را به کتابت احادیث سفارش می‌کرد؛ و هم در بسیاری موارد سخنانشان را به شکل املاء کردن القا می‌کردند و شنوندگان را به نوشتن آنها ترغیب می‌کردند؛ چنانکه با جستجوی کلمه املاء و مشتقاتش در روایات می‌توان این ادعا را روشن کرد.

۴- ایشان ادعا می‌کند که اولین کتاب حدیث اهل تسنن سال ۲۲۰، و اولین کتاب حدیث شیعه سال ۳۳۰ شکل گرفته است. این دعاوی نیز عجیب و خلاف واقع است، هم در مورد اهل تسنن، و هم در مورد شیعه؛ من نمی‌دانم آیا ایشان از بی‌اطلاعی این گونه سخن می‌گوید یا انگیزه‌های دیگری در کار است؛ راجع به کتب اهل‌تسنن باید به اطلاع ایشان برسانم که کتب حدیث زیادی قبل سال ۲۲۰ و قبل از صحیح بخاری نوشته شده‌اند مثلاً به عنوان نمونه مالک رئیس مذهب مالکی از مذاهب چهارگانه فقهی اهل تسنن کتاب الموطأ را به درخواست منصور خلیفه عباسی در حوالی سال ۱۵۰ نوشته است؛ یا عبدالرزاق شیبانی، بخش بزرگی از کتاب المصنف را که خود مجموعه بزرگی از احادیث است در نیمه اول قرن دوم تدوین کرده است.

راجع به کتب شیعه هم باید به اطلاع ایشان برسانم که کتب حدیث زیادی قبل از سال ۳۳۰ و قبل از کتاب کافی نوشته شده‌اند مثلاً برقی متوفای سال ۲۸۰ کتاب محاسنش را قبل از کتاب کافی نوشته است؛ و نیز ثقفی متوفای سال ۲۸۳ کتاب الغاراتش را قبل از کتاب کافی نوشته است؛ همچنین محمد بن حسن صفار متوفای سال ۲۹۰ کتاب البصائرش را قبل از کتاب کافی نوشته است؛ و از همه مهم‌تر کتاب سلیم بن قیس که متوفای سال ۷۶ است در اواسط قرن اول و قبل از هر کتاب حدیثی شیعی و سنی نوشته شده است؛ و نیز کتاب مصباح الشریعه که منسوب به امام صادق است در نیمه اول قرن دوم نوشته شده است؛ و نیز کتاب توحید المفضل که به املای امام صادق است در نیمه اول قرن دوم نوشته شده است؛ و نیز از ناحیه اصحاب ائمه جزوه‌های چهارصد گانه شکل گرفت که به اصول اربعمأه معروف‌اند و این ۴۰۰ اصل منابع اصلی کتب اربعه حدیث شیعه‌اند که بعدها توسط کلینی و صدوق و شیخ طوسی به صورتهای گوناگون فصل بندی شد و کتب اربعه از آنها استخراج شد؛ بنابراین ادعای آقای بازرگان راجع به سال تدوین کتب حدیثی شیعه کاملاً خلاف واقع است.

منبع خبر: خبرگزاری مهر

اخبار مرتبط: نقدی بر اظهارات عبدالعلی بازرگان در تدوین کتب احادیث