بهمن احمدی امویی: هیچوقت قادر به فراموش کردن همبندیهایم نیستم
نیلوفر رستمی
کتاب «زندگی در زندان» نوشته «بهمن احمدی امویی»، روزنامهنگار و زندانی سابق به زبان انگلیسی ترجمه و از سوی سایت آمازون در اختیار علاقهمندان قرار گرفته است.
این کتاب که روایتی از وضعیت زندانیان سیاسی و عقیدتی در دو زندان اوین و رجاییشهر کرج در فاصله سالهای ۱۳۸۸ تا ۱۳۹۳ یعنی از زمان بازداشت تا آزادی بهمن احمدی امویی است برای اولین بار در سال ۱۳۹۵ از سوی نشر باران در کشور سوئد منتشر شد.
نسخه انگلیسی این کتاب از سوی آمازون این روزها در ۱۹۵ صفحه با قیمت ۳۵ دلار و نسخه کیندل آن با قیمت ۲۰ دلار در دسترس علاقهمندان است.
بهمن احمدی گزارشهای داستانگونه خود را در قالب نامههایی به «ژیلا بنییعقوب»، همسر روزنامهنگارش که او هم در آن زمان در زندان بود نوشته است. او در ابتدای نامههایش با عنوان «ژیلا جان» و «ژیلای من» سعی کرده در هر نامه واقعیتی از زندگی زندانیان سیاسی و عقیدتی اعم از شهروندان زندانی کُرد، سنی، بهایی و … را منعکس کند.
به گفته این روزنامهنگار او دستنوشتههایش را «در زمانهای ملاقاتهای حضوری و یا زمانی که یکی از همبندیهایم به مرخصی میرفت به بیرون از زندان میفرستادم.» پس از آزادی بازنگری نهایی انجامشده و پسازآن به دلیل عدم امکان انتشار در ایران، آن را برای چاپ به نشر باران در سوئد سپرده است.
بهمن احمدی، روزنامهنگار مطرح حوزه اقتصادی که تا پیش از بازداشت دبیر اقتصادی بسیاری از روزنامههای اصلاحطلب بود به همراه تعداد دیگری از روزنامهنگاران ازجمله ژیلا بنییعقوب همسرش در خرداد ۱۳۸۸ و در جریان انتخابات ریاست جمهوری بازداشت و به پنج سال حبس محکوم شد. او در مهرماه ۱۳۹۳ با اتمام دوران حکمش پنج سال و چهار ماه از زندان آزاد شد.
به بهانه انتشار «زندگی در زندان» به زبان انگلیسی، گپی با بهمن احمدی امویی داشتیم.
آیا پس از انتشار کتابتان به خاطر آن احضار شدید یا پیامدی برایتان داشت؟
نه، حداقل تا الان اتفاقی نیفتاده است. معمولا وقتی پرونده برای افراد بخواهند بسازند و وقتی موقع بازجویی میرسد، عملکرد فرد را در چند سال گذشته مورد بازرسی قرار میدهند. پس ممکن است در آن زمان درباره این کتاب هم از من بپرسند اما فعلا که خوشبختانه هیچ اتفاقی نیفتاده است. در ضمن بگویم که با ادبیات و مسایلی که در کتاب مطرح کرده بودم طبیعتا انتظار نداشتم در ایران منتشر شود.
چه چیزی بیشتر در نوشتن این کتاب برای شما مهم بود؟
دغدغهام این بود که بتوانم از زاویه دید خودم زندگی اجتماعی زندانیان در زندان را ثبت کنم. اینکه یک زندانی چطور اموراتش در زندان میگذرد، رابطهاش با بقیه همبندیانش و با زندانبانش چگونه است. اینکه وقتی از سالن ملاقات و دیدار با خانوادهاش بازمیگردد ازنظر روحی چه اتفاقاتی برایش میافتد. نوشتن همه اینها و نکات دیگر برایم مهم بود. علاوه بر این، برایم مهم بود تا برشی از زندگی زندانیان مختلف سیاسی و عقیدتی را نشان بدهم.
مثلا وقتی درباره یک زندانی که به اتهام پیوستن به گروه القاعده مینوشتم، سعی میکردم درباره جزییات زندگی او مثل سطح سواد، طبقه اجتماعی و سلیقه اجتماعیاش هم توضیح بدهم و یا وقتی درباره بهاییان، مجاهدین یا کردها مینوشتم. در ضمن در زیر متن روایتها سعی کردم به پیچیدگی و گوناگونی فکری جامعه ایران تاکید کنم. اینکه به دلیل همین پیچیدگی شدید نمیتوان یک نسخه واحد برای آدمهای ساکن ایران پیچید و با همان نسخه نمیتوان تغییر و تحول ایجاد کرد. سعی کردم در کتابم با بیان اختلافها در فضای زندان بگویم ما در جامعه بزرگتر هم نیاز به تحمل یکدیگر داریم و اینکه باید تفاوتها و اختلافات یکدیگر را بپذیریم و قبول کنیم هرکدام از ما در این خاک حق زیستن دارد، هر کدامی که نسبت به سرنوشت ایران حساس است و آرزوی بهتر شدنش را دارد. این کل چیزی بود که من سعی کردم در نوشتههایم ترسیم کنم.
آیا هنوز همبندی از آن دوران هست که به اتهام مربوط به سال ۱۳۸۸ در زندان اوین یا رجاییشهر کرج باشد؟
کسی که مستقیما به دلیل حضور در اعتراضات ۸۸ همچنان در زندان باشد نداریم. ولی افرادی داریم که در سال ۸۸ به دلیل حضور در اعتراضات بازداشت شدند اما بعد منتسب به همکاری با سازمان مجاهدین خلق یا گروههای دیگر شدند و با این اتهامات همچنان در زندان هستند.
بهعنوانمثال، مریم اکبریمنفرد به اتهام حضور در اعتراضات ۸۸ بازداشت شد اما بعدتر اتهام ارتباط با سازمان مجاهدین را به او نسبت دادند و نهایتا به ۱۵ سال حبس محکوم شد. خانم اکبریمنفرد همچنان در زندان است.
غیر از این دسته از زندانیان، افرادی با حکمهای سنگینی پیش از ورد من در زندان بودند و همچنان هم هستند، اینها بیشتر شامل زندانیان کُرد یا وابسته به گروه مجاهدین میشوند که محکوم به حبس ابد یا حکمهای طولانیمدت هستند.
در طی ۵ سالی که در زندان بودید شاهد اعدام چند نفر از همبندیهایتان بودید و آیا هنوز زندانی محکوم به اعدامی از آن دوران در زندان اوین یا رجاییشهر باقی مانده است؟
در دورهای که من در زندان رجاییشهر بودم، در میان زندانیان سیاسی و عقیدتی سه نفر مواجه با حکم اعدام بودند که حکم دو نفرشان اجرا شد اما حکم نفر سوم شکسته و به حبس ابد تبدیل شد. آن دو نفری که حکمشان اجرا شد «زانیار مرادی» و «لقمان مرادی» بودند. البته در زندان اوین تعداد زندانیان با حکم اعدام بیشتر بود. در آن دوران فرهاد وکیلی، فرزاد کمانگر و آرش رحمانیپور به همراه چند نفر دیگر که اتهامشان هواداری یا عضویت در انجمن پادشاهی بود اعدام شدند؛ اما الان دیگر زندانی از آن دوران نیست که محکوم به اعدام باقی مانده باشد.
آیا شما در زندان برای معاشرت با زندانیان دیگر دارای اولویتها یا خطکشیهای ذهنی بودید که مثلا فقط با بازداشتیهای دوران ۸۸ مانند خودتان ارتباط بگیرید؟ برخوردتان با زندانیان عقیدتی که به دلایل دیگر در زندان بودند چطور بود؟
اصلا خطکشی نداشتم. نهتنها من این شکلی نبودم بلکه بقیه زندانیان هم اینطور فکر نمیکردند. افرادی که در دهه ۸۰ و ۹۰ به زندان افتادند با نسلهای قبل خودشان متفاوت هستند. ما باهم بازی میکردیم، غذا میخوردیم و در برنامههای آموزشی و تفریحی یکدیگر متناسب با علاقهمان شرکت میکردیم. البته زندانیانی که عضو احزاب رسمی جمهوری اسلامی بودند و قبل از بازداشت پستهای مهمی مانند وزیر و معاون وزارتخانه داشتند، طبیعتا برایشان سخت بود که فعالیت سیاسی مشترکی با بقیه زندانیان انجام دهند، مثلا بیانیهای را که اعضای مجاهدین خلق نیز پای آن را امضا کردهاند، امضا کنند. در واقع فعالیت سیاسی هر زندانی متفاوت بود اما در زندگی روزمره در زندان هیچ خطکشی وجود نداشت و همه باهم همبندی بودیم و در کنار هم زندگی میکردیم.
آیا در طی پنج سال حضور در زندان و زندگی با دهها زندانی، زندانی یا زندانیانی هستند که هنوز پس این سالها در ذهنتان مانده باشد؟ زندانی یا زندانیانی بودند که پس این سالها همچنان در ذهنتان مانده باشد؟
راستش کسانی مانند زانیار مرادی و لقمان مرادی هیچوقت از ذهنم خارج نمیشوند، من با آنها در یک سلول زندگی کردم، باهم سر یک سفره غذا مینشستیم.
یا آرش رحمانیپور که به دلیل جوانی و غریب بودنش همچنان در ذهنم مانده است. آرش و چند نفر دیگر به اتهام هواداری از انجمن پادشاهی پیش از اتفاقات ۸۸ بازداشت شده بودند و در زمان اعتراضات در زندان بودند اما آنها را به دلیل خرابکاری و آتشسوزی در اعتراضات ۸۸ محاکمه و به اعدام محکوم کردند. درواقع برایشان پروندهسازی کردند و به آنها گفتند که اگر شما اعتراف کنید، آزادتان میکنیم. آنها هم اعتراف کردند و بعدش اعدام شدند.
من هیچوقت چهره «فرهاد وکیلی» را نمیتوانم فراموش کنم، لبخندهایش که به پهنای صورت آفتابسوخته بود، صورت او با دندانهای خیلی سفیدش هنوز جلوی چشمانم است. من با این آدمها زندگی کردم. علاوه بر اینها خیلیهای دیگری که هنوز در زندان هستند یا حکم حبس ابد دارند را هرگز نمیتوانم فراموش کنم. مثل «عمر فقیهپور، سعید ماسوری و خالد فریدونی» که هر سه محکوم به حبس ابد هستند.
در بخشی از کتابتان به زندانیانی که به اتهام جاسوسی در زندان بودند اشاره کردید، در سالهای اخیر اتهام جاسوسی برای شهروندان دوتابعیتی یا مسافران خارجی بسیار متداول شده است. آیا در زمانی که شما هم در زندان بودید دوتابعیتی با اتهام جاسوسی وجود داشت؟ آیا متهمان به جاسوسی با شما درباره اتهامشان حرف میزدند؟
آن موقع که من در زندان بودم دوتابعیتی به اتهام جاسوسی وجود نداشت یا حداقل من ندیدم. کسانی که به جرم جاسوسی در زندان بودند عمدتا عضو نهادهای نظامی بودند.
مثل خلبان یا کارمند وزارت دفاع که به جرم جاسوسی بازداشت شده بود. وقتی هم با آنها حرف میزدیم راحت اتهام خودشان را تایید میکردند. یکی از آنها میگفت به خاطر جذابیتش این کار را کرده، دیگری میگفت به خاطر پول و دیگری به خاطر نفرت از جمهوری اسلامی. اینها گاهی هم با طعنه یا شوخی به بچههای سیاسی و عقیدتی میگفتند که شما کاری نمیکنید، کار اصلی را در جهت سرنگونی نظام ما انجام میدهیم.
از زمان آزادی از زندان در سال ۱۳۹۳ تاکنون قادر به کار روزنامهنگاری بودید یا هستید؟
بهطور رسمی نه. هم خود دوستانی که صاحب روزنامهها هستند اکراه دارند که با بچههای که تجربه زندان داشتند همکاری کنند، هم اینکه فضای روزنامهنگاری در ایران نسبت به سالهای پیشتر کاملا عوض شده و دیگر شبیه سابق است.
به دلیل مشکلات شدید اقتصادی، تیتراژ روزنامهها بهشدت کاهش یافته است و ما با بیکاری روزنامهنگاران در سطح وسیعی روبرو هستیم که فقط شامل روزنامهنگاران زندان رفته نمیشود. خیلی از روزنامهنگاران به دلیل شرایط اقتصادی ترجیح دادهاند وارد فضاهای دیگر کاری شوند و با کارهای دیگری زندگیشان را اداره کنند. فکرش را بکنید حقوق متوسط یک روزنامهنگار در ایران حداکثر دو میلیون و نیم است، یعنی ماهی ۱۰۰ دلار با دلار ۲۴ هزارتومانی. این یک شوخی است.
علاوه بر این، مردم دیگر روزنامه نمیخوانند و فضای مجازی جای مطبوعات را گرفته است. در این شرایط حاکمیت نیز به دنبال تعطیلی روزنامههاست. روزنامهها دیگر محبوبیت سابق را ندارند، کمتر خوانده میشوند و تیراژشان بسیار اندک است. در بهترین حالت تیراژ پرمخاطبترین روزنامه در ایران ۱۰ تا ۱۵ هزارتاست که با کشوری با ۸۰ میلیون جمعیت بهمثابه طنز تلخ میماند. در این شرایط من هم مانند برخی دیگر از روزنامهنگاران به کار پژوهش و کتاب روی آوردهام.
بسیاری از همکاران شما به دلیل شرایط حاکم در کشور مجبور به ترک ایران شدند، آیا شما در این سالها نخواستید از ایران خارج شوید؟
هیچوقت میلی به ترک ایران نداشتم. شاید بیرون آمدن موقتی از ایران برای سفر تفریحی خوب باشد اما زندگی در خارج از کشور نه.
منبع: ایران وایر
منبع خبر: کلمه
اخبار مرتبط: بهمن احمدی امویی: هیچوقت قادر به فراموش کردن همبندیهایم نیستم
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران