آیا ما هم به مانند عثمانیها نیازمند تجربه دو مشروطهایم؟!
حسن حضرتی
نخستین تجربه استقرار مشروطه در جهان اسلام به سال ۱۸۷۶م/۱۲۹۳ه.ق در دولت عثمانی اتفاق افتاد. پس از ۱۶۰ سال تلاش اصلاح گرانه که به صورت جدی از عصر لاله ۱۷۱۸-۱۷۳۰م./ ۱۱۳۰-۱۱۴۳ق. شروع شده بود، دیوان سالاران عثمانی با رهبری فکری نوعثمانیان و ایده های بزرگانی چون مدحت پاشا و نامق کمال و… موفق به اعلان مشروطه و استقرار قانون اساسی شدند. برای نیل به این منظور سختی های زیادی را از سر گذراندند. جان ها دادند و جان ها گرفتند. سلطانی را کنار زدند و سلطان دیگری را به جایش نشاندند. ایضاً شیخ الاسلام و صدراعظم و … . آخرین کارشان هم روی کار آوردن عبدالحمید دوم با وعده پای بندی به اصول مشروطه بود. عبدالحمید ثانی آمد، اما وعده هایی که داده بود را فراموش کرد. گرفت و برید و بست و کشت و تبعید کرد و مجمع اصلاح گران را پراکند. استبداد حمیدی حاکم شد و نظام پلیسی مستقر گشت. مشروطه همچون نوزاد ناقص الخلقه ماند در دست ناپدری که چشم دیدنش را نداشت. سلطان عثمانی دو سال بعد پارلمان را هم تعطیل کرد و هیچ نشانی از تاک و تاکنشان باقی نگذاشت. گویی مشروطه ای نبود و قانونی نوشته نشده بود. دولت عثمانی دوباره برگشت به دوران پیش از سلیم سوم. گویی سلیم اول دوباره بازگشته و بر تخت قدرت تکیه زده است؛ با همان خشونت و سبعیّت و بی رحمی. عبدالحمید دوم همانند سلیم اول ادعای خلیفگی جهان اسلام را داشت و داعیه دار نظریه اتّحاد جهان اسلام بود.
اما این تمام ماجرا نبود. از دل بگیر و ببندهای استبداد حمیدی، جریانی اصلاح گر دوباره سر برآورد: ترکان جوان. ترکان جوانی که همانند نوعثمانیان خود را اسلام گرا می نامیدند، اما از آنها تندروتر و تجددگراتر بودند. تلاش ترکان جوان ختم شد به استقرار مشروطه دوم عثمانی به سال ۱۹۰۸م./۱۳۲۶ق. و عزل عبدالحمید دوم از مقام سلطنت و خلافت در سال پس از آن. ترکان جوان قانون اساسی مشروطه اول را بازبینی و مستقر کردند. پارلمان را گشودند و به تاسیس نهادهای مدرن کوشیدند. مشروطه دوم عثمانی مقدمات شکل گیری نظام جمهوری در ترکیه است که به دست آتاتورک در ۱۹۲۳م./ ۱۳۴۱ق. پایه گذاری شد. جمهوری ترکیه جدید پشتوانه بیش از دو قرن تلاش اصلاحی را به دنبال خود داشت: عصر لاله، نظام جدید، تنظیمات، مشروطه اول، مشروطه دوم و حالا جمهوری.
مشروطه اول ما ۳۱ سال پس از مشروطه اول عثمانی و دو سال پیش از مشروطه دوم آنها رخ داد. مشروطه خواهان ایرانی هم پس از موفقیت در استقرار آن، گرفتار مصیبت های زیادی شدند. محمدعلی شاه همان کاری را با مشروطه کرد که عبدالحمید دوم عثمانی کرده بود. او استبداد حمیدی راه انداخت و این استبداد صغیر. او به بهانه جنگ با روس ها مجلس مشروطه را معلّق کرد و این به لطف همین روس ها مجلس مشروطه ما را به توپ بست و… .
امّا اتفاق مهم آنجا رخ داد که مشروطه دوم عثمانی ختم شد به نظام حزبی در جمهوری ترکیه، و در کشور ما مشروطه خواهی رسید به جمهوری سلطنتی و سپس جمهوری دینی. فارغ از ارزش گذاری، اعتقادم بر این است که جمهوری سلطنتی و جمهوری دینی همان تفکری بود که نوعثمانیان دنبال می کردند. قانون اساسی را می خواستند اما تصویب آن را منوط به تایید شیخ الاسلام می کردند. با تجددخواهی بلند می شدند و با اسلام گرایی می نشستند. پارلمان را می خواستند که باشد، اما فقط با حضور نمایندگان مسلمان. نظام مشروطه را دوست داشتند، اما به شرطی که اختیارات سلطان محدود نشود. نتیجه این تجددگرایی شترگاوپلنگ گونه شد استبداد حمیدی. این تذبذب و تردّد فکری همان نقطه ضعف اساسی بود که نوعثمانیان داشتند و ترکان جوان سعی در هدم آن نمودند و تا حدودی نیز موفق بودند.
این گونه می فهمم که شرایط پس از مشروطه در ایران که شاید سیطره و تداوم آن را در اتمسفر سیاسی اکنون نیز می توان دید، چونان شرایط سیاسی و فکری پس از مشروطه اول عثمانی است. برای خروج از این وضعیت لازم است بار دیگر مشروطه دیگری را تجربه کرد تا جریان اصلاح گر، پروژه فکری خود را کامل تر کند، کاستی هایش را رفع نماید، به تردیدها غالب آید و گامی محکم در مسیر دموکراسی خواهی بردارد.
منبع خبر: کلمه
اخبار مرتبط: آیا ما هم به مانند عثمانیها نیازمند تجربه دو مشروطهایم؟!
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران