ندایی از بیروت به قلب خاورمیانه
آرمان امیری
جنبش سبز ایران، بیشک نخستین جرقه آن موج بزرگ بود. توفانی که خیلی زود تمام کشورهای استبدادزده منطقه را در نوردید و به «بهار عربی» شهرت یافت. با این حال، ماشینهای سرکوب و تحریف هم بیکار ننشستند. همان زمان که رهبران جنبش سبز فراخوان حمایت از جنبشهای منطقه دادند، سرکوبگران هم فهمیدند که اگر قصاب دمشق سقوط کند، دیگر شاید هیچ دیکتاتوری در منطقه آسایش نداشته باشد. پس صادرات تجربیات سرکوب و خشونت هم در دستور کار قرار گرفت تا نشان دهد، دیکتاتورها، یک حقیقتی را پیش و بیش از آزادیخواهان دریافتهاند: «در منطقهای که اینچنین تاریخ و فرهنگ و مرزهایش در هم تنیده، هیچ جنبش رهاییبخشی نمیتواند تنها در یک کشور موفق شود. در این مبارزه، تمام دیکتاتورها دوش به دوش هم در برابر تمام آزادیخواهان قرار دارند».
خشونتی وحشیانه از جانب حاکمان دمشق، جنگ داخلی در سوریه، موج وحشت از ناامنی در کشورهای منطقه و سپس تزریق و جایگزین کردن گفتمان افیونی «محور مقاومت» به جای شور آزادیخواهی و رهاییبخشی، از آن رستاخیز منطقهای، گورستانی از جنگ و خون و نفرت به جای گذاشت. حصر رهبران جنبش سبز نیز زمین بازی را برای تحریفگران فراهم ساخت تا تعریف معوجی از منافع ملی ارائه دهند که معنایش حمایت از قصابهای منطقهای بود با تجاوزگری و جنگهای نیابتی؛ ترجمان «امنیت ما» در شکل «ویرانی خانه همسایه». یا به قول معروف، «مرگ خوب است، اما برای همسایه».
مشکل گفتمان محور مقاومت، تناقض «آزادیخواهی و توسعه در داخل» با «حمایت از دیکتاتورهای منطقه» نبود. مشکل اتفاقا تطبیق همان الگوی منطقهای در داخل بود. با مغالطه «اولویت امنیت بر آزادی» فقط حمایت از جنایتکاری همچون اسد توجیه نمیشود، بلکه دقیقا ضرورت سکوت و سر سپردن بر روی هر فاجعه داخلی از ترس ناامنی هم استخراج میشود. یعنی به عامل شرارت و ناامنی فرصت بدهید که بقای خودش را با تداوم شرارتهایش تضمین کند!
موج آزادیخواهی منطقهای که ریشههای سبزش در تهران جوانه کرده بود اما، امنیت و استقلال تمامی کشورها و ملتها را به صورت همزمان در دستیابی به آزادی و دموکراسی جستجو میکرد. جناب کانت نقل قول معروفی دارد که «دو کشور دموکراتیک هرگز با هم نمیجنگند». این، بنمایه اندیشه صلح در تفکر مدرنی است که باور دارد از مسابقه تسلیحاتی و جنگهای نیابتی هرگز صلح و امنیتی حاصل نمیشود، بلکه امنیت محصول آزادی و دموکراسی است. فریادهای «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران»، نیز از سر نژادپرستی نبود. بر پایه همین منطق ساده استوار بود که «به جای ریختوپاش برای تشکیل سپرهای مدافع موشکی و شبهنظامیان جنگهای نیابتی، اگر مملکت خود را آباد کنید نتیجه بهتری میگیرید».
این صحبتها را پیش از این نیز بارها و بارها مطرح کردهایم. تفاوت یادداشت امروز با همتایان پیشین در آن است که پیش از این صرفا بحث از هشدار نسبت به عاقبت سیاستهای جنونآمیز منطقهای بود که طبیعتا حضرات، مست از نفوذ در عمق استراتژیک گوش شنوایی برای آن نداشتند. حالا اما میتوان گفت به فصل برداشت کاشتههایمان رسیدهایم. سیاهی این کارنامه فقط در حملات روزانه به پایگاههای سوریه، پاکسازی گام به گام شبهنظامیان مستقر در عراق و حالا اوضاع عجیب لبنان نیست. ننگ و سرشکتی واقعی، فریادهای «عراق حره حره، ایران بره بره» بغداد بود که حالا با موج نفرت از حزبالله و ایران در بیروت تکرار میشود.
به باور ما اما، خشم و نفرتی اگر در منطقه به چشم میآید، نه خطاب به ملت و مردم ایران، که علیه مداخلهگری و فتنهانگیزی یک شبکه سرکوب و فساد است. پاسخش نیز بیشک دمیدن هرچه بیشتر در آتش مرزبندیهای قومی و ملی و نژادی و مذهبی نیست. بلکه همراه شدن با نوایی انسانی است که این بار از خیابانهای بیروت آغاز شده است. نوایی شریف و دلنشین؛ سرودهای از زبان آزادیخواهان لبنان، با وزن و هارمونی بلبل انقلاب سوریه، بدون کینه، بدون عقدهگشایی بابت سهم دیگران از ویرانی خانههایشان. ترانهای که جوانه آزادیخواهی را نه برای یک ملت و یک قوم و یک مذهب، بلکه برای تمامی کشورها، شهرها و انسانهای منطقه آرزو میکند. صدای آشنایی است. شاید طنین همان سرودی که در کوچه پسکوچههای تهران به حصر کشیده شد اما خاموش نشد.
پینوشت:
ترانه پیوست، مربوط به حوادث روز و شب گذشته بیرون نیست بلکه متعلق به اعتراضات چند ماه پیش در این شهر است.
منبع: مجمع دیوانگان
منبع خبر: کلمه
اخبار مرتبط: ندایی از بیروت به قلب خاورمیانه
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران