پاسخ به اتهامنامه؛ نامه سیدمصطفی تاجزاده به مشرقنیوز (بخش دوم)
دوم: مولوی و ارشادی
ناقد محترم برای اثبات اینکه من و همفکرانم از همان ابتدای پیروزی
انقلاب ضدولایتفقیه بودهایم، با تحریف ناشیانه تاریخ مینویسد: “این دیگر مساله پنهانی نیست که اولین علم مخالفت با نظر و جایگاه ولیفقیه و تقسیمبندی نظرات ولیفقیه به «مولوی» و «ارشادی» را بهزاد نبوی و مریدان و شاگردان او در سازمان مجاهدین انقلاب پایهگذاری کردهاند.”
برای اطلاع نسل جوان عرض میکنم تقسیمبندی فوق نخستینبار توسط آقایان آذری قمی و پرورش از جناح راست (اصولگراهای فعلی) ارائه شد. علت عرضه دوگانه مولوی و ارشادی به تصمیم و اقدام ۹۹ نماینده راستگرای مجلس دوم در سال ۱۳۶۴ باز میگردد که برخلاف توصیه مکتوب رهبر فقید انقلاب به نخستوزیری مهندس موسوی رای ندادند که البته حق آنها بود. سپس برای توجیه رای خود گفتند ما به آنچه ولایتفقیه حکم کند تن میدهیم اما در مواردی که نظر ایشان ارشادی است، شرعا خود را ملزم به اطاعت از آن نمیبینیم.
آیتالله خامنهای رئیس جمهور وقت نیز در حمایت از رای نمایندگان مخالف نظر بنیانگذار نظام، گفت: به آنها نگویید ۹۹نفر، بگویید ۱۰۰نفر! من هم اگر در مجلس بودم مانند آنها رای میدادم. از بازجوها در اوین در سال ۸۸ پرسیدم که آیا آیتالله خامنهای همان حقوقی را که برای خود و آن ۹۹ نماینده مخالف نظر مکتوب رهبر فقید انقلاب قائل بود، امروز برای منتقدان نظریات رهبر قائل است؟ میدانید که هیچیک از نمایندگان مزبور به زندان محکوم نشدند، که هیچ، بلکه صلاحیت یک نفر آنان در انتخابات مجلس بعد رد نشد و از حقوق شهروندی خود محروم نشدند. آن تسامح در وضعیت جنگی را مقایسه کنید با تنگنظری کنونی در شرایطی که کشور درگیر جنگ نیست. دیگر حتی علی مطهری نیز تحمل نمیشود! به هر حال تنگکردن دایره فعالیت برای قانونگراها و خشونتپرهیزان یک بازی باخت – باخت و به زیان همه ملت است.
سوم: نفوذیها
نویسنده محترم با متهم کردنم به وابستگی به «شبکه نفوذ» و «محفل امنیتی» که «ویترین رسانهای» آن هستم، مدعی است من همراه با دیگر اعضای محفل “از کارزار تبلیغاتی ضدامنیتی سیا-موساد در روزهای اخیر، کد عملیاتی دریافت” کردهایم که “هجمه مستقیم و بیپرده به راس نظام را کلید” بزنیم! به نوشته نگارنده محترم من «مورد حمایت مرموز از کانالهایی خاص» هستم.
در پاسخ به این اتهام طرح نکاتی درباره نفوذ را مفید میبینم و از دستاندرکاران مشرقنیوز میپرسم در حال حاضر، برای نفوذ بهویژه در بخشها و نهادهای اطلاعاتی و امنیتی و نظامی و انتظامی و قضایی جمهوری اسلامی، فرد باید واجد چه مشخصاتی باشد تا بتواند جذب آنها شود؟ و با چه ظاهر و ادبیات و سلوکی میتواند اعتماد مقامات آنها را جلب کند؟ آیا جز این است که مهمترین ویژگی عنصر نفوذی همنوایی کامل با معیارهای رسمی و ترویجی نظام است، درحالی که عقایدی صددرصد مخالف آنها دارد؟
بنابراین محال است منتقدان صریحاللهجهای مانند من و همفکرانم بتوانیم جذب این مراکز شویم. در نقطه مقابل شانس اشخاصی با ظاهر حزباللهی و با دیدگاهی کاملا هماهنگ با رهبر و اگر لازم باشد با مواضعی دوآتشه، برای پیوستن به این مراکز و طیکردن پلکان ترقی در آنها زیاد است. نگاهی به نفوذیها از ابتدای پیروزی تاکنون بیاندازید تا منظورم را بهتر دریابید.
بگذارید روشنتر بگویم. کسی که میخواهد مثلا در سپاه نفوذ کند، آیا جز این است که خود را به کسوت فردی مذهبی درمیآورد و از متوسط آنها در رعایت ظواهر اسلامی جدیت بیشتری نشان میدهد و به اصطلاح از پاپ هم کاتولیکتر میشود؟ فرد نفوذی معمولا محاسنش را بلند میکند، تسبیح بهدست میگیرد و خود را ولایی و بلکه ذوب در ولایت نشان میدهد، و احتمالا برای نشاندادن وفاداری کامل خود، چفیه بر شانه میاندازد. به حضور در مراسم مذهبی علاقه وافر نشان میدهد و میکوشد توجه و اعتماد مسئولان و تصمیمگیران را به خود جلب کند تا بتواند به ایشان نزدیک شود. نفوذی اگر لازم ببیند به مخالفان ولایت نیز هتاکی میکند!
چنین متظاهرانی توسط مدیران ظاهربین جذب و پس از مدتی در مراکز حساس بهکارگمارده میشوند. مثلا منشی یا دستیارویژه فلان فرمانده، مترجم بهمان مقام، انباردار فلان مرکز هستهای و … میشوند و با عبور از کانالهای حراستی و امنیتی، آن میکنند که در جریان ترور سردار سلیمانی دیدیم، در ماجرای ربودن اسناد محرمانه هستهای شنیدیم و در عملیات ترور عماد مغنیه خواندیم. بهنظر من نفوذیها در فعالیتهایی مانند اشغال سفارت انگلیس و آتشزدن سفارت عربستان در تهران نقش مهمی ایفا میکنند.
بهدلیل اهمیت موضوع، پیشنهاد میکنم مشرقنیوز و همفکرانش به این مسئله بپردازند که چرا دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی ما تاکنون نتوانستهاند این قبیل نفوذیها را بهموقع شناسایی کنند و مانع واردشدن خسارتهای سنگین به میهن و مردم شوند؟ چرا از نفوذیهای مسئول آتشسوزیها و انفجارهای اخیر برخی مراکز حساس خبری منتشر نمیشود؟ و چرا بعد از اینکه صداوسیما اینهمه از نفوذ منافقین و سلطنتطلبها در جریان اعتراضات مردم در آبان ۹۸ سخن گفت، در نهایت حکم اعدام چند نوجوانی صادر میشود که از روی احساسات دست به برخی اقدامات تخریبی زدهاند، و از نفوذیهای ادعایی خبری نیست؟
به اعتقاد من یکی از دلایل ناکامی نظام در شناسایی بهموقع بسیاری از نفوذیها آن است که مقامات و نهادهای مسئول بهجای تمرکز نیروی خود بر شناسایی نفوذیها و جلوگیری از ضربات آنها، توان خود را صرف فعالیتهای دیگر از جمله پروندهسازی علیه دانشجویان معترض، روزنامهنگاران مستقل و فعالان سیاسی و مدنی منتقد میکنند، تا آنها منفعل شوند، خودسانسوری پیشگیرند یا به خارج بروند. تا زمانی که مقامات عالی و نهادهای اطلاعاتی و امنیتی در پی شناسایی نفوذیها بین منتقدان باشند و از حزباللهینماها غفلت کنند، نفوذیها همچنان به کشور ضربه وارد خواهند کرد. آنها درک نمیکنند که من و دوستانم اگر ارتباطات مرموزی داشتیم، در دادگاههای فرمایشی سال ۸۸ به اتهام نفوذیبودن محاکمه و مجازات میشدیم، نه اینکه بهعلت خالیبودن دست اطلاعات سپاه، بعضا بهجرم اخلال در ترافیک به شش سال حبس محکوم شویم.
چهارم: همراستایی با صهیونیستها
نویسنده محترم همزمانی نامه آقای موسوی خوئینیها به رهبری و استقبال من از نامه مزبور را با برخی آتشسوزیها و انفجارها در کشور، همزبانی و همراهی با صهیونیستها میخواند و مینویسد: “سوابق تاجزاده و همپالگیهای او در «محفل امنیتی» فوقالذکر، در تمام چهاردههای که از عمر انقلاب می گذرد، از این دست همنواییها و همراستاییهای غیرمستقیم و مستقیم با شبکه جهانی صهیونیسم کم ندارد”.
خوشبختانه زمان زیادی از نوشتن نامه مهم آقای خوئینیها و واکنش های مخالف و موافق به آن نمیگذرد. با یک جستجوی ساده اینترنتی میتوان عکسالعملها به آن را دید. بسیاری از کسانی که از این نامه استقبال کرده و آن را به فال نیک گرفتهاند، کارنامهی روشنی در افشای سیاستها و عملکرد توسعهطلبانه و ضدحقوق بشری دولت آمریکا و رژیم صهیونیستی داشتهاند.
مهمتر آنکه، صرفنظر از دیدگاهها و استدلالهای مخالف و موافق مضمون نامه، میتوان به تاثیر اصل نامه در ایجاد فضای بحث و گفتگوی آزاد درمورد مهمترین مسائل و مشکلات کشور و نیز درمورد علل و عوامل وضعیت اسفبار کنونی اشاره کرد. فضایی که فرصت نقد همهجانبه موانع و مشکلات، ساختار حقیقی و حقوقی قدرت و نیز سیاستهای جاری را در همه عرصهها فراهم میآورد. به افکار عمومی در جهان نیز این پیام را میدهد که جامعه ایران پویاست و امکان گفتگو بین نخبگان و گروههای سیاسی اثرگذار از رهبری تا سطوح پائین آن وجود دارد.
چرا مشرقنیوز از ایجاد چنین فضای زنده و زایندهای برای انجام گفتگوهای ملی و دستیابی به اجماع نسبی درباره راههای برونرفت از چالشها و مشکلات کشور استقبال نمیکند؟ و چرا میکوشد با پروندهسازیهای امنیتی فضای گفت و گو و نقد و انتقاد دوطرفه را تیره و ناامن کند؟
نمیگویم به امریکا و اروپا نگاه کنید. به عراق و افغانستان با وضعیت نه چندان مناسب آنها بنگرید. آیا بهدلیل فعالیت دشمنان خارجی و توطئههای آن، فعالیت سیاسی احزاب را تعطیل میکنند یا برای اظهارنظر منتقدان و نقد سیاستمداران زمان میگذارند؟ حتی اسرائیل در حالی که جمهوری اسلامی ایران را دشمن شماره یک خود میخواند و در اوج دخالتهایش در سوریه و لبنان، آزادیهای سیاسی اتباع بهویژه یهودی خود و حتی احضار نتانیاهو را برای پاسخگویی به اتهامات خود، به بهانههای امنیتی و تدارکات نظامی متوقف نمیکند. آیا جمهوری اسلامی از اسرائیل عقبتر است؟
استفاده از حقوق قانونی همسویی با صهیونیسم جهانی نیست. شما باید جواب دهید که چرا به بهانههای مختلف قانون اساسی را نقض میکنید؟ مگر اصل نهم آن تصریح ندارد که: “هیچ مقامی حق ندارد به نام حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور، آزادیهای مشروع را هرچند با وضع قوانین و مقررات سلب کند.” طبق قانون اساسی حتی پارلمان حق ندارد قوانینی ناقض آزادیهای مدنی و سیاسی شهروندان تصویب کند. اصل نهم از جمله اصولی است که آقای جنتی و حامیان وی هرگز به آن استناد نمیکنند، زیرا آن را قبول ندارند. به همین سادگی!
از منظری دیگر میپرسم. اگر بهراستی معتقدید شرایط چنان خطیر و حساس است که منتقدان باید سکوت پیشه کنند، تا گزک بهدست بدخواهان نیفتد، چرا حاکمیت نباید برای اینکه دشمنان بهانه نیابند، قانون اساسی را کامل اجرا کند، به اراده و خواست اکثریت تن دهد، حقوق شهروندان را بهرسمیت بشناسد و در جهت تحبیب قلوب و نزدیکی به مردم گام بردارد و مثلا برای لغو تحریمها بکوشد، دیپلماسی توسعهستیز را کنار گذارد، عفو عمومی اعلام کند، به حصر غیرقانونی پایان دهد، زندانیانی سیاسی و عقیدتی را آزاد کند و ملت را به برگزاری انتخابات آزاد و عادلانه دلگرم سازد؟ بگذریم از اینکه مسبب گرانی و تورم کمرشکن و غیرقابل تداوم کنونی در درجه نخست ارکان مختلف حاکمیت است. نمیشود حکومت در این شرایط خطیر به خطاهای خود ادامه دهد ولی دلسوزان ساکت بنشینند، مبادا دشمن سواستفاده کند. خب شما خطا نکنید!
وانگهی نویسنده دشمنشناس بفرماید چه زمانی در ۴۰ سال گذشته صهیونیستها در حال برنامهریزی علیه جمهوری اسلامی نبودهاند که ما بتوانیم به بیان انتقادهای مشفقانه و محترمانه خود درباره سیاستهای کلان کشور و نقد عملکرد مقامات، بهعلت رسیدن کشور به وضعیت نامساعد کنونی بپردازیم و برچسب هماهنگی با دشمن نخوریم؟ به دیپلماسی غلط کشور و نقش آن در تحریمها و تهدیدها را در نامه دیگری نقد خواهم پرداخت.
همچنین متشکر میشوم توضیح دهند همسویی با صهیونیستها همواره ناپسند است یا اگر بهسود ولایتمداران باشد، موجه است و هیچ اشکالی ندارد. ولی اگر مخالف منویات یا مواضع آنها باشد، ناموجه و خیانت است؟ برای مثال دلواپسان عزیز در ضدیت با برجام و بهشکستکشاندن آن کمتر از نتانیاهو تلاش نکردهاند ولی همنوایی و همراهی خود را با جنگافروزان امریکایی و اسراییلی هرگز اشتباه و ناپسندی نمیخوانند، با این توجیه که انگیزه ها واهداف ما با آنها متفاوت است.
البته آقای حسین شریعتمداری معتقد است ضدیت دولت امریکا و اسرائیل با برجام صوری است نه حقیقی. آنها نعل وارونه میزنند تا جمهوری اسلامی به خیانتبار بودن برجام شک نکند و از آن خارج نشود! اما وای به روزگار مخالفان حزب پادگانی، اگر به نمایشیشدن انتخابات و فرمایشیشدن نهادهای انتخابی یا سرکوب معترضان انتقاد کنند و همصدا با صهیونیسم جهانی شوند!
بهعنوان جدیدترین نمونه وقتی «الیوت آبرامز» جنگسالار و عضو شورای یادبود هولوکاست در امریکا که روابط نزدیکی نیز با لابیهای حامی اسرائیل دارد، از رایدادن به نامزد مشرقنیوز حمایت میکند، بهسادگی از آن میگذرند. حال آنکه اگر یکی مثل سردار نقدی از طرف اصلاحطلبان میگفت کمپین طرفداران فلان نامزد از صهیونیستها پول و حمایتهای رسانهای دریافت میکند، با او چهها که نمیکردند! ظاهرا کاربرد استانداردهای دوگانه توسط دولت آمریکا بد است و غیراخلاقی، ولی استفاده اقتدارگراهای ایرانی از معیارهای دوگانه خوب است و اخلاقی. شرع مقدس نیز آن را تایید میکند!
صادقانه بگویم. من دخالت سپاه در امور اقتصادی و سیاسی و انتخاباتی و ورزشی و رسانهای و سینمایی و … را، بهرغم برخی آثار و خدمات مثبت، اما سر جمع و در تحلیل نهایی به زیان میهن و مردم و حتی خود سپاه میدانم، و با تعبیر رسای بنیانگذار جمهوری اسلامی صددرصد موافقم که دخالت نیروهای مسلح در امور سیاسی و انتخاباتی سم مهلک است هم برای کشور و هم برای خود آنان.
همچنین معتقدم انتصاب فقهای شورای نگهبان، مقامات قضایی، فرماندهان سپاه و بسیج، مدیران صداوسیما، ائمه جمعه، نمایندگان ولیفقیه و … همه از یک طیف فکری و یک جناح سیاسی اشتباه استراتژیک است و به اعتبار آن نهادها لطمات جبرانناپذیر میزند. رهبر را نیز از جایگاه پدری و بیطرفی خارج میکند. حال آنکه عقل و تجربه و قانون ایجاب میکند نهادهای انتصابی به علت وظایف ذاتی خود که امور قضایی و نظارتی و نظامی و انتظامی و … است، از عناصر بیطرف تشکیل شوند، و وارد منازعات سیاسی و جناحی نشوند تا سخن آنها فصلالخطاب برای همگان باشد. تبدیل نهادهای اجماعی به نهادهای جناحی، بازی باخت – باخت است و همه زیان میبینند. حال اگر من در این موارد مشفقانه و آیندهنگرانه به رهبر تذکر دهم، همسو با صهیونیسم جهانی عمل کردهام؟
برای نشاندادن حداکثر همراهی با نگرانی ناقد محترم، منتظر میمانم تا در یادداشت بعدی خود بفرماید ما منتقدین نمایشیکردن انتخابات و فرمایشیکردن نهادهای انتخابی، که وظیفه حکومت را شنیدن صدای مردم و نه سرکوب انتقادها و اعتراضاتشان میدانیم و معتقدیم اولویت نظام و رهبری آن باید توسعه همهجانبه و عادلانه کشور باشد تا ایران به امنیت پایدار برسد و رفاه شهروندان تامین شود (بههمین دلیل بر تلاش جدی برای لغو تحریمهای ظالمانه تاکید میکنیم تا کمر هموطنان محروم و بیپناه بیش از این از گرانی و تورم خم نشود)، چگونه از مطالبات مردم دفاع کنیم تا به ریختن آب به آسیاب دشمن متهم نشویم؟
منبع خبر: کلمه
اخبار مرتبط: پاسخ به اتهامنامه؛ نامه سیدمصطفی تاجزاده به مشرقنیوز (بخش دوم)
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران