دوران کرونا (۲۴)؛ واگرایی نیروها؛ قبض و بسط، رجوی ـ بنی‌صدر (۳-۲)

چکیده :از رجوی این توطئه‌ها، بعید نبود. او در زندان و مخصوصاً بعد از کودتای تقی شهرام، عملکرد حذفی خود را با مجاهدینی چون مهندس میثمی، دکتر رستگار، دکتر محمدی گرگانی و... نشان داده بود و خود بنی‌صدر بارها، سازمان را استالینیستی نامیده بود. ولی از رهروی راه مصدق که عمری ۱۵ ساله را در فرانسه‌ی دمکراتیک گذرانده بود این عمل، کودتا...


حسین رفیعی

بنی‌صدر به شدت مصدقی بود. هم در خارج نشان می‌داد و هم در شورای انقلاب. به مناسبتی، از دولت و عملکرد مصدق سخن می‌گفت. همه می‌دانیم که مصدق، دو ویژگی برجسته داشت: قانون‌گرایی و اخلاق.
بنی‌صدر، رئیس جمهور قانونی ایران بود که در یک روند دموکراتیک و فضای آزاد تبلیغات، یازده میلیون رأی آورده بود. آیا قدر این اعتماد مردم را دانست؟

بنی‌صدر، قدرت نفوذ توده‌ای آقای خمینی و کاریزمای مردمی قابل رقابت در اوایل انقلاب را نداشت ولی آیا پایگاه بروکراتیک قانونی او با عناوین، ریاست جمهوری، رئیس شورای انقلاب و فرمانده کل قوا شدن، تقویت نشده بود؟ چرا نتوانست از این پایگاه استفاده کند؟! و حتی در مواردی این پایگاه را به سخره می‌گرفت که: «ریاست جمهوری این کشور برای من افتخاری نیست»؟!

در خوشبینانه‌ترین حالت او تصور داشت که یا رجوی فریبش داده بود که با فشار اجتماعی، آقای خمینی طرف او را انتخاب و از روحانیون سلب قدرت خواهد کرد و قدرت را کلاً به او و رجوی خواهد داد. آیا چنین چیزی مقدور بود؟ بنی‌صدر با تأسی به روش مصدق، در محافل داخلی خود گفته بود که اختیارات خواهد گرفت و مستقل از مجلس لوایح قانونی تصویب و اجرا خواهد کرد. آیا شرایط مانند دوران مصدق بود؟ آیا روحانیتی که اکثریت مجلس را گرفته بود و پایگاه توده‌ای خود را کم‌کم تشکیلاتی می‌کرد و می‌دانست که در نهایت آقای خمینی، در مقابل روشنفکران مذهبی، روحانیت را انتخاب خواهد کرد، تن به اینکار می‌داد؟ آیا روحانیت و آقای خمینی که از ارتباط رجوی با بنی‌صدر مطلع بودند و رفتار غرورآمیز او را هم می‌دیدند، این اطمینان را به بنی‌صدر می‌کردند که قدرت را به او واگذار کنند؟ جواب این همه سوالات منفی است. بنی‌صدر در این سناریو یا توهم داشت و یا رجوی او را متوهم کرده بود؟

در بدبینانه‌ترین حالت، چیزی که اتفاق افتاد، اتحاد بنی‌صدر ـ رجوی، برای سقوط جمهوری اسلامی و برپایی جمهوری دمکراتیک اسلامی بود. و به محض ورود به پاریس و بعد تشکیل «شورای ملی مقاومت» در این راستا حرکت کردند. رجوی در مصاحبه‌های اولیه‌ی خود در پاریس، این امید زودرس را نشان می‌داد که به زودی به ایران بازخواهد گشت! آیا به لحاظ اخلاقی، این عملکرد و ورود بنی‌صدر به این سناریو، قابل توجیه است؟ آیا در فرهنگ و منش دکتر مصدق چنین چیزی می‌توان دید؟ آیا در کشوری که در حال جنگ است، رئیس‌جمهور و فرمانده کل قوا، باید در توطئه کسب کل قدرت باشد و بخشی از وقت و انرژی خود را صرف برنامه‌ریزی و تدارک براندازی جمهوری اسلامی کند که رأی مردم را ـ با هر تحلیلی ـ دارد؟

از رجوی این توطئه‌ها، بعید نبود. او در زندان و مخصوصاً بعد از کودتای تقی شهرام، عملکرد حذفی خود را با مجاهدینی چون مهندس میثمی، دکتر رستگار، دکتر محمدی گرگانی و… نشان داده بود و خود بنی‌صدر بارها، سازمان را استالینیستی نامیده بود. ولی از رهروی راه مصدق که عمری ۱۵ ساله را در فرانسه‌ی دمکراتیک گذرانده بود این عمل، کودتا نبود؟ بالفرض که بنی‌صدر و رجوی پیروز می‌شدند، آیا این کار اخلاقی و قانونی بود؟

آیا مردم عادی ایران که اکثریت بودند در تقابل «بنی‌صدر ـ خمینی»، بنی‌صدر را انتخاب می‌کردند؟ بالفرض که روشنفکران ـ البته نه همه ـ و سازمان‌های همسو با رجوی ـ از بنی‌صدر حمایت می‌کردند، بنی‌صدر ـ رجوی، می‌توانستند یک نظام پایدار دمکراتیک در ایران انقلابی درگیر جنگ داخلی و خارجی ایجاد کنند؟ جواب همه‌ی این سؤالات منفی است.

بنی‌صدر، حتماً، در مذاکرات طولانی خود با رجوی متوجه طرح و برنامه او شده بود و می‌دانست که او به دنبال «گلوله در مقابل گلوله» است، چیزی که عراق هم با ایران داشت. بنی‌صدر، حتماً، می‌دانست در چه راهی قدم می‌زند. آیا بنی‌صدر از مصاحبه قاسملو در پاریس در بهمن ۱۳۵۹ خبر نداشت؟ حتماً داشت.
آقای بنی‌صدر، ادعا می‌کند که بر علیه او کودتا کرده‌اند، آیا خود او، از قبل وارد طراحی یک کودتا نشده بود؟

بنی‌صدر در شورای انقلاب، مخصوصاً در شش ماه اول، با روحانیون همدلی نشان می‌داد و بر علیه مهندس بازرگان، رئیس دولت موقت، تبلیغ می‌کرد و یکبار که تغییر نخست‌وزیر دولت موقت مطرح شد، طوری سخن گفت که شهید دکتر سامی به طعنه گفت: چطور است بنی‌صدر را نخست‌وزیر کنید؟ طرح تعویض مهندس بازرگان مسکوت ماند و بعد از اینکه بنی‌صدر رئیس‌جمهور شد، روحانیون و حتی آیت‌الله خمینی را دور زد و با رجوی «عقد اخوت» بست!!

بنی‌صدر با رجوی در پاریس «شورای ملی مقاومت» تشکیل داد و خیلی از احزاب و شخصیت‌های ایرانی مقیم خارج وارد این شورای براندازی جمهوری اسلامی شدند و شاید بعضی از آنها به اعتبار بنی‌صدر که خود را رئیس‌جمهور قانونی، می‌دانست، به این شورا پیوستند. آقای بنی‌صدر، بعداً در سال ۱۳۶۲ از این شورا جدا شد و بعداً همه‌ی سازمان‌ها و اشخاص هم جدا شدند و «بلوف» و «توهم‌سازی» رجوی برای آن‌ها رو شد. سؤال این است که آیا آقای بنی‌صدر، با آن همه تجربه و اد‌ّعا، باید فریب رجوی را می‌خورد و واسطه‌ی فریب دیگران هم می‌شد؟

آقای بنی‌صدر، ادعا می‌کند که روحانیون قدرت‌طلب بودند و تمام قدرت را می‌خواستند، این حرف درست است ولی آیا شما نبودید؟ اگر شما به همان قدرت قانونی خود اکتفا می‌کردید و در چارچوب منافع ملی و مصالح ملی، حرکت می‌کردید و به رجوی دل نمی‌بستید و به دنبال براندازی جمهوری اسلامی، نمی‌رفتید، وضع شما بهتر نبود که حالا ۴۰ سال است که در تبعید اجباری به سر می‌برید و عامل بخشی از فجایعی بودید که بعداً رخ داد؟

ادامه دارد

منبع خبر: کلمه

اخبار مرتبط: دوران کرونا (۲۴)؛ واگرایی نیروها؛ قبض و بسط، رجوی ـ بنی‌صدر (۳-۲)