دوران کرونا (۲۷)؛ واگرایی نیروها؛ حزب جمهوری ـ بنی‌صدر (۶)

چکیده :اگر در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، ائتلاف امریکا ـ بریتانیا علیه دکتر مصدق (یعنی علیه؛ دمکراسی ـ استقلال ـ توسعه) کودتا کردند و ۲۵ سال بر گرده‌ی این مردم سوار شدند در آخر خرداد ۱۳۶۰ نیروهای درونی انقلاب شکوهمند ۱۳۵۷، متشکل از «روحانیون ـ یک مصدقی ـ یک جوان نابالغ سیاسی» علیه «انقلاب ـ دمکراسی ـ توسعه» ایران کودتا کردند و کشور را وارد بحران‌های متعددی کردند که چهل سال است گرفتار آن هستیم و چشم‌اندازهایی وجود...


حسین رفیعی

اول تیر ۱۳۶۰، بنی‌صدر از ریاست جمهوری عزل شد، هفتم تیر، انفجار حزب جمهوری اسلامی، ۷۵ نفر از کادرهای رسمی جمهوری اسلامی ـ از جمله دکتر بهشتی ـ را از حیات عزل کرد. آخرین میخ بر تابوت «انقلاب ـ دموکراسی ـ توسعه» ایران کوبیده شد. چهل سال است که ما گرفتار همان تصمیم حذف بنی‌صدر هستیم. اینجا دفاع از بنی‌صدر نیست، مشکلات جدی بنی‌صدر را در این سلسله نوشتارها، بارها برشمرده‌ایم، اینجا اشک ریختن بر جسد مظلوم «انقلاب ـ دموکراسی ـ توسعه» ایران است.

بهترین توصیف را آقای هاشمی رفسنجانی در فاصله‌ی تحولات شش روز ـ از عزل بنی‌صدر تا انفجار حزب در عبارت زیر، گفته است:
«در راهروها و سالن‌ها تا اتاق‌ها همه‌جا با چهره‌های ماتم‌زده و اندوهناکی برخورد می‌کردم که تا دیشب تحت تأثیر تحولات کشور و عزل بنی‌صدر و سرکوبی لیبرال‌ها، سخت شاداب و با نشاط بودند.» (کارنامه و خاطرات ۱۳۶۰، صص ۵۲۵-۵۲۶) چه معادله‌ی وحشتناکی:
عزل بنی‌صدر = شادابی و نشاط،
سرکوبی لیبرال‌ها = شادابی و نشاط و
انفجار حزب = ماتم = چهره‌های اندوهناک.
در واقع؛ دیالیک‌تیک تاریخ چنین می‌شود:
عزل بنی‌صدر = ماتم = چهره‌های اندوهناک
سرکوبی لیبرال‌ها = ماتم = چهره‌های اندوهناک

پس از عزل بنی‌صدر و سرکوب لیبرال‌ها، در ایران گویی قیامت به پا شد. عملاً همه چیز انقلاب و زحمات ۲۰ ساله‌ی خود روحانیون دود شد و به هوا رفت. اصطلاح فقهی «باغی» وارد ادبیات سیاسی جامعه شد. دادستان در تلویزیون ظاهر شد و گفت افرادی که مسلحانه با ما درگیر شده‌اند، باغی هستند و احتیاج به محاکمه ندارند، کشتن آنها واجب است. رئیس قوه‌ی قضا ـ آقای موسوی اردبیلی ـ در نماز جمعه گفت که «مردم اعتراض دارند که چرا آنها را محاکمه می‌کنید؟» بدون محاکمه بکشید. مسابقه‌ی وحشتناک «اعدام ـ ترور» شروع شد. بعداً آمارهای رسمی طرفین اعلام شد که از بهترین فرزندان این ملت، ۲۰ هزار اعدام، و ۱۷ هزار نفر ترور شده‌اند!

آن شب، با شروع خون‌ریزی، برژینسکی در کاخ سفید جشن گرفته بود و برای مهمانانش «شامپاین» باز می‌کرد. آخر او پیش‌پینی کرده بود که «باید کاری بکنیم که جریان چپ (مذهبی و غیرمذهبی) ایران با اشتباهی که خود می‌کند، توسط خمینی حذف شود.» انقلاب، عدالت، توسعه، دموکراسی در همان روز، در ایران دفن شدند تا کی ققنوس‌وار دوباره سربرآرند و امروز ۴۰ سال است که، آن روز نیامده است! انقلاب عقیم شد! فقط حزب توده مانده بود که انگلیس برای او هم برنامه داشت.

اگر در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، ائتلاف امریکا ـ بریتانیا علیه دکتر مصدق (یعنی علیه؛ دمکراسی ـ استقلال ـ توسعه) کودتا کردند و ۲۵ سال بر گرده‌ی این مردم سوار شدند در آخر خرداد ۱۳۶۰ نیروهای درونی انقلاب شکوهمند ۱۳۵۷، متشکل از «روحانیون ـ یک مصدقی ـ یک جوان نابالغ سیاسی» علیه «انقلاب ـ دمکراسی ـ توسعه» ایران کودتا کردند و کشور را وارد بحران‌های متعددی کردند که چهل سال است گرفتار آن هستیم و چشم‌اندازهایی وجود ندارد.

آنقدر این کودتا قدرمند بود که وقتی نیروهای فرهیخته در خرداد ۱۳۷۶ و خرداد ۱۳۸۸ ققنوس‌وار سربرآوردند تا دوباره، راه توسعه و دمکراسی ایران را شاید باز کنند؛ نتوانستند و شکست خوردند! هنوز، فاجعه ادامه دارد، چغندر بزرگ ته توبره است. هنوز پایان این تراژدی معلوم نیست. هنوز صهیونیست‌های مسیحی آوانجلیک امریکا با توافق ضمنی استعمار پیر برای تکه‌پاره کردن ایران، نقشه می‌کشند و توان ملی ما برای این مقابله ضعیف می‌نماید و سردرگم است!

در این تقابل، ظاهراً، روحانیت موفق شد و تز «اوجب واجبات حفظ نظام است» را تاکنون محقق کرده است ولی چگونه نظامی؟ با چه محتوایی؟ با کدام قرینه‌ی اهداف انقلاب؟ با کدام آرزوی ۱۱۴ ساله‌ی انقلاب مشروطیت؟ با کدام اسلام رهایی‌بخش؟

روحانیت توانسته تمام رقبا را، منزوی کند یا به حاشیه براند و خود یکه‌تازمیدان سیاست شود ولی با چه نتیجه‌ای؟ انفجار دفتر نخست‌وزیری، اعدام‌های بی‌گناهان ۱۳۶۷، مهاجرت و فرار میلیون‌ها جوان و چند هزار میلیارد دلار سرمایه، فساد گسترده‌ی مالی ـ اداری، دین‌گریزی و دین‌ستیزی، هدم اخلاق اجتماعی، نابودی سرمایه اجتماعی و… نتیجه‌ی مستقیم و غیرمستقیم آن کودتای خرداد ۱۳۶۰ است که طرفین علیه این مردم کرده‌اند!

حتماً پیش‌بینی این وضع را نکرده بودند و هر دو طرف توهم پیروزی داشتند. از آن طرف، فرقه‌ی رجوی تبدیل شد؛ به فرقه‌ای مفلوک و پلید و مزدور و محصور در شهرکی در آلبانی تا مرگ به سراغ این انقلابی‌نماهای ۶۰-۷۰ ساله بیاید و تک‌تک به گورستان بروند و آرمان‌ها را هم با خود دفن کنند. چیزی از آرمان‌های مقدس حنیف‌نژاد نمانده و وارث او موجودی شده که در دنیای سیاست که هیچ در دنیای مافیاها باید نمونه‌اش را یافت. در بهمن ۱۳۶۱، این سازمان از خیابان‌های شهرهای ایران جمع شد و به آوارگی و گدایی و مزدوری و خیانت افتاد و چهل سال است که جز دروغ و تهمت و پرونده‌سازی و توطئه‌گری، چیزی نمی‌داند و نمی‌گوید! مرتباً در حال برنامه‌ریزی برای مسخ و از خودبیگانگی معدود طرفدارانی است که از روی ناچاری و از اجبار ارتزاق هنوز، سازمان را تحمل می‌کنند و بالاجبار به همزیستی رسیده‌اند. این طرف، نظامی، جمهوری اسلامی؛ با صدها «ابر بحران» با شرایطی بسیار پیچیده، بدون امیدی روشن به بهبود.

فقط، بنی‌صدر بعد از دو سه سال توانست خود را نجات دهد ولی هنوز یک انتقاد روشن و مفید برای نسل‌های آینده از ۲۲ بهمن ۵۷ تا ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، از خود نکرده است.

در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، روحانیت با تمام وجود به میدان آمد. آخر، سرنوشت مرگ ـ زندگی بود. راه تعامل، همزیستی، پلورالیسم، تحمل دیگری و… به پایان رسیده بود. تمامی روحانیت، فقه، فقها، امکانات از پستوی‌های قرون به میدان آمد تا پیروز میدان شود. تئوری‌های مخرب استعمارگران که انقلاب ۱۳۵۷ آنها را غافلگیر کرده بود، عملیاتی می‌شد. فرهیختگان جهانی که انقلاب ایران را، راهی جدید، در میان دو اختاپوس سرمایه‌داری ـ کمونیسم موجود، یافته بودند و به مذهب امید بسته بودند، ناامید شدند.

ادامه دارد

منبع خبر: کلمه

اخبار مرتبط: دوران کرونا (۲۷)؛ واگرایی نیروها؛ حزب جمهوری ـ بنی‌صدر (۶)