وداع امام هشتم از مدینه و مکه و معرفی امام جواد

به گزارش جام جم آنلاین و به نقل از لرستان شمس توس، هنگامی که فرستاده های مامون برای حرکت دادن حضرت رضا (ع) از مدینه به خراسان آمدند,حضرت رضا (ع) برای وداع به مسجد النبی ,کنار قبر رسول خدا(ص) رفت و مکرر با قبر پیامبر وداع می کرد و بیرون می آمد و نزد قبر باز می گشت, و هر بار صدای گریه اش بلند بود. سپس خانواده ی خود را جمع کردند و خبر شهادت خودشان و از اینکه از این سفر باز نخواهند گشت را دادند و به آنها فرمود:هم اکنون برای من گریه کنید تا من صدای گریه ی شما را بشنوم .سپس دوازده هزار دینار بین آنها تقسیم کرد و به آنها فرمود:من هرگز به سوی اهل بیتم باز نمی گردم.

سپس دست پسرش جواد (ع) را گرفت و به مسجد برد و دستش را بر قبر رسول خدا (ص) نهاد و او را به قبر مطهر چسباند و به رسول خدا (ص) سپرد حفظ او را به برکت پیامبر (ص) از خدا خواست . حضرت جواد (ع) به پدر بزرگوار شان نگریستند و گفت: «به خدا سوگند به سوی خدا می روی».

سرانجام امام رضا (ع) از مدینه به سوی خراسان و شهر مرو مرکز خلافت آن روزگار حرکت کردند.

معرفی امام جواد (ع):

امام رضا (ع)در کنار سفر مشقت باری که در پیش داشت ,مسئله ی امامت و معرفی جانشین خود را در اتمام حجتی واضح ,برای همه بیان فرمود.به خصوص آنکه امام جواد (ع) آن روزها هفت سال بیشتر نداشت حضرت در این باره می فرمایند:پسرم جواد را بر داشتم و به حرم پیامبر (ص) رفتم و دستش را بر قبر گذاردم و او را به قبر جدم چسباندم و به پیامبر (ص) سپردم. پسرم رو به من کرد و گفت : ای پدر به خدا قسم به مسیری دور دست خواهی رفت .سپس به تمام نمایندگانم و اطرافیانم دستور دادم تا پس از من از او فرمان بگیرند و از او اطاعت کنند و ازمخالفت با وی بپرهیزند.به آنها گفتم که پس از وفاتم به او روی آورند وبه آنان فهماندم که پسرم امام بعد از من است .

امام (ع) در نیشابور:

امام رضا (ع) در مسیر حرکت خود به نیشابور(۱) رسیدند .جمعیت بسیاری از آن حضرت استقبال کردند .برخی از خوشحالی فریاد می زدند ,برخی گریه می کردند و هر کسی به نحوی احساسات خود را ابراز می کردند .دو نفر از

۱) شهر نیشابور در آن روز وسعت زیادی داشت، که در حمله مغولها تاراج شده و نابود شد، و در نتیجه بعد از پایان این حمله محدود شده و از مرکزیّت علما و دانشمندان و رونقی که قبلا داشت افتاد، و امروزه یکی از شهرهای استان خراسان به شمار می رود.

بزرگان حافظ قرآن(۱) با همراه تعداد بیشماری از دانشجویان که قلم ودوات به دست داشتند گرد آمده بودند و در انتظار شنیدن جملاتی از آن حضرت بودند. امام دستور داد, پرده را کنار زدند. مردم در حال هجوم بودند و سر و صدا می کردند امام از مردم خواست تا ساکت گردند جمعیت همه خاموش شدند تنها صدایی که شنیده می شد صدای امام(ع) بود. امام رضا(ع)حدیث معروف ((سلسله الذهب)) را بیان فرمود . آنگاه فرمودند :پدرم از پدرش تا امیرالمومنین علی(ع) و از پیامبر (ص) و او از جبرئیل نقل کرد که خداوند فرمود ((کَلِمَهُ لا اِلهَ اِلّا اللَه حَصنی فَمن دَخَلَ حَصنی امَنَ مِِن عَذابیَ . کلمه توحید حصار محکم من است هر کس داخل آن گردید از عذاب ایمن خواهد شد )). امام بعد از کمی تامل به آنها فرمود : این موضوع شروطی دارد و«اَنَاَ مِن شُرُوطِها ,پذیرش امامت من از جمله شروط آن است››. سخنان امام در باره ی توحید بسیار قابل تامل است امام با مقدمه بسیار جالب و گیرا حدیث توحید را بیان کردند که سنگ و زیربنای دین بوده و تنها وسیله ی رسیدن به فلاح و رستگاری می باشد پس از توحید , امام موضوع اصل امامت را مطرح می کند و می فرمایند:اصل امامت و ولایت تکمیل کننده ی توحید است .اگر کار سرپرستی و رهبری عادلانه و آگاهانه در جامعه ی اسلامی حل نشود یگانه پرستی استقرار نخواهد یافت و باز هم طاغوت ها به جای خدا می نشینند و حکمرانی خواهند کرد .

بدین ترتیب امام محبت و دوستی را نسبت به آ ل علی (ع) جهت دار کرد شیعه ناشی از دوستی علی(ع) را شیعه اعتقادی اصیل کند.

امام رضا(ع)در مرو و مسئله ی ولایت عهدی:

کاروان امام (ع) و همراهان سرانجام در روز دهم شوّال سال ۲۰۲هجری قمری وارد مرو شدند. هنگامی که امام رضا (ع)وارد مرو شدند مأمون و وزیرش فضل بن سهل و گروه کثیری از بزرگان آل عباس و علویان تا چند فرسنگی به استقبال حضرت رفتند. مأمون در تعظیم و تکریم ایشان بسیار کوشیدند و حضرت را در خانه ای جداگانه وارد کردند و بسیار به آن حضرت احترام نمود.مامون شخصی را به خدمت امام فرستاد و گفت : اراده کرده ام از خلافت کناره گیری کنم و آن را به شما تفویض کنم .( محمدی اشتهاردی .سوگنامه آل محمد(ص). ص ۱۱۶ ۱۱۵ )امام از پذیرفتن خلافت امتناع نمود و فرمود:مرا از این کار معاف دار.مأمون بر این امر اصرار نمود و گفت:اکنون که خلافت را نمی پذیری ,به ناچار باید ولیعهدی مرا بپذیری .حضرت به سختی از این کار خوداری فرمود…

وقتی امام امتناع خود را بیان فرمود مأمون طی پاسخی تهدید آمیز گفت: همانا عمر بن خطاب خلافت را به طور مشورت,میان شش نفر قرار داد که یکی از آنها جد تو امیر مومنان علی (ع) بود و شرط کرد هر کس با آنان مخالفت کند گردنش را بزنند و شما به ناچار باید خواسته ی مرا بپذیری.من راهی جز این ندارم .

۱) این دو نفر عبارتند از: أبوزرعه رازی و محمد بن أسلم طوسی، که به هرکدام ازاین دو (حافظ) می گفتند، و این اصطلاح برکسی اطلاق می شد که لااقل یکصد هزار حدیث را با سند آن از حفظ باشد

آنگاه حضرت رضا (ع) فرمود: من ولیعهدی را می پذیرم مشروط بر این که در هیچ کاری از امور مربوط به قضاء, فتوی , عزل و نصب شرکت و دخالتی نداشته باشم.در حقیقت امام هشتم (ع) ولایت عهدی را نپذیرفت و تنها از روی ناچاری به نام آن, بی آنکه در امور دخالت کند اکتفا شد.( مرتضی طاهری .امام (ع) یگانه ی دوران.ص۳۷)

از دیگر کارهای مأمون به دنبال جریان ولایت عهدی آن حضرت این بود که دخترش را به عقد محمد بن موسی (ع) در آورد.همچنین مأمون دستور داد به نام آن حضرت سکه بزنند و در تمام شهر ها به ولایت عهدی امام (ع) خطبه خوانده شود .

 

منبع خبر: جام جم

اخبار مرتبط: وداع امام هشتم از مدینه و مکه و معرفی امام جواد