درگذشت شجریان؛ طنین صدای خسرو خنیاگران خراسان در افغانستان
- سید رضا محمدی
- شاعر و نویسنده
منبع تصویر، Getty Images
نخستین بار که با اشتیاق آواز استاد شجریان را شنیدم وقتی بود که رفته بودیم برای کمک به اسبابکشی استاد ابوطالب مظفری. ما نوجوانهایی عاشق ادبیات بودیم که در جلسه ادبی آقای مظفری عضو بودیم، وسایل استاد را که از کامیون پیاده کردیم، بغل خانه تازه اجاره شده استاد، یک کاست/نوار فروشی بود، نوشته بود که آلبوم تازه استاد شجریان رسید یا رسیده همچنین عبارتی و استاد با ذوق رفت که آن را بخرد، اسم آلبوم در خیال بود، با تصویری از خود استاد شجریان هاشور خورده با چند خَط درشت رنگی.
استاد در میان وسایلش دنبال ضبط صوت گشت، اولین چیزی که در خانه نو جابجا می شد، به برق زد و پلاستیک از نوار بیرون کرد. مثل یک آیین روحانی بود، انگار جعبه کادویی غیبی را باز می کند و گذاشتش داخل پخش یا همان ضبط صوت. اولین آواز بعد از چند دقیقه موسیقی بی کلام، غزل سعدی بود؛
سر آن ندارد امشب که بر آید آفتابی
چه خیالها گذر کرد و گذر نکرد خوابی
مسحور کننده بود، تلفظ کلمات، لحن، چهچهه و صدا. من رفتم که وسایل چای را پیدا کنم تا چای دم شد و آوردم، به یکی از شاهکارهای تاریخ موسیقی فارسی رسیده بود؛
آمده ام که سر نهم
عشق تو را به سر برم
گر تو بگویی ام که نی،
نی شکنم شکر برم
آمده ام به عقل و جان
از همه دیده ها نهان
تا سوی جان و دیدگان مصطبه نظر برم....
یک دنیای جدید بود، دوباره و دوباره این غزل را بر گرداندیم و شنیدیم، تلفظ شین و قاف، یک چیز خارق العاده بود به نظرم، وقتی میخواند قمر و قاف را بین غ و ق تلفظ میکرد، دیوانه کننده بود، یک دلبری مغرورانه خراسانی در لحنش بود که هیچ وقت متوجه نشده بودم.
آن وقت ها در انجمن ادبی افغانستانی ها، هر کس طرفدار یکی از چند آوازخوان مشهور کلاسیک خوان آن ایام بود، من طرفدار شهرام ناظری بودم، ضیا قاسمی طرفدار علیرضا افتخاری بود، کاظم کاظمی، حسامالدین سراج میشنید و رفیع جنید فکر میکنم شکیلا را میپسندید و بعدتر استاد بنان و زویا ثابت را.. در موسیقی کلاسیک افغانی هم همین طور بود، او به تنهایی علاقه مند شریف غزل بود، کاظمی، استاد سر آهنگ را، اما استاد مظفری دلبسته شجریان بود، سیر نمیشد از شنیدنش. برای همین هربار خانه اش می رفتیم، یک آواز تازه از شجریان داشت.
سیاستمدارها هم شاید مثل ما هر کدام کسی را دوست داشتند. دکتر عبدالله، حسام الدین سراج را دوست میداشت، در اولین روزهایی که رئیس اجرائیه حکومت شد، از سراج دعوت کرد بیاید افغانستان، هم در هتل انترکانتیننتال و هم کاخ سپیدار که دفتر خودش بود، برایش برنامه گرفت. خوبی کابل همین است که پایتخت تلاقی همه فرهنگهای منطقه است. در تهران آدمهای نادری موسیقی کلاسیک افغانستان، تاجیکستان یا پاکستان را می شناسند اما در کابل همانقدر که استاد محمد حسین سر آهنگ محبوب است، استاد مهدی حسن پاکستانی و استاد آدینه هاشم تاجیکی و استاد شجریان ایرانی هم محبوب است. حتی خیلی وقت این پسوندهای کشوری هم طرح نمیشود، مهدی حسن، انگاری در کابل به دنیا آمده باشد و آدینه هاشم و شجریان استادان کوچه خرابات باشند. هیچ وقت ازین لحاظ تعصب فرهنگی و موسیقایی وجود نداشته است.
- گزارش تصویری؛ خاکسپاری شجریان در زادگاهش
- شجریان؛ خوانندهای که به مصاف ردیف رفت
یک بار در دفتر یکی از مقامات ارشد حکومت در ارگ ریاست جمهوری، دیدم آواز شجریان را گذاشته است، در دفتر کسی که یک هزارم درصد هم تصور نمیکردم موسیقی ایرانی آن هم کلاسیک را بشناسد. برای همین عجیب نبود که خیلی از مقامات و سیاستمداران افغان، مثل داکتر عبدالله و رحمت الله نبیل و لطیف پدرام و داکتر اشرف غنی و خانواده احمدشاه مسعود از شجریان با حرمت یاد کنند و خاطره رفتنش را گرامی بدارند.
همان طور که عجیب نبود، در ردیف چهل و هشت کافه شاپ که تنها در خیابان پل سرخ واقع شده اند، اکثرشان چند روز به احترام، شجریان مراسم بگذارند و برایش شمع روشن کنند.
در هرات، شاید به علت همسایگی طبیعی باشد که این همه مردم عادی هم شجریان را بشناسند و دوست داشته باشند اما در شرق افغانستان، نویسنده های پشتون، مثل استاد وفا و طاهر زلاند برای من غیر منتظره بود آشنایی و علاقه شان به شجریان.. تعداد کسانی که پروفایلشان را به عکس شجریان آراستند هم کم نبودند از شبرغان تا بلخ و بدخشان و بامیان.
به طور مثال، فرزاد فرنود، شاعر زبان اوزبیکی و متولد شبرغان است، در زندگی هیچ وقت به ایران سفر نکرده اما آشنایی او از موسیقی ایران، حیرت بر انگیز است، وقتی درباره فرق تنظیم های دو آهنگساز کلاسیک ایران صحبت میکند.
روز قبل از درگذشت شجریان، فرزاد را در انستیتوت مطالعات استراتژیک دیدم، گلویش را بغض گرفته بود، نمیتوانست صحبت کند، گفتم چی شده، گفت، نشنیده اید شجریان در بستر بیماری تلخی ست؟!
نشنیده بودم، فردایش که خبر مرگش پخش شد، سیاه پوش شده بود و صدایش در نمیآمد.
منبع تصویر، FARS
یک عده کثیر از کسانی که شجریان را اینهمه دوست داشتند، جدا از آواز شگفت و لحن شیرینش، به خاطر انتخاب شعرهایش است.
شجریان، بهترین شعرهای فارسی را خوانده است، خیلی از غزلیات سعدی و حافظ و مولانا با او و صدایش، ورد زبان مردم شده است. شعرهایی که شاید در دیوانهای شعر، خیلی جلب توجه نکنند. مثلا
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه عقل ماند و نه هوشم
یا این غزل حافظ که؛
کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد
صد نکته ازین معنی گفتیم و همین باشد
این شعرها را در افغانستان هر کس به دلبخواه ذوقش تفسیر می کند، آدم های مذهبی تر، این شعرها را روایت داستان های مذهبی می دانند، آدم های لیبرال تر، آنها را سند خوش باشی و طرب جوانان، تکیه گاه و آینه عشقشان را ابیات تغزلی می دانند.
حتی، من از استاد ادبیاتی شنیدم که شکل و نسخه آوازی استاد شجریان را عیار اختلاف نسخه ها می دانست، مثلا در بیت معروف "کشتی شکسته گانیم یا کشتی نشستگانیم ای باد شرطه بر خیز"، می گفت، طرز شجریان را که با این شعر، ریاضت کشیده و زندگی کرده می توان معیار گرفت.
- شجریان؛ صدایی که خاموش نمیشود
منبع تصویر، Getty Images
توضیح تصویر،محمدرضا شجریان با آواز ربنایی که خودش خوانده بود به خاک سپرده شد
نگاه ادبی و شعردوستانه، شاید وجه غالب علاقه به شجریان و دیگر استادان آواز باشد..
اما یک عده زیاد هم، نوع سلوک شخصی و برخوردهای اعتراضی و روشنفکرپسند شجریان را ستایش میکردند، او را نمونه عالی یک هنرمند مردمی و یک چهره مثالزدنی فرهنگی میدانستند، کسی که می تواند الگو برای هنرمندان دیگر شود، سختی و عزلت را تحمل کند اما از حرف و دیدگاه فکریاش پا پس نکشد. آقای نبیل، بخصوص این بخش از سلوک شجریان را به تاکید اشاره کرده بود، به طور خاص از آواز معروف "تفنگت را زمین بگذار" یاد کرده بود که می تواند ندادهنده طالبان و دیگر جنگجویان شود.
و بالاخره یک عده دیگر برایشان نه موسیقی اهمیت دارد و نه شنونده جدی آوازهای کلاسیک هستند اما خراسانی بودن شجریان برایشان خیلی مهم بود، در افغانستان بسیاری ها هستند که هنوز افغانستان را قلب خراسان قدیم می دانند. جدا ازینکه بعضی حتی احیای نام خراسان را برای افغانستان، پیگیری می کنند. آنها به راستی با مردم استان های خراسان در ایران، احساس خویشاوندی و یگانگی می کنند. همین احساس در میان خیلی از نخبگان خراسان هم هست. دکتر شفیعی کدکنی، عماد خراسانی و استاد کمال خراسانی به طور مثال، بارها گفته اند که مردم افغانستان، بیگانه و حتی ملت برادر نیستند که ملتی یگانه با باقی مردم خراسان در ایران و آسیای میانه اند.
باری، هفته نامه یی در مشهد چاپ می شد با نام خاوران و در صفحه اولش نوشته شده بود، بلخ، هرات، نیشابور، غزنی، دامغان، سمرقند، بخارا، خجند تخار، کابل و هنه شهرهای خراسان بزرگ این مجله را بخوانند.
برای پخش این فایل لطفا جاوا اسکریپت را فعال یا از یک مرورگر دیگر استفاده کنید.توضیح ویدئو،شجریان، چهارگاه
منبع خبر: بی بی سی فارسی
اخبار مرتبط: درگذشت شجریان؛ طنین صدای خسرو خنیاگران خراسان در افغانستان
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران