ماجرای شعری که صابر خراسانی در حرم امام رضا(ع) سرود
صابر خراسانی از اشعارش برای امامرضا(ع) و تاثیر آن حضرت بر سبک زندگیاش گفت.
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، شنبه هفته آینده سالروز شهادت شمسالشموس، سلطان خراسان حضرت امامرضا (ع) است و عاشقان آن امام همام، غرق در سوگ و ماتم اند. سالهای گذشته در چنین روزهایی، میلیونها عاشق و شیدای اهل بیت (ع) از هر کوی و برزنی، رهسپار این دیار پر فخر میشدند تا در روز رحلت پیامبر رحمت (ص)، شهادت امام حسنمجتبی و امام رضا (ع) در مضجع نورانیاش حضور به هم برسانند، اما امسال دوستداران امام رئوف باید دل را رهسپار پایتخت معنوی ایران کنند و از دور با امامرضا (ع) سخن بگویند، سخنی از جنس عشق و تمنا و ارادت.
صابر خراسانی یکی از شاعران دلباخته اهلبیت (ع) که خود متولد و بزرگ شده شهر امام رضاست، همه ما او را با شعرخوانیهای پرآب و تابش میشناسیم و در کارنامه ادبیاش، اشعار نابی در وصف و ستایش هشتمین امام شیعیان سروده شده است.
یکی از معروفترین سرودههای او این بیت است: «خودتم مثل همو گنبد زردت، طِلایی / برا ما ایرانیها خودت یه پا کربلایی».
هنرمندان هرچه بیشتر به امام رضا (ع) متوسل میشوند، مسئولیتشان سنگینتر میشود
در چند سال اخیر، شعرخوانیهای «خراسانی» به خصوص برای امام رضا (ع) چندین بار در شبکههای اجتماعی پربازدید شده است. حس و حال وصف نشدنی افراد در زمان شنیدن اشعار صابر خراسانی درباره منزلت اهلبیت (ع) و امام رضا (ع) باعث شد تا اولین سوالمان در همین خصوص باشد. او در این باره گفت: «در خصوص اشعار و شعرخوانیهای بنده درباره امام رضا (ع)، اولا لطف و محبت خداوند و بعد از آن، محبت خود امامرضا (ع) است. اینکه میگویم شعار نیست، «این همه آوازها از شه بود / گرچه از حلقوم عبدا... بود». صابر خراسانی زمانی که برای امامرضا (ع) نمیخواند، مورد توجه مردم نبود، پس همه اینها به وجود نازنین حضرت رضا (ع) برمیگردد، هیچ چیزی از طرف ما نیست، هیچ چیزی. همه محبت حضرت رضاست و این بار مسئولیت ما را سنگینتر میکند. مثل استاد فرشچیان که با نقاشیهایش این ارادت را نشان میدهد، من با شعرخوانی و سرودن این هدف را دنبال میکنم. هنرمندان هرچه به امام رضا (ع) متوسل میشوند، مسئولیتشان هم بیشتر و سنگینتر میشود.
از حضرت رضا (ع) میخواهم که ان شاءا... طوری باشم که ایشان میپسندد و خود حضرت کمک کنند. مردم هم محبت دارند که با آثار بنده ارتباط برقرار میکنند».
تا قبل از ۲۰ سالگی هیئتی نبودم
جالب است که بدانید «خراسانی» قبل از آنکه وارد فضای شعر و شاعری برای اهلبیت (ع) شود، در بازار آزاد خیاطی میکرده و به دنبال یک سری اتفاقاتی که در زندگی کاریاش میافتد، وارد دنیای سرودن شعرهای آیینی و مذهبی میشود. خودش در اینباره اینگونه توضیح میدهد: «من خیاط بودم و، چون کارم در برههای با مشکل روبهرو شد، سال ۷۹ زمانی که ۲۰ ساله بودم تصمیم گرفتم به تهران بیایم. راستش را بخواهید تا قبل از آن هیئتی نبودم، اما در تهران با رفقای هیئتی آشنا شدم. سال ۸۲ عازم حج شدم و از حج به مشهد برگشتم و دیگر به تهران نرفتم و مدت یک سال و نیم در مشهد ماندگار شدم، اما در ادامه زندگیام دچار چالشی شد و دیگر نتوانستم در مشهد بمانم و دوباره سال ۸۴ به تهران برگشتم و با همان رفقایی که در هیئتهای تهران آشنا شده بودم به مداحی علاقهمند شدم. آن موقع یکی از دوستان به من شعری داد و گفت این را حفظ کن و بخوان، ولی صدای من مناسب مداحی نبود. شاعر شدن من هم اینگونه بود که یک شب جمعه بر سر قبور شهدا در بهشت زهرا (س) رفتم و زمانی که به خانه برگشتم، احساس کردم چیزی میتوانم بگویم و این باعث شد که کمکم با رفقای شاعر آشنا شوم و به کلاسها و انجمنهای شعر رفتم و به جایی رسید که دوستان میگفتند برای شعرخوانی صدای خوبی داری و شروع به شعرخوانی در محافل کوچک کردم. خودم معتقدم که محبت بیدریغ حضرت رضا (ع) باعث پیشرفت من در این حوزه شد و اولین شعری که سرودم در وصف حضرتزینب (س) و دومین شعر هم درباره شهدایی بود که در بهشت زهرا (س) دفن هستند.»
این کرامت امامرضا (ع) را برای اولین بار تعریف میکنم
خراسانی از کرامات امام رضا (ع)، خاطرات زیادی دارد که معمولا آنها را در محافل مذهبی روایت میکند. او با این مقدمه که در این سالها، کرامتهای زیادی از امامرضا (ع) دیدم یا با یک واسطه معتبر شنیدهام، از خاطرهای میگوید که قسمت دومش را تا امروز جایی تعریف نکرده است: «در سالهای گذشته یکی از خادمان، پرچم حرممطهر را به زندان کرمان برده بود. یکی از زندانیها که خیلی دلش شکسته بوده، از وی التماس دعا داشته و میگفته به خاطر تصادف و نداشتن گواهی نامه و کارتبیمه و ناتوانی در پرداخت دیه به خانواده مقتول، زندانی هستم و آنها رضایت نمیدهند. آن خادم تعریف میکرد که خیلی برای آن زندانی دعا کردم و بعدازظهر آن روز به دیدار خانواده شهدا رفتم. معمولا خانواده شهدا به خاطر زیارت پرچم امامرضا (ع) همسایگان و اقوام خود را هم دعوت میکنند. در خانه یکی از شهیدان، یک خانم دیگر هم نشسته بود که عکسی در دست خودش داشت. با خود گفتم به نزد این مادر بروم و او را هم دلداری بدهم. از او پرسیدم، فرزندتان شهید شده است؟ جواب داد: «نه، جوانم ۱۳ سال پیش در یک سانحه تصادف کشته شده و قاتلش هم در زندان به دلیل پرداخت نکردن دیه زندانی است». زمانی که نامش را گفت، فهمیدیم که همان شخصی است که سرگذشتاش را ظهر در زندان تعریف کرده بود و التماس دعا داشت. خادم به مادر میگوید، به خاطر امام رضا (ع) او را ببخش و او گفت: «بخشیدمش، من تا الان هرچه از امامرضا (ع) خواستهام به من نه نگفته است، من چطور به امام رضا (ع) بگویم نه؟» بعدها من همین قضیه را در یادواره شهدا در یکی از شهرهای شمالی تعریف کردم و در هنگام خروج از یادواره یک خانواده پیش من آمدند و شروع به گریه کردند و گفتند: «ما هم دقیقا با چنین مسئلهای درگیر هستیم.
یک برادر خانمی با داماد درگیر میشود و داماد خانواده، برادر همسر خود را در یک اتفاق به قتل میرساند و حالا حکم اعدامش آمده و مادر مقتول رضایت نمیدهد. شما وساطت و میانجیگری کن.» من به آنها گفتم آن فرد خادم بود، اما من .... خلاصه بنده هم به امید عنایت حضرت رضا (ع) پیش خانواده مقتول رفتم و این داستان را برای آنها تعریف کردم. یادم هست که چهار پنج ساعت پیش این مادر نشستم، اما جوابی ندادند. بعدش هم خداحافظی کردم و برگشتم. بعد از دو سه روز با من تماس گرفتند و گفتند، به حرمت پرچمی که یک بار رفته و یک زندانی را از چوبهدار نجات داده، ما هم رضایت میدهیم و از اعدام میگذریم و آن جوان هم اعدام نشد و سر خانه و زندگیاش برگشت».
ازدواجم در ۱۸ سالگی باعث پیشرفتم شد
خراسانی در ۱۸ سالگی تصمیم میگیرد که ازدواج کند. ازدواجی که به گفته خودش برایش خیر و برکت زیادی به همراه داشته است. از او درباره ازدواج در این سن و سال میپرسم که میگوید: «ازدواج نعمت خیلی بزرگی است. متاهل شدن انسان را از بلاتکلیفی در میآورد و باعث تلاش جوان برای تشکیل یک زندگی مستقل میشود. ازدواج من در ۱۸ سالگی و شخص همسرم، باعث رشد و پیشرفت در کارهایم شده و من را به سمت تکامل برده اند، دقیقا مانند همان مثال معروف که میگوید پشت سر هر مرد موفق، یک زن موفق حضور دارد.
اگر امروز هم سن ازدواج جوانان ما بالا رفته به معنی آن نیست که آنها قصد ازدواج ندارند بلکه مشکلات جامعه باعث تاخیر در این امر مهم شده است. ما باید گریبان مسئولانی را بگیریم که در این زمینه ذی ربط هستند تا بلکه تسهیلات مناسبی برای جوانان فراهم کنند. الان یک جوان ۳۰ ساله بخواهد ازدواج کند باید چقدر اجاره خانه بدهد؟ چقدر حقوق داشته باشد؟ اصلا کار دارد که بتواند اجاره خانه بدهد؟ درست است، متاسفانه تشریفات و چشم و هم چشمیها برای ازدواج خیلی زیاد شده، ولی مقصر اصلی بعضی مسئولان هستند.
الان یک خانواده اگر بخواهد برای دختر خود جهیزیه تامین کند، باید هزینه زیادی صرف کند، مگر با این وام ازدواج چند تکه از جهیزیه فراهم میشود؟ مسئولان باید در این باره یک فکر عاجل و فوری کنند و این خطر بزرگی است که جامعه با آن درگیر است. میترسم به جایی برسد که دیگر از عهده هیچ شخصی کاری بر نیاید.»
بابالجواد (ع)، بابالکرم است
هر یک از عشاق و محبان حضرت امامرضا (ع) آداب خاصی برای انجام زیارت در حرممطهر و توسل و تضرع به درگاه نورانیاش دارند. از خراسانی در این باره میپرسم: «برای هر انسانی توفیقی است که زود به زود به آستان مقدس امام رضا (ع) مشرف شود، اما من به خاطر نوع کارم و سفر به شهرهای مختلف و حضورم در تهران نمیتوانم مرتب سفر کنم. البته باز هم در طول سال برای چند مناسبت در شبهای آخر ماه صفر و روزها و شبهایی که مختص زیارت امام رضا (ع) است، به مشهد میآیم. در ایام دیگر سال هم برای زیارت امام رضا (ع) و عرض ادب و ارادت به پدر و مادرم به مشهد سفر میکنم.
درباره آداب زیارت هم باید بگویم که سعی میکنم از «باب الجواد» وارد شوم، آن هم به خاطر اسم نازنین آن امام بزرگوار و اینکه آدم هر زمان که از این در وارد میشود، احساس میکند که قطعا دست خالی برنمیگردد. البته همه درهای حرم چنین ویژگی و خصوصیتی دارند، ولی بابالجواد از نظر من باب الکرم است. امام جواد (ع) معصومی است که درخواست نکرده میبخشد، نخواسته و طلب نکرده میبخشد. عموما از صحن گوهرشاد وارد میشوم و اگر توفیقی شود، دست گدایی دراز میکنم و همیشه به امامرضا (ع) میگویم دستم خالی است. درباره ادعیه و زیارت هم به علت علاقه به زیارت امینا...، این دعای شریف را یا با دوستان مداح همنوایی میکنم یا در کنار ضریح آن را به تنهایی میخوانم.»
ماجرای شعری که در حرم امام رضا (ع) سرودم
مو از همو بچگیهام دیوونتم
مشتری پا به قرص دم سقا خونتم
اگه خوبم، اگه بد، گداییت افتخارمهای مدال نوکری نشونه عیارمه
خودتم مثل همو گنبد زردت، طِلایی
برا ما ایرانیها خودت یه پا کربلایی
همیشه سرت شلوغه بسکه مهمون نِوازی
یکیشانم نمیره از درِ خانت ناراضی
هرکی دل شکسته یه، شما بهش امید میدی
دهنش رو وا نکرده، همیجو ندید، میدی
صدای نقاره خانت زائرِ تکون میده
انگاری که جبرئیل بالای بوم اذون میده
شور و حال حرمت، آدمو از هوش مِبره
این همه کفتری که هی به هواتان میپره
مثل کفترات دلم برِ حرم پر میزنه
اگه رخصتش بدی، میه بهت سر مِزنه
خراسانی درباره یکی از معروفترین شهرهایی که برای امامرضا (ع) سروده هم میگوید: «یادم است ۸۸.۸.۸ تصمیم گرفتم برای امام رضا (ع) شعری بگویم. شعری با همان لهجه مشهدی. قلم به دست گرفتم و چند بیت نوشتم، اما هر چه تلاش کردم دیگر نتوانستم ادامه بدهم. خب! من، چون کار اجرا انجام میدهم باید اشعارم طولانی باشد، اگر بخواهم کوتاه بنویسم دو دقیقهای تمام میشود. خلاصه! هر چه تلاش کردم نتوانستم ادامه بدهم. گفتم بگذار بیتها را بشمارم ببینم چند بیت شده است؟ شمردم دیدم دقیقا ۸ بیت است. گفتم پس قرار بوده با همین تعداد بیت تمام شود. این همان شعری است که با این مصراع شروع میشود: «مو از همو بچگیهام دیوونتم، ...». فکر میکنم مردم همه این شعر را شنیدهاند که از عنایت امام رضا (ع) بود.»
منبع:خراسان
انتهای پیام/
منبع خبر: باشگاه خبرنگاران
اخبار مرتبط: ماجرای شعری که صابر خراسانی در حرم امام رضا(ع) سرود
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران