بازنمایی گانگسترها در «رفقای خوب» مارتین اسکورسیزی
«رفقای خوب | Goodfellas» جزو آثار درخشان مارتین اسکورسیزی فیلمساز برجسته مکتب نیویورک است که بازنمایی تماشایی از یک گروه گانگستری است؛ کاری که این کارگردان بارها نشان داده به خوبی از پس آن برمیآید و همچون این فیلم 145 دقیقهای اجازه پلک دادن به تماشاگر ندهد.
«تابناک»؛ فیلم سینمایی «رفقای خوب | Goodfellas» به کارگردانی مارتین اسکورسیزی در گونه داستانی-جنایی و محصول سال 1990 است. هنری هیل نوجوانی است که در محله ای پر از آدمهای خشن و سنگدل بزرگ شده و بر همین اساس دوست دارد گانگستر شود و این مسئله برایش از رئیس جمهور شدن هم مهم تر است. او عاشق ثروت، قدرت و نفوذ گانگسترهاست و از طریق جیمی کانوی، وارد این عرصه میشود.
این فیلم بر اساس داستان زندگی واقعی هنری ميل گانگستر معروف آمريکايی ساخته و يکی از بهترين آثار ژانر گانگستری و مافيايی مدرن به حساب می آيد. راجر ایبرت منتقد سرشناس آمريکايی آن را بهترين فيلم گانگستری تاريخ سينما و مهم ترين فيلم دهه نود ارزيابی کرده و منتقدان بسياری آن را ستوده و يکی از بهترين فيلمهای اسکورسيزی دانسته اند. اسکورسیزی توسط فیلمنامه و کارگردانی عالی و بازیهای بسیار قوی بهترین اثر را در بین کارهاش خلق کرده است.
او با دقت تمام جزئيات زندگی گانگسترها و روابط درونی آنها را ترسيم می کند. گانگسترهای اين فيلم بيش از هر فيلم ديگری در اين ژانر، واقعی و باورپذير تصوير شده اند. سناریوی فیلم بسیار دقیق نوشته شده به شخصه از بازی رابرت دنیرو بسیار لذت بردم. بازیها و دیالوگها شخصیتهای فیلم را واقعی جلوه داده است. موسیقی فیلم از مجموع چند آهنگ که توسط اسکورسیزی انتخاب شده تشکیل شده است. جو پشی برای بازی در این فیلم برنده اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل شد.
اسکورسیزی گاه بازیگوشانه عمل میکند و در داستانی که با دقت ساختهشده جایگاه ما (بیننده) را دست میاندازد. این موضوع دستآویز اصلی رفقای خوب است.رفقای خوب نسخهای قویتر و متفکرانهتر از فیلم قبلی او پایین شهر است.همچنین بررسی میکند که ما در مقام مخاطب وقتی به تماشای فیلم دیگری دربارهء گنگستریهای نیویورک میرویم چه میکنیم.
خصوصا آنکه رفقای خوب ما را وا میدارد تا دریابیم چه کسی در فیلم برایمان داستان تعریف میکند،تفکر در اینباره که به سخنان چه کسی گوش میدهیم و مایلیم حرفهایش را باور کنیم.این پرسشی مهم بر زمینه فیلمی است که از ما میخواهد تا گنگسترها را آدمهایی جالب بدانیم.
هنری هیل(که نقش او را ریلیوتا بازی میکند)راوی و شخصیت اصلی فیلم است.به نظر میرسد که او حکم راهنما و چشم ما را دارد.او در سراسر فیلم با ما سخن میگوید و چیزهایی را میبینیم که او مشاهده میکند.آیا واقعا چنین است؟بیایید با دقت یکی از سکانسهای فیلم را بررسی کنیم.در وایل فیلم هنری در نقش راوی ما را با دوستان گنگسترش در میخانه آشنا میکند. دوربین حرکت روی ریل انجام میدهد و هنگام رسیدن به هریک از شخصیتها مکث میکند تا با دقت بیشتری چهره او را نشان دهد.
آن شخصیت لبخند میزند و نسبت به حضور هنری در خارج از قاب عکس العمل نشان میدهد.به نظر میآید که ما همه چیز را از ورای چشمان هنری میبینیم و در نقطهء دید او شریک هستیم.اما در آخر این حرکت،دوربین به انتهای میخانه میرسد،جایی که هنری برای بررسی خزهای سرقت شده میرود. مجموعهای از خزها و خود هنری دیده میشوند.دوربین از راست به چپ میرود و حرکتی اریب در قاب انجام میدهد.هنری از سمت چپ،خلاف جهت دوربین ظاهر میشود.
اگر قرار است که همه چیز را از نگاه هنری ببینیم،چه طور چنین چیزی ممکن است؟خب،مسلما ما همه چیز را از نگاه هنری ندیدهایم.هنری شخصیت اصلی داستان است و طوری شکل گرفته که به نظر میآید داستان را کنترل میکند.چنانکه دیدهایم،اسکورسیزی دائما این واقعیت را زیر سؤال میبرد که آدمها بر امور کنترل دارند. این یکی از مضامین تکرار شونده و بخشی مهم از ساختمان شکلی در سبک او است. اسکورسیزی نیز مانند هیچکاک با شخصیتها،مخاطبان و رابطهء ذهنی آنها با شخصیتها بازی میکند، مثلا در راننده تاکسی،اسکورسیزی نقطه دید را محدود میسازد و مخاطبان را وا میدارد تا از نظرگاه مردی دیوانه شهری خشن و ظلمانی را ببینند.
فیلمساز با قواعد سینمای اکسپرسیونیسم آلمان و فیلم نوآر کار میکند و به توانایی هیچکاک برای تعریف شخصیت از طریق نگاه شخصیت به جهان و چگونگی نگاه متقابل جهان به شخصیت نظر دارد. راننده تاکسی بینش ما را محدود به نوعی حساسیت نامتوازن میسازد. در گاو خشمگین صحنههای مسابقه میزان سنی متشکل از سروصدا، اعوجاج، حرکت و صوت نمود میدهد که نمایانگر تفکر اسکورسیزی دربارهء چگونگی رینگ مشتزنی است.
نیروی محرکه فیلمهای اسکورسیزی این است: «هرچیز در نظر هر کس چطور جلوه میکند»محدود ساختن نقطه دید ما را فریب میدهد تا فکر کنی هرکس چه چیزی را میبیند. حتی بازی با سرعت فیلم، کند کردن حرکت در زمانی که او به نقطه دید شخصیتی قطع میکند،جزو روشهایی هستند که اسکورسیزی با آن احساسات متغیر،تردیدها و واکنشهای متفاوت را انتقال میدهد.از نظر اسکورسیزی، ادراک فرآیندی سیال،غیرقابل اعتماد و فریبنده است. او برای انتقال این موضوع طیفی از وسایل سینمایی را مورد استفاده قرار میدهد و ما را آگاه میکند که فیلم میتواند ادراک را به ما بیاموزد یا فریبمان دهد.
رفقای خوب رابطهء متقابل بین هنری که به نظر میرسد در کنترل روایت است و دیدگاهی دیگر-شاید دیدگاه اسکورسیزی یا روای«تجریدیتری» را نشان میدهد که توانایی فیلم برای در اختیار گرفتن ادراک را نشان میدهد. این کار چنان پیچیده انجام میشود که ما مردد بر جا میمانیم. «داستان» هنری با نماهای ثابت نقطهگذاری میشود. لحظاتی که طی آن تصویر ثابت میماند،در حالی که هنری در اتفاقی که افتاده یا خواهد افتاد تأمل میکند. این موضوع با حرکتهای استادانه دوربین صورت میگیرد،همچون نمای چهار دقیقهای حرکت دوربین روی ریل که هنری و کارن را حین قدم زدن در خیابان،در باشگاه شبانه کاپاکابانا، پلهها، آشپزخانه و کنار میز تعقیب میکند.
گهگاه کارن جای هنری را بهعنوان راوی میگیرد.و به نظر میرسد که راوی زن روایت را پیش میبرد.گاهی تدوین هردو را در برمیگیرد و نقطه دید شخصیتها را تقلید میکند،مثلا در انتهای فیلم که کارن و هنری تحتتأثیر کوکائین،نشئه و دیوانهوار تصور میکنند که یک هلیکوپتر در تعقیب آنها است.تدوین این بخش سریع و اضطراب آمیز است.به نظر میرسد که زمان سرعت گرفته است.
نهایتا اسکورسیزی شخصا فیلم را در اختیار میگیرد.این فیلم اوست و یکی از چیزهایی که او علاقه به انجامش دارد،تفسیر دربارهء فیلمهای گنگستری بهطور کلی و بهطور اخص کشش و واکنش ما نسبت به آنها است.او میخواهد دربارهء داستانها و گویندگانشان فکر کند.او کاری میکند تا هنری،خلافکار خرده پا، که دوستانش را لو میدهد،تبدیل به شخصیتی بسیار جذاب شود.او میداند که این کار آسانی است.هنری دائما اعتماد به نفسش را نشان میدهد و از خشونتهای دوستانش پرهیز دارد.
او مردی خوشتیپ، باحال و مملو از سرزندگی است. ولی این موضوع کافی نیست تا ما را وادارد جنایتکاری خردهپا را دوست داشته باشیم.لازم است تا اسکورسیزی بین ما و شخصیتش فاصله بیشتری ایجاد کند. او این کار را دائما با اشاره به آسیب پذیری هنری در حکم مرجع فیلم انجام میدهد و نهایتا این مرجعیت را کاملا از بین میبرد. او در سراسر فیلم با نقطه دید هنری بازی میکند. در اواخر کار، هنری بعد از آنکه دستگیر میشود به دیدن جیمی(رابرت دنیرو در نقشی نسبتا کوتاه در فیلمی از اسکورسیزی) میرود. هنری میخواهد جیمی و بقیه را به پلیس لو بدهد. آنها در یک رستوران ملاقات میکنند و کنار پنجرهای مینشینند.دوربین طوری قرار گرفته که هردو مرد را در نیمرخ نشان میدهد.
ناگهان دیدگاه تغییر میکند. اسکورسیزی هم زمان از زوم و حرکت دوربین روی ریل را در جهات مخالف استفاده میکند. بدین ترتیب به نظر میآید پس زمینه(چیزی که بیرون از پنجره رستوران دیده میشود)حرکت میکند در حالی که شخصیتها ثابتند. این تکنیک را آلفرد هیچکاک در سرگیجه برای نشان دادن واکنش اسکاتی نسبت به ارتفاع مورد استفاده قرار داد. اسپیلبرگ در آروارههای کوسه آن را برای بازنمایی واکنش کلانتر برادی پس از دیدن کوسه به کار گرفت و از آن به بعد در بسیاری از فیلمهای دیگر دیده شده است.
این تکنیک از حد وسیلهای که آگاهانه از سوی فیلمسازان جوان برای ادای احترام به هیچکاک مورد استفاده قرار میگرفت، تبدیل به کلیشهای سینمایی شد.در رفقای خوب این تکنیک حکم نوعی تفسیر خارجی را دارد. این هشدار که جهان ساخته شده به وسیله فیلم در حال فروریختن است و شخصیتی که به او نزدیک شدهایم، تکیهگاهش را از دست داده یا اصلا تکیهگاهی نداشته است. این نوعی ژست ساختگی دوربین و عدسی است که تأکید میکند هرچیز را که از دریچهء چشم دوربین میبینیم ساختگی-به معنای واقعی کلمه «هنریساز» است.
موفقیت کارگردان در تضعیف نقطه دید شخصیت و وابستگی ما به آن در سکانس محاکمه انتهای فیلم نمود مییابد.در اینجا هنری از صحنه خارج میشود.عملا در فضای دادگاه قدم میزند و دوربین را مخاطب قرار میدهد،کاری که سبک تداوم روایی هالیوود آن را منع میکند.بدین ترتیب اذعان میشود که تمام اینها توهم است و کلا در ذهن یک نفر-هنری، کارگردان با ما میگذرد.در حالی که فیلم به پایان میرسد،هنری را در برنامه حمایت از شهود میبینیم که در منطقهای حومهنشین و گمنام دوباره نقش راوی را دارد و نق میزند که چرا نمیتواند یک سس گوجه فرنگی خوب بیابد.
او بار دیگر به دوربین نگاه میکند و لبخند میزند. انگار میگوید: «میدونیم موضوع چیه،مگه نه؟»از آنجا که ما هنوز کاملا نمیدانیم موضوع چیست، اسکورسیزی نمای اینسرت تامی، دوست خشن و سرخوش هنری(جوپشی) را نشان میدهد که مسلسلش را به طرف دوربین شلیک میکند.این نما در هیچ لحظه دیگری از رفقای خوب دیده نمیشود. در واقع به فیلم دیگری، سرقت بزرگ قطار، ساخته ادوین س.پورتر در 1903 اشاره دارد. در سرقت بزرگ قطار یک گاوچران در ابتدا و انتهای فیلم اسلحهاش را به طرف دوربین شلیک میکند. این کار به صلاحدید نمایش دهنده فیلم انجام میشد تا مخاطبان را دچار هیجان کند.
پس اسکورسیزی به مخاطب چشمکی میزند و اشارهای به تاریخ فیلم دارد.او میخواهد تا بدانیم از چه چیز گنگسترها و خشونت خوشمان میآید. ما دوست داریم تماشا کنیم.میخواهیم در امان باشیم.دوست داریم آرزو کنیم و از توازن ظریف میان کنترل و ترس لذت میبریم.به علاوه از شخصیت جذاب خوشمان میآید.در رفقای خوب اسکورسیزی ما را به شخصیتی دوست داشتنی نزدیک میکند که به نظر میآید دنیا را در اختیار دارد ولی متوجه میشود که همچون خود ما در کنترل فیلمی است که مشغول تماشای آن هستیم.
کارگردان با شخصیتهایش و ما بازی میکند و به ما اجازه میدهد تا در شوخیها شریک یا اغوا شویم.هرچه نباشد فقط یک فیلم تماشا میکنیم و انتخاب با ما است.علاقه اسکورسیزی به انعکاس ساختارهای فیلم نزد مخاطب،و پردهبرداری از جنبهء توهمآمیز آن یکی از ویژگیهای مشترک مؤلفان مدرن است.آنها برخلاف اسلاف خود نمیخواهند صرفا راهبردهای قدیمی تداوم روایی کلاسیک را تکرار کنند بلکه میخواهند این سبک را بررسی کنند و گسترش دهند.
منبع خبر: تابناک
اخبار مرتبط: بازنمایی گانگسترها در «رفقای خوب» مارتین اسکورسیزی
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران