آزادی بیان و زوال گوینده حقیقت
بعد از ترورهای پاریس (شارلی ابدو) مسأله آزادی بیان به موضوعی مناقشهبرانگیز در افکار عمومی مبدّل شد. در واقع کشتار روزنامهنگاران فرانسوی تنش موجود در این مفهوم را دوباره فعال ساخت و نظرات بسیاری را برانگیخت. بیشک فلسفه و علوم سیاسی از این حیث وامدار شارلی ابدو خواهند ماند. رابطه بین لوگوس و یا مسامحتاً عقل با تن و نیز لتوپار شدن آن رابطهای تاریخی است. فرهنگ و خِرد همواره از درون دردناکترین و خونآلودترین شکنجهها و جنگها و فجایع سر برآورده است.
دو نیروی عمده حولوحوش این اتفاق شکل گرفت؛ دستهای با تأکید بر حق آزادی بیان، کاریکاتورهای شارلیابدو درباره پیامبر اسلام را مصداق آزادی بیان دانسته و گروهی دیگر از محدودیتهای بیان برای پاسداشت آزادی و حقوق اقلیت سخن گفتند. فضای عمومی در ایران هم مستثنی نبود و دراینباره سخنهای بسیاری رفت تا جایی که مرور این مباحث و موضوعات اکنون دیگر کاری به غایت کسالتبار است. در این نوشته کوتاه تلاش بر اینست که به بهانه این مجادلات به معرفی یکی از آخرین آثار میشل فوکو، روشنفکر فرانسوی، پرداخته شود. فوکو در ترم پاییز سال ۱۹۸۳ در دانشکاه برکلی کالیفرنیا شش سخنرانی با عنوان «بیان بدون ترس Fearless Speech» ارائه داد که بعدها به همین نام منتشر شد. او دیگر مجالی نیافت که متن سخنرانیاش را برای انتشار ویرایش کند. این معرفی بر اساس نسخهای است که «ژوزف پییرسون» آن را ویرایش و در سال ۲۰۰۲ منتشر کردهاست. بحث فوکو و صورتبندی او از آنچه که امروز با عنوان حق “آزادی بیان” میشناسیم بیشک میتواند به فهم ما درباره سرشت تاریخی و واقعی این موضوع کمک شایان توجهی کند.
فوکو در ابتدا روشن میسازد که علاقهاش در این بحث، موضوع حقیقت Truth نیست، بلکه آنچه او را به پروژهاش در بخش سوم کتاب تاریخ جنسیت The History of Sexuality متصل میسازد مسالهٔ گویندهٔ حقیقت است. در واقع مسأله او این نیست که چه چیزی حقیقت است بلکه بحث درباره سوژهای است که حقیقت را میگوید :
«گرایشم نه بیان مسأله حقیقت که مسأله گویندهٔ حقیقت یا حقیقت- گوینده Truth-Teller به عنوان یک فعالیت است: چه کسی قادر است که حقیقت را درباره چیزی و معطوف به نتایجش بگوید و نیز حقیقت در چه رابطهای با قدرت است؟ با این دست پرسشها از اهمیت موضوع گوینده حقیقت یعنی دانستن اینکه چه کسی قادر به گفتن حقیقت است و نیز دانستن اینکه چرا ما باید حقیقت را بگوئیم، ما به ریشه چیزی که میتوانیم آن را سنت انتقادی Critical Tradition در غرب بنامیم، نزدیک میشویم».
فوکو در بخش سوم کتاب تاریخ جنسیت و سپس در درسگفتارهایش در کالج کلژدوفرانس تلاشی را برای فهمیدن اینکه چگونه فردیت غربی به عنوان سوژهای که با اختصاص دادن نوعی اخلاق خاص و نیز تکنیکهای مشخص در برقراری ارتباط با غذا، اشیا، دوستان، خانواده، کارشناسان، روابط جنسی و غیره خود را به عنوان یک وجود خودمختار در دوران مدرن بازشناخته، آغاز کرد (Technology of the Self). یکی از جذابترین بحثها به کمک صورتبندی فوکو در خلال این پروژه ناتماماش بحث او درباره آزادی بیان است. او در ابتدای بحثاش درباره این موضوع می گوید که مطالعه و فهم اینکه چگونه و چرا چیزهای مشخص یک “مسأله” شدهاند برای او مهم است. و در همین راستا این سوال که چرا و چگونه آزادی بیان یک مسأله سیاسی شده است؟ چیزی که در بسترهای خود یک مساله اخلاقی بود.
اتکای فوکو بر تحقیقاتش در موضوع اخلاق را او به مطالعاتی درباره اجتماع و سیاست پیوند زده و نشان میدهد که تاچه حدّ این دو موضوع بههم تنیده شدهاند. رابطه بین سوژه غربی و حقیقت و یا به تعبیری دیگر تبارشناسی این موضوع که سوژه غربی با چه شیوهها و از طریق چه مسیرهایی به فهم خودش نائل آمده است، دغدغه اوست. گوینده حقیقت نقشی مهم در فرایند شکلگیری “خودSelf” در میان سوژه غربی داشتهاست. در واقع فوکو نشان میدهد که تغییر در چگونگی رابطه با خود، مساله گوینده حقیقت و سپس موضوع آزادی بیان را تغییر دادهاست. خودت را بشناس (Know The Self) در سنت اخلاقی غربی همواره با این اصل مهم همراه بوده است که از خودت مراقبت کن (To Care of the Self).
در هر دوسنت اصلی فرهنگ غربی ( رواقی Stoic و افلاطونی Platonic) که ملهم از یونان باستان میباشند، به برساختن خود و دغدغه خود را داشتن توجه شده است. این توجه البته تفاوتهای جدی و مهمی با هم دارند. در افلاطونگرایی که مسیحیت ریشه در آن دارد مساله اصلی، سوژه و روان فرد است. مثلا وقتی در این سنت ازچشمِ ناظر بر خویشتن سخن به میان میآید منظور یادآوری حقایق وجودی پنهان خویشتن است. بازگشتهای مداوم در الهیات مسیحی به خویشتن و فرمان “خودت را بشناس” به عنوان یکی از آموزههای مهم مسیحیت، ریشه در همین اخلاق افلاطونی – یعنی کشف چیزی در درون- دارد که به تعبیر فوکو، سوژه گرایی دکارت هم محصول و هم تداوم دهنده آن بوده است. در این نوع خودشناسی، خود، مداماً به نوعی رستگاری متافیزیک که فراسوی زندگی است، ارجاع پیدا میکند. انقلاب و آشوب درونی در فرد برای نیل به “سعادت” و بعدها در دوران سکولار “پیشرفت”، دغدغه این سنت است. سنتی که نجات را فراسوی زندگی و اکنونیّتِ آن میجوید.
در دیدگاه رواقیون اما “خود” از طریق آموزش، هدایت میشود. ما با کشف روبرو نیستیم بلکه با نوعی ساختن “خود” روبروییم. اتوس Ethos در واقع اشاره ای است به این نوع نگاه از خود. فوکو در ادامه نشان میدهد که چگونه این تلقی از خود رو به استحاله گذاشت و به حاشیه رفت. در سخنرانی « تأویلهایی از خود Hermeneutics of the self» روشن کرد که کنش معطوف به گفتن حقیقت نقشی مهم و پایدار در ساختن خود، توسط سوژه غربی داشته است. یکی از بروزها و جلوههای مهم اتوس یا همان منش اخلاقی در یونان، پارهسیا Parrhesia بود. پارهسیا یک نوع از بیان و سخنگویی در برابر دیگران بوده است که گوینده دغدغه این را نداشته که از دیگران بابت حرفهایش طلب عفو کند. او حقیقت را بیان میکرده است. بر اساس متون یونان، سه شکل متفاوت از پارهسیا وجود دارد که یکی از فرمهای آن با ترجمه از لاتین به انگلیسی، به معنای آزادی بیان Free Speech است. گوینده پارهسیا در ادبیات یونان کسی است که از حقیقت سخن میگوید. سوژهها برای بدست آوردن حقیقت نیازمند همین گویندهها و مرشدهایی هستند که با گفتار حقیقت، امکان حاکمیت فرد بر “خود” را فراهم میکنند. بیان مرشد، راهنما و یا همان سقراط که درجستجوی آگاهی بخشی به دیگران است، آزادانه و رها از عبارات گمراهکننده و چاپلوسانه است. سوژهٔ پارهسیا از تکنیکهای بلاغی برای ایجاد اجماع و توافق رهاست. او خود را متعهد به حقیقت و آزادی میداند ونه خشنود کردن مخاطباش. تقریباً تمامی بحث فوکو درباره سوژه پارهسیا را میتوان اینگونه خلاصه کرد که پارهسیا تکنیکی است استوار بر آزادی فردی که حقیقت از طریق مرشد و راهنما به شاگردان برای ساختنِ خود نهایی یا دومین خود (the latter’s self-constitute)، منتقل میشود.
با ظهور مسیحیت و با تبدیل شدن پارهسیا به اعترافات، شکاف عمدهای بین عصر یونان و دوران متأخر در فهم گویندهٔ حقیقت ایجاد شده است. اعترافات، رابطه کلاسیک بین راهنمای سقراطی و شاگرد را شکست و گویندهٔ حقیقت را در ارتباطی فردی و تنها به گوینده حقایقی درباره خود مبدّل ساخت. فوکو تبار سوژهٔ گفتار حقیقت را در هفت قرن، از دیالوگهای سقراط تا دوران متأخر نشان میدهد و نتیجه میگیرد که تغییری اساسی در این فیگور از بُعدی سیاسی و اجتماعی به سمت رابطهای شخصی ایجاد شدهاست. در متنهای اوریپید، نمایشنامه نویس یونانی، پارهسیا حق اساسی و بنیادی شهروندان(مردان) در آتن است؛ حقی در ارتباط با اخلاق. افراد اخلاقاً برخوردار از این حق بودند که حقیقت را بگویند. فوکو فرایند انتقال این حق را از اخلاق به قانون عرفی (Nomos) و بعدها به قانون (Law) نشان میدهد. این انتقال از درون امر سیاسی برخاست یعنی از زمانی که افرادی ظهور یافتند که به گفتن حقیقت مبادرت نمیورزیدند و سخنانی در مذمت ارتش نمیگفتند. و در اینجا بود که شکافی ایجاد شد بین قانون عرفی (Nomos) و زندگی طبیعی (Bios).
در دوران متأخر آزادی بیان به پدیدهای قانونی تبدیل شدهاست. در نظامهای سیاسی مدرن قوانینی درباره آزادی بیان وجود دارد و به همین دلیل است که در سرزمینهای مختلف و حتی در غرب مدرن، آزادی بیان مصداقهای مختلفی دارد. کافی است قوانین آمریکا و فرانسه را بایکدیگر مقایسه نماییم. برخلاف آنچه فکر میکنیم، آزادیبیان یک معنای واحد جهانی ندارد. نکته مهمی که از دل این واقعیت بیرون میزند این است که مفهوم آزادی بیان امروزه به درون قوانین دولتی رفته و در ارتباط با آن معنا میشود. همانگونه که از خوانش مختصر کتاب فوکو دیدیم، اصولا یونانیان مساله آزادی را بر اساس موضوع اخلاق، پروبلماتیزه میکردند و آزادی در نزد آنها مفهومی اخلاقی داشت، بر خلاف فلسفه سیاسى مدرن که معنایى در محدودههاى قانون و حکومتگرى دارد.
اتوس یا دغدغه خود را داشتن، در دیدگاه یونانیان، شیوهٔ بودن و هدایت خود و پدیدارشدن در برابر دیگران بود؛ ساختن سوژه. این مفهوم به تعبیر فوکو در واقع شکل انضمامی آزادی است که در اجزای عادی زندگی انعکاس پیدا میکند و شهروند میسازد. ساختار جدید به میانجی مسیحیت، با اتوس زدایى از آزادى بیان، آن را به یک قانون دولتى فروکاسته است. در واقع رابطه آزادی بیان با زندگی طبیعی قطع شده است. شاید دلیل اصلی نابرابریهای موجود در آزادی بیان نیز به همین مسأله بازگردد. در حالی که برخی چیزها مصداق آزادی بیاناند و از سوی سوژه غربی اینگونه ادراک میشوند، چیزهایی شبیه به آن نیستند و بیانشان شامل محدودیت میشود. این نابرابر ی محصول از میان رفتن پارهسیا و جاگرفتن آن در محدودههای قانون دولتی است و به سبب ماهیت دولت، آن نیز نابرابر و معوّج شدهاست.
زمانی میتوان با گوینده حقیقت و آزادی بیان مواجهه واقعیتری در دوران جدید داشت که نسبت آنها را با قوانین رسمی حکومتی دریابیم. با چنین درهمتنیدگی بین آزادی بیان و قانون، تشخیص اینکه کاریکاتورهای شارلی مصداق آزادی بیان هستند یا نه ناممکن است. آنها جلوهای هستند از پارهسیا یا فقدان اتوس؟ روشن نیست. امروزه گفتمان حقوق و وکلا و به تعبیری کلیتر، ساختار قدرت، دامنههای آزادی بیان را تعیین و حدگذاری میکنند. مرشد و راهنمای سقراطی جای خود را به دستورات دولتی داده و «خودت را بشناس» معناهای دیگری یافته است. در حالیکه در سنت یونانی معانی و شکل آزادی بیان درارتباط با وجدانیات شهروندان روشن میشد.
وضعیت در ساختارهای نئولیبرال متأخر بغرنجتر بنظر میرسد. آزادیها با تنیده شدن در گفتمان حقوق اولاً به صراحت، نابرابر و دوماً انتزاعی شدهاند. در پروژه میشل فوکو و با ارائه تبارشناسی از وضعیت آزادی بیان این نکته را با ارجاع به فهم یونانیون از آزادی میتوان فهمید که آنان، آزادی بیان را مانند طبّ و دریانوردی، آموزش میدادند. افراد آموزش میدیدند که در گفتن، آزاد باشند. این تعلیم چیزی فراسوی قوانین موجود، و گزارهای پیوند خورده با خلقیات است. از دل این مواجهه اخلاقی با آزادی است که فرد شیوهٔ بودن و هدایت خود و پدیدار شدن در برابر دیگران را فرا میگیرد و میآموزد که چگونه میباید اولاً در بیان نظراتش دلیر باشد و دوماً آزادی فردیاش را به آزادی همگان و امرجمعی و سیاسی پیوند بزند.
Foucault Michel ,Fearless Speech, Edited by Joseph Pearson, Published by SEMIOTEXT(E), ۲۰۰۱
منبع خبر: کلمه
اخبار مرتبط: آزادی بیان و زوال گوینده حقیقت
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران