اسپینوزا؛ فیلسوفی عقل گرا و روش شناس/ یک زندگی بدون آسایش

اسپینوزا؛ فیلسوفی عقل گرا و روش شناس/ یک زندگی بدون آسایش
خبرگزاری مهر

خبرگزاری مهر، گروه دین و اندیشه - ارشیا بهارلوئی*: اسپینوزا از مهم‌ترین و تأثیرگذار ترین فیلسوفان در تاریخ فلسفه غرب است و دلیل آن را می‌توانیم ساختار فلسفه او و در سایه آن باورهایش بدانیم. در این پژوهش ابتدا نگاهی به ساختار کلی فلسفه اسپینوزا می‌اندازیم و در پی آن عواملی را بررسی خواهیم کرد که در شکل گیری باورهای فلسفی او نقش مؤثری داشته اند. در ادامه، به معرفت شناسی اسپینوزا خواهیم پرداخت و به بررسی، مقایسه و رتبه بندی مراتب معرفت در نزد او و چندی دیگر از فیلسوفان می‌پردازیم. روش و اصول در فلسفه اسپینوزا از اهمیت بسزایی برخوردار است که در این مقاله ابتدا ارزش روش فلسفی او را در بین دیگر روش‌ها سنجیدیم و در بخشی از پژوهش نیز به ارتباط بین باورهای اسپینوزا، شیوه نگارش آثار و همچنین اهمیت روش در فلسفه او پرداخته شده است.

مقدمه

اسپینوزا از فیلسوفان عقل گرای قرن هفدهم است. اندیشه‌های این فیلسوف یهودی تبار را می‌توان به عنوان انقلابی در دنیای فلسفه دانست که توانست تأثیر بسزایی بر فلسفه پس از خودش بگذارد. فیلسوفان پس از اسپینوزا معمولاً تفسیرهای متفاوتی را از اندیشه‌های او ارائه کرده اند. هیوم فلسفه او را نوعی فرضیات زشت و ناپسند می‌شمارد. لسینگ می‌گوید مردم از اسپینوزا چنان یاد می‌کردند که گویی از سگ مرده یاد می‌کنند؛ از طرفی لسینگ توانست نام او را زنده و نگاه‌ها را به سمت او معطوف کند. در جایی دیگر نوالیس او را مست خدا می نامد و همچنین گوته، شاعر آلمانی نیز می‌گوید که با خواندن اخلاق اسپینوزا به آن ایمان می‌آورد (دورانت، ۱۳۹۷). [۱]

اسپینوزا از آن دست فلاسفه‌ای است که می‌توان گفت چندان زندگی اش در سایه آسایش نبوده و دلیل این موضوع را می‌توان در علاقه او به جست و جوی حقایق فلسفی دانست. البته شرایط زمانه او نیز در این موضوع بی تأثیر نیست. [۲] همین دو عامل می‌تواند در شکل گیری و پی ریزی باورهای او تأثیر گذار بوده باشد. باورهایی از جمله اعتقاد به وحدت وجود، اعتقاد به اینکه تنها یک جوهر در عالم و هستی وجود دارد که آن خدا و به بیان دیگر طبیعت است [۳] و اعتقاد بر اینکه خداوند خیمه شب باز نیست و بلکه عامل درونی هر چیزی است (گردر، ۱۳۹۷). جهان بینی اسپینوزا یکی از ویژگی‌های بارز تفکر او است که باعث می‌شود فلسفه او از دیگر فلسفه‌ها متمایز گردد. نظریه پردازی‌ها و تفکرات این فیلسوف هلندی، طیف وسیعی از مقولات و موضوعات را در بر می‌گیرد. از فلسفه در باب سیاست گرفته تا فلسفه در باب دین و دولت و همینطور علوم ما بعدالطبیعه؛ همه و همه در سایه تفکرات اسپینوزا مورد تأمل قرار گرفته اند.

از این تفکرات اسپینوزا آثار بسیار مفیدی پدید آمده است. یکی از رساله‌های مهم اسپینوزا که می‌توانیم آن را مقدمه‌ای بر معرفت شناسی اسپینوزا بدانیم، رساله اصلاح قوه مدرکه است. این رساله دریچه‌ای برای ورود به دنیای معرفت شناسی اسپینوزا است و چشم اندازی به کتاب اخلاق او. اسپینوزا در اصلاح قوه مدرکه به پرسش‌هایی معرفت شناسانه پاسخ می‌دهد و اینگونه می‌گوید که عشق به یک حقیقت است که می‌تواند چنان غذایی برای روح آماده کند که از رنج‌ها نجات یابد و آن هم عشق به حقیقت علم به وحدت روح با تمام طبیعت است. اینگونه علم روح بیشتر می‌شود و بهتر از قدرت خود و نظم طبیعت آگاه می‌شود و بهتر می‌تواند خود را اداره کند و هر چه نظم طبیعت را بهتر بداند بهتر می‌تواند خود را از پوچی و امور بیهوده برهاند (دورانت، ۱۳۹۷). در بخش دیگری انواع مختلفی از معرفت به موضوعات را در چهار قسم شرح می‌دهد که سطوح آن عبارت اند از علم افواهی ناشی از مسموعات، ادراکات ناشی از تجربه مبهم، معرفت استنتاجی و در آخرین سطح معرفت شهودی (اعتمادی نیا، علیزاده، ۱۳۸۸). با گذر از اصلاح قوه مدرکه به رساله اخلاق به برهان هندسی خواهیم رسید که پختگی اسپینوزا را در مفاهیم معرفت شناسی و همچنین ما بعدالطبیعه به ما نشان می‌دهد.

به طور کلی مسائلی که او در رساله اخلاق به آن‌ها پرداخته درباره خدا و طبیعت، ماده و روح، عقل و اخلاق و دین و عقیده به بقا و خلود است. در رساله اخلاق، اسپینوزا مراتب معرفت را در سه قسم تشریح می‌کند که به ترتیب علم و معرفت ناشی از تجربه مبهم، معرفت استدلالی و در آخرین مرتبه معرفت شهودی هستند (همان). فهم رساله اخلاق چندان کار ساده ای نیست و از دشواری‌های خاص خود برخوردار است. این دشواری می‌تواند به دو دلیل باشد. دلیل اول ساختمان خاص فلسفه اسپینوزا است و واژگانی که او در توضیحاتش به کار می‌برد. به عبارت دیگر شناخت واژگان فلسفه اسپینوزا راهی است برای ورود به بطن اندیشه‌های او. اسپینوزا از واژگانی نظیر ذات و جوهر، صفت، حالت و… در تشریح فلسفه اش بهره می‌برد. دلیل دوم استفاده از روش هندسی توسط اسپینوزا است. اگر از اسپینوزا بپرسیم هنرمند کیست حتماً می‌گوید معماری که بنایی از اندیشه بسازد که دارای کمال و تناسب باشد. اسپینوزا دنبال این بود که با روش هندسی دنیای فلسفه را نظم دهد. در صورتی که شاید کمتر کسی بخواهد در سیطره قوانین در این دنیا اندیشه ورزی کند و بیشتر بخواهد تا فراسوی بینهایت خیال و بدون محدودیت در دنیای فلسفه پیش برود (دورانت، ۱۳۹۷). اسپینوزا این روش را وام دار دکارت است از آن جایی که دکارت این تفکر را تلقین کرد که فلسفه هنگامی صحیح است که با روش ریاضیات به اثبات برسد (همان). منتقدان زیادی استفاده از این روش را توسط اسپینوزا زیر سوال برده اند؛ روش هندسه اقلیدسی بهترین روشی است که اسپینوزا می‌توانست در رساله اخلاقش با متوسل شدن به آن مفاهیم معرفت شناسانه اش را به نحو احسن تشریح کند و دلایلش می‌تواند، ویژگی‌های ذاتی معرفت شناسی و فلسفه اسپینوزا، میل و خواسته در دستیابی به معرفت حقیقی، اهمیت مسئله روش به شکلی نظام مند و نوآوری در تشریح و تبیین مفاهیم معرفتی باشد.

ویژگی‌های ذاتی معرفت شناسی و فلسفه اسپینوزا

برای فهم فلسفه اسپینوزا باید اسپینوزایی بود و برای اسپینوزایی شدن ابتدا باید با ساختمان فلسفی اسپینوزا آشنا شویم. اسپینوزا در تعریف و تبیین مفاهیم فلسفی از واژگان بخصوصی بهره می‌برد که همین موضوع فلسفه او را تا حد زیادی از دیگر فلسفه‌ها متمایز و نیز دشوار می‌کند. در شاخه هستی شناسی مهم‌ترین واژه اسپینوزا که هسته مرکزی و اصلی فلسفه او را تشکیل می‌دهد «جوهر» است و در علم نفس شناسی و همین طور معرفت شناسی واژه «تصور» این بار را بر دوش می‌کشد (عبداللهی، مطهری، ۱۳۹۱). اسپینوزا در کتاب اخلاق با توسل به این واژگان، اندیشه‌های معرفت شناسانه اش را بیان می‌کند اما هیچگاه دست به اثبات مفاهیمش نمی‌زند و می‌گوید به اثبات این تعاریف نیازی ندارد (حسامی فر، سیف، ۱۳۹۵). جوهر یا ذات در تفکرات فلسفی اسپینوزا همان حقیقتی است که در پشت پرده تمام ظواهر و حالات نهان است. جوهر علتی است که خود علت خود است (یاسپرس، ۱۳۷۸).

حالات نیز می‌تواند هر شیئ، عمل جزئی، شکل و یا صورت خاصی باشد که موقتاً به صورت واقعیت جلوه می‌کند (دورانت، ۱۳۹۷). جوهر پایدار و جاودان است و حالات ناپایدار هستند. [۴] اسپینوزا عقیده به وحدت وجود دارد؛ در نتیجه باورش بر این است که تنها یک جوهر و ذات وجود دارد و این جوهر را با خدا و به بیان دیگر طبیعت یکی می‌داند (همان). [۵] اسپینوزا قوانین کلی طبیعت را با فرمان‌ها و احکام‌های جاودان الهی یکی می‌داند. در کتاب اخلاق مثالی می‌زند و می‌گوید همچنانکه تا ابدالاباد سه زاویه مثلث مساوی با دو قائمه است، به همان ترتیب و به همان ضرورت تمام اشیا از طبیعت لایتناهی خداوندی منبعث می‌گردد (همان). [۶] اسپینوزا نسبت عالم ماده و حالت را به خدا مثل نسبت پلی به نقشه و ترکیب و قوانین ریاضی و مکانیکی می‌داند که پل از روی آن بنا شده. او تشریح می‌کند این قوانین جوهر و پایه ذاتی پل را تشکیل می‌دهد و بدون آن‌ها پل خواهد ریخت. پس با توجه به این سخنان اسپینوزا اراده الهی را با قوانین حاکم بر طبیعت یکی می‌داند. پس از توضیح و تبیین دو مفهوم جوهر و حالت نوبت به صفت می‌رسد. آنچه ما از جوهر واحد می‌دانیم صفت است (یاسپرس، ۱۳۷۸).

اسپینوزا در فلسفه اش به صفات بی شماری اشاره می‌کند که در واقع این صفات نشان دهنده ماهیت جوهر و یا به بیان دیگر ذات هستند و او معتقد است از میان این صفات بی شمار تنها دو صفت در عالم است که انسان می‌تواند آن را بشناسد و آن دو صفت «بعد» و «علم» است (اعتمادی نیا، علیزاده، ۱۳۸۸). به عبارت دیگر اسپینوزا می‌گوید که خداوند که جوهر و ذاتی نامتناهی است در این جهان با دو صفت نامتناهی جلوه می‌کند و همین تجلیات را نیز حالت می‌داند که هر کدام از آن‌ها متناهی است (حسامی فر، سیف، ۱۳۹۵). دلیل اینکه اسپینوزا صفات را نامتناهی می‌انگارد می‌تواند اشاره او به متناهی بودن ذهن و تصور ما باشد (یاسپرس ،۱۳۷۸). هسته مرکزی معرفت شناسی اسپینوزا را واژه «تصور» تشکیل می‌دهد. اسپینوزا باور دارد که تصور یک مفهوم ذهنی است که از فعالیت ذهن ما حاصل می‌شود. [۷] پس در نتیجه از دیدگاه اسپینوزا تصور به معنای عام تفکر و اندیشه است (اعتمادی نیا، علیزاده، ۱۳۸۸). دکارت به وسیله شک خود توانست با تخریب بنایی که از دانسته‌های خود داشت، به معرفتی حقیقی دست یابد و اسپینوزا نیز به مانند دکارت خواهان دستیابی به معرفتی حقیقی بود و از همین رو بنای جدیدی از فلسفه خود ایجاد کرد تا به معرفت برسد.

میل و خواسته در دستیابی به معرفت حقیقی

اسپینوزا با پرداختن به نوعی از فلسفه روشمند ابتدا به تعریف مفاهیم خاص در دستگاه فلسفه خود پرداخت و سپس برای دستیابی به معرفت حقیقی، مراتبی از علم را بیان کرده است. [۸] او اولین بار در رساله اصلاح قوه مدرکه چهار نوع از علم را بیان می‌کند اما با اتمام یافتن نوشتن رساله اخلاق به این نتیجه می‌رسد که دو قسم اول معرفت را یکی بداند. بر همین اساس مراتب معرفت را به ترتیب علم و معرفت ناشی از تجربه مبهم، معرفت استدلالی و در بالاترین مرتبه معرفت شهودی می‌داند. نوع اول معرفت را اسپینوزا حاصل گفته‌های دیگران می‌داند و اینگونه تشریح می‌کند که این علم به صورت غیر استدلالی و همینطور غیر تجربی در دسترس قرار می‌گیرد. به همین دلیل این معرفت ناشی از تجربه مبهم خوانده می‌شود و او معرفت از راه ادراک حسی [۹] را غیر تام می‌پندارد.

در این نوع از معرفت ذهن حالت انفعالی به خودش می‌گیرد و تصورات آن حاصل از قدرت فعال نیست. در این حالت ما چیزهایی درباره طبیعت اشیای خارجی می‌دانیم و یک آگاهی کوچکی نسبت به آن داریم اما به هیچ وجه معرفت تام به ذات آن نخواهیم داشت (همان). باید به این نکته توجه داشته باشیم که اسپینوزا برای این نوع از معرفت که حاصل از تجربه مبهم است، فایده عملی قائل می‌شود و می‌گوید که از همین طریق است که تقریباً همه شیوه‌های عملی زندگی را می دانم (همان). [۱۰] مرتبه دوم معرفت در نظر اسپینوزا از مفاهیم مشترک و تصورات تام از خواص اشیا حاصل می‌آید (همان). [۱۱] کاپلستون می‌گوید که تا حد زیادی نظام فلسفی اسپینوزا مبتنی بر همین نوع از معرفت است. [۱۲] معرفت نوع دوم استنتاجی فلسفی از قضایای کلی است و مربوط به حقایق ثابت و همیشگی است (همان). اسپینوزا این نوع از معرفت را بر خلاف نوع اول آن شناخت کامل می‌داند و همینطور حاصل قدرت فعال ذهن. آخرین مرتبه معرفت از چشم انداز معرفت شناسانه اسپینوزا، معرفت شهودی است. این مرتبه از علم با مداومت و ممارست در نوع دوم معرفت حاصل می‌شود و این نوع از شناخت مانند نوع دوم شناخت تام است [۱۳] و همچنین باالضروره صحیح و درست است (همان). [۱۴] برترین و عالی‌ترین کوشش آدمی این است که او اشیا را از طریق معرفت نوع سوم بفهمد [۱۵] و هرچه بیشتر از این طریق بفهمیم، به همان اندازه خدا را بیشتر خواهیم فهمید (همان). [۱۶] با وجود این نوع معرفت خلأیی که در نوع دوم شناخت وجود دارد از بین خواهد رفت (همان). [۱۷]

سه مسئله بسیار مهم در خصوص این سه مراتب معرفت به چشم می‌خورد. اولین موضوع اصل تبیین استنتاجی در دستگاه فلسفی اسپینوزا است. دلیل اینکه اسپینوزا نوع اول معرفت را مبهم و مغشوش می‌داند را می‌توانیم بر پایه تبیین استنتاجی در دستگاه فلسفی او بگذاریم؛ این اصل مهم معرفتی در ادراکات حسی و معرفت‌های مبتنی بر استقرا وجود ندارد و همین باعث مبهم ماندن تجربه حسی می‌باشد در صورتی که در معرفت استدلالی و شهودی شاهد اصل تبیین هستیم (همان). موضوع دوم از جهت فعال و یا منفعل بودن هر یک از سه مرتبه اهمیت دارد. افرادی که در سطح اول قرار دارند، اکثریت انسان‌ها را تشکیل می‌دهند و جهل نسبی آن‌ها به خاطر عدم فعالیت عقلانی و فعال توسط آن‌ها است. افرادی که در سطح دوم معرفت قرار می‌گیرند گام بسیار مهمی به سوی آزادی از بندگی نیروهای خارجی برداشته اند. این دسته از افراد به دلیل فعالیت عقلانی که دارند، می‌توانند عقاید کامل و کارآمد را از عقاید ناقص و ناکارآمد تشخیص دهند. افرادی که به مرتبه سوم و آخر از معرفت و شناخت می رسند، آماده درک مستقیم عقلی به صورت کل نگر از نظام خردمندانه جهان یعنی «علم حضوری» هستند (فرمهینی و همکاران، ۱۳۹۶).

مسئله سوم که مهم‌ترین مسائل است، چیستی شناخت در نظر اسپینوزا است. همانطور که گفتیم اسپینوزا شناخت را به دو قسم کامل و ناقص نیز تقسیم بندی می‌کند و ما می‌توانیم هسته مشترک بین این دو شناخت را «باور موجه» بدانیم (عبداللهی، مطهری، ۱۳۹۱). اسپینوزا برای بیان مفاهیمی که تا به این جا به آن‌ها اشاره شد به روش متوسل می‌شود و تمام گفته‌های خود را در خصوص بحث معرفت در قالب یک روش نظام یافته بیان می‌کند.

اهمیت مسئله روش به شکلی نظام مند

اسپینوزا را می‌توانیم فیلسوفی روش شناس بنامیم و این از آن جهت اهمیت دارد که او توانست با استفاده از روش در فلسفه اش، به بهترین نحو مفاهیم معرفت شناسانه و اندیشه‌های خود را تشریح و تبیین کند. دلایلی که روش در فلسفه اسپینوزا انقدر اهمیت پیدا می‌کند می‌تواند متفاوت باشد اما چیزی که کاملاً مشهود است نتیجه کار اسپینوزا و استفاده او از روش در فلسفه به شکل نظام یافته آن است. اسپینوزا از روش‌های مختلفی در فلسفه اش بهره برده است اما حاصل پختگی او را در روش شناسی می‌توانیم در رساله اخلاق مشاهده کنیم. اسپینوزا در این رساله مفاهیم معرفت شناسانه و ما بعدالطبیعه را با روش هندسه اقلیدسی تشریح می‌کند که تا آن روز روش مرسومی نبوده است و حتی فیلسوفان پس از او هم این روش را روش خوبی نمی‌دانند و به آن متوسل نشدند و منتقدان نیز نقدهای زیادی به آن وارد کرده اند؛ اما به هر حال همه این سخن‌ها چیزی از ارزش رساله اخلاق اسپینوزا و روش تشریح آن کم نمی‌کند. تنها دو پرسش است که در اینجا باقی می‌ماند. اول اینکه چه عواملی سبب شد تا اسپینوزا به روش و به کار بردن آن در فلسفه گرایش پیدا کند و علاقه مند گردد؟ و پرسش دوم این است که اگر اسپینوزا از روش دیگری برای توضیح مفاهیم در رساله اخلاق بهره می‌برد آیا باز هم این اثر می‌توانست به اندازه حالا با ارزش و مهم جلوه کند؟

برای پاسخ دادن به پرسش اول به بیان چند عامل مهم خواهیم پرداخت. اولین و مهمترین علل در گرایش اسپینوزا در به کاربردن روش را می‌توانیم شرایط حاکم بر قرن هفدهم بدانیم. از قرن شانزدهم به بعد منطق و ما بعدالطبیعه ارسطویی شدیداً طی بحث‌هایی به چالش کشیده شد (صابری، ۱۳۹۴). در اواخر قرون وسطی بحث‌هایی به میان آمد که الهیات مسیحی مبتنی بر آرا ارسطویی را از نظر انداخت و همین سبب شد تا فلسفه سمت و سویی تازه بگیرد (همان) و از طرفی مسئله روش بین فلاسفه‌ای چون دکارت و اسپینوزا بسیار نمود یابد. عامل دومی که می‌توانیم از آن یاد کنیم گسترش شکاکیت پورونی است. با شیوع پیدا کردن شکاکیت پورونی در قرن شانزدهم، مسائلی در زیر سایه آن مطرح شد و مقوله «معیار حقیقت» ابتدا در الهیات و جنبش اصلاح دینی نمود یافت و سپس علوم طبیعی و فلسفه را تحت تأثیر خود قرار داد (همان). همین موضوع باعث شد که فیلسوفان عصر جدید به دنبال روشی برای دستیابی به معرفت حقیقی باشند. موضوع سوم که می‌تواند در گرایش فلاسفه قرن هفدهم در به کارگیری روش اهمیت داشته باشد، کاربردگرایی در علوم است. در اواسط قرن شانزدهم علاقه مندی دانشمندان و محققان به سمت علوم عملی و کاربردی بخصوص پزشکی افزایش یافت و منجر به پیدا شدن این عقیده شد که معرفت ارسطویی، غیر کاربردی است و به اکتشافات نو و جدید نمی‌انجامد (همان). عامل دیگر که می‌تواند در مورد دکارت و اسپینوزا به شدت صدق کند، پیشرفت علوم دقیقه است. در قرن پانزدهم و شانزدهم گرایش‌ها و علاقه مندی ها به سمت علوم ریاضیات، هندسه، فیزیک و نجوم افزایش یافت. همین موضوع باعث پیدایش باورهای جدیدی در دنیای علم شد که کاملاً ضد نظر متفکران قرون وسطی بود (همان). [۱۸] پس می‌توانیم گرایش به سمت روش را در قرن هفدهم، پایه‌های فلسفه جدید بدانیم که با تخریب منطق ارسطویی جایگزین آن شده است. برای پاسخ به پرسش دوم باید ابتدا روش‌هایی را بشناسیم که اسپینوزا از آن‌ها در فلسفه اش بهره برده. اولین روش، روش گفتارهای پندآمیز و سخنان حکیمانه است که اسپینوزا از آن برای بیان مسائلی استفاده کرده است که مربوط به رفتار انسان هستند (جهانگیری، ۱۳۷۹). روش دوم روش شعر است که اسپینوزا هیچ گاه از آن بهره نبرد (همان). روش سوم، روش تفسیر کتاب‌های مقدس است که اسپینوزا در کتاب دین و دولت از این روش بهره برده است و به تحلیل فلسفی و عقلی عهدین پرداخته (همان).

در مقام چهارم روش نامه نگاری جای دارد که اسپینوزا برای بیان اندیشه‌های خودش و در میان گذاشتن این اندیشه‌ها با متفکران و دیگر اندیشمندان زمانه خود از آن بهره برده و مفاهیم فلسفی و معرفت شناسانه را در قالب نامه‌ها بیان کرده است (همان). روش خود شرح حال نویسی نیز یکی از روش‌ها است که اسپینوزا رساله در اصلاح قوه مدرکه خود را با این روش آغاز کرده است (همان). تجربه نیز یک روش است که قبلاً به آن اشاره‌ای کردیم و گفتیم در نظام فکری اسپینوزا، معرفت حاصله از تجربه مبهم در سطح اول مراتب شناخت قرار دارد. آخرین و مهم‌ترین روشی که می‌خواهیم به آن اشاره کنیم، روش هندسه ترکیبی و به بیان دیگر هندسه اقلیدسی است که کم و بیش فیلسوفان قبل از اسپینوزا از آن بهره برده بودند (همان) اما به اندازه اسپینوزا در به کارگیری این روش موفقیت کسب نکردند. اسپینوزا در نامه‌ای به الدنبرگ دلیل اهتمام ورزیدن خود در فلسفه ورزی به روش هندسه اقلیدسی را این گونه بیان می‌کند که برای مسائل متافیزیکی طریق و راه واضح‌تر و خلاصه تری از مرتب ساختن آن‌ها به شکل هندسه اقلیدسی نمی‌شناسم (صابری، ۱۳۹۴). [۱۹]

در بین روش‌هایی که ذکر کردیم بهترین روش برای بیان مسائل معرفتی و همچنین ما بعدالطبیعه می‌تواند همین روش هندسه ترکیبی باشد. زیرا می‌توانیم اهمیت این روش را در بیان مسائل ما بعدالطبیعه و معرفت شناسی از موفقیت رساله اخلاق اسپینوزا استنباط کنیم. اینکه اسپینوزا چرا به سمت چنین روشی گرایش پیدا کرده است را نیز می‌توانیم در عقاید و باورهای معرفت شناسانه دکارت جست و جو کنیم. دکارت خواهان رسیدن به درجه‌ای والا از یقین و معرفت بود و به همین خاطر از شک استفاده کرد و با شک کردن در همه چیز بنایی نو از معرفت ساخت. اسپینوزا نیز به مانند دکارت به دنبال چنین معرفت والایی می‌گردد (همان) و به همین خاطر به روش هندسه ترکیبی متوسل می‌شود. اهتمام ورزیدن اسپینوزا در معرفت شناسی و فلسفه سبب نوآوری‌هایی شد که فلسفه او را متمایز از دیگر فلاسفه کرد.

نوآوری در تشریح و تبیین مفاهیم معرفتی

دستگاه فلسفی که اسپینوزا برای تعریف مفاهیم از آن بهره می‌برد، یک سازه کاملاً نوآورانه است. زیرا تا به آن وقت کسی در تعریف و تبیین مفاهیم معرفت شناسانه از چنین دستگاهی بهره نبرده بود. اسپینوزا با استفاده از روش هندسی در رساله اخلاق توانست به شکلی موفق بسیاری از مفاهیم را در ارتباط با معرفت و به ویژه مراتب علم توضیح دهد. اسپینوزا با ایجاد یک دستگاه فلسفی که دارای ارکان معرفت شناسانه نسبتاً متمایز از نظریات سنتی معرفت شناسی است، دیدگاه‌های جدیدی را در معرفت شناسی به وجود می‌آورد و نوآوری‌های او و سبک و سیاق خاصش باعث تأثیر بر معرفت شناسی پس از خودش می‌شود. فیلسوفان پس از او از نوآوری‌های اسپینوزا استفاده کردند و فلسفه او را با معرفت شناسی کانت ترکیب و طرق مختلفی از وحدت وجود را عرضه کردند. فیشته از من حرف می‌زند، شوپنهاور از اراده زندگی، در جایی دیگر نیچه از اراده قدرت و برگسون از نشاط و نیروی حیاتی دم می‌زند و همه این مباحث کوشش فیلسوفان پس از اسپینوزا برای حفظ بحث نفس در فلسفه او بوده است (دورانت، ۱۳۹۷). البته صرفاً نباید تمامی فلسفه اسپینوزا را نوآوری بدانیم. زیرا اگر به جنبه‌های مختلفی از اندیشه‌های او نگاهی بیندازیم، تأثیراتی که او از عارفان یهودی، متفکران رنسانس مانند برونو، فیلسوفان رواقی، ابن میمون و در پایان دکارت گرفته کاملاً مشهود است (اعتمادی نیا، علیزاده، ۱۳۸۸).

نتیجه

اسپینوزا یک فیلسوف عقل گرا است که در عصر روش زندگی کرده است و دستگاه فلسفه و همینطور عقاید او زیر سایه یک روش نظام مند منسجم گشته است. واژگان فلسفه اسپینوزا کلیدی برای فهم فلسفه او است. هسته مرکزی هستی شناسی اسپینوزا واژه «جوهر» و نفس شناسی و معرفت شناسی او نیز «تصور» است. اسپینوزا مراتب معرفت را در رساله اخلاق با سه سطح به ما نشان می‌دهد که عبارت اند از معرفت ناشی از تجربه مبهم، معرفت استدلالی و در آخر معرفت شهودی. نقطه اشتراک این سه سطح را نیز می‌توانیم باور موجه بنامیم. اسپینوزا را می‌توانیم یک فیلسوف روش شناس بدانیم. بهره اسپینوزا از روش در فلسفه و معرفت شناسی وابسته به عواملی نظیر شرایط حاکم بر قرن هفدهم، گسترش شکاکیت پورونی، گرایش به کاربردگرایی و پیشرفت علوم دقیقه است. اسپینوزا در فلسفه اش از روش‌های گوناگونی مانند نامه نگاری، خود شرح حال نویسی، گفتارهای پندآمیز و… بهره می‌برد. روش هندسه ترکیبی روشی است که بیشتر از دیگر شیوه‌ها مقبول نظر اسپینوزا واقع می‌شود و در کتاب اخلاق برای بیان مفاهیم معرفت شناسانه از آن بهره می‌برد. به کارگیری این روش در بیان مفاهیم معرفتی باعث نوآوری در فلسفه او شده است و بر روی فیلسوفان و معرفت شناسی بعد از او تأثیر شگرفی گذاشته. روش هندسه ترکیبی و به بیان دیگر هندسه اقلیدسی بهترین روشی است که اسپینوزا می‌توانست در ساختمان رساله اخلاق و برای بیان مفاهیم معرفت شناسانه از آن بهره ببرد و با توجه به دلایل مطرح شده، همین موضوع باعث درخشیدن اثر او (اخلاق) شده است. معرفت شناسی در بحث روش و روش شناسی لبریز از آموزه‌هایی است که اسپینوزا برای ما به جای گذاشت و همین موضوع می‌تواند سرآغازی دوباره برای ایجاد ساختمان معرفت شناسی و کشف نظریه‌ها و حقایقی باشد که هنوز محققان به آن دست نیافته اند. معرفت شناسان و محققان می‌توانند با بهره گیری از روش‌های اسپینوزا بخصوص روش هندسه ترکیبی، به صورت نظام مند به تعریف و تبیین نظریه‌های نوین در علم معرفت شناسی بپردازند.

پی نوشت

* دانش آموخته و پژوهشگر رشته فلسفه

پی نوشت:

منبع خبر: خبرگزاری مهر

اخبار مرتبط: اسپینوزا؛ فیلسوفی عقل گرا و روش شناس/ یک زندگی بدون آسایش