حضرت سکینه بانویی دارای مقام عرفانی

به گزارش جام جم آنلاین و به نقل از سایت حوزه نت؛حضرت سکینه(س) از فرط عبادت و مقام عرفانی اش در روایتی آمده است که امام حسین(ع) در باره اش فرمود: «و اما سکینة فغالب علیها الاستغراق مع اللّه فلا تصلح لرجل» «اما سکینه آن چیزی که بر او غلبه دارد اشتغال کامل با خداوند است لذا مناسب هیچ مردی نیست». آن وقت دست های علم و جهالت، آن گونه او را معرفی کرده است که گویا جلساتی را با غزلسرایان داشته و غزلیات آنان را ارزیابی می نموده است!! این است که می توان گفت ستمی که از این ناحیه بر آن شخصیت والا رفته اگر بیش از ظلم و جنایتی که در کربلا و در اسارت بر او رفت نباشد کمتر نیست. از این رو همان مقدار را نیز که در باره شخصیت اجتماعی ـ ادبی آن بزرگوار و مراجعه شعرا به او نقل کرده ایم با دیده تردید و احتیاط می نگریم.

در روزها و ماههایی که مصیبت بزرگ شهادت جوانان بنی هاشم حتی دشمنان خاندان پیامبر(ص) را نیز به گریه می انداخت آیا می توان پذیرفت که سکینه(س) بی توجه به همه این اشک ها و گریه ها به تغزّل و ارزیابی کار غزل سرایان مشغول بوده است! در حالی که مادرش رباب حتی حاضر به ازدواج با اشراف قریش نشد و از داغ حسین(ع) در گذشت. در روایتی از امام صادق(ع) آمده است که پس از شهادت حسین(ع) حتی یک زن هاشمی نیز نه شانه ای به سر زد و نه حنا گذاشت تا مختار سرهای قاتلین حسین(ع) را برای ما فرستاد: «ما امتشطت فینا هاشمیة ولا اختضبت حتی بعث الینا المختار برؤوس الذین قتلوا الحسین صلوات اللّه علیه».

ام البنین نیز هر روز در بقیع به همراه فرزند کوچک ابوالفضل(ع) به نام عبیداللّه حاضر می شد و در سوگ چهار پسر شهیدش به مرثیه سرایی می پرداخت و اهل مدینه جمع می شدند و چنان مرثیه او سوزناک بود که کسی مانند مروان بن حکم که از دشمنان اهل بیت(ع) بود نیز از سوز آن به گریه می افتاد. آیا پذیرفته است که سکینه(س) آن بانویی که به تعبیر سیدالشهدا(ع) «مستغرق جذبه الهی» بود متوجه غزلسرایانی چون «عمر بن أبی ربیعه» باشد؟ این در حالی است که وقتی اسرا را به شام آوردند و مردم به تماشای آن نوامیس الهی ایستاده بودند سکینه(س) به یکی از صحابه پیامبر(ص) به نام «سهل بن سعد ساعدی» که حضور داشت فرمود: به این کسی که این سر بریده را بر نیزه دارد بگو که سر را جلوتر از ما ببرد تا مردم مشغول نگاه به آن سر شوند و به حرم رسول خدا(ص) نگاه نکنند:

«قل لصاحب هذا الرأس أن یقدّم الرأس أمامنا حتی یشتغل الناس بالنظر الیه ولا ینظروا الی حرم رسول اللّه  (ص)».

سهل می گوید: نزدیک مأمور حمل سر شدم و به او گفتم: آیا خواسته مرا برآورده می کنی و در عوض 400 دینار دستمزد بگیری؟ گفت: خواسته ات چیست؟ گفتم: سر را در جلو زنان ببری. او این کار را کرد و من آنچه را گفته بودم به او پرداخت کردم.

وقتی اهتمام حضرت سکینه(س) نسبت به مسأله نگاه دیگران، آن هم در جایی که او اختیاری ندارد تا این اندازه است آیا حتی می توان تصور کرد که آن بزرگوار چندی بعد

فارغ از این امور می زیسته است؟!

هنگامی که برادر شیرخوارش علی اصغر(ع) به شهادت رسید به گونه ای سکینه(س) بی تاب و بی هوش شد که حتی نتوانست برای وداع با پدرش حسین(ع) بایستد و در حالی که دیگر دختران و زنان اهل بیت(ع) گرد حسین(ع) حلقه زده بودند او در جای خویش در حال گریه و شیون مانده بود که نگاه حسین(ع) در این حال به دخترش سکینه(س) افتاد. برای صحبت و دعوت به صبر در کنار دخترش ایستاد و طبق نقل این شعر را خطاب به او خواند:

سیطول بعدی یا سکینة فاعلمی

منک البکاء اذا الحِمام دهانی

لاتحرقی قلبی بدمعک حسرة

ما کان منی الروح فی جثمانی

فاذا قتلت فأنت أولی بالذی

تأتینه یا خیرة النسوان

«سکینه، بدان که بعد از من، آنگاه که مرگم فرا رسد، گریه ات طولانی خواهد بود»

«تو با اشک حسرتت، قلبم را آتش نزن، مادامی که روحم در بدنم است»

«پس آنگاه که کشته شدم تو به آنچه می کنی سزاواری، ای برترین زنان»

به هرحال جای پرداختن تفصیلی به آنچه در این زمینه به حضرت(س) نسبت داده اند نیست و پیش از این بارها توسط محققین شیعه و حتی برخی از نویسندگان و پژوهشگران اهل سنت به گونه ای عالمانه به بررسی و ارزیابی و مردود دانستن نسبتهای یاد شده پرداخته شده که می تواند مورد استفاده علاقه مندان قرار گیرد. ولی از آن میان یک نکته را ناگفته نمی گذاریم و آن اینکه اگر آن گونه که کسانی چون ابوالفرج اصفهانی نوشته اند سکینه(س) به حضور در جلسات شعر و داوری میان اشعار سروده شده می پرداخته است و ذوق ادبی و شعری آن حضرت(س) در حدی بوده که آنان گمان برده اند، خوب طبیعی بود اشعار بسیاری از آن حضرت(س) بویژه در رثای پدر شهیدش(ع) بر جای بماند در حالی که تعداد ابیاتی که از او در دست است و در قالب یک مرثیه برای پدرش حسین(ع) باقی مانده به ده بیت نیز نمی رسد.

لازم به گفتن نیست که در جامعه ای که آن همه عداوت و بغض نسبت به اهل بیت(ع) نشان داده می شود و دهها سال بر منابر به گونه ای رسمی به برترین انسان پس از پیامبر اکرم(ص) یعنی امیرالمؤمنین(ع) ناسزا گفته می شود و فرزندان او را آن گونه می کشند و حتی زنده زنده لای دیوار می گذارند (چنان که از قضا خود ابوالفرج اصفهانی، اسامی و شرح حال این کشته شدگان تا زمان خودش را یک به یک در کتابی جداگانه به نام «مقاتل الطالبیین» گردآوری کرده است) دیگر چه باک و جای چه شگفتی که توسط دروغپردازانی چون «حماد بن سابور» آن کذّاب و دائم الخمر معروف به بانوی بزرگ اهل بیت(ع) جسارت شود.

ازدواج

تاریخ در باره ازدواج حضرت سکینه(س) نیز متأسفانه به گونه ای نگاشته شده که نمی توان بر آن اعتماد کرد بلکه باید اصل را بر بی اعتمادی به آن گذاشت. در باره همسران سکینه(س) نیز گاه چنان سخن به گزافه گفته شده که جای شگفتی و حتی موجب خنده است. برای آن بزرگوار همسرانی با سه نسل فاصله نیز تراشیده اند و گاه از برخی افراد به عنوان همسر او نام برده شده که در تاریخ انساب نمی توان نام و نشانی از آن یافت. این است که برای آن بزرگوار همسران متعددی را برشمرده اند که یکی پس از دیگری به علت فوت یا جدایی به همسری حضرت(ع) در می آمده اند. آن گونه که نوشته اند سکینه(س) پیش از عاشورا برای پسر عمویش قاسم بن حسن(ع) خواستگاری شده بود ولی با شهادت قاسم(ع) این ازدواج ناتمام ماند. بر طبق نقلی دیگر، اولین همسر او پسر عموی دیگرش عبداللّه بن حسن(ع) بود که با او ازدواج کرد ولی او کشته شد و فرزندی نیز از او نداشت. بر اساس گزارشی دیگر، اولین ازدواج او با مصعب بن زبیر بن عوام بود که با مهریه ای برابر 600 هزار یا یک میلیون درهم او را به همسری گرفت که احتمالاً از سر ناچاری و اجبار پذیرفته است. سکینه(س) برای او دختری به نام فاطمه یا رباب آورد. البته مصعب نیز در حرکتی که به راه انداخت کشته شد و سکینه(س) تنها ماند. پس از آن نیز چند مورد دیگر ازدواج نوشته اند که به راحتی نمی توان پذیرفت و برخی از آنها دارای تناقض آشکار و مردود می باشد ولی اگر نسبت به برخی از اینها به دیده تردید ننگریم می توان گفت با توجه به جایگاه اجتماعی و خانوادگی و تربیتی و نیز بهره زیادی که سکینه(س) از عقل و ادراک و جمال و ادب و اوصاف والای انسانی داشت، طبیعی بود که ازدواج با او خواسته برخی شخصیتهای آن روز حتی کسی چون عبدالملک بن مروان باشد که البته پاسخ سکینه(س) به کسانی چون عبدالملک منفی بود. آنچه از نظر برخی پژوهشگران شیعه مورد پذیرش است فقط ازدواج سکینه(س) با پسر عمویش عبداللّه بن حسن(ع) است. البته ازدواج با مصعب بن زبیر نیز در نگاه خانم بنت الشاطی از نظر شیعه پذیرفته شده است و نه بیش از آن. البته بنت الشاطی خود از محققان اهل سنت است. برخی از موارد ذکر شده با اطمینان باید گفت که خلاف واقع است و برخی دیگر نیز به خاطر تناقضهای آشکاری که دارد نمی تواند مورد قبول باشد.

نوشته اند روزی جمعی از مردم کوفه در مدینه به دیدن حضرت سکینه(س) آمدند تا به او عرض سلام کنند. به آنان فرمود: خدا می داند که من نسبت به شما بغض دارم. شما جدم علی را کشتید، و نیز پدرم حسین و برادرم علی و شوهرم مصعب را کشتید. با کدام رو مرا ملاقات می کنید. در کوچکی مرا یتیم کردید و در بزرگی بیوه ام نمودید.

لکن این سخن بر مذاق مرحوم سیدمحسن امین، صاحب کتاب ارزشمند اعیان الشیعه، که در شرح حال بزرگان و شخصیتهای شیعه است، خوش نیامده و در دفاع از اهل کوفه یاد آور شده که این اهل کوفه اند که در گذشته و حال، شیعه و دوستدار شما و گسترش دهنده فضایل شما بوده اند نه دیگران.

البته به مرحوم امین، آن عالم بزرگوار، می توان یاد آور شد که اگر سخن یاد شده ساخته دست هواخواهان مصعب در مذمت مردم کوفه و در طرفداری از قیام مصعب نباشد، باید گفت مردم کوفه آنقدر ناسپاسی و جفا در حق اهل بیت(ع) کرده اند که مستحق این سرزنش حضرت(س) باشند و آنان را و هیچ جامعه دیگری را بر اهل بیت(ع) منّتی نیست که طرفداری کرده اند و جزء دوستداران آنان بوده اند. این امیرالمؤمنین علی(ع) بود که با انتقال مرکز خلافت و امامت خویش از مدینه به کوفه، به این شهر جایگاه و شخصیتی ویژه داد و باز همین مردم کوفه بودند که امام حسن مجتبی(ع) را رها کردند و بدین گونه حکومت را تماما به شام و در دستهای بنی امیه منتقل نموده و عزّت روزهای حکومت امیرالمؤمنین(ع) را دستخوش فرومایگانی چون ابن زیاد و حجاج بن یوسف قرار دادند و فرزند پیامبر(ص) و بهترین و پاکترین انسانهای گرده زمین را آن گونه کشتند و سپس به تماشای زنان و دختران و کودکان آنان به صف ایستادند. و بدین گونه بود که زینب سلام اللّه علیها آن سخنرانی شددید را در توبیخ مردم آن دیار در هنگامه ورود به کوفه ایراد فرمود و به سختی آنان را سرزنش و تحقیر نمود.

وفات حضرت سکینه(س)

اینکه سکینه(س) در چه سالی متولد شده چنان که اشاره شد به درستی معلوم نیست و مورخین نیز تاریخی را ذکر نکرده اند اما می توان حدس زد که در حدود سالهای 47 تا 50 هجری قمری به دنیا آمده است و در کربلا حدود 10 الی 13 یا 14 سال سن داشته است. خانم بنت الشاطی چنان که اشاره شد در پژوهش خود سن او را 12 یا 13 سال ذکر کرده است.

لکن تاریخ وفات حضرت(س) را سال 117 هجری نوشته اند. ابن خلکان تاریخ دقیق آن را پنجشنبه 5 ربیع الاول این سال نوشته است. بدین ترتیب سکینه(س) هنگام وفات حدود 67 تا 70 سال سن داشته است. وفات او در مدینه و در زمان حکومت هشام بن عبدالملک در حالی که خالد بن عبدالملک حاکم مدینه بود اتفاق افتاد. ولی به نوشته ابن سعد در کتاب طبقات خود، حاکم وقت مدینه، خالد بن عبداللّه بن الحرث بن الحکم بود. برخی نوشته اند سکینه(س) که ساکن مدینه بود در همین سال ولی در مکه درگذشت و برخی مردم نیز رحلت او را در خارج مکه در مسیر عمره دانسته و قبر او را در ناحیه زاهر که در مسیر عمره قرار دارد شمرده اند. ولی به نوشته مرحوم سیدمحسن امین، مورخین وفات او را در مدینه می دانند. به هر روی، درگذشت سکینه(س) را به حاکم مدینه اعلام کردند. در حالی که در آغاز روز و در هوایی بسیار گرم بود آنان را معطل نگه داشت و ظاهرا به انگیزه بی احترامی به جنازه حضرت(س) برای نماز حاضر نشد تا جنازه حالتی نامطلوب پیدا کند. تأخیر او تا پس از نماز عشا نیز به درازا کشید. مردم نیز دسته دسته اقدام به گزاردن نماز بر جنازه حضرت(س) نمودند.

بر اساس نقل ابوالفرج اصفهانی، امام سجاد(ع) دستور داد که از عطریات تهیه کردند و با بکارگیری بوی خوش، فضا را برای نمازگزاردن مردم و جلوگیری از وضعیت نامطلوب تا هنگام دفن آماده ساختند. البته واضح است بنابراین که رحلت سکینه(س) در سال 117 ه··· .ق باشد چنان که نوع مورخین گفته اند در آن زمان بیش از 20 سال از شهادت امام سجاد(ع) می گذشته است و قهرا این قضیه در باره آن حضرت(ع) نمی تواند صحت داشته باشد. حتی در باره امام باقر(ع) نیز بعید است چرا که شهادت امام باقر(ع) بنا بر معروف در سال 114 هجری بوده است؛ بنابراین درگذشت سکینه(س) در زمان امامت حضرت صادق(ع) اتفاق افتاده است. البته برخی شهادت امام باقر(ع) را در سال 117 و یا 118 نیز گفته اند. بهرحال وفات سکینه(س) با شهادت امام سجاد(ع) که در سال 94 یا 95 واقع شده بسیار فاصله دارد. و این خود شاهدی است همراه با صدها شاهد دیگر که همان گونه که مرحوم شیخ محمدحسین کاشف الغطاء تأکید ورزیده ابوالفرج اصفهانی در تدوین کتاب «الاغانی» خویش تنها در اندیشه جمع آوری شنیده ها و روایات و اشعار و غزلیات و داستانها بدون توجه به صحت و سقم آنها و بی آنکه بخواهد به ارزیابی آنها بپردازد، بوده است و چنان که در بحث «شخصیت ادبی»

سکینه(س) به اجمال گفتیم نسبتهای ناروایی را در کتاب خویش از دروغگویان شرابخواری چون حماد بن سابور نیز نقل کرده و گاه نیز در یک صفحه کتاب خود به صورت متناقض سخن رانده است. در اینجا نیز از اقدام امام سجاد(ع) در تهیه بوی خوش نوشته است در حالی که حضرت(ع) بیش از 20 سال قبل به شهادت رسیده بود.

اما به نوشته ابن سعد، خالد بن عبداللّه که حاکم مدینه بود دستور داد منتظر بمانند تا او بر جنازه نماز گزارد و خود برای کاری! از مدینه خارج شد. آنان برای معطر کردن جنازه، کافوری را به 30 دینار خریدند. پس از آن، خالد دستور داد شخصی به نام شیبة بن نصاح بر جنازه حضرت(س) نماز گزارد.

هر چه باشد، مورخین اتفاق نظر دارند که آن بانوی بزرگ در مدینه به خاک سپرده شده است. البته تصریح نشده که قبر او در بقیع است ولی طبع قضیه همین را اقتضا می کند. قبری که امروزه در قبرستان باب الصغیر دمشق سوریه واقع است و در گمان برخی، منسوب به سکینه(س) می باشد همان گونه که مرحوم سیدمحسن امین تصریح و تأکید کرده هیچ ارتباطی به حضرت سکینه(س) جز تشابه اسمی ندارد و بی شک مربوط به سکینه دیگری است که دختر یکی از ملوک بوده است. چنان که بر صندوقی که بر این قبر نهاده بودند به خط کوفی مشجّر عنوان «سکینه بنت الملک ...» نوشته شده بوده و مرحوم حاج شیخ عباس قمی نیز آن را دیده و برای مرحوم سیدمحسن امین بازگو نموده است. خود مرحوم امین نیز آن را دیده و تصریح می کند که مربوط به دختر یکی از ملوک است که نام سکینه را داشته و چون صندوق از کلمه «الملک» به بعد دچار شکستگی شده است معلوم نیست که کدام شاه و حاکم مراد است.

به هر حال آن گونه که همه مورخین نوشته اند سکینه(س) در مدینه مقیم بوده و در آنجا نیز رحلت نموده است و طبعا قبر او نیز باید در بقیع باشد. درود خداوند و اولیاء الهی و همه پاکان عالم بر روح بلند بانوی بزرگ ما حضرت سکینه و بر پیامبر اکرم(ص) و خاندان پاک آن حضرت.

منبع خبر: جام جم

اخبار مرتبط: حضرت سکینه بانویی دارای مقام عرفانی