در کلاس درس آموزگاری هلندی که شیفته تاریخ ایران باستان شد

در کلاس درس آموزگاری هلندی که شیفته تاریخ ایران باستان شد
رادیو زمانه

27 October 2020

در کلاس درس آموزگاری هلندی که شیفته تاریخ ایران باستان شد
نسیم روشنایی

در بعدازظهر پاییزی و بارانی  در ماه سپتامبر به دبیرستانی در شهر کوچکی در هلند رفتم تا با معلمی اندونزیایی-  هلندی گفت‌وگو کنم که شیفته تاریخ و فرهنگ ایرانی است اما نسبت به حکومت ایران نگرشی منفی دارد. جِنی اَیسِندورن دِ یونگ ( Janey Ijsendoorn-de jonge) زنی پر شور و خنده‌رو، معلمی است که در قالب درسی اختیاری به دانش‌آموزان خلاصه‌ای از فرهنگ و تاریخ باستان ایران را می‌آموزد. جنی معتقد است جای آموزش تاریخ و فرهنگ ایرانی در نظام آموزشی هلند خالی است و تصویری که رسانه‌های هلندی از ایران ارائه می‌کنند نیز تصویر رژیمی دیکتاتور و سرکوبگر است که با دنیا سر جنگ دارد. اما به نظر جنی ایران، رژیم فعلی ایران نیست. او قصد دارد با کمک این پروژه به نسل جدید در هلند تصویر دیگری از ایران ارائه دهد، ایرانی که به گفته او «مهد تمدن و فرهنگ و هنر و ذکاوت» بود. 

  • جِنی اَیسِندورن دِ یونگ ( Janey Ijsendoorn-de jonge)

جنی سال‌هاست معلم دبستان است اما یک سال پیش با خودش فکر کرد که آیا می‌خواهد هنوز معلم دبستان بماند یا راه دیگری در پیش بگیرد. او یک سال قبل با تاریخ ایران باستان آشنا شد و تصمیم گرفت پروژه‌ای را تعریف کند که به‌عنوان درسی اختیاری به دانش‌آموزان هلندی ارائه شود. ایده این پروژه سپتامبر ۲۰۱۹ آغاز شد و جنی تحقیقاتش را آغاز کرد.  او اولین درس این پروژه را در ژانویه آغاز ارائه داد و بعد از مدتی قرنطینه‌های  کرونایی شروع شد. او تا به حال در مدارسی در شهرهای آمستردام ( Amsterdam)، هارلم ( Haarlem)، آلکمار ( Alkmaar) و هِیمستِیده (Heemstede) این پروژه را تدریس کرده‌است.  

او روندی را که به انتخاب این پروژه انجامید برای زمانه چنین توصیف می‌کند: 

«دو سال پیش در مدرسه‌ای خصوصی درس می‌دادم و آنجا در دوره‌های درسی درباره هند، بین‌النهرین، ایران و یونان با ایران قدیم آشنا شدم. زمانی که خواندن درباره ایران قدیم را آغاز کردم خیلی جذبش شدم و با خودم فکر کردم که چرا در نظام آموزش دولتی در هلند درباره ایران چیزی به دانش‌آموزان ارائه نمی‌شود. آیا این سکوت به این دلیل است که ما هلندی‌ها درباره ایران در حال حاضر نگرش دیگری داریم؟ 

یادم می‌آید که در دهه هشتاد میلادی وقتی کودک بودم، جنگ خصمانه ایران و عراق آغاز شده بود. کودکانه فکر می‌کردم که ایران و عراق چه کشورهای بدی هستند؛ هر دو اسلامی هستند اما با هم با این خشونت می‌جنگند. این نگرش من به ایران تا بزرگسالی تغییر نکرد. فعالیت رسانه‌ای در اروپا هم درباره ایران بسیار منفی است. ابتدا می‌خواستم درباره ایران  قدیم و بین‌النهرین بدانم اما وقتی تاریخ ایران باستان را خواندم متوجه شدم که چقدر زیباست و چه تمدن پیشرفته‌ای و شگفت‌آوری است. در واقع این تضاد نقطه شروع پروژه ایران باستان بود. زمانی که ببینیم چه زیبایی، ذکاوت و دانشی از ایران آمده، به ایران امروز هم می‌توانیم نگاه متفاوتی داشته باشیم و می‌توانیم نظر و چشم‌انداز بیشتری درباره ایران داشته باشیم. 

پس از آن، هرچه بیشتر درباره ایران خواندم. حتی به طور اتفاقی به آرایشگاهی رفتم که آرایشگر ایرانی بود. نزد خیاطی رفتم که او هم ایرانی بود. یکی از دوستانم هم تاجری را می‌شناخت که ایرانی بود. با تمام این افراد ملاقات کردم و از آنها درباره ایران شنیدم. گفت‌وگوی‌ها همیشه با شعرهای حافظ و خیام غنی‌تر می‌شد. با یک ریاضی‌دان ایرانی پناهنده گفت‌وگو کردم و شیفته سخنانش شدم.

در نهایت برنامه‌ای درسی درباره ایران باستان تهیه کردم که برای دانش‌آموزان ۱۰ تا ۱۸ساله، یعنی سال‌های آخر دبستان و دبیرستان مناسب است. این پروژه شامل شعر، خطاطی، ریاضی، جبر، معماری اسلامی، بازی‌های قدیم ایران مثل بازی‌ با کارت و  برد و جشن‌هایی ایرانی است. در هر درسی نخست به تئوری پرداخته می‌شود و سپس بچه‌ها کار عملی می‌کنند.  مثلا در جلسه‌ای که به بازی‌هایی که خاستگاهشان این منطقه بوده می‌پردازیم، پس از آن دانش‌آموزان بازهای را می‌سازند.امروز در دبیرستان هاخفلد  (Hageveld) در شهر هیمستده،  درس سیروس و بیستون و شوش را داشتیم. اکنون دانش‌آموزان دارند خودشان با گِل، نقش برجسته درست می‌کنند.» 

دانش‌آموزان سخت مشغول ساختن نقش برجسته‌هایشان هستند. برخی جدی‌تر و برخی با شیطنت و خنده و گفت‌وگو با یکدیگر در حال کارند.  یکی از پسرهای جدی که چهره‌ای آسیایی دارد در حال ساختن نقش برجسته پرچم حزب کمونیست چین است. پسر جدی دیگری که یازده ساله و جوان‌ترین شاگرد کلاس است لیوان آبجو و سوسیس می‌سازد. 

جنی درباره محتوای دروس این پروژه می‌گوید: «در جلسه اول درباره تاریخ باستان ایران می‌گویم تا آمدن کوروش که پادشاه ایران شد و ایران را گسترده کرد. از اهورامزدا می‌گویم و خوب فکر کردن، خوب حرف زدن و خوب عمل کردن. این سه جمله اگر سرلوحه زندگی آدم باشند خیلی به انسان کمک می‌کند. در درس آخر جشن‌های تقویم ایرانی را به بچه‌ها می‌آموزم. تقویم ایرانی خیلی منطقی‌تر از تقویم میلادی است. این که سال جدید با بهار شروع شود خیلی دقیق‌تر است. با هر جشنی غذا می‌پزیم. برای مثال مهرگان را در ۲۹ سپتامبر جشن می‌گیریم. دلم می‌خواهد این پروژه را در مدرسه‌ای دیگر در حوالی نوروز داشتم باشم که نوروز را جشن بگیریم.»

  • موادغذایی که پیش از پختن غذای ایرانی در یکی از جلسات تهیه شده است

از او می‌پرسم که هدفتان از نوشتن و اجرای این پروژه چیست؟ 

«هدف من این است که دانش‌آموزان بسیاری در هلند با فرهنگ زیبا و تاریخ ایرانی آشنا شوند و زمانی که بزرگ شدند اگر چیزی درباره ایران شنیدند، بدانند که ایران خیلی فراتر از رژیم ایران است.» 

او می‌خواهد این پروژه را در مدارس بیشتری از هارلم گسترش دهد. جنی در حال حاضر بر اساس درس‌هایی که داده‌، مشغول نوشتن کتابی درباره ایران است که برای معلمان علاقه‌مند و والدینی که خاستگاهی ایرانی مفید و جالب است. 

جنی درباره نظر و تجربه دانش‌آموزان درباره این پروژه می‌گوید: 

«در پایان هر دوره با دانش‌آموزان درباره اینکه حالا درباره ایران چه فکر می‌کنند گفت‌وگو می‌کنم. یک بار پسری گفت:« من همیشه فکر می‌کردم ایران کشوری خیلی بد است اما حالا ایران را کشوری خارق‌العاده می‌دانم. مثلا وقتی غذا می‌خورم و به مواد غذایی نگاه می‌کنم می‌دانم که چه ماده غذایی از ایران آمده. خاستگاه خیلی از میوه‌ها و سبزیجات اغلب در این منطقه بوده». پسر دیگری گفت:«حالا که به اخبار نگاه می‌کنم خیلی آگاه‌ترم». دانش‌آموز دیگری که به ریاضی علاقه‌مند بود گفت: «اینکه ریاضی و جبر در ایران تا این حد پیشرفته بود خیلی جالب است». 

دانش‌آموزان مشغول تکمیل نقش برجسته و گفت‌وگوهای خود بودند و حضور من، زنی ایرانی و روزنامه‌نگار در کلاس درس تمرکز دانش‌آموزان را بر هم نریخته بود. دقایق طولانی مشاهده‌شان کردم و گاه از آنها عکس گرفتم. جنی فکر می‌کرد شاید آنها آنقدر نسبت به ایران کنجکاو شده باشند و بخواهند از من هم درباره ایران سوال‌هایی بپرسند. اما هیچ کدام سوالی نداشتند. در دقایق آخر از یکی از دخترها پرسیدم که نظرش درباره ایران چیست و او با صراحت گفت: «من اصلا دلم نمی‌خواهد به ایران بروم. خطرناک است ممکن است دستگیر شوم». دختر دیگری وارد گفت‌وگوی ما شد و به دختر اولی گفت: «چه می‌گویی! تو توریست هستی و کسی با تو کاری ندارد». ولی دخترک اولی ادامه داد و گفت: «به هر حال دلم نمی‌خواهد روسری سرم کنم». 

 زمان کلاس به پایان رسید و دانش‌آموزان یک به یک کلاس را ترک کردند. گفت‌وگوی من و جنی کماکان ادامه داشت. تاکنون هرچه از این معلم هلندی شنیده‌ام به فرهنگ غنی و تاریخ ایران باستان محدود بوده و جای خالی هنر معاصر و مقاومت‌های مردمی در آن خالی است. جنی معتقد است کوله بار فرهنگی در الگوی ژن افراد هم می‌رود و می‌گوید:« اینکه اجداد ایرانی‌ها چنین دانش و دانایی و خرد و فرهنگ غنی و زیبایی داشته‌اند، واقعا برای ایرانی‌ها برکتی است.» 

برخلاف جنی، من اما اعتقاد ندارم صرف داشتن فرهنگی غنی باعث شده است مردم ایران داناتر از مردمی باشند که این پشتوانه تاریخی و فرهنگی را ندارند. همچنین این پشتوانه باعث نشده مردم ایران در آسایش و رفاه و آزادی و برابری زندگی کنند. از این رو، با وجود علاقه بسیاری که به شعر و ادب و هنر ایرانی دارم اما همیشه به تاریخ  گذشته و معاصر ایران با دیده انتقادی نگریسته‌ام. در گفت‌وگوهای پیشینی که با تعدادی از هلندی‌هایی داشتم  که آشنایی نسبی با ایرانی‌ها دارند شنیده‌ام که برخی می‌گویند ایرانی‌ها گرچه مهربان و مهمان‌نواز هستند اما همزمان متکبرند و به تاریخ باستان ایران خود بیش از حد مغرور هستند. برای نمونه خِرت دِ فریز (Gert de Vries)،  مترجم ۶۸ ساله، مترجم «بوف کور» که در ایران درس خوانده و زندگی کرده و سالهاست که مترجم فارسی و هلندی است درباره ایرانی‌ها جور دیگری فکر می‌کند. خرت در گفت‌وگویی در فوریه ۲۰۲۰ به زمانه گفت: 

«مردم ایران خیلی مهربان و مهمان‌دوست هستند. در هلند هر روز برای ایرانی‌هایی که در هلند تقاضای پناهندگی کردند ترجمه می‌کنم. ایرانی‌ها اینجا به پرحرفی مشهورند. معمولا نظر خودشان را از دیگران بهتر می‌دانند. یه کم نژادپرستی هم در آنها دیده می‌شود. اما در کل خیلی مهربان هستند… .»

  • شاهکاری از جنس یأس و مرگ ــ گفت‌و‌گو با مترجم و ناشر هلندی «بوف کور»

من که حدود ۳۰ سال از زندگی‌ام را در ایران و ۱۰ سال را هلند سپری کرده‌ام نیز معتقدم بسیاری از ایرانی‌ها با صراحت و به‌طور مستقیم با هم گفت‌وگو نمی‌کنند و گاه آنچه به زبان می‌آید، چیزی نیست که در سر دارند.

شاهرخ مسکوب در کتاب « روزها در راه» درباره ایران نوشته است «دو زندگی در کنار هم، توأم و بر ضد یکدیگر گرمِ کار است، یکی بیرونی، اجتماعی، در برابر دیگران و ریایی، ترسیده و دروغ زده. یکی هم در خلوتِ خانه، یا تنها و با دوستانِ محرم و جبران رنگ و ریای روز. تقیه‌ی فردی و مذهبی بدل به واقعیتی اجتماعی و کلی شده.» 

این انتقادها را با جنی در میان می‌گذارم و او پاسخ می‌دهد:

«من اندونزیایی-  هلندی هستم و جالب است که وقتی کودک بودم همه می‌گفتند که من متکبر هستم. اما واقعا اینطور  نبود. من فقط درباره مسائل فکر می‌کردم و سعی می‌کردم بحث کنم. گویی هلندی‌ها به این ویژگی عادت ندارند. من فکر می‌کنم ایرانی‌ها با خودشناسی بالا و عمیق پرورش می‌یابند و این شاید طرف مقابل را دچار عدم اعتماد به نفس کند و به این دلیل می‌تواند به فرد ایرانی را برچسب متکبر بزند. 

درباره اینکه ایرانی‌ها گاهی واقعیت را نمی‌گویند هم شباهت بسیاری به اندونزیایی‌ها وجود دارد. اینکه همیشه هر چیزی را که به ذهنمان می‌رسد، به زبان نیاوریم در فرهنگ ما هم وجود دارد. شاید بشود آن را ریاکاری نامید. ما سال‌‌های طولانی مستعمره هلند استعمارگر  بودیم که همه چیز را به ما تحمیل می‌کرد و اندونزیایی‌ها نه حتی به عنوان شهروند درجه دو بلکه به مثابه زیردست‌ها در نظر گرفته می‌شدند. بخشی از مردم به این استعمار در ظاهر تن داده بودند و واقعیت را هرگز بیان نمی‌کردند. تا زمانی که استقلال اندونزی فرا رسید. بین ایران و اندونزی شباهت‌هایی وجود دارد. وقتی با زور یک حکومت طرف هستید گاه مجبورید برای بقا سکوت کنید یا واقعیت را پنهان کنید.» 

اندونزی از سال ۱۹۵۹ با هلند رابطه‌ای تجاری و رسمی و سیاسی آغاز کرد اما به تدریج مستعمره هلند شد. برخی از مردان هلندی با زنان اندونزی ازدواج می‌کردند و نسل‌های دو فرهنگی هلندی – اندونزیایی ایجاد شدند. اندونزی درنهایت ۳۵۰ سال تحت استعمار هلند بود و سرانجام طی جنگی چهار ساله و خونبار در سال ۱۹۴۹ استقلال یافت. 

  • هلند به فرزندان اعدامیان در اندونزی غرامت می‌پردازد

در پایان گفت‌وگو از جنی پرسیدم حال که مدتی است با چند ایرانی آشنا شدید چه امر فرهنگی مشترکی در آنها دیدید و او پاسخ داد:

 «حس افتخاری که به کشورشان می‌کنند در تمام ایرانی‌هایی که ملاقات کردم مشترک بود. همچنین خیلی زیبا و با بلاغت سخن می‌گفتند و دنبال واژه‌ها زیبایی بودند که گفت‌وگو را زیباتر کند. ‌اگر بخواهم ایرانی‌هایی که شناختم  را با هلندی‌ها مقایسه کنم، ایرانی‌ها خیلی بیش از هلندی‌ها درباره گذشته چندوجهی کشورشان می‌دانند.» 

جنی مادر سه فرزند است و همسری هلندی دارد. مادر جنی از نسلی است که استعمار هلند و جنگ بین اندونزی و هلند را تجربه کرده است. به گفته جنی مادرش تمام اتفاق‌های وحشتناک آن دوران را درون خود ریخته و هرگز نخواسته درباره تروماهای آن روزها حرفی بزند. 

اشتیاق جنی در توصیف این پروژه و نوشتن و اتمام کتابی که درباره این پروژه می‌نویسد، تکان دهنده بود. چنان با شور و علاقه درباره خیام و حافظ و مولوی صحبت می‌کرد که گویی با فردی که زبان فارسی را می‌دانست در حال گفت‌وگو بودم. گرچه با برخی از نظراتش درباره شکوه ایران باستان موافق نبودم اما خاستگاه غیر اروپایی هر دوی ما در هلند، فهم و پیوندی میان ما ایجاد کرده بود که مکالمه‌ها بسیار روان و با مهر پیش می‌رفت. هر دو زن بودیم  و مقاوم و همزمان به کشورها و تاریخ دیگری نیز تعلق داشتیم؛ کشورهایی که صدها سال با دیکتاتوری اداره شده‌اند. اجداد و مادران و پدران هر دوی ما تروماهایی داشتند که هرگز التیام نیافتند اما این رنج‌ها در فرهنگ و هنر متجلی شدند. 

درباره ایرانیان هلند بخوانید:

جامعه ایرانیان هلند

دسته بندی‌ها: زمینه‌ و زمانه

کلید‌واژه ها: Featured Low, تاریخ ایران, جِنی اَیسِندورن دِ یونگ, فرهنگ ایران باستان, نسیم روشنایی, نظام آموزشی, هلند

منبع خبر: رادیو زمانه

اخبار مرتبط: در کلاس درس آموزگاری هلندی که شیفته تاریخ ایران باستان شد