وقتی مستعمره ایالات متحده بودیم/چرا آمریکا با ما دشمنی می‌کند؟

وقتی مستعمره ایالات متحده بودیم/چرا آمریکا با ما دشمنی می‌کند؟
خبرگزاری مهر

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ _ صادق وفایی: روابط ایران و ایالات متحده آمریکا یکی از موضوعات مهم و تأثیرگذار مناسبات سیاسی و بین‌المللی است که الگوهای تکراری جالبی در دهه‌های گذشته دارد؛ مواردی مثل تحریم، حمله نظامی، اعزام نیرو، تهدید، محاصره، جنگ روانی و … همه از جمله کلیدواژه‌هایی هستند که در بحث گسترده رابطه ایران و آمریکا با آن‌ها روبه‌رو می‌شویم. رابطه ایران با آمریکا امری است که با وقوع جنگ جهانی دوم و باز شدن پای آمریکا به ایران آغاز شد و وقوع انقلاب اسلامی هم موجب قطع آن شد. این‌رابطه فراز و نشیب چندانی نداشت؛ در نقطه‌ای که انقلاب اسلامی بود، به‌طور ناگهانی قطع شد اما از ابتدا تا آن مقطع، به‌طور تصاعدی، رو به رشد بود؛ رشدی که به مستعمرگی هرچه بیشتر ایران می‌انجامید. اما این‌روند همان‌طور که اشاره کردیم با وقوع انقلاب، کاملاً متحول شد.

یکی از موارد تکرار تاریخ روابط ایران و آمریکا را می‌توان در تشابه شرایط امروز که دولت دونالد ترامپ سر کار است و روزهایی که آمریکا سر راه دولت محمد مصدق سنگ‌اندازی می‌کرد، مشاهده کرد. کاری که آمریکا با مصدق کرد، مشابه همان‌کاری است که ترامپ با ایران کرده و می‌کند و در واقع از یک فرمول ثابت و همیشگی پیروی می‌کند: فشارهای اقتصادی و تحریم، با همراهی فشار روانی، سمپاشی و جنگ رسانه‌ای که در آن، رسانه‌ها اطلاعات مسموم را به خورد مردم ایران می‌دهند تا مقاومت‌شان در جنگ اقتصادی شکسته شود. این‌که چرا امروز ایران توسط آمریکا تحریم می‌شود، پاسخ ساده‌ای دارد: تلاش برای جلوگیری از قدرت و اوج‌گرفتن ایران. نمونه تکراری این‌رویکرد را هم می‌توان باز در همان‌سال‌های دولت مصدق جستجو کرد؛ زمانی که دولت ایران، پس از ملی شدن صنعت نفت، به میزانی از قدرت نظامی و اقتصادی رسیده بود که مدعی نقش ساماندهی منطقه خاورمیانه باشد و قدرت‌های بزرگ این‌مساله را خوش نداشتند. البته ایرانِ آن‌زمان برای رسیدن به چنین جایگاهی، مدیون همکاری متحد بزرگش یعنی آمریکا بود که سیل کمک‌های نظامی، اقتصادی و سیاسی خود را به ایران سرازیر کرده بود اما ایران امروز با وجود داشتن چنین ادعایی (ساماندهی منطقه) چنان کمکی و پشت‌گرمی‌ای ندارد.

کتاب «روابط ایران و آمریکا (۱۹۴۲-۱۹۶۰)» نوشته گوهر اسکندریان استاد ارمنستانی تاریخ که سال ۲۰۱۰ به زبان ارمنی چاپ شد، یکی از منابع مطالعاتی خوب درباره تاریخ ایران و آمریکاست که نویسنده‌اش تلاش کرده کتاب خود را با دوری از الگوهای قالب ادبیات شوروی بنویسد و از حیث بی‌طرفی، کتاب خوبی برای مرور تاریخ روابط ایران و آمریکاست. اسکندریان در صفحه ۲۵۲ و فرازهای پایانی کتاب خود، نوشته است: «ایران امروز سیاست خارجی و داخلی مستقلی پیش می‌برد؛ اقتصاد و توان نظامی کشور رشد ثابتی دارد. ایران یکی از کشورهای قدرتمند منطقه به شمار می‌آید که براساس ترازنامه نظامی ۱۹۹۱-۱۹۹۲ یک ارتش ۵۲۸ هزار نفری دارد…» اما ایرانی که او در کتاب خود تا پیش از این‌مقطع (یعنی ایرانِ سال ۲۰۱۰) ترسیم کرده، ایرانی توسری‌خور و وابسته است که اگر دست حمایت آمریکا از پشت آن برداشته می‌شد، توانایی ایستادن روی پای خود را نداشت. این‌مولف در بخش «سخن پایانی» کتابش نوشته است: «اکنون همه دریافته‌اند که غربی‌ها در کنار موضوع دستیابی ایران به انرژی صلح‌آمیز هسته‌ای، سخت نگران جهش علمی-فنی ایران‌اند؛ چیزی که به ایران امکان خواهد داد پس از گذشت ۱۰-۲۰ سال سیاست کاملاً مستقلی در پیش گیرد و تلاش کند همه مسائل منطقه‌ای را به کمک نیروهای خود منطقه حل و فصل کند.» با توجه به سال نگارش کتاب، چندسال بعد نمونه عینی این‌مساله یعنی حضور و تأثیرگذاری ایران در سوریه به سمع و نظر همه مردم دنیا رسید.

یک نکته مهم دیگر درباره نتیجه‌گیری‌های اسکندریان در کتاب «روابط ایران و آمریکا»، با اشاره به قطع ارتباط ایران و آمریکا از انقلاب اسلامی تا سال ۲۰۱۰، این است: «به نظر ما در آینده‌ای دور یا نزدیک این دو متحد پیشین بی‌گمان به گفتگوی دوجانبه خواهند پرداخت و مسائل حاد موجود را ساماندهی خواهند کرد» جالب است که این‌نکته هم جامه عمل پوشید و ایران و آمریکا در زمینه مذاکرات و توافق برجام، پشت یک میز نشسته و بدون واسطه مذاکره کردند اما با روی کار آمدن دولت دونالد ترامپ در سال ۲۰۱۶ نتیجه همه مذاکرات از بین رفت.

یکی از حقایق مهم تاریخی درباره سیاستمداران آمریکایی که در کتاب «روابط ایران و آمریکا» هم به آن اشاره شده و امروز هم به عینه شاهدش هستیم، این است که «دشوار بتوان مقامی پیدا کرد که به نحوی با انحصارات نفتی در ارتباط نباشد.» (صفحه ۱۱۸) و همچنین «باید گفت که سیاست آمریکا در خاور نزدیک و میانه بدون توجه به این‌که رئیس‌جمهور از کدام حزب باشد تغییر اساسی نمی‌یافت. هم دموکرات‌ها و هم جمهوری‌خواهان از منافع انحصارهای بزرگ آمریکایی دفاع می‌کردند.» (صفحه ۱۱۹) و این یکی از بحث‌هایی است که این‌روزها درفضای مجازی و محافل مختلف سیاسی مطرح است؛ این که آمدن جو بایدن یا حضور دوباره دونالد ترامپ در کاخ سفید، تفاوتی در وضعیت فعلی ایران ایجاد نمی‌کند و رویکرد کلی آمریکا در قبال ما و کشورمان، ثابت است. مساله نفت هم که همیشه بوده و هست و در ادامه این‌مطلب به‌طور مفصل به آن خواهیم پرداخت.

یکی از لطیفه‌های تاریخ سیاست جهان و روابط ایران و آمریکا را آیزنهاور رئیس‌جمهور وقت ایالات متحده در مه ۱۹۵۷ در پیامی به مردم آمریکا گفت؛ زمانی که کودتای ۲۸ مرداد پیروز شده بود و او در صدد موجه‌جلوه‌دادن عملیات کودتا گفت ایران واقعاً با خطر جدی کمونیسم آن هم از جانب مصدق روبرو بود و سپس در جملاتی دیگر اضافه کرد: «ایران از ما کمک‌های ضروری دریافت کرده است… ایران در آزادی به سر می‌برد. استقلال او نشان‌دهنده اهمیتی است ما به استقلالش می‌دهیم.» این‌مساله در کتاب «پاسخ به تاریخ» شامل خاطرات محمدرضا پهلوی صفحه ۹۱ به ۹۲ آمده است.

در بخشی از این‌مطلب حتماً به شایبه «پیشرفت ایران به خاطر کمک‌های آمریکا در سال‌های پیش از انقلاب» پاسخ خواهیم داد و برای این‌کار از کتاب گوهر اسکندریان کمک خواهیم گرفت. اما در همین ابتدای بحث بد نیست به این‌نکته مهم و تذکر پژوهشگر ارمنی مذکور اشاره کنیم که نوشته: «باید گفت اگرچه این‌کمک‌ها ضرورت داشت، برای ایران بسیار گران تمام شد. تجربه حکومت‌های جوان نشان می‌دهد که کمک‌های آمریکا آن‌ها را به وابستگی مالی و افزایش بدهی خارجی کشانده است. دولت‌ها برای بازگرداندن اصل و فرع این بدهی‌ها دوباره از آمریکا تقاضای کمک می‌کردند. هریمن سیاستمدار معروف آمریکایی، آشکارا اعلام کرد: کمک‌های آمریکا در واقع صندوق کمک به خود ایالات متحد است.» (صفحه ۱۸۱ به ۱۸۲) در همین‌زمینه جان دالس وزیر وقت امور خارجه آمریکا هم پس از کودتای ۲۸ مرداد گفته بود: «برای تصرف یک کشور خارجی دو راه وجود دارد: یکی برقراری کنترل نظامی بر مردم آن کشور با نیروهای مسلح و دیگری برقراری نظارت بر اقتصاد کشور با سیاست مالی.» و مورد دوم، همان کاری است که ایالات متحده آمریکا با ایران کرد.

***

پیش از آن‌که بحث اصلی خود را با محور قرار دادن اطلاعات مستند کتاب «روابط ایران و آمریکا» آغاز کنیم، بد نیست به ۲ پرونده‌ای که کمی پیش‌تر درباره روابط ایران و آمریکا در گروه فرهنگ خبرگزاری مهر باز کردیم، اشاره کنیم تا علاقه‌مندان مطالعه کامل‌تری در این‌باره داشته باشند:

* پرونده «قاتل سردار سلیمانی را بهتر بشناسیم» با ۱۰ قسمت: ۱- نگاهی به کتاب آلن بدیو درباره ترامپ / ابتذال ترامپ تعمدی است ۲- راهکارهای آلن بدیو برای مبارزه با ترامپ / چرا دم از انقلاب نزنیم؟ ۳- دروغ درلباس حقیقت / بررسی سندروم استکهلم و ویتنام در ایران وآمریکا ۴- زمانی که ایران حیاط‌خلوت غرب بود / پای آمریکا چگونه به ایران باز شد ۵- چرایی انحراف آمریکا از راه دموکراسی / مردمِ امروز چگونه مسخ می‌شوند ۶- رویکردتاریخی آمریکادرباره شکست / وقتی نزدیک بودصدام اسیرایرانیهاشود ۷- ترامپیسم چه مولفه‌هایی دارد؟ / کلک‌های ترامپ برای رسیدن به قدرت ۸- آمریکا چراوچگونه عراق را نابود کرد؟ / تقسیم جهان به نقاط سبز و قرمز ۹- دونالد ترامپ و کاخ‌سفیدش را بهتر بشناسیم / هیزترین مرد دنیا و ۱۰- چرا آمریکا خود را منجی جهان می‌داند؟ / مردمی که از تاریخ می‌گریزند

* پرونده «بررسی کودتای ۲۸ مرداد» با ۳ قسمت: ۱- پیشینه‌های کودتای ۲۸ مرداد ۳۲/ همه‌چیز از ملی‌شدن نفت شروع شد ۲- نقش BBC و رسانه‌های آمریکا در کودتا/چرا همیشه به انگلیس شک داریم؟ ۳- اشتباه مرگبار مصدق / سفیر آمریکاچگونه کودتای شکست‌خورده را پیروز کرد

***

* ۱- چرا آمریکا در امور کشورهای دیگر دخالت می‌کند؟

سازمان مرکزی اطلاعات (سیا)، که عملیات‌های جاسوسی مختلفی را در کشورهای جهان اجرا می‌کند، براساس قانون امنیت ملی آمریکا مصوب سال ۱۹۴۷، تشکیل شد که البته این‌قانون هیچ اصلی مربوط به فعالیت‌های مخفیانه نداشت. براساس قانون امنیت ملی آمریکا، شورای امنیت ملی این‌کشور به ریاست رئیس‌جمهور تشکیل شد که می‌توانست متکی بر سازمان سیا باشد. اول دسامبر ۱۹۴۷، یعنی دو ماه پس از تأسیس سازمان سیا، شورای امنیت ملی آمریکا در نخستین نشست خود حکم کاملاً محرمانه‌ای به شماره ۵۴۱۲.۲ صادر کرد که به سیا اجازه می‌داد چنان‌چه موضوع منافع امنیتی ایالات متحد در میان باشد، در کشورهای دیگر عملیات مخفیانه انجام دهد. در این‌حکم اشاره شده بود عملیات مخفیانه باید به صورتی اجرا شود که دولت آمریکا در صورت لزوم بتواند آن‌ها را انکار کند. به قول گوهر اسکندریان، با این‌حکم، «آمریکا در صورت لزوم می‌توانست با نقض اصول سازمان ملل در امور داخلی کشورهای دیگر دخالت کند. سازمان سیا می‌توانست بر اساس اطلاعات خود فعالیت کند.» (صفحه ۱۳۴ به ۱۳۵)

شورای امنیت ملی آمریکا در نخستین نشست خود حکم کاملاً محرمانه‌ای به شماره ۵۴۱۲.۲ صادر کرد که به سیا اجازه می‌داد چنان‌چه موضوع منافع امنیتی ایالات متحده در میان باشد، در کشورهای دیگر عملیات مخفیانه انجام دهد. در این‌حکم اشاره شده بود عملیات مخفیانه باید به صورتی اجرا شود که دولت آمریکا در صورت لزوم بتواند آن‌ها را انکار کند در ادامه این‌تصمیمات، شورای امنیت ملی آمریکا در ۱۹۴۸ با حکمی ویژه، اجرای عملیات‌های مخصوص را در کشورهای در حال رشد، به سازمان سیا سپرد. در زمان انجام عملیات کودتای ۲۸ مرداد هم بنا شد در صورت شکست عملیات، رئیس‌جمهور، وزیر خارجه و رئیس سیا هرگونه ارتباط با کودتا را انکار کنند. تنها در سال ۱۹۷۶ بود که کمیسیون مخصوص سنا برای رسیدگی به عملکرد نهادهای جاسوسی آمریکا رسماً از دخالت آمریکا در امور داخلی ایران خبر داد.

سازمان سیا بین سال ۱۹۵۳ تا ۵۴ دو عملیات مداخله‌جویانه انجام داد؛ یکی در ایران و دومی در گواتمالا. این‌عملیات ها در ایران برای منافع نفتی آمریکا و در گواتمالا به‌خاطر منافع زراعی و کشاورزی بودند. یکی از اهداف مهم این‌گونه عملیات‌ها که نباید از نظر دور داشته شوند و البته در ادامه مطلب به آن خواهیم پرداخت، تحلیلی است که گوهر اسکندریان در کتاب خود آورده است: «آمریکا می‌کوشید با استفاده اوضاع آشفته جهان در دهه ۱۹۵۰ تا ۱۹۶۰ به سلطه انگلیس در منطقه پایان دهد.»

به این‌ترتیب مشخص می‌شود چرا آمریکایی‌ها به خود اجازه می‌دهند، در امور کشورهای دیگر مداخله، در خاک‌شان نیرو پیاده و یا کودتا کنند. بزرگ‌ترین توجیهشان حکم شورای امنیت ملی‌شان است که استنباط می‌کند امنیت ملی این‌کشور چه زمانی در خطر افتاد یا قرار است بیافتد!

* ۲- اتفاقات مهم تاریخی تا پیش از ورود آمریکا به ایران

پیش از ورود نیروهای متفقین به ایران، رضاخان یادداشتی برای فرانکلین روزولت رئیس جمهور وقت آمریکا فرستاد و خواستار ممانعت آمریکا از تجاوز انگلیس و شوروی به ایران شد. اما کوردل هال وزیر امور خارجه آمریکا قاطعانه این‌درخواست را رد کرد. این‌مطلب در اسناد کتابی مطرح شده که سال ۱۹۸۸ با عنوان «ایران و ایالات متحده: مطالعه جنگ سرد» در آمریکا چاپ شد. آمریکا چه آن‌زمان و چه زمان محمدرضا پهلوی به دنبال به دست آوردن «آوازه نیک» در ایران بود و با گذشت سالیان زیاد از کودتای ۲۸ مرداد و دیگر رسوایی‌ها، هنوز هم در پی کسب این‌آوازه در ایران است.

محمدرضا پهلوی پس از جانشینیِ رضاخان و تاجگذاری، به آمریکا پیشنهاد عقد پیمان داد. او معتقد بود اگر متفقین کمک‌های خود را از راه ایران به شوروی نمی‌رساندند، حمله آلمان در ۱۹۴۲ به پیروزی می‌رسید و ایران به اشغال نازی‌ها در می‌آمد. به‌همین‌دلیل به دنبال گرفتن امتیاز از متفقین و آمریکا بود و این‌رویکرد را تا زمان انقلاب اسلامی و سقوطش ادامه داد.

بریتانیا در سال ۱۹۴۱ مرکز تدارکات خاورمیانه را راه‌اندازی کرد و آمریکا در سال ۱۹۴۲ به عضویت آن درآمد. توجه داریم که این‌اتفاق مربوط به دوره‌ای است که هنوز انگلیس در ایران و خاورمیانه قدرت داشت و پای آمریکا به کشورمان باز نشده بود. به‌هرحال مرکز تدارکات خاورمیانه باعث شد کل اقتصاد کشورهای خاور نزدیک و میانه، در کنترل انگلیس و آمریکا قرار بگیرد. اتفاق مهم بعدی امضای قرارداد «پیمان سه‌جانبه» بین ایران، شوروی و انگلستان بود. این‌قرارداد با هدف خارج‌کردن ایران از بی‌طرفی و قانونی‌کردن حضور انگلیس و شوروی در ایران امضا شد و در آن تاکید شده بود حضور نیروهای انگلیس و متفقین در ایران، هرگز به معنای اشغال نظامی نیست. در ادامه همین وقایع بود که ایران در ۹ سپتامبر ۱۹۴۳ (۱۷ شهریور ۱۳۲۲) به آلمان اعلان جنگ داد. در نتیجه آمریکا قدم جدیدی در تثبیت موقعیتش در ایران برداشت. گوهر اسکندریان هم در کتاب خود گفته «در دوران جنگ جهانی دوم نفوذ آمریکایی‌ها در ایران تشدید شد.» (صفحه ۱۸)

هدف از این‌قرارداد (۸ آوریل ۱۹۴۳) رساندن آمریکا به جایگاه ممتاز آلمان در سال‌های پیش از جنگ جهانی دوم بود. در نتیجه شمار مستشاران آمریکایی در ایران در سال ۱۹۴۳ به ۷۵ نفر رسید و طبق اسناد تاریخی، آن‌ها خود را در کشوری تحت اشغالشان یا راحت‌تر بگوییم مستعمره‌شان احساس می‌کردند این‌محقق در کتابش مطالبی دارد که بیانگر این‌واقعیت تلخ هستند که پس از جنگ جهانی دوم و تثبیت جای پای آمریکا در ایران، کشورمان به‌طور رسمی از دامان انگلیس خارج و به دامن آمریکا افتاد. آمریکا در کنار اعطای کمک‌های مالی و اقتصادی تلاش می‌کرد برای دفاع از منافع خود در ایران، اتباع خود را در مقام‌های حساس دولتی جابه‌جا کند. یکی از پست‌های حساس و مهم در این‌زمینه به ماکس وستون تورنبرگ، مشاور وزارت امور خارجه آمریکا رسید که از ۱۹۴۴ تا ۱۹۴۹ به عنوان مدیر امور نفتی در ایران به فعالیت پرداخت. زمانی که جنگ هنوز ادامه داشت، یعنی سال ۱۹۴۳ با تلاش قوام‌السلطنه ایران و آمریکا یک قرارداد تجاری امضا کردند که به موجب آن، شرایط مساعدی برای ۳ عاملِ «واردات کالاهای آمریکایی به ایران»، «صادرات کالای ایرانی به آمریکا» و «کاهش نرخ گمرکی» فراهم شد. اسکندریان در این‌باره به نقل از مطبوعات آن‌دوره ایران می‌گوید هدف از این‌قرارداد (۸ آوریل ۱۹۴۳) رساندن آمریکا به جایگاه ممتاز آلمان در سال‌های پیش از جنگ جهانی دوم بود. در نتیجه شمار مستشاران آمریکایی در ایران در سال ۱۹۴۳ به ۷۵ نفر رسید و طبق اسناد تاریخی، آن‌ها خود را در کشوری تحت اشغالشان یا راحت‌تر بگوییم مستعمره‌شان احساس می‌کردند. در همان‌سال ۱۹۴۳ بود که روزولت رئیس‌جمهور آمریکا دکترین حمایت خود را تدوین کرد. این‌دکترین توسط همه رئیس‌جمهورهای بعدی آمریکا هم دنبال شد. اما حالا که از لفظ مستعمره استفاده کردیم بد نیست به کنفرانس تهران هم اشاره کنیم که در آن، استالین، چرچیل و روزولت برای روزهای آینده جنگ جهانی دوم در آن حضور پیدا کردند و رفتار استعمارگرایانه خود را به‌طور عیان و عریان‌تری نشان دادند. از سران متفقین که به تهران آمده بودند، روزولت و چرچیل اصلاً لزومی برای رفتن نزد شاه و دیدار با او احساس نکردند و فقط استالین بود که با رعایت اصول دیپلماتیک به دیدار شاه رفت و به‌همین‌دلیل هم باعث تعجب او شد.

کنفرانس تهران که روزولت (آمریکا)، چرچیل (انگلیس) و استالین (شوروی) به‌عنوان سران متفقین در آن حضور پیدا کرده و ضمن تعیین تکلیف برای ایران، سرنوشت روزهای پس از جنگ جهانی دوم را برنامه‌ریزی کردند. این‌کنفرانس از ۲۸ نوامبر تا ۱ دسامبر ۱۹۴۳ طول کشید

کوردل هال همان وزیر امور خارجه‌ای که درخواست رضاخان را رد کرده بود، درباره این‌برهه از روابط ایران و آمریکا گفته است: «هیچ‌یک از کشورهای خاور نزدیک و میانه به اندازه ایران مورد توجه محافل حکومتی آمریکا نبوده است.» گوهر اسکندریان به نقل از اسکار ویلارد خبرنگار آمریکایی مرکوری در سال ۱۹۴۳ این‌مطلب را در کتاب خود آورده است: «ما از ایران حمایت کردیم و چنان ساکت و آرام به آن رسیده‌ایم که حتی تا این اواخر تعداد اندکی آمریکایی می‌دانستند که هزاران شهروند ما و منابع مالی فروان و در پی آن‌ها یک ارتش کامل با نام "فرماندهی خلیج فارس" به آن‌جا منتقل شده است.» (صفحه ۲۰) توضیح تکمیلی اسکندریان در این‌باره این است که آن‌زمان، بندرعباس، خرمشهر و بندر شاهپورِ ایران در کنترل فرماندهی خلیج فارس قرار داشتند. در همین‌راستا باید بگوییم یکی از اهداف مهم آمریکایی‌ها پس از جنگ جهانی دوم، در دست گرفتن کنترل نیروهای مسلح ایران بود که تا حد بسیار زیادی به آن رسیدند. در این‌زمینه مطالب زیادی هست که در ادامه مطلب به آن‌ها می‌پردازیم.

طمع آمریکا به منابع نفتی ایران هم از جمله مسائل مهم تاریخی است که از آن‌دوران تا امروز ادامه داشته است. در نتیجه همین سیاست‌های طمع‌ورزانه بود که ایران امتیازهای نفتی شوروی را رد کرد و در سال‌های پس از جنگ جهانی دوم، همراه با ترکیه تبدیل به کانون اصلی سیاست‌های آمریکا در خاورمیانه شد. اما میزان کمک‌های آمریکا به ترکیه همیشه بیشتر از ایران بوده است. این‌واقعیت تاریخی نیز نباید مغفول واقع شود که به مدد کمک‌های ایران به متفقین در جنگ جهانی دوم، وضع اقتصادی کشور بسیار وخیم و حجم تولیدات بسیار کم شد. در نتیجه در سال ۱۹۴۴ قیمت کالاها در کشورمان به ۱۱ برابر قیمت‌شان در سال ۱۹۳۷ میلادی رسید. گشودن دروازه‌های خاورمیانه به روی تجارت آمریکا هم طرحی بود که شورای ملی تجارت خارجی آمریکا در سال ۱۹۴۶ با طرح آن، از دولت آمریکا خواست موانع پیش‌روی مساله را بردارد. همان‌سال بود که برنامه ۷ ساله عمرانی قوام‌السلطنه در ایران آغاز شد که توسط مستشاران آمریکایی طراحی شده بود. اشتغال‌زایی برای جمعیت بی‌کار شهرها و روستاها هدف این‌برنامه عنوان شد و تأمین مالی‌اش هم از محل اعتبارات «قرارداد الحاقی» شرکت نفت ایران و انگلیس انجام می‌شد. آمریکا در ادامه وام‌های میلیون‌دلاری زیادی به ایران داد که تفکیک جزبه‌جز و دقیق‌شان از حوصله این‌مطلب خارج است و در بخش اول کتاب «روابط ایران و آمریکا» قابل مطالعه هستند.

گشودن دروازه‌های خاورمیانه به روی تجارت آمریکا هم طرحی بود که شورای ملی تجارت خارجی آمریکا در سال ۱۹۴۶ با طرح آن، از دولت آمریکا خواست موانع پیش‌روی مساله را بردارد. همان‌سال بود که برنامه ۷ ساله عمرانی قوام‌السلطنه در ایران آغاز شد که توسط مستشاران آمریکایی طراحی شده بود محمود جم وزیر جنگ ایران و جرج آلن سفیر آمریکا در ایران روز ۱۳ مهر ۱۳۲۶ (۱۹۴۷) موافقتنامه‌ای نظامی بین دو کشور امضا کردند که این‌توافق به آمریکا امکان می‌داد در شکل‌گیری نیروهای مسلح ایران نقش اساسی داشته باشد و در نتیجه آن، ایران دیگر نمی‌توانست بدون موافقت آمریکا از هیچ کشور دیگری مستشار نظامی دعوت کند. طبق این‌قرارداد فقط آمریکا بود که مجاز به داشتن مستشار در ارتش ایران بود و اعضای هیئت نظامی آمریکا مجاز بودند به همه مؤسسات نظامی ایران سرکشی و اسنادشان را مطالعه کنند. همچنین ایران مکلف بود فقط از ایالات متحده جنگ‌افزار بخرد و آمریکا هم برای این‌خریدهای ایران، کمک مالی می‌کرد. به‌راستی همه این‌عوامل را در کنار یکدیگر، چه‌چیزی به جز استعمار و وابستگی نظامی یک کشور توسط دیگری دانست؟ گوهر اسکندریان هم درباره این‌دستاوردهای نظامی سیاسی آمریکا نوشته است: «این را به راستی می‌توان پیروزی سیاست ایالات متحد دانست.» (صفحه ۳۰)

آن‌سیاست خیرخواهانه یا همان آوازه نیک که آمریکا در پی رسیدنش در ایران بود، در نتیجه امضای چنین قراردادهایی، خود را با کاهش نفوذ شوروی و انگلستان در ایران، و هشدار خطر نفوذ شوروی و حزب توده در کشور نشان می‌داد. در پی عقد این‌قرارداد همکاری بین ایران و آمریکا، سفیر وقت شوروی در ایران، در سال ۱۹۴۸ (۱۳۲۶) یادداشتی اعتراضی به دولت ایران داد که در آن گفته شده بود آمریکا در تلاش است ایران را تبدیل به پایگاه نظامی خود کند و این‌کار مرزهای شوروی را تهدید می‌کند. در ادامه این‌وقایع هم ماجرای سوءقصد و ترور شاه در ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ (۱۹۴۹) رخ داد که دولت ایران، حزب توده و شوروی را به دست داشتن در آن متهم کرد. شاه در نوامبر ۱۹۴۹ به واشنگتن سفر کرد و در ضیافتی که به افتخارش برگزار کرده بودند، گفت ایران درباره امنیت ملی و توسعه اقتصادی و اجتماعی، نیازمند همکاری با آمریکا است. او همچنین گفت ایران به دلیل کمبود وسایل دفاع از بقای خود مطمئن نیست و از آمریکا برای برنامه‌ریزی استراتژیکی مشترک درخواست کمک کرد.

به غیر از روزولت، ترومن دیگر رئیس‌جمهور آمریکا هم از سیاست دکترین حمایتی استفاده کرد و زمانی که بنا شد براساس این‌دکترین، به ایران، یونان و ترکیه کمک شود، کمک‌های اختصاص‌یافته به ایران، نسبت به دو کشور دیگر، ناچیز بود. در ادامه، سال ۱۳۲۹ (۱۹۵۰) موافقتنامه نظامی ایران و آمریکا در زمینه کمک‌های دفاعی دوجانبه به امضا رسید و محموله عظیمی از سلاح‌های آمریکایی وارد ایران شد. همچنین هیئت نظامی آمریکا فعالیت‌هایش را در ایران گسترش داد و مناطق شمالی کشور نیز برای عملیات اکتشافی نفت در اختیار آمریکایی‌ها قرار گرفت. می‌دانیم که در آن‌دوران، آمریکا و شوروی کشمکش‌هایی برای نفت شمال ایران داشتند و حزب توده در این زمینه تحرکاتی را به ثمر نشاند.

جالب است که هدف کمک‌های نظامی و اقتصادی آمریکا به ایران در این‌برهه، مانند دیگر مقاطع تاریخی رابطه ایران و آمریکا، فروش بیشتر سلاح‌های آمریکایی به کشورمان بود. آمریکا همچنین برای جبران مخارج خود، کارشناسانش را برای آموزش استفاده از سلاح‌های خود به ایران فرستاد. تحلیلی که گوهر اسکندریان از این‌مساله دارد این است که ایران وابسته می‌شد چون در صورت خرابی سلاح‌ها، از پس تعمیرشان برنمی آمدو فقط خود آمریکایی‌ها بودند که باید تعمیر و تأمین لوازم یدکی را به عهده می‌گرفتند.

* ۲-۱ دمیدن یا ندمیدن استعمارگران در شیپور تجزیه‌طلبی:

تجزیه ایران، یکی از سیاست‌های قدیمی آمریکا و استعمارگران شرق و غرب بوده که ظاهراً همیشه در پی اجرایش بوده‌اند. آمریکا، شوروی و قدرت‌های غربی هرگاه تجزیه‌طلبی را در راستای سیاست‌های خود دیده‌اند، از آن حمایت کرده‌اند؛ مانند سال ۱۹۴۵ (۱۳۲۴) که جنبش‌های دولت خودمختار آذربایجان و کردهای کردستان شکل گرفتند. جالب است در آن‌برهه علاوه بر آذربایجان که اهرم فشار شوروی بود، کردهای ایران هم تا حدی به شوروی امید بسته بودند. اسکندریان هم در بخشی از کتاب خود می‌گوید: «دولت ایران به درستی می‌دانست که جنبش‌های خودمختاری آذربایجان و کردستان از سوی اتحاد شوروی برانگیخته شده است. گواه روشن آن این بود که هرگاه دولت ایران برای ساماندهی امور داخلی خود ارتش می‌فرستاد با مقاومت نیروهای نظامی شوروی روبرو می‌شد.» (صفحه ۳۹).

ترومن به ارتش آمریکا آماده‌باش داد تا در صورت لزوم در ایران به عملیات نظامی بپردازند. افزون بر این، ایالات متحد مستقیماً تهدید کرد که از سلاح اتمی بر ضد شوروی استفاده خواهد کرد. ترومن سفیر اتحاد شوروی، آندره گرومیکو را به کاخ سفید دعوت کرد و گفت اگر نیروهای شوروی فوراً از ایران خارج نشوند، آمریکا ضد شوروی از سلاح اتمی استفاده خواهد کرد دقت‌داریم که این‌اتفاقات مربوط به زمانی است که پس از پایان جنگ جهانی دوم؛ صحبت خروج یا عدم خروج نیروهای شوروی و بریتانیا از ایران مطرح بود. در این‌کشاکش‌ها، دولت آمریکا در ۲۴ نوامبر ۱۹۴۵ (۳ آذر ۱۳۲۴) با یادداشت سفیر آمریکا در مسکو، از دولت شوروی خواست نیروهای شوروی، انگلیس و آمریکا برای بهبود اوضاع کشور، پیش از موعد مقرر ایران را ترک کنند. این‌حرکت سیاسی را هم می‌توان در راستای تقویت همان تصویر خیرخواهانه‌ای دانست که آمریکا سال‌ها نزد مردم ایران از خود ساخته بود. به‌هرحال آن‌زمان شوروی می‌گفت حضور نیروهای آمریکا در ایران غیرقانونی است و استنادش هم برای این‌مساله، این بود که آمریکا، مثل انگلیس و شوروی برای حضور نیروهایش در ایران، هیچ مجوز یا قراردادی ندارد. جالب است که در پی نارضایتی آمریکا از موضع‌گیری شوروی، این‌کشور پیشنهاد یک نشست سه‌جانبه را داد و در آن وزرای امور خارجه سه کشور حضور پیدا کردند. ترومن رئیس‌جمهور آمریکا از نتیجه این‌کنفرانس هم راضی نبود و آن‌چه جالب است، یکی از جملات اوست: «ایران (در طول جنگ جهانی دوم) یک دالان آزاد در اختیار ما گذاشته بود…»

همان‌طور که پیش‌تر توضیح داده‌ایم، شوروی برای خروج از خاک ایران، کارشکنی‌های زیادی کرد و در پیِ گرفتن امتیازات مختلف بود. ماجرای تخلیه ایران از نیروهای اشغال‌گر هم ماجرایی تاریخی است که مشابه و مابه‌ازای امروزی دارد؛ مثل مساله خروج نیروهای آمریکایی از عراق که تا مطمئن نشوند امتیازات عدیده خواهند گرفت، این‌کشور را ترک نخواهند کرد. در ادامه همین‌وقایع بود که جنگ سرد بین قدرت‌های پیروز جنگ جهانی دوم شکل گرفت که از نظر محمدرضا پهلوی، این‌رویداد از ایران آغاز شد. اما یکی از فرازهای مهم تاریخ در این‌باره که در کتاب گوهر اسکندریان هم به آن اشاره شده، به این‌ترتیب است: «رئیس‌جمهور ترومن به ارتش آمریکا آماده‌باش داد تا در صورت لزوم در ایران به عملیات نظامی بپردازند. افزون بر این، ایالات متحد مستقیماً تهدید کرد که از سلاح اتمی بر ضد شوروی استفاده خواهد کرد. بر اساس خاطرات سناتور هنری جکسون، ترومن سفیر اتحاد شوروی، آندره گرومیکو را به کاخ سفید دعوت کرد و گفت اگر نیروهای شوروی فوراً از ایران خارج نشوند، آمریکا ضد شوروی از سلاح اتمی استفاده خواهد کرد.» (صفحه ۴۵)

هری ترومن سی‌وسومین رئیس‌جمهور آمریکا که گفته بود ایران در جنگ جهانی دوم یک دالان آزاد در اختیار متفقین قرار داد و همچنین استالین را تهدید به جنگ اتمی کرد

در نتیجه این‌مسائل بود که نیروهای شوروی خاک ایران را ترک کردند و جای پای بیشتری برای آمریکا در ایران باز شد. البته قوام‌السلطنه نخست‌وزیر ایران هم پیش از آن، به مسکو سفر کرده و اطمینان داده بود که امتیازاتی از نفت ایران به شوروی واگذار خواهد شد. قول تأسیس شرکت مختلط نفت ایران و شوروی، یکی از وعده‌هایی بود که در این‌زمینه به شوروی داده شد و آمریکا هم پس از خروج شوروی از ایران، تا حد ممکن تلاش کرد در تأسیس این‌شرکت نفتی اختلال ایجاد کند. یکی از این‌اقدامات صدور بیانیه سفیر آمریکا در ۲۰ شهریور ۱۳۲۵ بود که در آن اعلام شد ضمن دفاع از حقوق ملت ایران، از آن‌ها خواسته می‌شود نفت خود را به صلاحدید خود اداره کنند. و این «صلاح‌دید خود» احتمالاً به معنای اداره نفت توسط آمریکا بوده؛ نه شوروی و نه ملت ایران!

خلاصه این‌که مذاکرات قوام در مسکو، سپس در تهران ادامه پیدا کرد اما پس از سفری که او به مسکو داشت، اشرف پهلوی خواهر شاه هم به مسکو سفر کرد تا اطلاعات توافقات قوام با شوروی را به اطلاع دربار برساند. در همین‌زمان جرج آلن سفیر آمریکا در ایران، به دولت مرکزی ایران اعلام می‌کرد آمریکا آماده کمک به ایران است و از ایران می‌خواست حاکمیت خود را در استان‌های مرزی برقرار کنند. یکی از نکات و کلیدواژه‌های جالب و البته دردناک، در این‌زمینه «تلقی» است که نمونه‌های امروزی زیادی دارد. در تاریخ روابط ایران و آمریکا هم این‌تفاوت تلقی را درباره مساله انرژی هسته‌ای می‌بینیم. گوهر اسکندریان در کتاب خود می‌نویسد پس از امضای قرارداد توافق میان قوام و سادچیکوف سفیر شوروی در ایران، شوروی موظف شد نیروهای خود را از مسیر آذربایجان خارج کند و مساله آذربایجان را به‌عنوان یک مساله داخلی ایران «تلقی» کند. در نتیجه این‌اتفاقات، قوای دولتی ایران، آذربایجان را بدون جنگ تصرف کرده و به بیان صحیح‌تر پس گرفتند. در نتیجه استان اذربایجان که می‌رفت مثل قراردادهای ترکمان‌چای و گلستان از خاک ایران جدا شود، دوباره به خاک ایران ضمیمه شد و در کنترل دولت مرکزی قرار گرفت.

گوهر اسکندریان در کتاب خود درباره خروج نیروهای شوروی از ایران، یک‌جمع‌بندی از مورخان و سیاستمداران آمریکایی و ایرانی دارد. او می‌گوید درباره این‌مساله چند دیدگاه وجود دارد. اولی دیدگاه آمریکایی‌هاست که تنها عامل مؤثر در خروج نیروهای روس را، اقدام ترومن می‌دانند. دیدگاه دیگر متعلق به ایرانی‌هاست که برای دیپلماسی قوام السلطنه جایگاه خاصی قائل‌اند و نقش آمریکا را تقلیل می‌دهند. اما دیدگاه خود این‌نویسنده، هر دو عامل را در نظر گرفته و مؤثر می‌داند. و البته عامل سومی را هم اضافه می‌کند؛ این‌که شوروی تازه از جنگ بیرون آمده و نمی‌خواسته با قدرت‌های جهانی یا به بیان راحت‌تر آمریکا، درگیر جنگ دوباره شود.

اگر بخواهیم تا این‌مقطعِ بحث را جمع‌بندی کنیم، باید بگوییم از ابتدای باز شدن پای آمریکا به ایران یعنی از سال ۱۹۴۲ و بحبوحه جنگ جهانی دوم تا سال ۱۹۵۰ یعنی ۵ سال پس از جنگ، وجهه آمریکا نزد مردم ایران بالا رفت و آمریکا هم در سال‌های بعد از این‌موضوع حداکثر استفاده را کرد. اما این‌که چرا این‌وجهه بالا رفت، دو دلیل دارد؛ سابقه بد و استعمارگرایانه ظاهری و بیرونی انگلستان و دیگر خطر شوروی و شیوع کمونیسم در ایران که به‌طور مرتب توسط آمریکا هشدار داده می‌شد.

آمریکا طی ۳ سال بعد یعنی از ۱۹۵۰ تا ۱۹۵۳ کمک‌های مالی زیادی را سرازیر ایران کرد که از نظر گوهر اسکندریان، مهم‌ترین عامل روابط ایران و آمریکا، همین‌کمک‌های بی‌حدوانتها بودند.

* ۳- روابط ایران و آمریکا از ۱۹۵۳ تا پیش از کودتا _ استعمار؛ کمک‌ها و وابستگی‌ها

آمریکا در دهه ۱۹۵۰ یک سیاست مهم داشت که عبارت بود از تخصیص کمک به کشورهای توسعه نیافته که به گفته گوهر اسکندریان چنین‌سیاستی در کوتاه‌مدت جواب می‌داد. این‌رویکرد در قالب لایحه‌ای با عنوان کمک به کشورهای توسعه نیافته در کنگره آمریکا تصویب شد. براساس اصل چهار دکترین ترومن، بنا بود آمریکا به ایران، افغانستان، مصر، عراق‌، اسرائیل، اردن، لبنان و عربستان کمک کند. ترکیه نیز که نامش این‌میان نیست، براساس طرح مارشال کمک دریافت می‌کرد. در نتیجه کمک‌های نظامی آمریکا به ایران، از سال ۱۹۴۶ تا ۱۹۵۰ شمار نظامیان ارتش ایران از ۶۵ هزار نفر به ۱۲۳ هزار نفر رسید. آمریکا در برنامه کمک‌های دفاعی خود به اعضای ناتو در خاورمیانه و خاور نزدیک یعنی ترکیه و یونان، از ایران، کره جنوبی و فیلیپین هم حمایت سیاسی می‌کرد. ایران در این‌کمک‌ها، جایگاه سیزدهم یعنی آخرین جایگاه را داشت.

کشورهایی که از آمریکا کمک دریافت می‌کردند، موظف بودند از اقتصاد و نیروهای مسلح خود گزارش تهیه کرده و در اختیار آمریکا قرار دهند. همچنین باید جلوی ملی‌کردن شرکت‌های خصوصی آمریکایی را در کشور خود می‌گرفتند. این‌کشورها همچنین تعهد داده بودند شرایط مناسبی برای سرمایه‌گذاری شرکت‌های خصوصی آمریکا در خاک خود فراهم کنند. وجوه کمکی هم که از آمریکا دریافت می‌کردند، باید فقط صرف خرید کالا از آمریکا می‌شد. همچنین کشورهایی که از آمریکا وام می‌گرفتند، نه تنها ناچار به بازگرداندن اصل مبلغ و بهره سالانه‌اش در موعد مشخص بودند، بلکه باید آن را به دستور وام‌دهنده یعنی دولت آمریکا، و با نظارت این‌دولت هزینه می‌کردند کشورهایی که از آمریکا کمک دریافت می‌کردند، موظف بودند از اقتصاد و نیروهای مسلح خود گزارش تهیه کرده و در اختیار آمریکا قرار دهند. همچنین باید جلوی ملی‌کردن شرکت‌های خصوصی آمریکایی را در کشور خود می‌گرفتند. این‌کشورها همچنین تعهد داده بودند شرایط مناسبی برای سرمایه‌گذاری شرکت‌های خصوصی آمریکا در خاک خود فراهم کنند. وجوه کمکی هم که از آمریکا دریافت می‌کردند، باید فقط صرف خرید کالا از آمریکا می‌شد. همچنین کشورهایی که از آمریکا وام می‌گرفتند، نه تنها ناچار به بازگرداندن اصل مبلغ و بهره سالانه‌اش در موعد مشخص بودند، بلکه باید آن را به دستور وام‌دهنده یعنی دولت آمریکا، و با نظارت این‌دولت هزینه می‌کردند. حتی یکی از این‌موارد برای استعماری‌خواندن قراردادهای این‌کشورها با آمریکا کافی است. اما فهرستی بلندبالا از این‌موارد را چه‌چیزی جز بهره‌کشی و استثمار بی‌سابقه آمریکا از کشورهای دیگر می‌توان نام گذاشت؟

اما درباره ایران، براساس قرارداد کمک ۱۹ اکتبر ۱۹۵۰ (۲۷ مهر ۱۳۲۹) هیئت‌های اقتصادی آمریکا مجاز بودند نه‌تنها از وجوه دریافتی از آمریکا، بلکه از بودجه ایران هم خرج کنند. ایران براساس این‌قرارداد، سالانه ۳.۲ میلیون ریال برای هزینه‌های عملیاتی هیئت فنی آمریکا پرداخت می‌کرد. در ادامه شرایط قرارداد مذکور، کارکنان هیئت آمریکایی از پرداخت عوارض گمرکی و مالیات معاف بودند که این‌مساله خسارت زیادی به خزانه ایران وارد می‌کرد. اسکندریان معتقد است کارکنان هیئت آمریکایی به فعالیت‌های جاسوسی هم مشغول بوده‌اند. این‌افراد همچنین مصونیت دیپلماتیک هم داشتند.

در سال‌های گذشته یکی از شائبه‌ها و شبهه‌هایی که درباره قدرت نظامی ایران در جنگ تحمیلی ۸ ساله با عراق مطرح می‌شود، این است که اگر خریدهای تسلیحاتی محمدرضا پهلوی از آمریکا نبود، ارتش و سپاه توانایی رویارویی با عراق و حامیانش را نداشتند. اما مطالعه تاریخ روابط ایران و آمریکا خط بطلان پررنگی بر این‌ادعا می‌زند. شاه خود از میزان کمک‌های آمریکا ناراضی بوده و آن‌ها را کافی نمی‌دانسته است. او در مصاحبه‌ای که ۸ آذر سال ۱۳۲۹ با خبرگزاری رویترز داشت، گفت آمریکایی‌ها قدردانی خاصی نسبت به دوستی مردم ایران نداشته‌اند و در حالی‌که ایران طی ۲ سال و نیم، ۳ و نیم میلیون دلار برای حضور مستشاران نظامی آمریکا هزینه داده، آن‌ها هم در عوض فقط سلاح‌های کهنه و مستهلک به ایران تحویل داده‌اند. نکته مهم‌تر این است که آمریکا سلاح‌ها را همراه با کارشناسان و مستشاران نظامی خود به ایران می‌فرستاد و نگهداری و تعمیر تسلیحات ازجمله علومی بودند که ایرانی‌ها از آن بی‌بهره بودند و در صورت خرابی، علم تعمیر و تعویض این‌سلاح‌ها نزد خود آمریکایی‌ها بود نه ایرانی‌ها.

در همین‌بحث یکی از فرازهای جالب روابط ایران و آمریکا مربوط به دوران نخست‌وزیری رزم‌آرا است که با روی کار آمدنش اعلام کرد ایران نیازی به کمک آمریکا ندارد و ۱۳ آبان ۱۳۲۹ در تهران، یک قرارداد همکاری بازرگانی را با شوروی امضا کرد. در همان سال، همچنین با شوروی درباره مسائل مرزی به توافقاتی رسید. رزم‌آرا اما یکی از مخالفان سرسخت ملی‌شدن نفت ایران بود و دشمنی‌اش با آمریکا هم فرصتی دوباره به آمریکا می‌داد که آن‌وجهه نیک و خوب خود را نزد مردم ایران تقویت کند؛ همچنین نفت ایران را از چنگ انگلیس در بیاورد. به‌هرحال همان‌طور که می‌دانیم رزم‌آرا ۱۶ اسفند همان‌سال (۱۳۲۹/ ۱۹۵۱) در مسجد شاه ترور شد و مطبوعات شوروی به‌طور صریح آمریکا را به کشتن وی متهم کردند.

با کشته‌شدن رزم‌آرا سیاست ضدآمریکایی و نامساعد ایران به پایان رسید. در تابستان ۱۹۵۱ ایران با بانک صادرات و واردات آمریکا وارد مذاکره شد تا ۲۵ میلیون دلارکمک بگیرد. در همین‌مذاکرات بود که نمایندگان آمریکا با استفاده از همان اهرم کمک‌های مالی وفنی، توانستند مقامات مهمی را در دولت، ارتش و شهربانی ایران به دست آورند.

اما نکته مهمی که این‌میان، باعث تأسف و شرم‌ساری است، رفتار وابسته و انگل‌وار شاه ایران است. او با توجه به کشاکش‌های آمریکا و شوروی در میدان جنگ ایران، بارها و بارها سعی کرد از تقابل‌های دو قدرت مذکور بهره‌برداری کند. شاه با تاکید پیوسته بر اهمیت موقعیت ایران در منطقه، اعلام کرد چنان‌چه کمک‌های آمریکا به ایران کافی نباشد، امکان دارد به سمت شوروی رفته و زیر نفوذ این‌کشور قرار بگیرد. در نتیجه وام‌ها و کمک‌های آمریکا با توجه به این‌رویکرد، کم و زیاد می‌شد. این‌مساله مربوط به زمانی است که مصدق نخست‌وزیر شده بود و با هرچه‌بیشتر محبوب‌شدنش نزد مردم، وجهه شاه و آمریکا بین مردم ایران در حال کاهش بود. یکی از تقابل‌های شاه و مصدق درباره مساله خرید سلاح از آمریکا بود که شاه، موافق خرید مقدار زیاد و کلان مهمات مدرن؛ و مصدق مخالف آن بود. اسکندریان تحلیل مهمی دارد که البته موید حقایق و بدیهیات تاریخی است: «(با بودن مصدق) به‌نظر می‌رسید که ایران نیز مانند دیگر کشورهای آسیایی، پیمودن راه جمهوری‌خواهی، بی‌طرفی و رادیکالیسم طبقه متوسط را آغاز کرده است.» (صفحه ۶۹) در نتیجه همان‌طور که می‌دانیم در نهایت مصدق را با کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ از صحنه معاملات سیاسی حذف کردند.

در زمستان سال ۱۳۳۰ (۱۹۵۲) یعنی یک سال پس از کشته‌شدن رزم‌آرا و دو سال پیش از کودتای ۲۸ مرداد، ایران و آمریکا یک توافقنامه همکاری فنی امضا کردند که طبق آن، آمریکا ۲۳ میلیون دلار به دولت ایران اختصاص داد و ایران هم ناگزیر شد هیئت جدید فنی امریکایی را بپذیرد. به گفته گوهر اسکندریان، این‌موافقتنامه تنها آغاز راه بود. چون «درهای ایران گشوده شد و سرمایه آمریکایی به داخل کشور سرازیر شد.» (صفحه ۷۰)

۳-۱ جنگ نفتی آمریکا و انگلیس در میدان ایران

در مجموع از پایان جنگ جهانی دوم (۱۹۴۵) تا سال ۱۹۵۴، ایران در مجموع ۳۳۸.۸ میلیون دلار وام و کمک از آمریکا دریافت کرد. جالب است که این‌کمک‌ها نه به خواست ایران که با خواست و اهداف مشخص آمریکا اعطا می‌شدند و وقتی مصدق در چندبرهه از آمریکا تقاضای کمک کرد. پاسخ رد شنید. یکی از مقاطع مورد نظر، سال ۱۹۵۳ است که به قول اسکندریان چون مصدق از دریافت کمک‌های آمریکا ناامید شد، تلاش کرد با گسترش اختیارات خود، اداره ایران را تحت کنترل خود در بیاورد. یکی از اقداماتش هم در این‌زمینه این بود که اداره ارتش ایران را به دست بگیرد؛ ارتشی که به‌طور عمده حامی شاه و زیر نفوذ مستشاران آمریکایی بود.

استاندارد اویلِ آمریکا در سال ۱۳۰۰ به دولت ایران اعلام کرده بود تصمیم دارد با مشارکت شرکت نفت ایران و انگلیس، به طور مساوی از ذخایر نفت شمال ایران بهره ببرد. جالب است که دولت وقت ایران در آن‌زمان در واکنش، امتیاز شرکت آمریکایی مذکور را لغو کرد. شرکت‌های نفتی آمریکا در سال ۱۳۱۶ دوباره برای نفت ایران دورخیز کردند اما مجلس ایران که ازطرف دولت انگلستان تحت فشار بود مانع دسترسی آمریکایی‌ها به نفت ایران شد مصدق در ۲۸ مه ۱۹۵۳ (۷ خرداد ۱۳۳۲) یعنی همان سال کودتا، برای بار چندم از رئیس‌جمهور آمریکا درخواست کمک کرد و آیزنهاور پس از گذشت ۴۳ روز به او پاسخ منفی داد. در ادامه همین‌اتفاقات بود که کودتای ۲۸ مرداد رقم خورد و آمریکا پس از راحت شدن از دست مصدق، کمک‌های بزرگی را به ایران و در واقع به سمت شاه سرازیر کرد. به گفته اسکندریان، «دریافت مجوز بهره‌برداری از نفت خوزستان توسط شرکت‌های آمریکایی در ۱۹۵۴ (یک سال پس از کودتا)، به راستی بهترین دستاورد آمریکا در برابر کمک‌های داده‌شده به ایران بود.» (صفحه ۷۷) اما پس از پیروزی کودتا، آمریکا برای تصاحب کامل نفت ایران، با انگلیس وارد جنگ و در نتیجه، موفق هم شد.

به جنگ آمریکا و انگلیس در میدان جنگ ایران اشاره کردیم. فرازهایی از کتاب «روابط ایران و آمریکا (۱۹۴۲-۱۹۶۰)» درباره علت این‌جنگ و ستیز هستند. مثلاً این‌که نفت ایران از نوع سبک است و این‌نفت، در آبادان تصفیه می‌شد. همین‌مساله از نظر گوهر اسکندریان، باعث جنگ و درگیری آمریکا و انگلیس بر سر این‌مساله بوده است. او یک‌تذکر مهم هم در این‌زمینه دارد: «باید گفت که آمریکا جدال بر سر نفت ایران را بسیار زودتر از آن، در ۲۲ نوامبر ۱۹۲۱ (۱ آذر ۱۳۰۰) که مجلس ایران لایحه واگذاری امتیاز به شرکت آمریکایی استاندارد اویل را تصویب کرد، آغاز کرده بود.» (صفحه ۸۱) این‌بخش‌های تاریخ، مربوط به مذاکرات و کشمکش‌های مسئولان سیاسی و نفتی آمریکا و انگلیس است که امتیاز نفت ایران را هرکدام از یک‌سو می‌کشیدند و جالب است که در این‌برهه تا مدتی، آمریکا ناکام میدان بوده است. اما در نهایت بعد از جنگ جهانی دوم به خواست خود رسید. در یکی از مذاکرات، انگلیس وعده داد اجازه بهره‌برداری از ذخایر نفت فلسطین و بین‌النهرین را به آمریکا بدهد. استاندارد اویلِ آمریکا در سال ۱۳۰۰ به دولت ایران اعلام کرده بود تصمیم دارد با مشارکت شرکت نفت ایران و انگلیس، به طور مساوی از ذخایر نفت شمال ایران بهره ببرد. جالب است که دولت وقت ایران در آن‌زمان در واکنش، امتیاز شرکت آمریکایی مذکور را لغو کرد. شرکت‌های نفتی آمریکا در سال ۱۳۱۶ دوباره برای نفت ایران دورخیز کردند اما مجلس ایران که ازطرف دولت انگلستان تحت فشار بود مانع دسترسی آمریکایی‌ها به نفت ایران شد. در نتیجه با ناکامی دوباره آمریکایی‌ها، آن‌ها از سال ۱۹۴۳ (دو سال پیش از پایان جنگ) به سمت عربستان سعودی و ذخایر نفتش رفتند.

جنگ جدی و رسمی انگلیس و آمریکا بر سر نفت ایران از سال ۱۹۴۶ شروع شد و تا سال ۱۹۵۴ ادامه داشت. اما پیش از این‌برهه باید به برخی از آمارها و حقایق توجه کنیم؛ ازجمله این‌که سهم شرکت‌های نفتی آمریکا از صادرات نفت خاورمیانه و خاور نزدیک که سال ۱۹۳۲ صفر بود، طی ۵ سال، در ۱۹۳۷ به ۱.۱۳ درصد رسید. آن‌زمان سهم انگلیس ۸.۷۶ بود. پس از جنگ جهانی دوم آمریکا برای لغو قرارداد نفتی «خط قرمز» که ژوئیه ۱۹۲۸ امضا شده بود، وارد رقابت سختی با انگلستان شد چون این‌قرارداد آمریکا را از نظر استخراج و فروش نفت مناطق مذکور به شدت محدود می‌کرد. شرکت‌های نفتی آمریکا سال ۱۹۴۴ بود که برای اولین‌بار قرارداد خط قرمز را نقض کردند و با این‌کار ضربه مهمی به موقعیت نفتی انگلیس زدند. پس از پایان جنگ، سهم آمریکا در کنترل نفت به سرعت افزایش پیدا کرد. این‌سهم در سال ۱۹۴۵ به ۲.۱۹ رسید. سهم انگلیس هم به ۷۴.۲ رسیده بود. اعداد مورد اشاره در سال ۱۹۵۲ برای آمریکایی‌ها به ۶۴.۵ و برای انگلیسی‌ها ۲۶.۶ رسید. جالب است که انگلیسی‌ها هم در فرازهایی از تاریخ ایران، در دشمنی با آمریکا موارد قرارداد را نقض می‌کردند و آمریکایی‌ها هم به‌طور متقابل، در آتش گرایش‌های ضدانگلیسی ایرانیان می‌دمیدند.

آمریکا باور داشت ذخایر نفت ایران و عراق و خاور نزدیک، اهمیت زیادی دارند و درصورت بروز جنگ در آینده، اهمیت حیاتی پیدا می‌کنند. این‌باور همان‌طور که می‌بینیم، هنوز هم بین دولتمردان آمریکایی رایج است.

۳-۲ وقتی انگلیس آمریکا را تهدید کرد

در همان‌زمان که پیمان ناتو تازه تأسیس شده بود، چرچیل به‌طور مستقیم به ترومن گفت کمک انگلستان به آمریکا در کُره، منوط به کمک آمریکا به انگلستان در ایران است. در همان‌زمان همچنین انگلستان، فشارهای اقتصادی و نظامی خود را به ایران و دولت مصدق وارد می‌کرد و انتظار داشت مورد حمایت آمریکا قرار بگیرد در ادامه

منبع خبر: خبرگزاری مهر

اخبار مرتبط: وقتی مستعمره ایالات متحده بودیم/چرا آمریکا با ما دشمنی می‌کند؟