آنچه آنها میخواستند بگویند اما نمیتوانستند را ترامپ گفت
دونالد ترامپ، یکی از کاندیداهای جمهوریخواه انتخابات پیشروی ریاست جمهوری آمریکا به سبب اظهارنظرها و صدرنشینیاش در نظرسنجیهای انتخاباتی در سال ٢٠١۶ مورد توجه بسیار زیادی قرار گرفت. کار اما به جایی رسید که نه تنها کاندیداهای رقیب بلکه هم حزبیهایش هم داد برآوردهاند که آش ترامپ دیگر خیلی شور شده است. صدای همه، از روشنفکران تا شیوخ کشورهای حوزه خلیج فارس درآمدهاست. چیزی به دور دوم انتخاباتی که او در آن کاندیدا شده نمانده است. فارغ از نتایج انتخابات پیشرو میتوان از عصری سخن گفت که ترامپ رییسجمهور قویترین کشور آن شده است؛ عصری که نه دیگر بهگونهای نمادین که واقعی، یک شومن سرمایهدار ضد مدرنیسم قویترین انسان روی زمین است: عصر ترامپیسم.
الف:
ترامپ نه نماینده تلقیات فاشیستی در سیاست امروز دنیا که بیانِ صریحِ این تلقیات است. از این حیث او سزاوار ستایش است. او پنهان کاریها و تظاهرات مدام فیگورهای سیاستورزان در بیان و بدن را کناری نهاده و آن چیزی که بهواقع در مغز سیاستِ مرسوم و از جمله خودش میگذرد را به زبان آورده و فاش میسازد. اگر سیاستهای دیگریساز و قوانین محدودکننده را غرب به بهانه حماقت مهمترین کارچاقکنهای امروزش -یعنی افراطیان مسلمان- در انواع و اقسام برنامهها و پروسهها از فرانسه تا آلمان در سر میپروراند؛ ترامپ، فاصله بین کنش و بیانِ امر حاکم که محصول سیاست مدرن است را برمیدارد و پادشاهان قرون وسطی را تداعی میکند؛ جایی که فرمانِ گردن زدن را پادشاه در جلوی دیدگان همگان بیان میکرد.
سیاست در عصر مدرن در کنار تمامی ویژگیهای دیگرش، واجد خصلت مهمی است که بیشک محصول وابستگی حکومت مدرن به آرای عمومی است: دورویی (Hypocrisy). به میزانی که حکومت به آرای عموم مردم وابسته باشد به همان میزان نیازمند راضی نگهداشتن آنهاست. برای پادشاه کلاسیک نظر مردم هیچ اهمیتی نداشت. او پادشاه بود چون میباید میبود. بیشک حکومت دموکراتیک از ارزشمندترین دستاوردهای بشری است. اما این نیاز (نیاز به جلب نظر اتباع) حکومت را واجد خصلتی میکند که نیچه آن را فریبکاری حکومت دموکراسی مینامد. پردههای ضخیم تزویر و پنهانکاری برای پوشاندن خصلتهای سبوعانه دولت و امر حاکم در همه جا نصب میشود و سعی میگردد که حکومت در هر حال، حتی در تصویب و اجرای زشتترین قوانین و دستورالعملها هم موجه جلوه دادهشود. در دموکراسی ضامن موفقیت این است که باید همواره همه چیز در کلیتش درست و صحیح نمایانده شود. به تعبیر دیگر آنگونه که ساختارگرایان میگویند، تغییر نوع حکومتگری از حاکمی متکی بر زور به طبقه حاکمی متکی بر دستگاههای متنوع هژمونیک ساز، شرحی است از همین فرایندهای مرسوم و متداولِ فریبکارانه. ترامپ، لحظهای ویژه در فاش کردن این دوگانگی و فریبکاری است. اما این بار نه کسی از جبهه پرطمطراق روشنفکران و با زبان فاخر فلسفی و انتقادی و نه کسی از قهرمانان مبارزه و چریکهای آسوپاس، که یکی از خود همین اعضای طبقه حاکم و متعلق به همان یک درصد ثروتمندان عالم، شمایل این فریبکاری را دارد نشانمان میدهد.
شاید یکی از مهمترین دلایل این صراحت و صداقت، به خاستگاههای شغلی و حرفهای ترامپ بازگردد. او یک سرمایهدار میلیاردر است. یکی از صد و ده مرد ثروتمند آمریکا. او در فرایند سالها کار مدام با «پول» و فهم عمیق از منطق بازار آزاد و سرمایه توانسته خصلت پول را به حوزه سیاست بکشاند. سیاست و اقتصاد امروزه در هم آمیختهاند، اما هر یک از این دو بلوک واجد خصلتهای ویژه خود هستند. اگر یکی از مهمترین خصلتهای سیاست مدرن، همانگونه که اشاره شد، فریبکاری سیستماتیک حاکم و درهم شکستن سوژه به اجزایی منفصل از هم است که میباید به وظیفه خود در جامعه عمل کند و سعادت انتزاعی جمعی را محقق سازد، از مهمترین خصلتهای پول، آنگونه که گئورگ زیمل در کتاب فلسفه پول به آن اشاره میکند، تجمیع تکهها و نادیده گرفتن هویتها و مرزها و نیز پیگیری یک سعادت مشخص و ملموس فردی و در واقع نادیده گرفتن هر نوع امر مشترکِ جمعیِ انتزاعی به نفع یک انتزاع تازه یعنی پول است. پول برخلاف امور انتزاعی پیش از خود مثلاً خدا و یا «خیر جمعی»، عملاً نشانگر خصلت سیال جامعه است که در آن هیچ ابژهای به ثبات، هویت و اینهمانی نمیرسد و این ابژهها همواره در جریانی سیال غوطه ورند. به همین خاطر است که پول و بازیگران اصلیاش یعنی سهامداران و ثروتمندان از طریق فرایندهایی پرقدرت، جسورانه و بی توجه به امر جمعی و توافقی، راه ارتقا و بهرهمندی را میپیمایند. یکی از مهمترین کدهای میدان اقتصاد آزاد برای موفقیت، حرکت بر خلاف جریان آب است؛ تکروی. دقیقاً چیزی برخلاف میدان مرسوم سیاست. پول آن جزئی است که بیرون کلیت قرار گرفته و بدان معنا میدهد؛ اگر آن هم بخشی از کلیت میشد نمیتوانست چنین نقشی را ایفا کند. ترامپ به عنوان یکی از نزدیکترین انسانهای معاصر به حیات انتزاعی پول میخواهد منطق موجود در سودآوری مالی یعنی بیرون آمدن بهنگام از مبادلات مرسوم در بازار و عرضه هرچه دقیقتر و صریح کالا را به سیاست مالامال از ژارگونهای هویتساز سوسیالیستی و نئولیبرالیستی بکشاند. او وفادار به انتزاعِ پول است: در هم شکستن هویتها و مرزها. او در عین حال به سبب ثروتمندیاش نیازمند هیچ اسپانسر مالی و به بیان دیگر نماینده و زبانِ هیچ گروه مرسوم سیاسیای نیست جز نماینده منطق پول؛ نماینده منطق ساختارناپذیر و ساختارساز پول.
در آنچه ترامپ میگوید بلاهت او نیست، واقعیت موجود در سیاست امروز است که مرد سرمایهداری برای جلب مشتری آنها را بیان میکند. آنچه بخش عمدهای از سیاستمداران میخواهند اما نمیتوانند بگویند را او میگوید. و هنگامی که به اقبال بسیاری از افراد به او توجه میکنیم، اتفاقاً ذکاوت او روشن میشود. ذکاوتی که محصول شکاف انداختن در پردهای است که بر روی واقعیتی پنهان کشیده شدهاست. تغییرات مختلف از پایان جنگ سرد بدین سو در نظم جهانی و معضلات متعدد اقتصادی و سیاسی فقط خالق هیولاهایی مثل داعش و القاعده در شرق نبوده است، در سویه پیشرفته دنیا بحرانهای مختلف سرمایهداری خالق نگرشهایی در جوامع غربی شده که امروزه به میانجی برخی سیاستمداران مثل ترامپ خود را بیان کرده و بروز میدهند. آن غول بهظاهر مرده اروپای جنگ دوم جهانی نه تنها دوباره زنده شده که به جبهه متفقین نیز نفوذ کرده است.
ب:
پس از پیروزی دونالد ترامپ، پیچ هر رسانهای را که باز میکنیم سؤال از کارشناسان این است که: با توجه به ریاست جمهوری ترامپ وضعیت برجام چه میشود؟ شرایط افغانستان؟ بازار معاملات بورس و غیره. همه چیز و ازجمله انتخابات آمریکا در هالهای از نگاههای کوتهبین استراتژیک مصرف شده و پس از چندی جای خود را به نشانه دیگری از اضمحلال جهانی میدهد. فقدان یک گفتوگوی ریشهای و همگانی درباره وضعیتِ معاصر، خود یکی از مهمترین دلایل زوالِ موجود در عرصه جهانی است. زوالی پر از فقر و فلاکت، جنگ و کشتار و برآمدن نوعی تازه از فاشیسم.
سخن گفتن درباره وضعیت، به دلیل همین وضعیت، کاری بغایت بغرنج و بیهوده شدهاست. «اطلاعات» در کاغذهای بسته بندی رنگارنگ و متنوع عرضه میشوند و مجریان و سخنوران متعدد، هر نیم ساعت یکبار اطلاعاتی از جهان را برای تماشاگران خود عرضه میدارند. شاید روزی انسانها فکر میکردند آزادی رسانهها و اطلاعات، رمز بیرون آمدن آدمی از زیر سایه سنگین جهالت و دستگاههای توتالیتر دینی و دولتی است، اما امروزه شاهدیم که خود همین غولِ اطلاعات، با هیبت عظیمالجثهاش سد بزرگی برای «آگاهی» شده است. حجم اطلاعات، جامعه را نسبت به بدترین رویدادها و فجایع بیحس کردهاست. عرضه انبوه اطلاعات در شرایطی صورت میگیرد که افراد هرگونه عاملیت را در نه تنها در تغییر وضعیت که در فهم آن نیز از دست دادهاند. آنها فقط میدانند که در اینجا و آنجای دنیا چه اتفاقی افتاده اما این دانستن، یک دانستنِ منفعل و تهی است. آنچه در فرایند تولید خبر و اطلاعات نادیده گرفته میشود اینست که رشد تبادل اطلاعات به معنای رشد آگاهی نیست.
جهان امروز دست به گریبان ساختههای خویش است. ادیسه فضایی استنلی کوبریک از پرده سینما بیرون پریده و تحقق یافته است. از خاورمیانه و انواع گوناگون داعش گرفته تا غرب و نئوفاشیسماش، وضعیت این است که ماشینهای دستساز بشر بر سازندگاناش غلبه یافتهاند. پس شاید بهتر است خطاب به خیل عظیم مویهکنان بر ریاست جمهوری ترامپ این سوال را مطرح کنیم که مگر او چیزی جز برآیند همین مناسبات و تکنیکها و وضعیت ماست؟ مگر او نمونه اعلای فرد موفقی نیست که در تبلیغات و کتابهای «چگونه موفق شویم» عرضه شدهاست؟ او مگر چیزی جز واکنش به جهان مالامال از کارتلها و بانکها و تبعیضها و کلینتونهاست؟
برخلاف آنچه مارکس پیشبینی میکرد، بحرانهای موجود در سرمایه نه تنها به فروپاشی نظام سرمایهداری منجر نشده بلکه افراد و گروههایی را تقویت کرده که ارزشهای انترناسیونالیستی (بینالمللی) را با کمک و حمایت خود فقرا و محرومان (که قرار بود سوژههای انقلاب شوند) در حال از جا کندناند تا حدی که لیبرالها و محافظهکاران هم امروزه از خطر ازدست رفتن ارزشهایِ غربیِ روشنگری داد سخن برآوردهاند.
در جهانِ آگاهی زدا شده، بحرانهای متعدد موجود در ساختار اقتصادی، دموکراسی را تبدیل به خطری بالفعل کرده است. رجوع به آرای عمومیِ مردم ناراضی از وضعیت و البته سیاست زدوده، فاشیسم و اجتماعات فاشیستی را دوباره احیا کردهاست. ریشههای وضعیت موجود را نمیتوان در گفتار کارشناسان سیاسی یافت. آنها خود بخشی از مشکل هستند. هرجا ما با انباشت چیزی روبروییم، مثلا سیاست در رسانههای خبری، سکس در روسپی خانهها، غذا در فروشگاهها، قانون در مراکز پلیس، سلامتی در بیمارستانها و غیره دقیقاً همین نهادها در حال تخریبِ آنچیزهایی هستند که مدام و بیوقفه عرضه میکنند. در اینجا مجال بیشتری برای توضیح این رابطه وجود ندارد اما در این موضوع بطور خاص شاهدیم که چگونه بخشی از سیاستزدوده شدن جامعه محصول رسانهها و سایتها و کارشناسان سیاسی است؛ نظامی که در طی سالهای متمادی با تخصصی کردن سیاست، آن را به نوعی فنّ و حرفه تبدیل و از دسترس عموم دور ساختهاست.
راهی جز تلاش برای درک وضعیت معاصرمان بطور کلی نیست؛ آنچیزی که میتوان نام آن را روح عصر گذاشت. حتی برای درک پدیدههای محلی ما به این نگرش محتاجیم. از حیث سیاستهای دولتی «وضعیت استثنایی» دیگر چیزی «مرسوم» شدهاست. در واقع، «قاعده» آنچیزی شده است که در بدو امر «استثنایی» نامیده میشد. تعلیق موقت قانون، قوانین مدنی و ارزشهای روشنگری-یاهمان وضعیت استثنایی- آنچنان در این سالها رشد یافته و مستقر شده که چندی است شهامت تسخیر همه کرسیهای انتخابی را نیز پیدا کردهاست. بیراه نیست اگر بگوییم، ترامپ محصول تداوم اعلان وضعیت اضطراری در قلب تمدن غربی است.
از سوی دیگر نظام اقتصادی همزمان با رشد بیسابقهاش، حوزه اوقات فراغت را بطور کامل در اختیار گرفته است. افراد برای بیشترین و بهترین کارکردها باید زمان فراغتی هماهنگ با زمان کار داشته باشند. کارگر یا کارمندی که در زمان فراغت چیزهایی را ببیند یا بخواند و یا در سالنها و مکانهایی جمع بشود که نتیجهاش نارضایتی از وضعیتاش و بیان آنها در محیطهای کاری و شهری باشد، طبیعتاً عنصر مطلوبی برای بازار نیست. دستگاه سرگرمیساز که همین رسانههای خبری بخش نخبهگرایانهتر آن را تشکیل میدهند، محصول همین تأمل منطقی و کارکردگرایانه نظام سرمایهداری است. فراغت با میانجی نظام سرگرمیساز از چیزهایی انباشته شده که ترامپ نه فقط یکی از شومنهای آن، که منطق حاکم بر آن است. جریان اصلی فرهنگی که توده افراد جامعه را تحت سیطره خود دارد با ترکیبی از ابتذال و اطلاعات، همواره در کار ساختن بدنها و ذهنهایی رام برای بازار آزاد بودهاست.
آنچه مهم است اینست که راهبری اوقات فراغت فقط محدود به رابطه با نظام اقتصادی نمیماند. امروزه منطق سرگرمی به بلوک سیاست سر ریز شدهاست. وقتی جهانی داریم انباشته از ابتذال فرهنگی، این ابتذال خنثی نیست و به سیاست نیز سرایت میکند. در این میان تنها سد قابل اعتنا برای مواجهه با توحش سیاست مدرن یعنی میدان فرهنگ نیز از بین رفتهاست؛ جز جریانها و گروههای حاشیهای که همچنان مقاومت میکنند.
فردی را در نظر بگیرید که در لای چرخدندههای سرمایهداری در حال له شدن است، جز چهره مخدوش مجریان سیاسی و دولتمردان هیچ آگاهیای از ریشهها و دلایل وضعیتش ندارد، تبلیغات او را بدین سو سوق دادهاند که مشکل غریبهها و مهاجراناند، اوقات فراغتش پر است از مبتذلترین سریالها و موزیکها و… این فرد منطقا در انتخابات، ترامپ و لوپن و … را بر میگزیند.
ترامپ استثنایی بر وضعیت نیست، قاعده آن است که در لحظهای ویژه تحققاش برخی را نگران و برخی را خشنود کرده است.
منبع خبر: کلمه
اخبار مرتبط: آنچه آنها میخواستند بگویند اما نمیتوانستند را ترامپ گفت
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران