سیاست ورزی بخردانه
در دوره ۴۱ ساله حکومت عباس اول متجاوزان به خاک ایران سرکوب و سرجایشان نشستند و اقتدار و حاکمیت دولت مرکزی بر مرزها استوار شد. پایتخت از قزوین به اصفهان منتقل و این انتقال شکوفایی اقتصادی و فرهنگی و سیاسی را رقم زد. در این میان، سران نظامی و متعصب قزلباش که در ظاهر محو در مرشد کل(پادشاه) و پشتیبان او بودند اما در عمل با دخالت های مداوم خویش، حکمرانی را به اسارت گرفته بودند و با تندروی و زیاده خواهی اوضاع داخلی را متنشنج می کردند با ذکاوت ذاتی شاه عباس محدود و حیطه دخالتشان در امور کاهش یافت. با تضعیف قزلباس، نخستین ارتش رسمی و غیر وابسته و البته وفادار به ایران با عنوان غلامان خاصه شریفه از نیروهای کوچیده یا به اسارت درآمدهٔ گرجستانی، ارمنی و چرکسی و مردم عادی ایران تشکیل و تقویت شد. روابط بین المللی به ویژه با چین و اروپا گسترش یافت و نمایندگان سیاسی، تجاری و مذهبی اروپا با تسامح دولت صفوی در پایتخت و شهرهای بزرگ به راحتی فعالیت اقتصادی و حتی فرهنگی و مذهبی داشتند. صنعتگران چینی، ارمنی و اروپایی به مرزهای ایران راه یافتند و بنیادهای نوین صنایع مهمی چون نساجی، قالی بافی، سفالگری، فلزکاری و معماری گذاشته و قلمرو صفوی و به ویژه اصفهان مأمن دانشمندان از گوشه و کنار بلاد اسلامی شد. شاه عباس در سایه چنین تحولاتی به تحکیم اندیشه های دینی به ویژه تشیع پرداخت. با پای پیاده به مشهد سفر کرد و خادم علی بن موسی الرضا شد و حرم آن حضرت و عتبات عالیات را تعمیر و احیا کرد.
یکی از سیاست های بارز شاه عباس در ابتدای به قدرت رسیدن امضای پیمان صلح با عثمانی و حتی چشم پوشی از حاکمیت دولت صفوی بر بخش هایی از سرزمین های غربی و شمال غربی ایران( که امروز در سوریه و عراق واقع شده اند) بود تا با این صلح مصلحتی بتواند با فراغ بال و تجدید قوا ازبکان را در شرق و شمال شرقی سرجایشان بنشاند و سر فرصت سراغ عثمانیان برود. این سیاست او بسیار موفق بود و ازبکان که بارها مشهد و هرات را غارت و ویران کرده بودند در طی چند رویارویی تارومار و از مرزهای ایران بیرون رانده شدند تا مرزهای شرقی و شمال شرقی برای چند دهه از شر این متجاوزان آسوده باشد. حالا دولت صفوی در سایه سیاست ورزی بخردانه شاه عباس هم به لحاظ اقتصادی، هم به لحاظ سیاسی و بینالمللی و هم قوای نظامی آماده نبرد با عثمانی بود. رویارویی ایران و عثمانی در این دوره همواره به سود شاه عباس تمام شد و عثمانی ها مجبور به ترک خاک ایران شدند و حاکمیت مقتدر دولت صفوی بر غرب و شمال غربی اعمال شد.
شاه عباس توانست با زیرکی تمام حاکمیت ایران را در همه مرزها تثبیت کند و حتی پرتغالی ها را در مرزهای دریایی جنوب به ستوه آورد. هرچند این دوره درخشان با مرگ شاه عباس به تدریج رو به افول نهاد اما تاریخ، سیاست ورزی بخردانه او را ثبت و ضبط کرده است و تردیدی نیست که حکمرانان در هر دوره ای باید تاریخ را پیش چشمان خود قرار دهند، از فرازهای آن بهره بگیرند و از فرودها و افول های آن عبرت.
مقایسه آن روزگار با دوره فعلی ما اگر چه مقایسهٔ هم ترازی نیست اما خالی از لطف هم نیست. سیاست عباس اول صفوی در ایجاد اقتدار ملی و شکوفایی اقتصادی به ما می آموزد که نمی توان به هیچ بهانه ای -حتی برای حفظ همه ارزش های مورد قبول- همزمان در همه جبهه های نظامی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جنگید و سر موضع خویش به هر قیمتی مصمم بود، بلکه برای صیانت از ارزش ها و حفظ حاکمیت و امنیت کشور و فراهم آمدن رفاه و آسایش مردم باید سیاست ورزی بخردانه پیشه کرد. آنجا که لازم است حداقل به صورت موقت سیاست تسامح پیش گرفت و با برخی از دشمنان مدارا و حتی صلح کرد و از این فرصت برای تقویت اقتصاد، فرهنگ و نیروهای بازدارنده سیاسی و نظامی و دستیابی به فناوریهای نو بهره برد. به عبارت دیگر اول باید قوی شد بعد هَل مِن مبارز طلبید. «اول قوی شو و دست پیش گیر/ که قوی گشتگانند دلیر» چنین رویکردی در حکمرانی داخلی جهات معکوس دارد و حکمرانان باید در برابر خویش سر تعظیم و تکریم فرود آورند و براب همه مذاهب و قومیت ها و حتی دگراندیشان و منتقدان تا جایی که در چارچوب قانون فعالیت و زندگی میکنند احترام و آزادی قائل شوند.
در فرایند توسعه عملگرایی مهمتر از طرز فکر و اندیشه و قومیت و مذهب است. اگر کسی با عشق به وطن کار کند و برای کشور و مردمش مفید باشد باید فارغ از نوع طرز تفکر و مذهب و قومیتش دارای کرامت و احترام و حقوق شهروندی باشد.
مراد از بازگویی این حقایق تاریخی توصیه به تقلید از حکمرانان مقتدر گذشته نیست بلکه مراد بهره گیری از عبرت های تاریخی در حکمرانی است تا مشکلات کشور به جای تشدید، تعدیل یا تمام شود.
مردم ما مردمی بلندمنزلت و آزاده اند که بیش از چهار دهه است با وفاداری، وقار و شجاعت در برابر تهدیدهای نظامی و تحدیدهای اقتصادی حاکمان مستبد دنیا ایستاده اند. این ملت یک تنه لشکری از دشمنان بین المللی را به ستوه آورده اند. چنین ملتی شایسته بهترین و برازنده ترین نوع زندگی هستند. اما با این همه، وقتی در جنوب و شرق و غرب دشمن داریم، وقتی افسار بازار ارز و طلا و کالا و صادرات و واردات از دستمان در رفته است، وقتی در تحقق عدالت اجتماعی به عنوان شعار کلیدی انقلابمان وامانده ایم، وقتی نخبگان و دانشمندان برجسته مان ترک وطن می کنند، وقتی هسته های دخیل در قدرت، متعدد، متنوع و مدعی هستند و در تخریب یکدیگر با هم رقابت می کنند، وقتی به پدیدآورندگان فرهنگ و هنر بی اعتنایی می کنیم، وقتی از تغییر پایتخت سیاسی میترسیم، وقتی در تولید و اقتصاد، و نیروها و امکانات مورد نیاز برای بازدارندگی سیاسی و نظامی قادر به هماوردی نیستیم، پس قاعدتا نباید همزمان در همه جبهه ها کارزار کنیم، بلکه باید خردورزانه و زیرکانه در برخی جبهه ها آرام بگیریم تا به تدریج نقاط ضعف مان به نقاط قوت بدل شود و آنگاه اگر ضرورت یافت در جبههٔ جدیدی کارزار آغاز کنیم.
مردم ایران حق دارند در رفاه و آسایش نسبی باشند و مزه عدالت اجتماعی و پیشرفت را بچشند نه اینکه از انبوه گرفتاری ها و ناکامی های اطراف شان به ناچار منتظر تغییر نه چندان موثر رییس جمهوری ایالات متحده در آن سوی آبها بمانند.
همان گونه که امیر کلام، مولا علی فرمود:«المومن هو الکیس الفطن/مومن زیرک و باهوش است» بیایید سیاست ورزی بخردانه و زیرکانه پیشه کنیم، بیایید بگذاریم ایرانیان نه در آینده ای که مرتب وعده می دهیم بلکه در حال حاضر در وفور نعمت و آسایش و آرامش روزگار گذرانند، تا اینقدر غصه آینده فرزندانشان را نخورند، تا جوانانشان از آینده مبهم شغلی دچار افسردگی و خمودگی و پیری زودرس نشوند و عزب و مجرد نمانند. والله بالله تالله ملت ایران شایسته روزگاری بهتر از این هستند.
*فرهنگ پژوه
منبع:روزنامه شرق
منبع خبر: خبر آنلاین
اخبار مرتبط: سیاست ورزی بخردانه
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۵ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران