علامه جعفری، مردی که زیاد می‌دانست

خبرگزاری میزان - روزنامه جام جم نوشت: به ذهنم که رجوع می‌کنم مجموعا چندتا «علامه» بیشتر نمی‌شناسم: علامه مجلسی، علامه طباطبایی، علامه محمد قزوینی و علامه جعفری. شاید بزرگ‌ترین لقبی که سراغ دارم همین عنوان «علامه» باشد. شخصیتی جامع‌الاطراف که به بسیاری از علوم و فنون و شمار زیادی از هنر‌ها واقف و در تمام آن‌ها صاحب رای باشد.

این صاحب‌رای‌بودن چیز کمی نیست. می‌توان به وزن و قافیه مسلط بود و شاعر شد یا سازی را آموخت و موسیقی دانست. مطالعه‌ای کرد و از نجوم و ریاضیات سردرآورد، اما این‌که بتوانی در همه این موارد صاحب‌نظر باشی و با صحبت پیرامون هر مبحثی ذیل عنوان یکی از این فنون، دریچه‌ای را به روی خلق بگشایی و علامه محمدتقی جعفری این‌گونه بود.

شخصیت این عالم بزرگ را می‌توان از سه منظر بررسی کرد؛ اول جایگاه علمی و دینی او بود که بر کسی پوشیده نیست و دوم مقام او در علم فلسفه و جایگاهی که در فلسفه اسلامی در دنیا داشت به‌گونه‌ای که هنوز که هنوز است برای بررسی فلسفه اسلامی، علاقه‌مندان خارجی بایست ابتدا آثار علامه را مطالعه کنند، اما جنبه سوم جایگاه ادبی علامه بود که شاید به علت جهانشمول بودن جایگاه علمی و فلسفی ایشان کمتر مورد مداقه قرار گرفته باشد.

وقتی به زندگی این استاد برجسته نگاه می‌کنیم، می‌بینیم با وجود مشغولیت بسیار در مباحث فقهی و فلسفی، همواره پیوستگی و اتصال لاینقطعی با شعر و ادبیات داشته است. ضمن ادای احترام به جایگاه رفیع علامه در علوم اسلامی، قرآنی و فلسفی در این گزارش تصمیم گرفتیم نگاهی به جایگاه ادبی، مجاهدات و مراودات او در فضای ادبیات داشته باشیم. توضیح آن‌که امیدوارم مجال دیگری فراهم آید تا بتوان از جایگاه علامه در علوم دیگر نیز سخنی به‌میان آورد. چنین‌باد!

رفاقت یک روحانی با مولانا‌

نمی‌شود از جنبه ادبی زندگی علامه محمدتقی جعفری سخن گفت، اما از «شرح مثنوی‌معنوی» او سخنی نگفت. شرح ۱۵ جلدی علامه بر مثنوی‌معنوی مولانا جلال‌الدین محمد بلخی بارزترین جلوه شخصیت او در فضای ادبیات است.

شاید در اینجا این سوال پیش آید که چرا یک روحانی با مشغولیت‌های بی‌شماری که در فضای علوم اسلامی برایش وجود خواهد داشت، بایست دست به چنین کاری بزند؟ در گفت‌وگویی که مربوط به اواخر عمر علامه با یکی از شاگردانش است، او جواب این سوال را این‌گونه می‌دهد: «شما بروید تیراژ عیون اخبار‌الرضا (ع)، چاپ توحید صدوق را تا امروز توی این مملکت یا در همه عالم نگاه کنید، تیراژ چاپ مثنوی را هم نگاه کنید! توحید شیخ صدوق چند تا شرح دارد؟ یک شرحش مال قاضی سعید قمی است. چند تا شرح دیگر داریم؟ در مجموع پنج تا می‌شود؟ … من دیدم ۵۰شرح بر این کتاب (مثنوی‌معنوی) نوشته شده... به ترکی، به عربی، به فارسی... هرکسی هم نوشته گفته از اول تا به آخر طیب‌ا...! من گفتم لااقل یک نفر فقیه ملای شیعه بیاید بنویسد اینجایش غلط بوده، اینجایش درست بوده... همه‌اش هم «غلط‌کردی» نباشد که بخوانند! آن‌هایی که معتقدند به مثنوی بخوانند!»

هم در دوره علامه و هم پس از او، عده زیادی به مخالفت با این اقدام او برآمدند که: چرا یک عالم حوزوی باید به مثنوی بپردازد؟ همچنین عده‌ای نیز برای این‌که بتوانند زندگی این عالم بزرگ را با عقاید نادرست خود همسو کنند به دروغ ابراز کردند که علامه جعفری در اواخر عمر از پرداختن به مثنوی پشیمان شده‌اند! این در حالی است که باید بدانیم پرداختن به کلام مولوی در تاریخ شیعه و در بین عالمان سابقه داشته و برای مثال شیخ انصاری از استادش نقل می‌کند که استاد می‌گوید من هر چه از فلسفه می‌دانم از مثنوی است.

همچنین در سیره زندگانی آیت‌ا... بروجردی آمده که ایشان تعلیقات زیادی بر مثنوی داشته‌اند و نیز آیت‌ا... حکیم هم پولی را برای ترجمه مثنوی به عربی هزینه کرده بودند. از خود علامه هم این نقل وجود دارد که در پاسخ به مخالفان مولوی و مثنوی معنوی گفته بود: «من در مثنوی خودم را ساختم تا بتوانم کلام امیرالمؤمنین (ع) را فهم کنم.»

اشکال دومی که از شرح مثنوی علامه می‌گیرند این است که برخی نادانسته و متاسفانه ناخوانده می‌گویند این شرح ارزشی ندارد. حال آن‌که فردی مثل مرحوم جلال‌الدین همایی که جایگاه علمی او در ادبیات منظوم فارسی بر کسی پوشیده نیست، شعری برای علامه دارد که در آن آمده است: «از نقوش مثنوی بر آب و رنگ، آینه افکار را بگرفته زنگ/ هان و هان تو!‌ای تقی جعفری!، زنگ این آیینه را باید بری/ زنگ این آیینه بردن کار توست دست حق صیقل‌ده آثار توست».

چهار شاعر و یک شاعر دیگر

این جملات از علامه را بخوانید: «بزرگ‌ترین رسالت شعر و شاعری که شاید عظمت آن را هیچ متفکری نتواند بیان کند، آن نیست که با دروغ و بیان خلاف واقعیات، اذهان مردم را از خرافات و نادرستی‌ها انباشته، رنگ‌های متنوع واقعیات را مات کند و به مردم طریق گریز از حقایق را تعلیم دهد و این عذر را بیاورد که بیان واقعیات که علوم و جهان‌بینی‌ها به‌عهده گرفته‌اند، نتیجه‌ای جز توضیح ضرورت‌های ناشی از احساسات کیفیت‌طلب ارواح آدمیان ندارد.

اگر شعر بخواهد بیان حقایق علمی و فلسفی را به‌عهده گیرد، چنین تعهد و فعالیتی به بیرون راندن شعر از صحنه فرهنگ سازنده انسان‌ها می‌انجامد، این عذرتراشی، نخست فریفتن خویشتن و سپس فریب دادن دیگران است.

رسالت عظمای شعر در مختل کردن واقعیات نیست، بلکه در به فعلیت انداختن و باز کردن استعداد‌هایی نهفته در انسان است که می‌تواند ما را با ابعاد و چهره‌هایی بسیار زیبا و با‌شکوه از حیات انسانی و سطوح جهان هستی آشنا کند.»

علامه طی مطالعات بسیار این رسالت را در شعر چهار شاعر پیدا کرد و این شد که یادگاری ارزشمند از او تحت عنوان کتاب «چهار شاعر» باقی ماند. این چهار شاعر عبارتند از خیام، نظامی، سعدی و حافظ که علامه در قالب چهار مقاله در این کتاب با عناوین «تحلیل شخصیت خیام و بررسی رباعیات خیام»، «حکمت، عرفان و اخلاق در شعر نظامی گنجوی»، «تلاقی حکمت و ادب در آثار سعدی» و «تحلیل اندیشه‌ها و شخصیت حافظ (خلوت انس)» آن‌ها را مورد بررسی قرار داده است.

علامه از ادبیات روسیه می‌گوید

علامه جعفری نظریه مهمی دارد با عنوان «فرهنگ مشترک بشری» که به‌زعم او پایه و اساس تمام تمدن‌ها، فرهنگ‌ها، دین‌ها، مذهب‌ها، مکتب‌ها و مشرب‌های بشری در طول تاریخ بوده‌است. به عبارت دیگر، انسان در تاریخ پرفراز و نشیب خویش تحولات گوناگونی را پشت‌سر گذاشته و این تحولات تمایزات و تفاوت‌های بی‌شماری را در بین جوامع انسانی ایجاد کرده‌است و اغلب مبتنی بر همین مفترقات انسان‌ها به جنگ هم رفته‌اند و جنگ‌های بزرگی در طول تاریخ بر ضد هم سامان داده‌اند، ولی بشریت با تمامی تفاوت‌هایش دارای «مشترکات فرهنگی» بنیادینی است که زیربنای تقریب حیات معقول را ممکن می‌سازد.

این مساله سرآغاز آن شد که علامه بسیاری از آثار کلاسیک دنیا در حوزه رمان را بررسی کند و درباره نویسنده‌های بزرگ جهان آرا و عقاید خود را بیان کند.

علامه معتقد بود: «ارجاعات من به متفکران، اندیشمندان و فیلسوفان در فرهنگ‌های گوناگون و در زمان‌های متفاوت اشارت بر این ایده است که جملگی این خردمندان در جوامع گوناگون و قرن‌های مختلف به مجموعه‌ای از «ایده‌های متعالی» دست یافته بودند که اساس «حیات معقول» بر آن ایده‌ها بنا شده‌است و این ایده‎ها مشترکات فرهنگ بشری را تشکیل می‌دهند.

ما هنگامی که اندیشه‌های داستایفسکی را در روسیه قرن نوزدهم و تفکرات گاندی در قرن بیستم و ایده‌های علی (ع) در کوفه را می‌خوانیم و بینوایان ویکتور هوگو در فرانسه را با اوپانیشاد‌ها در هندوستان مقایسه می‌کنیم در تمامی این آثار «مشترکات متعالیه‌ای» را درمی‌یابیم که اساس حیات معقول است».

۲ رفیق قدیمی

بسیاری از نکات زندگی انسان‌های بزرگ و تعلقات خاطرشان را می‌توان از دوستی‌ها و دوستان‌شان فهمید. یکی از کسانی که رفاقت علامه با او بسیار قدمت داشت، شهریار، شاعر شهیر تبریزی بود.

تصویر معروفی که در آن علامه در کنار شهریار نشسته است و به دوربین لبخند می‌زند، مربوط به مراسم هشتادمین سال تولد شهریار در دانشگاه تبریز به تاریخ ۲۹ فروردین ۱۳۶۳ است. علامه یکی از سخنرانان این مراسم پرشور بود که با استقبال بسیاری نیز روبه‌رو شد. سخنرانی علامه در این مراسم درباره جایگاه اهل‌بیت (ع) در ادبیات و توانایی ایشان در فن شعر بود و روایتی که از سرودن اشعار ارتجالی توسط امام‌حسین (ع) و امام‌حسن (ع) در این برنامه توسط علامه بیان شد، شوری در مراسم ایجاد کرد.

رفاقت علامه با شهریار و دیگر ادب دوستان، این فرضیه را به ذهن متبادر می‌کند که خود او نیز در حوزه شعر، طبع آزمایی کرده باشد. در این خصوص روایت‌هایی از دوستان و نزدیکان علامه مطرح شده که به ذکر یکی از آن‌ها بسنده می‌کنیم.

احمد احمدی از نزدیکان علامه که در سفری با او همراه بوده می‌گوید: «به یاد دارم در ایام محرم (روز عاشورا) که به اتفاق علامه در مراسمی در کشمیر شرکت کردیم، در حین بازگشت، ایشان چند بیت شعر بسیار زیبا خواندند. از ایشان پرسیدم: این اشعار از کیست؟ تلویحا به بنده فهماندند شعر‌ها سروده خودشان بوده است، اما در عین حال کمتر اتفاق افتاده بود ادعای شاعری کند.»

یک کتابخانه پر از رمان

یکی دیگر از جنبه‌های مهم زندگی علامه جعفری، مطالعات وسیع او در حوزه‌های مختلف بود که از کتابخانه او پیداست. آخرین تصاویری که در ذهن خیلی‌ها از استاد محمدتقی جعفری بر جای مانده است، همان تصاویر سخنرانی‌های تلویزیونی‌اش باشد که در دهه ۷۰ به صورت هفتگی پخش می‌شد. تصاویری که در کتابخانه شخصی وی ضبط می‌شد و پس‌زمینه تصویر، کتابخانه‌ای بود با انبوهی از کتاب‌هایی که ردیف کنار هم چیده شده بودند. کتابخانه‌ای با ۱۲ هزار جلد کتاب که به شهادت کسانی که این کتابخانه را دیده‌اند، بخش مهمی از آن رمان‌ها و آثار کلاسیک ادبیات جهان است.

شهرام تقی‌زاده انصاری از شاگردان استاد در این خصوص می‌گوید: «ایشان در همان دهه‌های ۳۰ و ۴۰ به مطالعه ادبیات غربی‌ها مانند آثار ویکتور هوگو، بالزاک، شکسپیر، بل، گوته و حتی آثار نویسندگان ادبیات روس مثل تولستوی، داستایوفسکی و ماکسیم گورکی و حتی رمان‌هایی از نویسندگان آمریکای جنوبی پرداخته بودند. ایشان معتقد بودند آثار آن‌ها نه تنها از این رو که درحوزه ادبیات است، مهم هستند، بلکه آن‌ها در آثارشان به تجزیه و تحلیل روان‌شناسی انسان پرداخته‌اند.

ایشان تبحر خاصی در خواندن رمان داشت. این نکته را کمتر کسی می‌داند که استاد جعفری متن‌های رمان‌ها را از حفظ می‌خواند. ما معمولا شعر را از حفظ می‌خوانیم، ولی ایشان متن نثر کتاب را با همان ادبیات خودشان از حفظ می‌خواندند و گاهی هنگام درس ۱۵‌- ۱۰ سطر از یک کتاب را از حفظ می‌خواندند. حتی برخی جملات آلفرد وایتهد را که از فلاسفه مهم غرب است به انگلیسی نقل می‌کردند.»

ارتباطات علامه با اهل فلسفه

ملاقات با سیمون دوبوار؛ آری یا خیر؟

علامه جعفرى براى اولین‌بار در سال ۱۳۵۵ شمسی عازم اروپا شدند. فرانسه نیز جزو کشورهایى بود که چند روزى آنجا اقامت داشتند. ایرانیان مقیم در پاریس کوشش می‌کنند ایشان با ژان پل سارتر دیدار و بحثى داشته باشد، ولى ایشان قبول نمی‌کند. آقای جعفرى معتقد بود جهانشناسى ایشان خیلى عمیق نیست. اگر هایدگر یا اگر راسل بود، این ملاقات ارزش داشت، زیرا این‌ها اطلاعات عمیق فلسفى داشتند. درباره علت عدم ملاقات با سارتر می‌گفتند: «کتاب‌هایى را از سارتر قبلا دیده بودم. به هر حال به دوستان گفتم: پنج یا شش‌روز، آن هم روزى دوساعت براى بحث و گفتگو باید مد نظر باشد. گفتند: نه. او بیمار است و پنج یا شش‌روز زیاد است. بنده هم گفتم نه و قبول نکردم. در آنجا چند نفر از ایرانیان مقیم در فرانسه آمدند و خوشحال بودند که بنده از این مساله استقبال نکردم. سپس گفتند: اینجا استادانی از دانشگاه‌هاى ایران می‌آیند و آرزویشان این است که دیدارى با استادان اینجا داشته باشند، فقط براى این‌که بگویند ما با فلان استاد اروپایی دیدار داشته‌ایم!»

سارتر براى ارزیابى وضعیت علامه جعفرى، شاگرد و همراه همیشگى خود، سیمون دوبوار را به ملاقات علامه جعفری می‌فرستد. در برخی منابع آمده است این ملاقات نیز مثل ملاقات با سارتر انجام نشد. اما فرید صلواتی، نواده علامه در گفت‌وگویی این دیدار را تایید کرده است.

از حجره محمدتقی جعفری به ولز!

علامه جعفری در نجف که بود کتابی به دستش رسید به نام جهانی که من می‌شناسم اثری از برتراند راسل. از اینجا بود که با اشکالات افکار و اندیشه‌های راسل روبه رو شد و تصمیم گرفت با او مکاتبه کند و اشکالاتش را گوشزد نماید. این کار تا آنجا پیش رفت که علامه به اصل اندیشه‌های راسل اشکال وارد کرد و او با همه ادعایش در پاسخ درماند. در ادامه بخشی از سوال و جواب‌های رد و بدل شده بین این دو فیلسوف را می‌خوانیم:

راسل: اگر خدایی وجود داشته باشد، اگر بخواهد بدین خاطر که عده‌ای در وجودش شک و تردید می‌کنند، رنجیده خاطر شود، من او را موجودی خودبین و متکبر خواهم پنداشت.

استاد جعفری: من نمی‌دانم چه خدایی است که اگر این موجودات ضعیف بخواهند در وجودش شک و تردید کنند، متاثر و رنجیده خاطر خواهد گشت. حیف است آن خدایی که چنین وضعی داشته باشد، فکر آقای راسل را اشغال نماید. معلوم نیست آقای راسل با خدای عامیان جنگ و ستیز می‌کند یا با خدایی که در مغز پیامبران و طلایه داران فکری از قبیل انیشتین و وایتهد و افلاطون جلوه کرده است. تهدیداتی که به وسیله عقلا و پیشوایان ماوراء الطبیعه برای خداشناسان صورت گرفته است، نه برای این است که خداوند، در صورت شناخته نشدن، رنجیده خاطر می‌گردد، بلکه برای آن است که اگر انسانی که عقل و فهم و وجدان دارد و می‌تواند با شناختن آن موجود اعلی، موقعیت واقعی خود را درک کند در این کار مسامحه نموده و به خور و خواب و خشم و شهوت بپردازد.

چنین انسانی مانند یک حیوان پست به زندگی خود ادامه داده به جای تکامل، خود را به سراشیب حیوانیت سقوط می‌دهد. احتمال این که خدا در صورت عدم اعتنای افراد بشر به مقام شامخ او رنجیده خاطر گردد، موجب احتمال نقص در وجود خداست؛ در‌صورتی‌که خداوندی که برای افکار عالی مطرح است، حتی از ذات خود نفع یا ضرر نمی‌بیند، چه رسد به این که دیگران به او نفع یا ضرری برسانند.

منبع: کتاب برگزیده افکار راسل، نقد و بررسی.
علامه محمدتقی جعفری، تالیف رابرت اگنر، ترجمه عبدالرحیم گواهی

انتهای پیام/
خبرگزاری میزان: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانه‌های داخلی و خارجی لزوماً به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای منتشر می‌شود.

منبع خبر: خبرگزاری میزان

اخبار مرتبط: علامه جعفری، مردی که زیاد می‌دانست