تصویرسازی جانی دپ از یک مافیا در «عشای شیطانی»

تصویرسازی جانی دپ از یک مافیا در «عشای شیطانی»
تابناک

فیلم سینمایی «عشای شیطانی»، ساخته اسکات کوپر درباره وایتی بالجر چهره مخوف مافیایی، تصویر متفاوتی از جانی دپ را پیش روی تماشاگران قرار می‌دهد که تاکنون شاهدش نبودیم و با نقش‌هایی که او برای یک دهه بازی کرده بود، تفاوت معناداری داشت.

به گزارش «تابناک»؛ «عشای شیطانی / Black Mass» اثر گنگستری «اسکات کوپر» فیلمی بزرگ، بی‌پروا و به شدت تماشایی بر طبق یک داستان واقعی اما بسیار جالب است و بسیاری از ویژگی‌های فیلم‌های خوب این ژانر را در خود جای داده است. «جانی دپ» در نقش «وایتی بالجر» خلافکار باهوش اهل جنوب بوستون حضور دارد، با آن سر تراشیده و چشم‌های آبی‌اش که یک اجتماع ستیز به نظر می‌آید و صدای گرفته‌اش هم بسیار شبیه به «ری لیوتا» در «رفقای خوب» است.

او همچنین صحنه‌هایی خنده دار همچون «جو پشی» در فیلم مذکور دارد: او سر میز شام سر به سر همکار فاسدش که مامور اف بی آی است می‌گذارد و او را مجبور می‌کند که راز خانوادگی درست کردن استیک‌های خوشمزه‌شان را فاش کند، و بعد به شکلی جدی می‌گوید چقدر راحت می‌تواند یکی از زیر دستانش را مجبور کند تا این راز را برملا کند و سپس با خنده می‌گوید که فقط شوخی می‎‌کرده، در حالی که همه بسیار شوکه شده‌اند.

اما کوپر و فیلمنامه‌نویسان‌اش «مارک مالوک» و «جز باتروُرث» نکته‌ بسیار خوبی را به این ژانر اضافه کرده‌اند: اینکه گنگسترها به طور اتفاقی همچون شخصیت‌های منفی کمیک بوک‌ها به راه خلاف کشیده نمی‌شوند. آن‌ها به خاطر فساد سیاسی و دولتی، و تاثیر ادارات ایالتی به این راه سوق پیدا می‌کنند، و توسط پلیس‌های ساده لوحی که با قراردادهای موقت به استخدام در آمده‌اند تحت تعقیب قرار می‌گیرند.

فیلم بر طبق یکی از بهترین داستان‌های واقعی در مورد مغلطه‌های سیاسی و دولتی است؛ چیزی که عجیب‌تر از یک داستان است و برای کسانی که آن لحظه‌ی «پدرخوانده» که در آن خود «دون» در مورد «سناتور کورلئونه» خیال پردازی می‌کرد را به یاد دارند بسیار جالب خواهد بود. در دهه‌ی ۷۰ و ۸۰، «وایتی بولگر» (با بازی «جانی دپ») یک خلافکار خشن و شیطان صفت در جنوب بوستون بود، در حالی که برادرش «بیلی بولگر» سناتور ماساچوست بود، که نقش‌اش را «بندیکت کامبربچ» با وسواس خاصی ایفا می‌کند.

برادران بولگر در همان خیابان‌های خشنی بزرگ شدند که جان کانلی، با بازی «جوئل ادگرتون»، یک مامور اف بی آی با ایده‌هایی طلایی زندگی می‌کرد. کانلی از نفوذش در اجتماع ایرلندی-آمریکایی «جنوبی‌ها»، و به ویژه خود بولگر استفاده می‌کند تا به جایزه‌ای بزرگ، برای دستگیری گروه مافیایی ایتالیایی در جنوب شهر دست یابد. کانلی و وایتی نوعی حس دوستانه به خاطر آن اصلیت ایرلندی‌شان به هم دارند و البته نوعی حس انزجار نسبت به ایتالیایی‌ها و البته ساکنان کمبریج و انگلیسی‌های ساکن ایرلند شمالی. یکی از بزرگ‌ترین کارهایی که وایتی انجام داده، رساندن تسلیحات به ارتش جمهوری‌خواه ایرلند بوده است.

در ازای در امان ماندن از محاکمه، وایتی بولگر به کانلی اطلاعات ارزشمندی در مورد ایتالیایی‌های مقیم شمال می‌دهد. قلمروی گنگستری او به طور مشخص به این مدیون است، نه به آن کاریزمای ناپلئون مانندی که او فرض می‌کرده در اختیار دارد. اما آیا این همه ماجراست؟ با وجود حس ترس، فرمانده‌ی اف بی آی، با بازی «کوین بیکن»، حس می‌کند، اطلاعاتی که از وایتی به دست آمده در واقع خیلی ارزشمند نیست و اینکه او ممکن است خیلی راحت و با اعتماد به نفس زیر دستش، کانلی را بازی داده باشد، کسی که حس می‌کند هنوز هم به وایتی بولگر بدهکار است؛ همان کسی که وقتی کوچک بود بر مدرسه حکومت می‌کرد.

«جانی دپ» و «جوئل ادگرتون» هر دو با القای خصوصیات اخلاقی مرد سالارانه، همچون خودمحوری و غرور به شخصیت‌هایشان، به شدت غنی و جذاب نقش‌شان را ایفا کرده اند. شخصیت دپ یک جنایتکار بزرگ است که بارها به انزجار شدیدش نسبت به خبرچینی و جاسوسی اشاره کرده، اما در حقیقت خودش یه خبرچینی بسیار بزرگ می‌کند. شخصیت ادگرتون هم یک مرد قانون است که از دلالان مواد مخدر بیزار است، اما او خودش را با اجازه دادن به یک گنسگتر که به خاطر آشنا کردن بچه‌های دوازده ساله با مواد مخدر معروف است، بسیار ثروتمند و پر نفوذ کرده است.

فیلمنامه‌ مالوک و باتروُرث چند شوک جالب و چند اتفاق ناراحت‌کننده را هم شامل می‌شود. آن لحظه‌ای در زندگی وایتی که باید ما را تحت تاثیر قرار دهد، جایی است که پسر او پس از یک تب ساده به شدت بیمار و برای ادامه‌ زندگی نیازمند دستگاه‌های پزشکی می‌شود، همسر درمانده‌ی او لیندزی (با حضور کوتاه «داکوتا جانسون») هم می‌گوید که آماده است تا دستگاه را از برق بکشد.

بعدتر و در سکانسی، «کوین بیکن» دقیقاً از همین اصطلاح استفاده می‌کند، و با آن کانلی هشدار می‌دهد، به این معنی که اگر به برنامه‌ی گرفتن اطلاعات از بولگر ادامه دهد، دیگر از او حمایت نخواهد کرد. جلوتر سکانسی با همین حال و هوا وجود دارد؛ جایی که با اصرار وایتی بر ملاقات با همسر کانلی ماریان («جولین نیکُلسون») که وانمود می‌کند، بیمار است و نمی‌تواند با کسی ارتباط برقرار کند، اینجا دوباره آن وضعیت وخیم پسر در حال زوال بولگر برایش تداعی می‌شود.

با یک نقشه‌ شوم و نگران نشان دادن خود، وایتی از سر میز شام بلند می‌شود و به سمت اتاق ماریان می‌رود، دستی روی غده‌ او می‌کشد و به آرامی به او می‌گوید که مراقب خودش باشد: تهدید او به شدت رعب‌آور است، اما خاطره‌ پسر فقید او این سکانس را بسیار پیچیده و مهیب‌تر می‌کند. «عشای شیطانی» نامی است که ممکن است شما را به یاد مراسمی با همین نام در کلیساهای کاتولیک بیندازد و پیش خود فکر کنید که حتماً ارتباطی میان فیلم و آن وجود دارد. در هر حال، این مسئله در مورد آن محله وجود دارد، بچه‌های کوچک همان گونه که کشیش و قدیس می‌شوند، پلیس و تبهکار می‌شوند.

در حقیقت، کلیسا ارتباط چندانی با وقایع ندارد. این یک داستان نه چندان معنوی و البته بدبینانه در مورد این است که چگونه تبهکاران همچون میکروب در یک ظرف کثیف، به علت فساد رشد می‌کنند و زیاد می‌شوند: بازیگران و کارگردان، فیلم را با شجاعت و اشتیاقی ستودنی ساخته‌اند.

منبع خبر: تابناک

اخبار مرتبط: تصویرسازی جانی دپ از یک مافیا در «عشای شیطانی»