هشدارهای جدی صالحی امیری در باره به هم ریختن انسجام داخلی
بخشهایی از مصاحبه را می خوانید:
شرایط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور را چگونه میبینید؟
در داخل شرایط بسیار حساسی را در ماههای آینده در کشور داریم که به اعتقاد من نگرانکننده است. در شرایط داخلی شاخصهایی را که هستند میگویم. نکته اول بازگشت دوباره کرونا است که دغدغه و ناامیدی را در جامعه تشدید کرده. بعد از فروکشکردن کرونا، جامعه لبخند زده و احساس بازگشت به شرایط جدید شکل گرفته بود که متأسفانه این امید در کمتر از یک ماه دوباره تبدیل به یأس شد. تداوم ناامیدی و سرخوردگی در جامعه بسیار خطرناک است. فرد احساس ناامنی روانی در محل کار، خانه، دانشگاه و جامعه دارد. امید بود که با تابستان کرونا فروکش کند و شرایط عادی زندگی برگردد. نکته دوم همزمانی این پدیده با گرانی افسارگسیخته و در کنار آن تورم است که سفره را بهشدت لاغر و کمرمق میکند. پدیده بعدی گسترش روزافزون بیکاری است. عده زیادی از کار بیکار میشوند، چون کارفرما امکان تأمین حقوق کارمندش را ندارد. نکته دیگر، نابسامانی بازار ارز است (نه قیمت ارز) یعنی یک نوع بیهنجاری در بازار ارز شکل گرفته و جامعه بر اساس یک ذهنیت تاریخی ارز را یک نوع معیار شاخص نابسامانی یا بسامانی اقتصادی تعریف کرده، یعنی یکی از ترازهای ذهنی جامعه برای توانایی دولت در امور اقتصادی قیمت ارز تعریف شده است. مفهوم قیمت در اینجا ثبات قیمت ارز است. وقتی ارز به عدد 11 یا 12 هزار تومان رسیده بود و پنج، شش ماه تداوم داشت که جامعه خودش را با آن انطباق داد، چون به سامان رسیده بود. محور بعدی که به نظرم نگرانکننده است، در داخل برمیگردد به گسترش فقر در جامعه. دهکهای پایین با وجود همه سختیهای زیستی و معیشتی فقیرتر شده و شکاف طبقاتی افزایش پیدا کرده است.
در اینجا با دو پدیده مواجه هستیم؛ افول درآمد، لاغرشدن سفره و افزایش شکاف. همیشه یک دهک نهتنها از شرایط زیان نمیبینند، بلکه منافعشان زیاد میشود، چون کالا، منابع و بورس را در اختیار دارند و با قدرت اقتصادیای که دارند، درآمدشان را افزایش میدهند، ولی طبقات فرودست در این فضا فقیرتر میشوند؛ بنابراین با پدیده گسترش فقر مواجهیم. در چنین وضعیتی با بحث دیگری مواجه هستیم که بازار سکه است. سکه هم یکی از شاخصهای موفقیت و عدم موفقیت اقتصاد تعریف میشود. سکه متغیر اقتصاد و تعیینکننده شد.
در کنار این پدیده، بورس شکل گرفته که با وجود امیدها، دغدغههایی جدی را ایجاد کرده که حباب بورس یک روز ترکیده شود که طبقات فرودست زیان خواهند کرد که از 15 میلیون حداقل 14 میلیون نفر با فروش اموال و حداقلهایشان در بورس شرکت کردهاند.
نکته بعدی افزایش سرسامآور نیازهای اولیه زیستی است؛ خوراک، پوشاک، بهداشت، حملونقل، انرژی و آموزش. هزینههای این عوامل بسیار سنگین شده و جامعه تحت فشار قرار گرفته است. در کنار این مسائل، عمدتا رویکردش اجتماعی و اقتصادی بود و با پدیده دیگری مواجه شدیم تحت عنوان تعارض قوا میان مجلس، دولت و قوه قضائیه که یک عامل بسیار اساسی در ذهنیت اجتماعی است. مردم هر روز با تعارض مواجهاند و ادبیاتی که در مجلس و قوه قضائیه و متن اجتماعی شکل میگیرد، ذهنیتی را در متن اجتماعی به وجود آورد که قوا فاقد سازگاری و انسجاماند.
نکته بعدی گسترش سطح نارضایتی است؛ بهطور طبیعی مفهوم رضایت و نارضایتی نسبی است. در شرایط کرونا مردم از عملکرد دولت رضایت نسبی داشتند، اما به این معنی نیست کسانی که بیکار هم شدهاند، از بیکاری رضایت داشتهاند. نباید تحلیل غلط و انحرافی داده شود. به اعتقاد من مردم از عملکرد دولت در کرونا رضایت داشتند و رضایتمندی مردم افزایش پیدا کرد، اما با بازگشت دوباره کرونا با افول رضایت مواجه شدیم. رضایتمندی مردم از عملکرد دولت در کرونا به معنای رضایتمندی از گرانی، تورم، فقر و عوامل دیگر نیست.
نکته بعدی در حوزه اجتماعی، مسکن است. کارشناسان معتقدند طبق آمارها 45 درصد در تهران و 25 درصد در سطح کشور اجارهنشین هستند. شش میلیون خانوار در ایران فاقد مسکن هستند؛ یعنی به شش میلیون مسکن نیاز است. کل خانوار در ایران 26میلیونو 400 هزار خانوار است. در چنین وضعیتی افزایش سرسامآور اجاره برای طبقه اجارهنشین بهعلاوه افزایش قیمت مسکن که دسترسی این طبقه را به مسکن دورتر کرده، یک چالش جدی است که این هم یک واقعیت تلخ است که به مطالبات قبلی افزوده شد.
معتقدم در چنین شرایطی با سه چالش بنیادی مواجه شدهایم؛ چالش اول که در ذهنیت اجتماعی شکل گرفته، ناکارآمدی است. ناکارآمدی اگر تداوم پیدا کند، به بیکفایتی منجر خواهد شد. چالش دوم بیانسجامی است؛ یعنی انسجام در سطح ساختار، قوا، نهادهای اصلی و داخل حاکمیت اعم از دولت، قوه قضائیه، مجریه و سایر نهادهای مسئول. بیانسجامی در سطح سیاستگذاری، تصمیمهای لحظهای و شتابزده یک نوع بیسامانی را در سیاستگذاری نشان میدهد. اینکه مطرح میشود موبایل 300 دلار بیاید یا نیاید، منهای پیامد اقتصادیاش یک نوع بیانسجامی در سیاستگذاری را پیام دارد. نکته بعدی برنامهریزی لحظهای و شتابزده است. امروز یک کالا به نام مرغ کمبود دارد، سلسله قوانین سختگیرانه داریم، یک روز مرغ فراوان است و چالش دیگری داریم. نکته دوم بیانسجامی در برنامه، عملکرد، اقدامات و تصمیمات است. نوعی آشفتگی در نظام تصمیمگیری را میبینیم. پراید را ببینید. شاخص در زیست مردم، جامعه، مسکن، انرژی، بهداشت، آموزش، خودرو، موبایل، پوشاک، خوراک و حملونقل است؛ قیمت اینها را ببینید چگونه است. مردم با این موارد سروکار دارند و روزانه قضاوت میکنند. یک نوع آشفتگی آنومی سیاستگذاری در این شش حوزه مشاهده میشود که تجلیاش در گوشت، مرغ، پراید و... دیده میشود. اما عنصر اساسیاش بیانسجامی در نظام سیاستگذاری است. نکته سوم که نگرانی اصلی من است، افول شتابناک سرمایه اجتماعی است که پیامد آن خیلی مهمتر از سرمایه است که پیامدش نارضایتی گسترده خواهد بود. به اعتقاد من این نکته کلیدی است. افول شتابناک سرمایه اجتماعی پیامدهایی جدی به همراه دارد که چهار عنصر نارضایتی، عصبیت، تنفر و خشونت محصول چنین شرایطی خواهد بود و من از این جهت دغدغه جدی دارم.
اما دغدغه جدی من به عنوان پژوهشگر این است که یک شوک و جرقه مثل یک حادثه، تصمیم غلط یا آتشسوزی میتواند معادله و قاعده بازی را به هم بزند و ما را دچار چالشی بنیادین کند. معتقدم در فضای فعلی، جنس اعتراضات اجتماعی از جنس اقتصادی، معیشتی و سفره خواهد بود و فاقد عنصر سیاسی است؛ یعنی مطالبات مردم از جنس مطالبات ششگانهای که عرض کردم و ناظر بر سفره است و سیاسی نیست. این تحلیل وضعیت داخلی، بحث اول من است. همچنین با یک تقاطع از بیرون در این تراکم مواجه شدیم به نام تحریم، این تقاطع از بیرون و تراکم داخل شرایط آینده را متأسفانه تا حدودی مبهم میکند.
راههای برونرفت از این وضعیت چیست؟
سازوکار دقیقا باید همزمان در داخل و بیرون دنبال شود. در داخل تنها راه عبور از این وضعیت، تغییر در وضعیت سفره مردم است. با سخنرانی و شعار و وعده امکان اقناع عموم وجود ندارد. اتخاذ سیاستها در تغییر سفره را باید محسوس کرد؛ یعنی مجموعه سازوکارهای اقتصادی که منجر به تغییر وضعیت سفره یا رنگ سفره شود. نکته دوم انسجام در سطح نظام سیاسی است. تصویر عمومی در ذهنیت نخبگان و اجتماعی در فضای فعلی این است که هرچه به سمت 1400 میرویم، مناقشات سیاسی گستردهتر خواهد شد، در حالی که نظام سیاسی در این شرایط بهشدت نیازمند انسجام ساختاری، مدیریتی و کارکردی است.
آنچه در مجلس در این مدت در چالش با دولت شکل گرفت، کاملا پیام یک واگرایی و بیانسجامی در تقابل قوا را دارد، در حالی که نیاز شرایط حاضر یک انسجام است. همین وضعیت در خصوص قوه قضائیه هم مطرح است. در حقیقت عملکرد مجلس، قوه قضائیه و دولت باید مکمل عملکرد دیگری برای تغییر در معیشت، اقتصاد و سفره مردم باشد.
هرگاه در دستگاههای مختلف آن هدف بنیادی که تغییر وضعیت معیشتی مردم است، به استراتژی تقابل، تعارض و افشاگری تبدیل شود، به عمیقترشدن مسئله کمک کردهایم. این یک نکته کلیدی است. معتقدم باید بپذیریم که پیشقراول اداره کشور در فضای فعلی دولت است. چون دولت منابع و ساختار در اختیار دارد، سازوکار مدیریتی در شهر و روستا و استان و سراسر کشور دارد و دو قوه دیگر باید به کمک دولت بیایند. مفهوم انسجام به مفهوم یک امر ذهنی تخیلی نیست؛ یعنی ما و شما بگوییم قوای قضائیه، مقننه و مجریه با هم خوب باشند. این یک توصیه اخلاقی بوده و فاقد ضمانت اجرائی است. من بر این باورم که در شرایط بحران باید مدیریت صحنه اداره کشور با دولت باشد و دو قوه به کمک دولت بیایند؛ یعنی قوه قضائیه باید به مجموعه نیازهای دولت برای اهداف دولت کمک کند که محقق شود. مجلس به مطالبات قانونی دولت پاسخ دهد که دولت بتواند به فرماندهی و مدیریتی که برای تحقق مطالبات است، دست پیدا کند.
مفهوم انسجام که میگویم، فقط یک توصیه اخلاقی نیست و باید به برنامه عملیاتی تبدیل شود. برنامه عملیاتی در اینجا باید محور مدیریت چالشها و مطالبات دولت قرار بگیرد و بقیه قوا و نهادهای دیگر به مفهوم عام (همه نهادهای تأثیرگذار) به کمک دولت بیایند. دولت هم باید استراتژی اصلیاش را بر دو کرسی سلامت و معیشت مردم قرار دهد. سلامت به خاطر ناامنیای که از کرونا حاصل شده و معیشت. استراتژی نظام سیاسی مبتنی باشد بر حمایت از دولت برای تحقق این دو مطالبه. سطح دوم مسئله، سیاست خارجی است. پیداکردن روزنههایی در سیاست خارجی برای کاهش یا تخفیف بحران یک ضرورت است؛ بنابراین باید به دنبال روزنههایی برای عبور از این شرایط باشیم. باید بتوانیم در شرایط سخت تحریم روزنههایی را در همسایگان ایجاد و مطالبات مردم را تأمین کنیم.
فرمودید دولت باید پیشقراول باشد. بعد از خروج آمریکا از برجام دولت دچار افسردگی شد و کارهایی را که شما به آن اشاره کردید، انجام نداد. این انتقاد به دولت وارد است که چرا بعد از خارجشدن آمریکا از برجام روابطمان را با همسایگانمان بهتر نکردیم، چرا اقتصادمان را درست نکردیم؟ انگار دولت از دایره فکری مردم خارج شده و مردم با دولت قهر کردهاند.
سؤال را دقیقا معکوس طرح میکنم. میگویم بهجای اینکه تلاش کنیم که ثابت کنیم دولت ناکارآمد است باید به این سؤال پاسخ دهیم که راهکارهای تقویت قدرت ملی دولت چیست که بتوان از این چالشها عبور کرد. شما و ما هر روز با واقعیتهایی تلخ مواجه هستیم.
زمانی هست که دولت میپذیرد در مواردی ضعف دارد و دنبال راهکار است، اما گاهی نمیپذیرد و میگوید کار من درستترین کار است. مسئله این است که آیا واقعا دولت میپذیرد که در مواردی دچار نقصان است؟
من به عنوان دولت صحبت نمیکنم، به عنوان کسی که احساس مسئولیت در قبال مردم دارم و باید به دنبال یک نوع مطالبهگری از زبان مردم باشم، صحبت میکنم. نوع نگاه من در این بحث متفاوت از شماست. بهجای اینکه الان دنبال مچگیری از دولت باشیم، به دنبال سازوکارهایی برای تقویت قدرت ملی دولت برای عبور از این بحران باشیم. هیچوقت در شرایط مناقشه که کشور درگیر حوادث تلخ است، نباید دنبال مقصر باشیم. این زمان وجود دارد که بعدا تحلیل کنیم که در یک فرایند چه کسانی تقصیر و قصور داشتند. من معتقدم الان بحرانی وارد این جغرافیا شده که به مراتب تخریبش بیشتر از سیل و زلزله است. حداقل شش دهک پایین جامعه در مشقت زندگی میکنند. دولت درآمد لازم برای پاسخگویی به مطالبات را ندارد. باید امروز اقتصاددانان به دولت سازوکار نشان دهند که چگونه میتوان بدون درآمد 50میلیارددلاری نفت که در بودجه پیشبینی شده، با درآمد کمتر از 10 میلیارد دلار کشور را اداره کند. فراموش نکنید که در همین کشور در سالهای 90 تا 94 درآمد 120میلیارددلاری را تجربه کردیم.
این درآمد سال گذشته به 10 درصد یعنی 12 میلیارد دلار و امسال به کمتر از 10 میلیارد دلار رسید. کشوری که با درآمد 120 میلیارد دلار اداره میشد به درآمد کمتر از 12 میلیارد دلار میرسد، قطعا دچار تنش سنگین میشود. بنابراین کسانی که شعار اقتصاد نفت میدهند باید به این سؤال پاسخ دهند که اگر اقتصاد بدون نفت سفره مردم را لاغر و معیشت مردم را دچار بحران کرد، چه سازوکاری باید پیشبینی کرد. بهجای اینکه به سازوکارهای آسیبشناسی یا ناکارآمدی دولت فکر کنیم، به سازوکارهایی فکر کنیم که چگونه دولت میتواند در شرایطی که منابع درآمدی ندارد و همه مطلعیم ناشی از تحریمهای ظالمانه و غیرحقوقی و غیرانسانی از سوی غرب است، کشور را اداره کند. آقای برانکوف بود که گفت این تحریمها، بیرحمانهترین تحریم تاریخ جهان است. در این شرایط باید بگوییم چطور میتوانیم به دولت برای برونرفت از این وضعیت کمک کنیم. دولت چند سازوکار تعریف کرده است؛ اول مطالبات مالیاتی و درآمدزایی از طریق مالیات بود، خصوصا از طبقات فرادست و صاحبان صنایع. همچنین 50 هزار میلیارد تومان درآمد فروش اموال مازاد دولت و اوراق مشارکت و بخشی هم فروش نفت و سایر فراوردههای نفتی. حوزه تخصصی من اقتصاد نیست، اما باید به این سؤال پاسخ دهیم که اگر درآمد خانوار از پنج میلیون به یک میلیون تومان کاهش پیدا کرد، چه سازوکاری را برای اداره خانوار تجویز میکنیم؟ امروز دولت به این تجویز نیاز دارد.
اولین کار این است که خانواده برجش را کم کند که دولت این کار را نکرده است. اتفاقا مجلس دهم هم این کار را نکرد و بودجه شورای نگهبان و مجلس را اضافه کرد.
از تصمیمات ناصحیح دفاع نمیکنم، اما کلان به قضیه نگاه میکنم. همزمان مجموعهای از چالشهای داخلی داریم که در تحلیل کلان، بحران داخلی مینامیم که در ابتدا به آنها اشاره کردم. بحران خارجی هم داریم که با مطالبات داخلی تقاطع پیدا کرده است. نتیجه بحران افول 90درصدی درآمد ارزی دولت در یک دهه گذشته و افول شتابناک درآمد ریالی است. همچنین افزایش مطالبات اجتماعی و هزینههای دولت ناشی از بحران کرونا و سایر چالشهایی که خبر دارید.
سخن من این است که نخبگان، تحلیلگران و اقتصاددانان ما برای برونرفت از این چالش به دولت سازوکار عملی نشان دهند نه سازوکار توسعهای. مثلا شما میفرمایید کاهش هزینههای غیرضروری، این تجویز است. دولت هر روز در حال ابلاغ کاهش هزینههای غیرضروری است، اما دولت یک خانواده بسیار فربه است، 2.5 میلیون کارمند، 1.5 میلیون نیروهای مسلح و بیش از دو میلیون بازنشسته دارد، پس هزینههای خانواده دولت بسیار سنگین است و عملا بیش از نیمی از منابع درآمدی کشور خرج اداره دولت میشود. این مشکل بنیادی است. از شما سؤال میکنم، آیا واقعا ممکن است دولت بتواند در یکی، دو سال نیروهای انسانی خودش را در دولت تعدیل کند؟ چون در این صورت با موجی از بیکاری مواجه خواهیم شد. بنابراین باید سیاستهای پیچیدهای در پیش بگیریم و کسانی میتوانند در این شرایط سر بلند کنند که راهکارهای عملیاتی برای برونرفت از بحران ارائه دهند نه صرفا یک آسیبشناسی تلخ دائمی.
به نظرم دولت آقای روحانی خیلی بداقبال است و فقط یکی، دو سال اول که در فاصله برجام بود امیدواری نسبی در این دولت وجود داشت. تحلیل شما را از وضعیت قبول دارم، اما به نتیجهای که میخواهید از تحلیلتان برسید خیلی خوشبین نیستم؛ چون تحلیل شما بهنوعی توصیهای است. شما از انسجام صحبت کردید که میتواند کمک کند دولت مشکلاتش را پشت سر بگذارد؛ درباره انسجام با شما موافقم، اما انسجام از جنس و جنم دیگری در ذهن عدهای وجود دارد و اگر در این شرایط به یاری دولت بیایند به ضرر خودشان خواهد بود، در واقع در شرایطی قرار دارند که کمتر از یک سال به انتخابات مانده و حاضر نیستند دست به این ریسک بزنند و انسجام را شکل ببخشند و قاعدتا هرچه به سمت 1400 برویم این عدم انسجام بیشتر خواهد شد.
به نکته خیلی خوبی اشاره کردید. وقتی از انسجام صحبت میکنیم، دو سطح بحث را باید مجزا کنیم. یک سطح بحث که من مطرح میکنم و منظورم انسجام نرم و مبتنی بر سرمایه اجتماعی، مردم و افکار عمومی است. من معتقدم سوخت نظام سیاسی برای تداوم حیات و بقا، سرمایه اجتماعی است. یک رویکرد انسجام است که مکانیکی است که شما مطرح میکنید؛ به این معنی که یک ترکیب از ساختار سیاسی ایجاد میکنیم با عنصری به نام قدرت سخت که این سیستم را به فرمان خود درمیآوریم. به این انسجام مکانیکی میگوییم که بر مبنای بایدهاست، اما انسجام ارگانیکی بر مبنای باورهاست. انسجام مکانیکی بر مبنای اجبار است، انسجام ارگانیکی بر مبنای اختیار است. انسجام مکانیکی ناپایدار است و با اندک تکانهای میریزد. انسجام در دوره احمدینژاد بین قوا چقدر پایدار بود؟ خیلی کم، چون از نوع انسجام مکانیکی بود. دولت احمدینژاد، پارلمان و قوه قضائیه چسبی بینشان نبود. یعنی در تریبون با هم صحبت میکردند و اظهار انسجام میکردند، بلافاصله حداکثر توان را برای تخریب هم به کار میگرفتند؛ بنابراین منظور من انسجام ارگانیکی است؛ یعنی یک نظام سیاسی. نظام سیاسی در ایران برای بقا که همه نظامهای سیاسی آن را مطالبه میکنند، الزاما باید به انسجام ارگانیکی فکر کند؛ یعنی بازگشت به آرای مردم، مشارکت و اعتماد اجتماعی، رضایت اجتماعی و در یک کلمه بازتولید سرمایه اجتماعی.
اگر نظام سیاسی در کوتاهمدت (1400) نتواند سرمایه و رضایت اجتماعی را بازسازی کند، قطعا چالشهای بیشتری را باید تجربه کند. به همین دلیل به جای اینکه دنبال ایجاد انسجام مکانیکی در 1400 باشیم، به دنبال سازوکاری برای چگونگی جلب مشارکت حداکثری باشیم، این به نظرم درستتر است. انسجامی که مدنظر من است انسجام در تریبون نیست که من بگویم شما آدم خوبی هستید و شما هم همین حرف را درباره من بزنید و پشت سر اتفاقات دیگری رخ دهد. انسجام من انسجامی است که همگان احساس دغدغه، نگرانی و واهمه از وضعیت داشته باشند و باور کنند باید امروز دعوای خانگی را به حاشیه راند و بپذیرند با همه ظرفیت در جهت حل مسئله مطالبات مردم گام بردارند. قوه قضائیه و پارلمان با همه ظرفیت به کمک دولت بیاید و دولت با پرهیز از حاشیه با تمام توان، کارآمدی حداکثری، تغییر وضعیت معیشت و سفره مردم و جلب اعتماد عمومی بتواند از این بحران عبور کند.
اینکه میگویید سریعتر به سفره مردم توجه نشان دهند موافقم. مضافا اینکه الان طبقات فرودست که از فقر و بیکاری آسیب میبینند هنوز به بلوک تاریخی تبدیل نشدهاند. اگر کمتر توجه اقتصادی به وضعیت مردم شود به نظرم احتمال اینکه انسجام باورها دوباره تقویت شود، خیلی زیاد است. اما اگر دیر شود و به 1400 و بعد از آن برسد، تبدیل به بلوک تاریخی میشوند. اشاره میکنم که مطالبات اقتصادی در ایران همواره بهسرعت تبدیل به مطالبات سیاسی میشود و وقتی به مطالبات سیاسی تبدیل شد، براساس تحلیل درست خودتان باورهایی شکل میگیرد که دیگر نمیشکنند. هنوز باوری به این معنا به وجود نیامده که اینها تبدیل به بلوک شوند و این بلوک بگوید خواسته من بیشتر از مطالبات اقتصادی است. بزنگاهی در 25 آبان ماه داشتیم که بزنگاه هشداری به تمام ارکان حکومت بود که همه شما را یکپارچه و کل فرض میکنیم و قاعدتا چیزی به نام دوگانه دولت و حکومت اگر هم وجود داشته باشد در ذهن ما مردم وجود ندارد. تعبیر شما از انسجام مکانیکی کاملا درست است و از یک منظر هم اشکالی ندارد چون همواره وقتی قدرت وجود دارد متضاد قدرت هم وجود دارد اما این انسجام مکانیکی نباید به باورهای مردم آسیب بزند و باورهای ارگانیک مردم یا سرمایه اجتماعی. به نظرم این روال بعید است اتفاق بیفتد چون باور نمیکنند و هنوز این رقابتها وجود دارد و خوشبینی و خوشخیالی در طیفهایی از قدرت وجود دارد که فکر میکنند اگر خودشان بیایند میتوانند مشکلات را حل کنند که اینطور نیست. مشکلات حل نمیشوند.
بهشدت در فضای فعلی باید از دوگانهسازی در ساختار حاکمیت پرهیز کنیم. عده زیادی از هر دو جریان سیاسی حاکم در کشور تلاش دارند یک دوگانه را به رسمیت بشناسند. این دقیقا نقطه مقابل همین بحث است که من تا الان با شما داشتم. اگر قرار است به انسجام برسیم باید از همه دوگانهها عبور کنیم. بحران فراتر از بحث جریان و جناح سیاسی است. آنچه در غرب شکل گرفته یک تمرکز قدرت برای تقابل حداکثر با نظام سیاسی به نام جمهوری اسلامی ایران است. اصلا در بلوکبندیهای داخلی در نگاه آنها هیچ جایگاهی ندارد. ما در داخل ناخواسته به دوگانه دامن میزنیم که خطرناک است. باید بپذیریم در کشور یک نظام سیاسی، دولت، رهبر، پارلمان و یک قوه قضائیه حاکم است و همه باید بپذیرند بقای نظام سیاسی در بازسازی سرمایه اجتماعی است. این نکته بسیار مهم است یعنی دوگانهها به نگاه واحد تبدیل شود. نکته بعدی اینکه امروز باور داریم که همه ناراضی هستند. جالب است کمتر شرایطی بوده و حداقل من به یاد ندارم که وضعیتی مثل امروز داشته باشیم که کارگر، کارمند، دانشگاهی، پزشک، فقیر، راننده و سرمایهدار ناراضی هستند. کسی را پیدا نمیکنید که از شرایط رضایت داشته باشد. در چنین شرایطی مشخص است که قدرت اجماعسازی افکار عمومی را از دست دادهایم و اینجا بحث رسانه و از جمله روزنامه «شرق» است.
حاکمیت از جمله دولت، خصوصا صداوسیما و رسانههای پرنفوذ باید بدانند که تصویر مردم ناروشنتر از واقعیت موجود است. فقر و چالشهای اقتصادی را قبول داریم اما آن طرف هم واقعیتهایی وجود دارد که دولت با همه توان تلاش میکند. شعاری که رهبری در ایام کرونا مطرح کردند که کمکهای مؤمنانه بود، بیش از 30 میلیون بسته غذایی به دست دهکهای پایین رسید. اینها گامهای بزرگی برای کاهش شکاف بود که دیده نشد. سطح دوم بحثم، ارائه تصویر واقعی در ذهن افکار عمومی است. یعنی مدیریت افکار عمومی را از دست دادهایم. منظور از مدیریت افکار عمومی این نیست که اطلاعرسانی کنیم، منظور اقناعسازی است. اقناع افکار عمومی. یعنی قدرت اقناعسازی را از دست دادهایم. میزانی که دولت خدمات میدهد امکان ایجاد تصویر در ذهنیت جامعه را از دست داده است. در شرایط کرونا شاهد بودید دولت انصافا تلاش سنگینی کرد، جامعه پزشکی و پرستاری، مجموعه مردم، در همه شهرها کانونهای خیریه شکل گرفت. بعد از انقلاب فقط یک مقطع قابل تطبیق تاریخی است که سالهای اول و دوم بعد از انقلاب است. الان دوباره جامعه بازگشت به آن رویکرد انساندوستانه داشت که بسیار سرمایه بزرگی است اما کمتر به آن پرداخته شد. منهای اینکه چه چیزی توزیع شد. بازگشت نگاه جامعه به اینکه باید در درد هموطنانم شرکت کنم فقط در این جغرافیا شکل گرفت و زمان هم پنج، ششماهه بود، اما پیامد بسیار مهم ذهنی داشت. مردم فقیر در بستر احساس کردند عدهای وجدان بیدار هستند که خارج از دولت مراقبشاناند. این کار تصویرسازی یا به تعبیر دقیقتر خودم اقناع افکار عمومی است. به اعتقاد من دولت و نظام سیاسی در اقناع افکار عمومی دچار ضعف کارکردی است که به رسانه دولت و صداوسیما و سایر شبکهها برمیگردد که باید در این زمینه سرمایهگذاری جدی شود. اما اینکه در جامعه همه ناراضی هستند بیانگر یک نوع ناکارآمدی مزمن در سیستم است.
درباره اینکه فرمودید مردم مثل اول انقلاب به همدیگر کمک کردند، میتوان از این نظر برداشت کرد که دیگر مردم به دولت اعتمادی ندارند و ترجیح میدهند خودشان برای همدیگر این کارها را انجام دهند. در بحث کرونا، وزارت بهداشت اعلام میکند که مردم در خانه بمانید، رئیسجمهور و تیم اقتصادی میگوید اگر در خانه بمانید نمیتوانیم شما را تأمین مالی کنیم. این باعث شده مردم فکر کنند خودمان به خودمان کمک کنیم.
در این مسئله میتوان دو نگاه داشت. یکی رویکرد انسانی و خیرخواهانه مردم ناشی از وجدان جامعه است که احساس درونیاش که باید به فکر همنوعشان باشند، زنده است.
اما این احساس درونی نسبت به همنوع همیشه بوده است.
اوجگرفتنش را در دوران کرونا شاهد بودیم.
شاید اوجگرفتن آن به دلیل منفعلبودن دولت است.
میتوان اینطور در نظر گرفت که دولت به دلیل محدودبودن منابع امکان پاسخگویی به حجم مطالبات را ندارد. فراموش نکنید که دولت نمیتواند با خزانه خالی به انبوه مطالبات پاسخگو باشد. پدر خانواده وقتی هزینه خانواده پنج میلیون و درآمدش یک میلیون تومان است، حتما 80 درصد کاستی دارد. این یک واقعیت تلخ است که امروز با آن مواجهیم. چون پایه اقتصاد نفتی در یک قرن گذشته تعریف شده بود. از زاویه دوم به قضیه نگاه میکنم نمیخواهم صحبت شما را نفی کنم. میگویم وقتی خزانه خالی میشود همه سازوکارهای موجود را روی کاغذ بنویسیم باید منابعش را هم داشته باشیم. بدیهی است که اگر دولت منابع داشت شرایط متفاوت بود. وقتی باور داریم با نزدیک به 50 درصد کاهش منابع مواجه میشویم که یک قلمش 50 میلیارد دلار نفت است، به این مفهوم است که فشار این کاهش درآمد به معیشت و زندگی مردم برمیگردد چون رابطه مستقیم و معناداری است. نگاه من اجتماعی است نه اقتصادی. من معتقدم اگر بتوانیم افکار عمومی را نسبت به واقعیتهای موجود آگاهسازی کنیم بعد اقناعسازی کنیم که واقعیت تلخی است که فشار خارجی و کمبود منابع داخلی داریم، جامعه با ما اجماع خواهد کرد.
1717
منبع خبر: خبر آنلاین
اخبار مرتبط: هشدارهای جدی صالحی امیری در باره به هم ریختن انسجام داخلی
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران