چرا قهرمان «بادیگارد» خیالی نیست؟

چرا قهرمان «بادیگارد» خیالی نیست؟
خبرگزاری دانشجو
 به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، وقتی بادیگارد ساخته شد، با یکی از بزرگ‌ترین موج‌های تاریخ رسانه‌ای ایران علیه یک فیلم سینمایی مواجه شد. ابراهیم حاتمی‌کیا برای اینکه به دست چنین افرادی بهانه نداده باشد، فیلمش را با عالی‌ترین کیفیت‌های بصری و جذاب‌ترین روایت داستانی ساخت؛ اما این قضیه آن‌ها را مجبور کرد که صریح‌تر باشند و مستقیما بگویند با مضمون کار مشکل دارند. دولتی‌ها که از نمایش تصویر رئیس‌جمهور فعلی در این فیلم و مقایسه‌اش با شهید رجایی بدجور شاکی بودند، کار را به جایی رساندند که حتی بادیگارد را برای کارگردانی در مراسم اختتامیه جشنواره فجر نامزد هم نکردند؛ آن هم وقتی فیلم‌هایی مثل «آخرین بار سحر رو کی دیدی؟» یا «امکان مینا» در بخش‌های اصلی و تالیفی این جشنواره نامزد شده بودند. موج رسانه‌ای بزرگی در پی بادیگارد به راه افتاد و شیفتگان و ذوق‌زدگان برجام که این فیلم را عیب‌جویی از آن دستاورد بزرگ می‌دانستند و حس می‌کردند که می‌گوید با پی‌گرفتن این شیوه‌های سیاسی عاقلانه، امنیت دانشمندان ما به خطر خواهد افتاد، هیچ‌کدام از سلاح‌های دور و برشان را که حس می‌شد به درد کوبیدن این فیلم و سازنده‌اش می‌خورد، کنار نگذاشتند. البته گذشته از الیت رسانه‌ای کشور، به‌خصوص در حوزه سینما و تعدادی از افراد موثر در چشم‌انداز‌های عمومی که همه به یک جناح خاص وابسته بودند، مردم عادی که افراد تحصیلکرده و نخبه هم بین آن‌ها فراوان است، برخورد بسیار همدلانه‌تری با این فیلم داشتند.

حالا چند سال گذشته و بهتر می‌توان درباره بادیگارد و آنچه در آن گفته شده بود، قضاوت کرد. این فیلم یکی دیگر از کار‌های ابراهیم حاتمی‌کیاست که به رویارویی دوگانه آرمان و واقعیت می‌پردازد. این فیلمساز را همیشه متهم می‌کنند که طرف آرمان‌گرایی را گرفته و واقعیت را زیر پا گذاشته است. یکی از روزنامه‌نگاران نزدیک به دولت، وقتی در همان ایام اکران بادیگارد مشغول مصاحبه با حاتمی‌کیا بود، تقریبا حرف‌های سلحشور در آژانس شیشه‌ای خطاب به حاج‌کاظم را تکرار می‌کرد، آنجا که سلحشور می‌گفت این پسر تو نباید درس بخواند و دانشگاه برود؟ این مردم نباید طعم رفاه را بچشند؟ و چند بار پشت‌سر هم با تاکید تکرار می‌کرد که ثبات، ثبات، ثبات... آری! آن‌ها آرمان‌گرایی را عنصر برهم‌زننده ثبات می‌دانستند و چند سال بعد از اکران بادیگارد، حالا می‌شود بهتر قضاوت کرد که آیا آن عقل سودانگار و مادی‌گرا و محاسبه‌گر، در عمل به نتیجه‌ای که دلخواهش بود و ادعای نیل به آن را داشت، رسیده است؟ ما به قول قدیمی‌ها هم چوب را خوردیم و هم پیاز را. حالا یک نگاه به فیلم‌های هم‌دوره بادیگارد بیندازیم و ببینیم که آن‌ها که به اصطلاح واقع‌گرا بودند نه آرمان‌گرا، چقدر به مسائل جامعه ایران ربط واقعی و غیرانتزاعی پیدا می‌کردند و بادیگارد که آرمان‌گرا بود، چقدر. در بادیگارد یک معاون رئیس‌جمهور داریم که خودش هم می‌خواهد کاندیدای ریاست‌جمهوری شود. او را ترور می‌کنند و حیدر ذبیحی که متهم است در لحظه حساس، شخصیت را سپر خودش کرده است، با چالش‌هایی مواجه می‌شود. این‌که با نزدیک شدن به ایام انتخابات، اقدامات تروریستی در ایران بیشتر خواهد شد، اساسا آیا چیزی هست که به عقل آن فیلمسازان واقع‌گرا و لشکر حامیان رسانه‌ای‌شان برسد؟ این‌که هدف اصلی‌تر و مهم‌تر، دانشمندان ایرانی هستند، آیا از آن دسته مسائلی بود که به ذهن این جماعت برسد؟ آن‌ها حتی وقتی بادیگارد چنین مسائلی را طرح کرد، دست به تمسخرش زدند. حاتمی‌کیا پاسخ صریحی به این نمی‌دهد که آیا حیدر ذبیحی شخصیت سیاسی را سپر خودش کرده بود یا نه.

صرفا این پاسخ را از آن می‌شنویم که من محافظ شخصیت نیستم، محافظ شخصیت نظام هستم. اما وقتی نوبت به جوانان دانشمند می‌رسد، او در کسری از ثانیه تصمیمش را می‌گیرد و خودش را سپر گلوله‌ها می‌کند. این از سرعت تصمیم‌گیری حیدر ذبیحی نمی‌آمد. او درباره همه موارد، دیدگاه دارد و وقتی با آن‌ها روبه‌رو می‌شود، موضع مخصوص به هر مورد را از صندوقچه ذهنش بیرون می‌کشد.

وقتی جوان دانشمند از حیدر ذبیحی می‌پرسد که چه کار کردی؟ او پاسخ می‌دهد همان کاری را که اگر پدرت بود، می‌کرد. یعنی حیدر در اینجا فقط خودش نیست و نماینده نسلی از آرمان‌گرایان انقلاب و جنگ است. این برخورد انقلاب و روح آرمان‌گرای آن با اشخاص و اتفاقات است که در حیدر ذبیحی نمادین شده است. حالاست که با ترور شهید محسن فخری‌زاده، می‌شود حال جماعتی که عبارت آرمان‌گرایی را به‌عنوان یک وصف منفی درمورد فیلم بادیگارد و به‌طور کل سینمای حاتمی‌کیا به‌کار می‌بردند، پرسید. چطور شد تمام برنامه‌های شما به هم ریخت و تمام استدلال‌های آن‌هایی که تندرو و احساسی و بی‌منطق خطاب‌شان می‌کردید، در عمل محقق شد؟ چطور شد که بادیگارد، پلان به پلان و سکانس به سکانس با واقعیت قابل تطبیق درآمد، اما فیلم‌های تاریخ‌مصرف‌دار شما از محدوده تماشاگران متعلق به یک طبقه اجتماعی و تیپ فکری بخصوص بیرون نرفت؟ در اتفاق خونینی که هفتم آذرماه ۱۳۹۹ افتاد، حامد اصغری، محافظ دکتر محسن فخری‌زاده، خود را سپر کرد و چهار گلوله خورد. او این تصمیم را در کسری از ثانیه گرفت؛ درست مثل حیدر ذبیحی در فیلم بادیگارد. هرچند دکتر فخری‌زاده به شهادت رسید و حامد تا لحظه نوشتن این متن زنده است، حقیقتی که در پس این واقعه وجود دارد، همان است که فیلم بادیگارد می‌خواست نشان دهد؛ زنده ماندن یک راه و یک حقیقت آرمان‌گرایانه با وجود حذف فیزیکی افراد. این حرف‌ها شعار است؟ حرف‌های غیرشعاری و واقع‌گرایانه مقابل آن را هم دیدیم که چقدر نتیجه داد!

منبع خبر: خبرگزاری دانشجو

اخبار مرتبط: چرا قهرمان «بادیگارد» خیالی نیست؟