کانت و سیاست
یادداشت مترجم:
Otfried Höffeاغراق نکردهایم اگر ادعا کنیم تلاشهای اُتفرید هوفه، کانتشناس برجستهی آلمانی، در معرفی و تفسیر آرای کانت چشمانداز جدیدی را به کانتشناسی معاصر گشوده است. فعالیتهای نظری هوفه از سه جنبه واجد اهمیت است:
نخست، در مقام سرویراستار شماری از آثار مجموعهی «Klassiker Auslegen» در انتشارات «Akdemie Verlag»، با همیاری مفسران سرشناس بینالمللی، مجموعهی تفسیری بینظیری را از تقریباً اغلب کتابها و مقالههای کانت گردآوری کرده، که در آنها بهشیوهی تفسیری خطی بسیاری از کلافها و پیچیدگیهای نوشتههای کانت گشوده شده است.
دوم، کتابهایی که خود هوفه در مورد فلسفهی کانت نوشته، بهویژه دو کتاب
Kants Kritik der reinen Vernunft. Die Grundlegung der modernen Philosophie
Kants Kritik der praktischen Vernunft: Eine Philosophie der Freiheit
که در آنها بالاتر از همه به اهمیت معاصر نظریات کانت در یک فرم تفسیری نو پرداخته شده است.
سوم، توجهی که هوفه به فلسفهی سیاسی کانت دارد و در مقام یک شاگرد کانت به سراغ فلسفهی سیاسی اندیشمندانی چون ارسطو یا هابز رفته است.
آنچه در پی میآید، متن سخنرانی اُتفرید هوفه در همایش «سیصد سال ایمانوئل کانت» است و مطالعهی آن در شرایطی که جمعی از ملیگرایان و قومپرستان عقل را تخته کرده بر طبل جنگ میکوبند خالی از فایده نیست.
ایمانوئل کانت (CC-WannapiK)سخنرانی اُتفرید هوفه
موضوع «کانت و سیاست» در تحقیقات کانتی ناشناخته نیست، اما بهعنوان موضوعی اصلی مطرح نمیشود. کانت همانا یک جهانوطن محبوب نزد همگان است، کسی که در مقام نابغهی جهانی فلسفه تقریباً در همهی زمینهها بهطور دورانساز چیز جدیدی گفته است. ازهمینرو، بهندرت کسی بتواند تمام مباحث مطرحشده توسط کانت را به یک میزان مورد تفحص قرار دهد. موضوعاتی که اکثریت مورد توجه قرار میدهند عبارت است از معرفتشناسی – همانطور که اونورا اونایل[1] بهطرز قانعکنندهای نشان داده – در گونههای معتدل آن، ازجمله، نقد برهانهای اثبات وجود خدا، ایدهی خودآیینی در فلسفهی اخلاق و مهمتر از همه امر مطلق. کانت در مقام متفکری سیاسی و حتی سیاسی-جهانی و جهانوطنی کاملاً برای ما آشنا نیست.
جهانوطنی از کونیگزبرگ
جهانوطنگرایی کانت در شخصیت وی متجلی شده است و آنهم بهسیاقی متناقضنما: کانت هرگز زادگاهش را ترک نکرد اما شهروندی جهانی است. این امر حاکی از یک پیام سیاسی صریح است: جهانوطن حقیقی کسی نیست که با هواپیما به دور دنیا سفر میکند، بلکه کسی است که در هر کجا که باشد از آنجا علاقهای به کل دنیا نشان میدهد. کانت الگویی برای علایق دور از ذهن است. این حتی سر از حکایت در آورده است: وی قادر بود در محضر یک انگلیسی تاور بریج در لندن را با چنان دقتی توصیف کند توگویی از تجربهی شخصی خود میدانسته است. بنابراین، نکتهی نخست: کانت جهانوطن به این معناست که تقریباً به تمام مباحث کیهان و جهان ما علاقه نشان میدهد.
مفهوم روشنگری
کانت بهواسطهی مفهوم خود از روشنگری شهرت یافته است. تعریف وی هرچند برای ما بدیهی شده است، اما این تعریف درواقع واجد جنبهای تحریکآمیز است. روشنگری (روشنییابی) – در زبان فرانسه « (siècle des) lumières» و در انگلیسی «enlightenment» – به معنای آن است که فرد روشنایی را به درون تاریکی بیاورد، یعنی شفافیت ایجاد کند و از این طریق، بهعنوان نمونه، با ایدئولوژیها، خرافات و تعصبات درافتد و درعوض دانش عینی را بجوید. کانت از هر حیث از این هدف پیروی میکند. افزون بر این، یک گام عقب مینهد و میپرسد: پس انگیزهی اصلی که ما را در این راه توانا میسازد و توجیه میکند چیست؟ پاسخ واجد شهرت جهانی او این است: «روشنگری خروج انسان از صغارتی است که خود بر خویشتن تحمیل کرده است». با استفاده از عبارتِ در ادبیات لاتین معروفِ «Sapere aude! » قادر است بگوید: «در بهکارگیری فهم خویش شهامت داشته باش! » فهم با دانش محض تفاوت دارد، نه تنها بهطور شناختی، بلکه همچنین بهمنزلهی نوعی قوهی داوری قابل درک است. و بالاتر از همه، فرد باید شهامت استفاده از فهم را از خود نشان دهد، یعنی نوعی کارایی و عملکرد شخصی ارائه دهد. این امر موضوعاتی چون آزادی، مسئولیت شخصی و خوداندیشی را به ذهن متبادر میسازد. یا اگر در مفاهیم سیاسی فرموله کنیم: کانت از نوعی دموکراتیزاسیون عقل حمایت میکند. ما باید در میان خود در مورد قوانین اساسی همزیستی و زندگی سیاسی بحث کنیم. درست است که فلاسفه برای این منظور تجربهی تاریخی و سیستماتیک را مطرح میکنند، اما هر شهروند این دنیا نیز حق دارد استدلالهای خود را ارائه دهد و در صورت لزوم اعتراض کند.
نقد
نکتهی دیگر در تفکر سیاسی کانت، مهمترین ابزار آن، یعنی نقد را بیان میکند. نقد اما به معنای طرد یا حمله قابل درک نیست، بلکه طبق الگوی – و این همان چیزی است که آن را سیاسی میکند – نوعی حاکمیت قانون، به بیان دقیقتر، روندی قانونی، البته نه روندی کیفری که در آن ناگزیر کسی محکوم میشود، بلکه طبق الگوی روندی مدنی. باید بهطور کاملاً تخصصی مورد بررسی قرار گیرد که چه چیزی لهِ یک دیدگاه خاص و چه چیزی علیه آن اقامه میشود؟ و در خاتمه، به معنای نقدی قضائی، حکمی – دستکم موقتی و مقدماتی – صادر میشود. پیشفرضهایی که خلق میکنیم هر چه اندک باشند راحتتر میتوانیم ازابتدا به یک توافق دست پیدا کنیم. سپس، باید دید تا کجا میتوان گامبهگام پیشروی کرد. و همانگونه که میدانیم، کانت نسبتاً زیاد پیش میرود. کافی است به نقد برهانهای اثبات وجود خدا، امر مطلق یا مفهوم وی از حاکمیت قانون بیاندیشیم. تا همینجا در مورد برخی از عناصر کلی سیاسی در تفکر کانت و شیوهی آن یعنی ایدهی نقد قضائی.
نوشتههای سیاسی
ما در خود «نقد عقل محض» به ایدههای زیادی در مورد فلسفهی اخلاق و فلسفهی سیاسی، مانند ایدهی جمهوری، برمیخوریم. اما بالاتر از همه دو نوشته از کانت سیاسی بهمعنای دقیق کلمه است. یکی از آنها نوشتهی «بهسوی صلح ابدی» مربوط به سال ۱۷۹۵ است. اجازه دهید این مطلب پر حرف و حدیث را تکرار کنم که بههنگام، قبل از سالگرد دویست سالگی این نوشته [۱۹۹۵]، به صدراعظم و وزیر امور خارجهی وقت [آلمان] توصیه میشود که همایشی بینالمللی در این زمینه برگزار شود تا برای نخستین بار نشان داده شود که با این نوشته آلمان نیز در تاریخ فرهنگیاش واجد جنبهای «متفاوت» است. متاسفانه، این فرصت در آن زمان از دست رفت.
«نقد عقل محض» اثری حجیم و بسته به چاپ آن بیش از ۸۰۰ صفحه را شامل میشود، درحالیکه نوشتهی «بهسوی صلح ابدی» – که نه اوتوپیایی سیاسی، بلکه یک چشمانداز واقعبینانه است – چیزی بیش از حدود ده درصد از «نقد» را شامل نمیشود. این در وهلهی نخست گویای مبنای موضوعی فشردهتری است – در این نوشته کانت مجبور نیست مانند «نقد عقل محض» به مباحث متعدد بپردازد. اما همچنین نشان میدهد که از این خودمختاری برخوردار بوده که بهطور نسبتاً سریع به هر کدام از نکات تعیینکننده برسد.
این نوشته به دو بخش اصلی مادههای مقدماتی و مادههای قطعی تقسیم میشود و بدین ترتیب کانت از الگوی معاهدات صلح در آن دوره پیروی میکند. بدانگونه که بهرغم برخی انتقادات، از حیث زبانی و بلاغی نیز نویسندهای برجسته است. «نقد عقل محض» به زبان آلمانی درخشان سیسرونی نگاشته شده است. نوشتههای عامهپسندترش که در «ماهنامهی برلین» منتشر میشد حاکی از این مطلب است که برای مخاطب وسیعتر نیز زبان مناسباش را میجوید. کانت تنها معاهدات صلح در آن دوره را الگو قرار نمیدهد. همانطور که خود خاطرنشان میکند، عنوان «بهسوی صلح ابدی» از سردر میخانهای در هلند برگرفته شده، که قبرستان مجاور را نشان میدهد، یعنی مکانی را که در آن آدمی به صلح و آرامش ابدی رهسپار میشود. این عنوان حاوی ذرهی نیرومندی از آیرونی است که بههیچرو با کانت بیگانه نیست.
صلح
من دراینجا تنها به دو جزء از مادههای مقدماتی نوشتهی صلح اشاره میکنم. نخست این که صلح برای کانت به چه معناست: نه آتشبسی موقتی، که به محض آنکه دوباره از نظر سیاسی، نظامی و اقتصادی به قدر کافی تجدید قوا حاصل شد، در اولین فرصت شکسته میشود، بلکه صلحی «ابدی» مد نظر است، که در وهلهی نخست بهطور کمّی درک نمیشود، زیرا آینده قابل پیشگویی نیست، یعنی نمیتوان گفت که صلح حقیقتاً همواره میان مردم برقرار خواهد ماند. به عبارت دیگر، صلح «ابدی» از حیث کیفی منظور شده است. درست همانطور که در ازدواج به نوعی وفاداری ابدی متعهد میشویم و این تعهد را بیقیدوشرط میپذیریم، صلح نیز باید دستکم در لحظهی انعقادش بیقیدوشرط باشد. صلح چیزی است که نیاز به اعتماد متقابل بیقیدوشرط دارد و همانطور که کانت ادعا میکند، در تنزل ارتش، یعنی در خلع سلاح آن و نه تجهیزش با اسلحه، نمود مییابد.
فلسفهی حق و دولت
مهمترین نوشتهی کانت در مورد فلسفهی حق و فلسفهی دولت «مبادی متافیزیکی آموزهی حق» نام دارد. دراینجا، آموزه (Lehre) بهمعنای آموزش (doctrina) نیست، یعنی به این معنا نیست که مثلاً یک درسگفتار ارائه دهید، بلکه نوعی بازنمایی سیستماتیک از حق است. ما در مفهوم حق یکی از معدود نقاطی را مییابیم که کانت در آن احساساتی بهنظر میرسد، زیرا حق را «تخم چشم خدا بر روی زمین» میخواند. از این نقطه به بعد، وقتی در مورد حالِ حاضر بحث میکنیم، میتوانیم بهاتفاق خوب بیاندیشیم تا کجا حاضریم حق را توسعه یا فراتوسعه دهیم، و آن هم نه فقط به نام ثروتمندان و قدرتمندانی که استطاعت وکلای خوب را دارند، بلکه همچنین بهنام نمایندگان دولتی ما. بههررو، «تخم چشم خدا بر روی زمین» نه مستحق توسعه است و نه فراتوسعه.
یک عنصر دیگر در فلسفهی حقوقی کانت «حق ذاتی» است. ایدهی حقوق بشر، حتی اگر بهطور مستقیم چنین خوانده نشود، در همینجا نهفته است. موضوع تعیینکننده نزد کانت کاربرد امر تکین است: تنها یک «حق ذاتی» یکه وجود دارد. چنین مینماید که این با سیاههی امروزه متداول حقوق بشر مغایرت داشته باشد. اما کانت از بنیان فلسفی و اساس مشروعیت پرسش به میان میآورد، بااینحال، میتوان با استدلالهای اضافی حقهای متنوع دیگر، یعنی حقوق بشر به حالت جمع را از آن استخراج کرد.
کانت از معدود فیلسوفانی است که هنوز هم در رابطه با یک نظریهی مالکیت، یعنی «مال من و مال تو بیرونی»[2]، ارزش مطالعه دارد. این را باید خودانتقادانه پذیرفت: مالکیت هرچند پدیدهای بسیار مهم در نظام حقوقی ماست، اما ملاحظات فلسفی بنیادین در این مورد که چرا مالکیت باید وجود داشته باشد یا چرا نباید وجود داشته باشد نادر و کمیاب شده است. در این زمینه کانت میتواند شریک مناسبی برای بحث باشد. بنا به ملاحظات وی، افزون بر «حق ذاتی»، حقی اکتسابی نیز وجود دارد: «مال من و مال تو بیرونی». بااینحال، هر دو این حقها عجالتاً تنها واجد اعتباری موقت و مشروطاند.
حقوق عمومی
برای کانت، چونان برخی دیگر از فیلسوفان عصر روشنگری، حق پیش از موجودیت دولتی آغاز میشود. از این منظر، نظام دولتی تنها واجد اهمیتی فرعی و عاملی است ضروری جهت تضمین مناسبات حقوقی و افزون بر این، برای این منظور که این مناسبات مورد تفسیر واقع شده و در صورت بروز اختلافْ طبق قانون تصمیمگیری شود. بنابراین، قوای عمومی برای اجرای قانون، که در وهلهی نخست موقتاند، بهطور مطلق، یعنی دائم، ضروری میشوند. کانت این ایده را در «آموزهی حق» و حتی بهطور صریحتر در نوشتهی «بهسوی صلح ابدی» در سه بعد بسط میدهد که هر کدام بهطور مجزا قابل تصورند: نخست، اگر از پایین شروع کنیم، میان اعضای اجتماعی حقوقی که نیاز به یک قدرتِ دولتیِ عمومیِ واجدِ اقتدارِ اجباری، یعنی دولت مجرد، نیاز دارند رابطه وجود دارد. سپس، روابط بین دولتهای مجرد بهوجود میآید که ضروری است ماهیت قانونی نیز داشته باشد. پرسش کانت این است: آیا ممکن است میان دولتها نیز نوعی همزیستی مطابق با قانون حاکم شود؟ طبق «تخم چشم خدا» باید نیز چنین باشد، و بنابراین مسئولیت آن بر دوش بعد دوم حقوق عمومی یعنی «حقوق بینالملل» میافتد. سوم، رابطهای وجود دارد که بهعنوان یک نقطهنظر نسبتاً جدید است: «حق جهانوطنی».
حق جهانوطنی
این را کانت بهعنوان رابطهی میان افراد و دولتها از حیث تشریک مساعی درک میکند. من فقط خیلی مختصر به آن اشاره میکنم: این در مورد حقوق تجاری بینالمللی و جهانی است، اما نه یک حقِ مدنی و تجاریِ انشائی، بلکه یک حق بهمعنای claim [حق مطالبه] انگلیسی: فرد چه ادعاهایی میتواند داشته باشد و به چه چیز مجاز است، یعنی از نقطهنظرهای اخلاقی یا اخلاقی-حقوقی به چه چیز مجاز است؟ دراینجا، کانت از ایدهی بعداً معروف «حق بازدید» و نه «حق مهمان» دفاع میکند. به بیان دقیقتر، شما حق دارید درِ کشور دیگری را بزنید، اما نباید از این کشور توقع انجام چیزی بیش از اینکه در را بگشاید و بگوید خوش آمدید اما نمیخواهیم شما را نگه داریم داشته باشید. بنابراین، حق ماندن در آنجا را ندارید. در آن زمان، این در وهلهی نخست نقدی بر استعمارگری بود، ازجمله بر برخی از کشورهای تجاری که مسیر دسترسی به بنادر ژاپنی، چینی و سایر مناطق را تحمیل کردند. این تحمیل در نظر کانت نقض صریح «حق شهروندی جهانی» بود. منظور کانت بهطور کلی این است که یک دانشمند اجازه دارد ایدههایش را ارائه دهد، یک تاجر کالاهایش را بفروشد، یک مبلغ مذهبی شاید دیناش را تبلیغ کند، اما دیگران حق دارند یا بگویند ما دوست داریم شما را بشنویم، ما دوست داریم چیزها را بخریم، یا این که بگویند ما دوست نداریم، ما میخواهیم در میان خودمان بمانیم.
پیشرفت حقوقی
مدتی است که ما نسبت به ایدهی پیشرفت انتقادی شدهایم. علت این امر، تقلیل پیشرفت به عرصههایی خاص و عصر روشنگری به نوعی ایدهی پیشرفت است. درواقع، تردید نسبت به پیشرفت و همچنین روشنگری از خود عصر روشنگری آغاز میشود. این ژان-ژاک روسو – بعداً یکی از مشارکتکنندگان در پروژهی عظیم روشنگری فرانسوی «دایرهالمعارف» – است که در نخستین رسالهی تحسینشدهی خود «آیا احیای هنرها و علوم موجب پالودگی رفتارهای ما شده است؟ »[3] یورشی مهیب را علیه ایدهی پیشرفت سازماندهی میکند. کانت مفهومی محتاطانه [از پیشرفت] دارد: پیشرفتها در هنرها و علوم را منکر نمیشود، اما از نقطهنظری عقلانی پرسشی را مطرح میکند مبنی بر این که آیا پیشرفت برای انسانها واجد نوعی ارزش، اگر بهطور پیشاکانتی صورتبندی کرده باشیم، ارزشی یودیمونیایی، و بهتعبیر کانتی، ارزشی اخلاقی است؟ کانت دراینجا ممکن است بگوید در بیشتر موارد خیر، بااینحال، ما باید مفهومی از پیشرفت را – که در این مورد وظیفهای اخلاقی را نیز شامل میشود –حفظ کنیم، یعنی ایدهی نوعی پیشرفت در قانون، مبنی بر این که در چارچوب دولتهای مجرد، جوامع خود را بهسوی نوعی جمهوری توسعه میدهند، و جمهوری به این معناست که یک ملت بر طبق قوانین بر خود حکومت کند. کانت مخالف دموکراسی نیست، اما خواستار آن است که حاکمیت مردم، یعنی حاکمیت-بر-خویشتن، مطابق قوانین برابری انجام شود. بهطور سادهتر و دقیقتر، کانت با ایدهی جمهوری تقریباً همان چیزی را نمایندگی میکند که ما دموکراسی مشروطه میخوانیم. دیدگاه دوم در زمینهی پیشرفت حقوقی این است که بین دولتها نیز مناسبات حقوقی و حقوقی-بینالمللی توسعه پیدا میکند و حتی ممکن است چیزی نظیر نظم حقوقی جهانی بهوجود آید، که واحد اساسی برای قانون یعنی دولت مجرد را از میان برنمیدارد، بلکه در صورت لزوم آن را تکمیل میکند.
انگارهی بشری[4]
نکتهی آخر به چیزی مربوط میشود که به عقیدهی کانت ذات بشری را تشکیل میدهد. از زمان افلاطون و ارسطو، دوباره در مناقشهی میان هابز و لاک در عصر مدرن، فیلسوفانی وجود داشتهاند که میگویند انسان، بهبیان لاک، موجودی اجتماعی و صلحطلب است و فیلسوفانی نیز هستند که همراه با هابز انسان را موجودی اجتماعگریز میدانند. کانت در تقابل با هر دو این مواضع افراطی قائل به قول معروف «اجتماعپذیری اجتماعگریزانه» است. مردم واجد هر دو گرایشاند: هم دوست دارند در صلح، هماهنگی و دوستی با هم زندگی کنند و هم قصد دارند بر دیگران تسلط پیدا کنند. کانت سه قوهی محرکهی دخیل در این امر را نام میبرد، که صرفاً سلبی یا تنها ایجابی ارزیابی نمیشوند: اشتیاق شدتیافته به جاهطلبی، میل به سلطهطلبی، و آزمندی، به اینمعنا که آدمی بسیار بیشتر از آنچه که برای بقای محض لازم است میخواهد. با این انگارهی بشری نه بدبینانه و نه خوشبینانه، با این درک واقعبینانه از انسان بهواسطهی «اجتماعپذیری اجتماعگریزانه»، به پیادهروی با چکمههای هفتمایلی[5] در اندیشهی سیاسی کانت خاتمه میدهیم.
پانویسها
[1] Onora O’Neill
[2] das „äußere Mein und Dein“
[3] „Si le rétablissement des sciences et des arts a contribué à épurer les moeurs“
[4] Menschenbild؛ مفهومی در انسانشناسی فلسفی مبنی بر ایدهای که کسی از ذات و سرشت بشری دارد.
[5] Siebenmeilenstiefeln؛ در افسانهها، چکمهای با قدرت جادویی که به پوشندهی آن امکان میدهد در مدت زمانی کوتاه مسافتی طولانی را بپیماید.
در همین زمینه
ارزش انسان هاینریش هاینه: مقایسه کانت و روبسپیرمنبع خبر: رادیو زمانه
اخبار مرتبط: کانت و سیاست
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران