نهبناپارت، نهخونتا؛ گروهبان!
دقیقا یکصدسال پیش، کودتای سوم اسفند۱۲۹۹ ایران را وارد قرن و دوران تازه ای کرد: رژیم پوسیده قاجار داشت میرفت، و یک سیستم متفاوت به سرکردگی یک نظامی به جای آن به حکومت میرسید. همراهان جامعهنو مدیون خواهند بود اگر فکر کنند داریم در این روزهایی که صحبت از رئیسجمهورشدن یک نظامی است همذاتسازی میکنیم و میخواهیم بگوییم تاریخ با یک پریود دقیقا صدساله درحال تکرار شدن است. چنین نیست.
قبلا در تحلیلهای گروه امکان افتادن سرنوشت کشور به دست نظامیان را به عنوان یکی از سه امکان و سرنوشت نظام کنونی روشن کردهایم: یا اصلاحات سیستم و کسب خصائل افزایش دهنده عمر سیستمهای سیاسی، یا روبروشدن با یک انقلاب کلنگی که کشور را بولدوزروار صاف میکندبا نتیجه نامعلوم، و یا کودتای بخشی از نظام علیه کلیت علیل آن که به سلطه میانمدت نظامیان منتهی میشود. با این حساب، به عرصه آمدن یک نظامی(هنوز لباس به درنکرده!) برای شرکت در انتخابات، نظرگیرهست اما آن امکان سوم که گفتهایم نیست. اگر آنچه این روزها همه حرفش را میزنند رخ دهد، تازه رسیده ایم به دوران پیشا سوم اسفند ۱۲۹۹و این بنده خدا که آدم پیچیدهای نیست و فکر میکند روسها در درز دادن خبر استفادهشان از پایگاههای ایران صرفا نامردی کردهاند، آنی نیست که سوم اسفند۱۲۹۹روز طلوعش بود. شاید سردارهمایون فرمانده وقتقزاقهاو رئیس رضاخان(که کارگردان کودتای سوم اسفند او را شل و ول میدید و به اندازه کافیمتهور نمییافت) باشد، اما تا ظهور بناپارت ایرانی هنوز راه مانده است. البته این درست است که دوران بعد از ناکامی انقلاب است، کشور آشفته و اقتصاد به هم ریخته و امنیت از بین رفته و گیجی طبقاتی در اثر شکست خوردگی یک انقلاب به استقبال از یک نظامی نجاتبخش منجر میشود ، امااگر تاریخ چنین قراری برای ایران داشته باشد، بناپارت اسلامی ایران با انتخابات نمیاید و زمانی ظاهر میشود که بولدوزروار ایران را صاف کند، و برخاکستر آن طرحی بیندازد که به معنای کنونی اسلامی نیست و مثل رضاخان ملوکالطوایفی فعلی خراسان و اصفهان و مازندران و جاهای دیگر را پایان میدهد . البته شرایط اجتماعی و نیروهای اجتماعیپایرکابش کمابیش فراهم شده است، امابرای تاختش باید منتظر خلاء قدرت بود. تجربهتاریخی میگوید نظامیانی که نیروهای ضد استبداد واصلاحطلبان باید از آنها بترسند، در شرایط خلاءقدرت زاده میشوند و امکان سلطه و جمع کردن اوضاع را مییابند. هنوز تاشرایط خلاءقدرت در ایران و نوجنبش لمپنها و دیکتاتوری محتمل نظامی برای حفظ سیادت مافیای اقتصادی شکلگرفته درجمهوری اسلامی مدتی مانده است.
این نکته اول بود برای آنها که فکر میکنند رئیسجمهور شدن یک نظامی در ایران به معنی پایان یک فصل و دوره و فرارسیدن دوره متفاوتی(یکی میگوید تحولی مثبت و دیگری میگوید منفی) است. این وزیر دفاع سابق و یا هرکس مثل او خونتای لاتینی هم رویکار نمی آورد. علتش روشن است: تا اطلاعثانوی، هرکس هر اندازه متهور باشد و سیاس که پست مهمی را در این کشور اشغال کند، کارگزار و به قول خاتمی تدارکاتچی بیش نخواهد بود. فرقی نمیکند نظامی باشد یا نه. این بنده خدای داوطلب که مهم نیست کی به او پیشنهاد داده و مهم است با اذن چه کسی کفش وکلاه میکند، به اندازه همانسردارهمایون است که مسیر برای رضاخان بعدی هموار میکند، ولی خود اونیست. حداکثر اختیارش میتواند دادن همه پروژهها به فلان ارگان باشد که نمیتواند تغییری بنیادی و هدف این ورود محسوب شود.
اما مساله به این سادگی نیست. هرچند نه به دار است و نه به بار، و هنوز مشخص نیست ابزارمهندسی انتخابات آتی پنبه است یاچاقو و گسترده بودن انتخابات تاچه حد نزد زعما لازم میآید، و هرچند اندازه گیری نشده رئیس جمهور شدن یک نامزد مستعفی نظامی(که امکانش قبلا با نامزدی قالیباف و رضایی وجود داشته)چقدر زمینه ساز سلطه بلامنازع نظامیان بر امور باقیمانده کشور است، اما وقتی اعلام میشود کسی می آید که هنوز ستاره روی دوش دارد، قضایا متفاوت میشود. این را میتوان علامت مشخصی از سوی حکومت برای جامعه دانست که کشتیبان را سیاستی دگر آمده است و دایره خواص تغییر محل داده و به سمت دربرگیری تعداد بیشتری از اهل پادگان جابجا شده است. امکانش وجود دارد و نیک و بد آثارش بر توازن قدرت جناحها نیز آشکار است: اصلاحطلبان نباید با آن موافق باشند زیرا در جوف آن هم محدود شدن حضور اصلاحطلبانه در سرنوشت کشور میبینند، و هم خطر روبرو بودن با یک خونتای اسلامی درسالهای پساروحانیت. البته تصویرخوفناکی است که نباید آن را برتافت. نیروهای خارج نظام البته در آن خیر مییابند؛ آن را گامی برای از پرده برون افتادن ساختار واقعی قدرت، آشکاری ناتوانی نظام درپاسخگویی به مسائل پیش رو، افزایش خصایل مافیایی و خشن ، و قدم مثبتی در مسیر براندازی می یابند. بخش غالب حکومت هم که آنرا آزمون تازه خود مییابد: اگر احمدینژاد غربتی نافرمان نانجیبی از کار در آمد که پستان گاز میگرفت، فرمانگیران نظامی که با سروصدای کم و با فروتنی در صنایع دفاعی کشور(قلب استراتژی امنیت ملی) خدمت میکنند میتوانند انتخاب اصلحی باشند.
بحث های این روزها با محتوای بررسی توان نظامیان برای ایجاد تغییر در قوه مجریه در واقع فاقد محتوا است: با وجود یک قدرت فرادست مطلقه بالای سر رئیس جمهور، یک رئیسجمهور ژنرال هم گروهبانی بیش نخواهد بود که درباره عملکردش جر و بحث شود، هرچند معنای آن برای آینده حکومت متفاوت و طلایهی ظهور بناپارت در مقطع خاص ،مثلا مقطع جانشینی خواهد بود و این باید برای حکومت اهمیت داشتهباشد.
نکته اخرین اینکه این علامت برای اصلاحطلبان تعیینکننده نهایی تکلیف است: اگر اجازه حضور نامزدی حتی با اقل حیثیت سیاسی(نه بیحیثیت مثل عارف)را پیدا کنند و پشتش بایستند ، هر سرداری را شکست خواهند داد ، و بنابراین نباید جز با کسی که شکست برپیشانیاش حک شده جلو بیایند ، پس نمیآیند. از همین الان آشکار است دوپاره خواهند شد. گروهی که چراغ سبزی هم از پیش دریافت کردهاند(و محمدقوچانی در ثنانامه کروبی رد آن را به عمد داده است) و شاخهای که معنای به جلوه درآوردن درخشش ستاره و قبهی روی دوش را نزد راس حکومت میدانند ؛ آنها پیشاپیش از این بازی برکنار میمانند.
زمان اندک به دوره انتخابات نمانده، اما چون حکومت تکلیف انتخاب ریاست جمهوری را معمولادر زمستان مشخص میکند میتوان جسارتا توصیه کرد مواظب باشند، چون بازکردن پای یونیفورمپوشان به هر شکلی به کاخ ریاست جمهوری چشم انداز و افق را تغییر میدهد و به سناریوی سوم پیشگفته امکان تحقق بیشتری میدهد. آن افق آنقدر تاریک است که برگرداندن چشم انداز سیاست کشور حداقل به افق سال ۹۲ برای سلامت حکومت اطمینان آمیزتر و تحکیم کننده تر از آن است.
منبع: جامعهنو
منبع خبر: کلمه
اخبار مرتبط: نهبناپارت، نهخونتا؛ گروهبان!
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران