دوران کرونا (۴۸)؛ تمرکز قدرت ـ راه نجات (۱۱-۱)

چکیده :میرحسین موسوی و مهدی کروبی و خاتمی و تا حدی مرحوم هاشمی رفسنجانی که سعی داشتند در یک محیط دموکراتیک قانونی، کاری برای مملکت انجام دهند، سرنوشت حصر و حبس و تحدید و تخریب پیدا کرده‌اند. و استراتژی‌های شش‌گانه‌ی فوق‌الذکر توانستد، آنها را خنثی و بی‌اثر کننند....


حسین رفیعی

راه نجات چیست؟

انتخابات ۱۳۷۶، نقطه آغاز درک و فهم مشکلات از درون حاکمیت و در عین حال راه‌حل‌ها بود. آقای خاتمی با طرح دو راه‌کار درصدد اصلاح مسیر حرکت جامعه بود. او در داخل «بازگشت به قانون» و در خارج «گفتگوی تمدن‌ها» را بیان کرد. میرحسین هم که احساس خطر جدی کرد، در سال ۱۳۸۸؛ «اجرای بدون تنازل قانون اساسی» را مطرح کرد. برای خاتمی هر ۹ روز یک بحران ساختند و میرحسین بیش از ۱۰ سال است که در حصر به سر می‌برد و از هر فعالیتی محروم و خاتمی هم که در حصر نیست ممنوع‌التصویر و ممنوع‌الملاقات و عملاً ناکارا و تابع تحولات حاکمیت غالب، می‌باشد.

امروز هم راه‌حل، همان چیزهایی هستند که این دو بزرگوار مطرح کرده‌اند. داستان این دو بزرگوار، داستان؛ مدرس، مصدق و قبل از آنها قائم مقام و امیرکبیر است. نتیجه‌ی حصر و شهادت مدرس به اخراج شرم‌آور رضاشاه توسط متفقین انجامید. و حصر و حبس مصدق سرنوشت ماه‌های آخر عمر محمدرضاشاه را رقم زد که به او لقب «یهودی سرگردان» دادند. آزموده را دوباره آزمودن خطاست. نسل‌های آینده از این سه نفر تجلیل خواهند کرد، همچنان که ما از مدرس و مصدق و قائم مقام و امیرکبیر تجلیل می‌کنیم، ولی چه فایده که فرصت‌ها از دست رفته و می‌روند و به قول دکتر کاتوزیان ایران در چرخه‌ی تکراری استبداد ـ شورش ـ سرنگونی ـ استبداد…، به دور خود می‌گردد. همه‌ی مشکلات ما؛ به قول مرحوم مستشارالدوله، همین یک کلمه است؛ قانون.

شعر شاعر جوان ما، خانم هیلا صدیقی، در آخرین جلسه‌ی محاکمه‌اش در دادگاه انقلاب پس از وقایع ۸۸، در عین حال که وصف حال ما در دوران پس از انقلاب مشروطه است، امیدوارم که در انقلاب اسلامی تکرار نشود:
آواز عاشقانه‌ی ما در گلو شکست
حق با سکوت بود، صدا در گلو شکست

دیگر دلم هوای سرودن نمی‌کند
تنها بهانه‌ی دل ما در گلو شکست

سربسته ماند بغض گره خورده در دلم
آن گریه‌های عقده‌گشا در گلو شکست

ای داد، کس به داغ دل باغ، دل نداد
ای وای، های های عزا در گلو شکست

آن روزهای خوب که دیدیم، خواب بود
خوابم پرید و خاطره‌ها در گلو شکست

بادا، مباد گشت و مبادا، به باد رفت
آیا، زیاد رفت و چرا، در گلو شکست

فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند
نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست

تا آمدم که با تو خداحافظی کنم
بغض‌ام امان نداد و خدا در گلو شکست

جمع‌بندی و نتیجه‌گیری

اول‌ ـ در جمهوری اسلامی، آثاری و امیدی از آرمان‌های انقلاب که بر زبان و قلم آیت‌الله خمینی در نجف و پاریس و تهران رفته و در قانون اساسی متبلور است وجود ندارد. بحران‌های هشت‌گانه فوق‌الذکر بر پایه‌ی تمامی شاخص‌های شناخته شده‌ی جهانی، ایران را علیرغم آن انقلاب عظیم، جزء بدترین و عقب‌مانده‌ترین کشورها قرار می‌دهد. آنچه آیت‌الله خامنه‌ای در سخنرانی‌های خود می‌گویند، وعده می‌دهند و از آرمان‌های انقلاب سخن می‌گویند معلوم نیست چگونه و در چه شرایط و حالتی قابل تحقق خواهند بود. داده‌های علمی شناخته‌شده‌ی جهانی، چنین امیدی و تحقق آرمان‌های ایشان را تعلیق به محال می‌دانند. با تسلسل بحران‌ها و ظهور بحران‌های جدید، خود ایشان هم، امیدهای داده شده را دیگر تکرار نمی‌کنند.

دوم‌ ـ ایران، به لحاظ ارزش‌های شناخته‌شده‌ی انسانی ایرانی ـ اسلامی، فروپاشی کرده و از آنها چیزی در هیئت حاکمه و ماشین عظیم دولتی و در قوای سه‌گانه، و حتی در بخش مهمی از جامعه، باقی نمانده است. تک‌ستاره‌هایی را در این ماشین عظیم می‌توان یافت که بعضی از آن‌ها جان بر کف سعی دارند که انقلاب را از چنگ نظام نجات دهند. آقای صادقی و مطهری و خانم سلحشور و… در مجلس قبلی که یک نهاد انتخابی است و به دلیل نظارت استصوابی به قول آقای صادقی عصاره‌ی فضیلت شورای نگهبان و نه عصاره‌ی فضیلت مردم است، جزء این تک‌ستاره‌ها هستند که بسیار بااحتیاط از ارزش‌ها سخن می‌گویند و پلیدی‌ها را نقد می‌کند.
افرادی چون دکتر خزعلی، نوریزاد، شرع‌پسند، بعضی از روحانیون، پالیزدار و … که در داخل و خارج با ر وش خودشان دست به افشای نابسامانی‌ها و دفاع از ارزش‌ها زده‌اند، فقط توانسته‌اند بر داده‌های رسمی مهر تأیید بزنند و تبدیل به یک نهضت نجات‌بخش انقلاب از نظام نشدند.

میرحسین موسوی و مهدی کروبی و خاتمی و تا حدی مرحوم هاشمی رفسنجانی که سعی داشتند در یک محیط دموکراتیک قانونی، کاری برای مملکت انجام دهند، سرنوشت حصر و حبس و تحدید و تخریب پیدا کرده‌اند. و استراتژی‌های شش‌گانه‌ی فوق‌الذکر توانستد، آنها را خنثی و بی‌اثر کننند.

سوم‌ ـ عوامل مؤثر بازدارندگی اجرای اصول انقلاب، یک جنبش مردمی نیست، بلکه یک طرح حاکمیتی و این امری مثبت است. به همین دلیل وابسته به افراد ، گروه‌ها، سازمان‌ها و نهادهای اصلی و حاشیه‌ای حاکمیتی است که در آنها قدرت بر مصالح و منافع ملی، توانسته تفوق یابد و در ساختار قدرت و تعطیلی اصول قانون اساسی، کار خود را پیش ببرند. تداوم این بازدارندگی می‌تواند جمهوری اسلامی و ایران را متلاشی کند. ولی امر مثبت آن آنجا است که فرهیختگان جامعه و اقشار متوسط شهری عمدتاً با آن مخالف هستند و این بخش جامعه در یک بزنگاه تاریخی، شاید بتواند ایران را نجات دهد.

چهارم‌ ـ در این چهل سال حاکمیت روحانیت، یک انباشت ارزشمند تجربه‌ی ملی تحجرزدایی، برای توهم‌زدایی از طرح حاکمیتی کنترل و بسته نگهداشتن فضای سیاسی و آپوزیسیون برانداز جمهوری اسلامی، متراکم شده است. این تجربه و رابطه‌ی آن با روحانیت، می‌تواند در آینده، اگر ایران متلاشی نشود و تا دیر نشده اقدام شود، راه توسعه، پیشرفت و تمدن‌سازی را، باز کند.
این تجربه اگر بتواند در یک تفاهم و آشتی ملی به منصه‌ی ظهور و حضور برسد و تمامی ملت را بسیج کند، خواهد توانست ایران را از این وضعیت نجات دهد ولی اگر شرایط کنونی ادامه یابد و فرآیند تخریب و تلاشی فیزیکی به مرحله‌ی نهایی خود نزدیک شود، کار از کار گذشته و نجات مقدور نخواهد شد سرنوشت افغانستان، عراق، سوریه، لیبی و… در انتظار ماست.

پنجم‌ ـ تظاهرات، اعتراضات، اعتصابات و… که در سال‌های گذشته؛ محلی و محدود به واحدهای صنعتی و دولتی بودند در سال‌های بعد از دی‌ماه ۱۳۹۶، حالت عمومی‌تر و گسترده‌تری پیدا کردند. نفس این پدیده‌ها؛ دو چیز را عیان می‌سازد:
اول اینکه کارد به استخوان مردم رسیده و مدیریت‌ها قادر به حل معضلات حیطه‌ی کاری خود نیستند و دوم اینکه؛ بستر راه‌حل ملی را نشان می‌دهد تا حاکمان را از خواب یا به خواب زدن‌ها بیدار کند. تسامح و تساحل دستگاه‌های امنیتی با بخشی از این پدیده‌ها هم می‌تواند نشانی از نوعی عقلانیت در هیئت‌حاکمه باشد تا پیشاپیش جلوی تظاهرات عمومی خشن که احتمال تخریب و بلبشوی اجتماعی را دارد، سد کنند. هرچند، عده‌ای از مقامات قضایی و نظامی مرتباً مردم را تهدید می‌کنند. و این تهدیدها را در آبان ۱۳۹۸، بدجوری عملی کردند و مردم مستأصل از معیشت و زیستن را کشتند و مجروح و مضروب کردند. وقتی که فرماندار ایذه می‌گوید که جوانان شرکت‌کننده در تظاهرات بیکار هستند، آیا حاکمیت نباید خود را برای بیکاری جوانان، مسئول بداند؟ این گروه تهدیدکننده، باید بدانند که از دهه‌ی ۱۳۶۰ حل بحران‌های متعدد جامعه را با تهدید و زندان و اعدام، پاسخ داده‌اند. این راه و رسم یک نظام حکومتی نیست. به نظر می‌رسد که در ایران یک «نظام» وجود ندارد، گروهی حاکم وجود دارد که بدون توجه به مشکلات و بحران‌های جامعه، حکومت خود را «مقدس» می‌دانند و برای حفظ این تقدس، حاضرند دست به هر کاری بزنند. یک نظام حکومتی منسجم، به همه‌ی شهروندان خود باید بپردازد. وقتی رئیس‌جمهور که مسوول تنظیم بودجه سالانه است می‌گوید که «۲۰۰ هزار میلیارد تومان از ۳۶۰ هزار میلیارد تومان بودجه، بیشتر در اختیار ما نیست». تأییدِ فقدان یک نظام جامع در ایران است. بیش از ده سال است که خبرهایی از اعتصاب کارگران و مردم عادی در واحدهای صنعتی و دولتی منتشر می‌شد و برای حل آنها اقدامی نمی‌شد، حال این اعتراض‌ها جنبه‌ی گسترده و ملّی پیدا کرده‌اند. انتساب آنها به خارج، فراکنی و اسقاط تکلیف است. اگر بالفرض این حرف درست باشد آن وقت این سؤال پیش می‌آید که این همه دستگاه‌های اطلاعاتی ـ امنیتی ـ نظامی با این همه بودجه و پرسنل و قدرت، چه کار می‌کرده‌اند که عربستان و اسرائیل و آمریکا و داعش می‌توانند جامعه را به هم بریزند؟! یا امریکا ویروس دست‌ساز به کشور گسیل دارد که برای کشتن ماها با ژن ایرانیان هم آشناست؟! یا بتوانند اجنه را برای شکست ما به خدمت گیرند؟! عوامل خارجی، تأثیر گذارند و نه عامل اصلی. همه‌ی کشورها، سعی دارند که در سایر کشورها به نفع سیاست‌های خود دخالت کنند، به هر طریقی که ممکن باشد؛ فرهنگی، اطلاعاتی، تبلیغاتی و حتی نظامی، کشور هدف است که باید از خود حفاظت کند. چرا نتوانستیم بعد از چهل سال از خود حفاظت کنیم؟

ششم ـ اجرای قانون، راه نجات هر بحران اجتماعی است. مشروط که دیر هنگام نباشد. گریه محمدرضا شاه در سال ۱۳۵۷، نشان داد که قول اجرای قانون و پذیریش آن توسط مردم تاریخ مؤثر دارد. اگر دیر شود، بی‌تأثیر است. هنوز در جمهوری اسلامی نشانی از اجرای قانون دیده نمی‌شود. آقای روحانی سعی فراوان می‌کرد که اهمیت اجرای قانون را گوشزد کند و در مواردی آن را عملیاتی نماید ولی توفیق در آن بسیار محدود بوده است و به نظر می‌رسد که از اجرای قانون، آقای روحانی هم منصرف شده است! دستگاه‌های کنونی حاکمیتی قادر به نجات مملکت در این شرایط نیستند. قانون‌شکنی در جمهوری اسلامی، بسیار گسترده، عمیق، مافیایی و سیستماتیک شده است. مهم‌ترین نهاد مبارزه با قانون‌شکنی، قوه قضائیه، خود مظهر قانون‌شکنی است. چیزی که ریاست کنونی آن هم به عدم اعتماد مردم به قوه‌ی قضا، اشاره کرده است. این نهاد باید از چنگ مدیران چهل ساله‌ی مخفی و علنی آن آزاد شود. نفوذ دستگاه‌های امنیتی ـ نظامی در قوه‌قضاییه باید قطع شود. قضات به اجرای وظایف ذاتی خود باز گردند. دستگاه‌های اطلاعاتی ـ امنیتی ـ نظامی، استراتژی منافع و مصالح و امنیت ملی را در پیش گیرد. و از ادامه‌ی شش استراتژی فوق‌الذکر، صرف‌نظر کنند. بلندپرواز‌ی‌ها، دشمن این نهادهاست. رسانه‌های دولتی و ملی آزاد شده و مستقل عمل کنند تا افکار مردم را منعکس کنند.

تبعیض‌های قومی، جنسیتی، مذهبی، دینی، غیرخودی‌ها، باندی و… از بین برود. ایران برای تمام ایرانیان باشد و تساوی همه در برابر قانون اصل شود.

هفتم ـ این تبلیغ که اگر جمهوری اسلامی کنونی صدمه ببیند، روحانیت هم صدمه خواهد دید، گمراه‌کننده و برای فریب و ترساندن روحانیت و حوزه‌های علمیه است. روحانیت شیعه در هیچ شرایطی از بین نخواهد رفت و حفظ خواهد شد. تجربه‌ی تاریخی این امر را نشان می‌دهد. حفظ روحانیت و حوزه‌های علمیه منوط به حفظ ارزش‌های اسلامی در این نهاد است. بازگشت این نهاد به ارزش‌ها و استقلال آن از حاکمیت ضامن حفظ و تداوم آن و جمهوری اسلامی خواهد شد. حوزه‌های علمیه از بنیاد کاریابی و تربیت کادرهای حکومتی باید فاصله بگیرند و فقط کسانی به امر تحقیق و تبلیغ مذهب شیعه روی آورند که عاشق این کار باشند و چون گذشته که طلاب علوم دینی حتی با فقر و مشکلات معیشتی، کسب معرفت می‌کردند، احیاء شوند. و الا همچنان که خیلی از دلسوزان حوزه‌های علمیه تذکر داده‌اند، اتصال حوزه‌ها به حاکمیت، سبب خالی شدن آن از محتوا شده و بیش از این، خواهد شد.

ادامه دارد

منبع خبر: کلمه

اخبار مرتبط: دوران کرونا (۴۸)؛ تمرکز قدرت ـ راه نجات (۱۱-۱)