رهنورد زریاب ؛ افغانی که در ادبیات و زبان فارسی صاحب سبک بود
به گزارش جام جم آنلاین به نقل از ایرنا ، در مورد تاریخ نه چندان طولانی پیشینه داسـتان کـوتاه فـارسی همواره اختلاف وجود داشته و این که چه فردی در ایران نخستین داستان کوتاه فارسی را نوشته و چـه شخصی در افغانستان خالق این نوع داستان بوده، همواره بحث وجود دارد.
در داستان نویسی حوزه زبان فارسی برای تمام ادب دوستان همواره ۲ نام صادق هدایت و دیگری رهنورد زریاب آشنا است. زریاب نامی آشنا در عرصه فرهنگ و ادبیات در افغانستان است، که با شناخت دقیق از ادبیات داستانی جهان، قصه های زندگی مردم افغانستان را به دنیا معرفی کرد. زبان شیوا، بیان فصیح، شگردهای خاص، نوشتار ساختارمند و عواطف نه احساساتی نوشته هایش را خاص کرده است. ژرفای کلمات در داستان هایش چون ستاره های تابناک در پهنای زبان فاسی با قدرت محکم می درخشد و این خود برخاسته از صیقل زبانی است که رهنورد زریاب با دغدغه خاصش آگاهانه به آن می پردازد. همت ستودنی کار و پیکار با زبان از ویژگی های منحصر به فرد رهنورد است که از غنمیت های روزگار به شمار می آید. شخصیت مردمی دور از هیاهوی مقام و منبر وی را بیشتر محبوب فرهنگیان و دوستداران قلمش کرده است.
زندگینامه
محمداعظم رهنورد زریاب، نویسنده اهل افغانستان در کابل و در ۱۳۲۳ خورشیدی چشم به جهان گشود. او در رشته خبرنگاری دانشگاه کابل تحصیل کرد و مدتی بعد از پایان تحصیل با استفاده از یک بورس تحصیلی به انگلیس رفت و مدرک کارشناسی ارشد گرفت. نخستین داستان های رهنورد زریاب در آغاز دهه ۴۰ در نشریات ادبی آن زمان منتشر شدند. از زریاب کتاب هایی با نام های آواری از میان قرن ها، مرد کوهستان، دوستی از شهری دور، نقش ها و پندارها، گنگ خوابدیده، حاشیه ها و پیران ها برجای مانده است. آخرین کتاب رهنورد دور قمر نام دارد که در جریان سال های ۱۳۷۳ تا ۱۳۷۵ خورشیدی در هفته نامه فا نشریه اتحادیه افغانستان آزاد در پیشاور به چاپ می رسید و بررسی رویدادهای افغانستان را در ۲ دهه اخیر در بر می گرفت.
زریاب فیلمنامه ای هم به نام اختر مسخره نوشت که برپایه آن فیلمی به همین نام در کابل تهیه شد. در ۱۳۶۸ خورشیدی که فضای سیاسی و ایدئولوژیک در افغانستان بازتر شده بود، رهنورد زریاب در زمستان همان سال در اجلاس شورای مرکزی انجمن نویسندگان افغانستان از طرف شماری از نویسندگان غیروابسته به حزب، نامزد ریاست آن از انجمن شد و در برابر کاندیدای حزب حاکم به پیروزی رسید و به ریاست شورای مرکزی انجمن نویسندگان افغانستان برگزیده شد و در مهر ۱۳۷۰ از این مسوولیت کناره گرفت و در اواسط ۱۳۷۲ خورشیدی افغانستان را ترک کرد و اقامت در فرانسه را برگزید.
زندگی ادبی
دهه ۴۰ خورشیدی در افغانستان دهه دموکراسی و برهه ای متفاوت در خصوص نویسندگی است. این دوره فضای بازی برای نویسنده ها بود و در همین مقطع از زمان است که یکی از بهترین نویسندگان افغانستان یعنی رهنورد زریاب آغاز به نوشتن کرد و با استناد به این گفته واصف باختری در مورد رهنورد زریاب که می گوید: «او تمام قد در درگاه تاریخ داستان نویسی کشور ما ایستاده است.» زریاب از همان آغاز نوشتن گذشته را برای خوانندگان زنده می کند.
داستان های زریاب شخصیت، زمان و مکان، راوی و خط روایت دارد و خلاصه سوژه ای که همه یک جا شده اند و قالب اصلی را شکل می دهند. نخستین داستان هایی را که او در آغاز دهه ۴۰ نوشته و تا روزهای پایانی عمرش مسیر و راه های گوناگونی را پیموده است. زریاب با داستان بی گل و بی برگ آغاز کرد و نزدیک به ۱۰۰ داستان کوتاه نوشته است. او در ۱۳۴۲ خورشیدی در میان داستان هایش یکی از نخستین نمونه های کامل داستان را با داستان کلبه میان دره، دیوار و دیه ارایه کرد که هم زبان و ساختار محکم دارند و تمام عناصر لازمه این قالب در این داستان ها به گونه کامل ارایه شده است.
زبان داستانی زریاب تنها زبانی نیست که روایتگر یک رویداد باشد یا عنصری که کارش را بکند، بلکه زبان شیرین، صمیمی و گیرایی است که مخاطب را در همان گام نخست با خود می کشد و همین نثر شیوا و زبان محکم داستان های او بود که در همان آغاز او را از دیگر داستان نویسان جدا ساخت.
«در زیر باران در میان تاریکی شب، مردی روی ماشین خود را خم شده بود و نومیدانه می کوشد که آن را به کار اندازد، آسمان با همه نیرویش، باران بر زمین می ریخت. مرد در آب باران شسته شده بود و خشم در دلش چنگ می زد...» (داستان کلبه ای میان دره)
این زبان و این گونه آغاز هر مخاطبی را وا می دارد تا ناخواسته یکباره سر از سرانجام این داستان ها بر آورد و زبان این داستان ها شبیه جریان دریا مخاطب را با خود می برد، چیزی که تا آن سال ها کمتر با این دقت به آن پرداخته شده بود. زریاب در ۱۳۴۳ خورشیدی، داستان های «نمک جادو شده، شکست و دوستی از شهر دور» را منتشر کرد که از این میان نمک جادو شده بـیشتر آمـیخته با یک نوع طنز تـلخ اسـت و دوستی از شهر دور داستانی را که جهان کودکان را ترسیم کرد.
او در سال های اخیر پرکار تر شده بود و داستان هایش هم رنگ عوض کردند. با بررسی هر داسـتانش مـی شود دید که چـقدر شـخصیت ها زنده، تصاویر ملموس، زاویه های دید گوناگون و روایت هایی که از حالت خطی بودن بیرون می شوند و می شکنند و زمان در دست نویسنده دیگر هر آن گونه که خواسته باشد، حرکت مـی کـند. او در داستان زنجیری، نقش ها و پندارهای، بلستی فراریی و چند داستان دیگر توانست این کار را به خوبی انجام دهد.
سبک و سیاق آثار
ویژگی دیگری که در زبان داستان های زریاب می تواند اشاره کرد، آدم های قـصه هـایش است. بـا گذشت هر داستان شخصیت های تازه ای از لابه لای طیف گوناگون اجتماع برگزیده می شوند. زریاب با هر داسـتانش به میان آدم های گوناگون می رود، او سراغ مدیر روزنامه می رود به سـراغ دانـشمند مـی رود، آدم های دهاتی و شهری گوناگون، نویسنده، پول دار فقیر، و... را از میان طیف گوناگون اجتماع بر می گزیند و این در واقع نخستین بـار اسـت که داستان نویسی در افغانستان این گونه خودش را بر دل جامعه می زند و از آن جا افـراد گـوناگونی را بـا تمام ویژگی هایش همان گونه بیرون آورده صیقل داده در قالب داستان می گنجاند. او در داستان هایش هـم چنان به سراغ آدم های شرور نیز می رود، شخصیت های همچون قـمارباز، شیر شخصیت داستان چـاه، بـچه بد و عبدل شخصیت داستان «آتش» از نمونه هایی هستند که نوعی تراژدی روزگار از چشم های شان فوران می کند. این شخصیت ها نمونه بارز آدم های واقعی آن زمـان کابل هستند که پیش از این هیچ گاه این گونه در قالب کلمات نه گنجانیده شده بودند و نه هم حالات درونی و بیرونی شان این گونه شفاف بیان شده بود. این آدم هـای خـشمگین داستان های زریاب گاهی شبیه عصیانگران آلبر کامو ظاهر می شوند که ناگفته گویای حالات و وضعیت خفقان آور زمان خود هستند.
شخصیت های ناشناس و همچنین شناخته شده هم در آثار وی حضور دارند، شـیخ فریدالدین عطار در داستان «آوازی از میان قرن ها» و حتی صادق هدایت نیز در داستان های زریاب حضور دارد، در داستان «شام» نوشته شده در ۱۳۵۴ این گونه آغاز می شود: «وقتی چشم هایم را بـاز کـردم، فضای اتاق، پولادی رنگ شده بود و چراغ های هم سایه گان می درخشیدند به یاد آوردم که خیلی زیاد خوابیده ام. رطوبتِ عرق را در بدنم حس کردم. همه جایم درد می کـرد. گـلویم خـشک شده بود و تب شدیدی ذرات بـدنم را مـی سوخت. لب هایم به هم چسبیده بودند... تنهایی، در میان فضای پولادی رنگ اتاق به نظرم وحشت انگیزناک آمد...»
تنها همین زبان و پردازش سوژه و نوع نگاه و شکستن روایت ها نیست که تمام داستان های زریاب را قوت بـخشیده است. اگر همین ساده ترین تـعریف زاویـه دید که می گوید: «زاویه دید، دیدگاه و روش نویسنده است.» زریاب خوب مـی دانست کـه این عناصر چه هستند و بهتر از آن درک می کرد که با این عناصر به خصوص شـخصیت هـا چه بگوید و چگونه خودش با زبان روایتش یک قصه را درهم آمیخته با عناصر داسـتان برای مخاطب به تصویر بکشد که این نقطه قوت در بیشتر داستان های کوتاه و بلندش به چشم می خورد.
از بحث زاویه دید و درون مایه یک نکته را می توان در مورد داسـتان هـای رهنورد زریاب جدا کرد و آن نوع نگاه ابسورد(سوگیری تئاتری) به جهان است. شمار زیادی از شخصیت های داستانی زریاب از زندگی بیزار هستند.
«شام، باشه و درخت، بـاغ، مـعلم رسم ما، نقش ها و پندارها» یکی از بهترین کارهای بلند رهـنورد است که بیشتر آدم هـای آن شبیه انسان هـای جـن زده ای هستند.
زریاب زبان و روایت خـودش را دارد. بـا ایـن هـمه داسـتان هـای او در این چند دهه از آن جمله داستان هایی بودند که هیچگاه فراموش نشدند و هنوز هم مجموعه های داستانی او خوانده می شود و تازگی خود را دارد. زریاب در داسـتان نویسی افغانستان بدون شک نام ماندگاری است و این به خاطر صحنه پردازی های خوب، شخصیت های ماندگار، زبان شیوا و محکم، روایت و توصیف های قشنگ او است.
سرانجام
استاد محمداعظم رهنورد زریاب، نویسنده نامدار و از اهالی افغانستان، سرانجام در ۲۱ آذر ۱۳۹۹ خورشیدی و در ۷۶سالگی به دلیل بیماری کرونا چشم از جهان فروبست.
منبع خبر: جام جم
اخبار مرتبط: رهنورد زریاب ؛ افغانی که در ادبیات و زبان فارسی صاحب سبک بود
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران