ما منفور خدا و پیغمبر و قرآن و همه هستیم بعد خیال میکنیم بهترینیم. این همه ظلم و ستم که میبینیم به کجا میرسیم؟
آیتالله محمود امجد
بسماللهالرحمنالرحیم
﴿قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا * الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا﴾
سوره الْکَهْفِ: ۱۸/۱۰۳-۱۰۴
انسان در این دنیا کارهایی میکند، مشغولیتهایی دارد، مخصوصا در مراسم دینی و لباس دین، انسان یک کارها و اعمالی میکند که در ظاهر بسیار خوب و منطقی است، اما چون غرور دارد و چون عُجْبباطنی دارد، چون خودپسند است، همه اعمالش ضایع میشود. این است که خدای تعالی میفرماید که: به آنان بگو به شما خبر بدهم که زیانکارترین افراد چه کسانی هستند؟ کسانی هستند که اعمالشان را خوب میبینند، این علامت غرور است و یکی از چیزهایی که اسباب سوءعاقبت میشود غرور است.
، هیچگاه بزرگان خودبینی نداشتند، اگر کسی به یک جایی رسید در اثر تواضع با غیر بود. بله؛ ما ظاهرا متواضعیم، ولی باطنا آن فرعونیت و منیّت ما نمیگذارد آن سعادت واقعی و معنویت را کسب کنیم. این است که به خیال خودمان یک عمر مشغول طاعت و عبادتیم و بندگی خدا را میکنیم در حالی که بندگی شیطان را میکنیم، بندگی هوا و هوس را میکنیم، به میل خودمان رفتار میکنیم.
وقتی انسان می تواند در راه حق باشد که میل و هوای نفسی خودش را کنار بگذارد، تعلقات خودش را کنار بگذارد، منافع شخصی خودش را در نظر نگیرد، آن وقت میتواند عبد خدا و بنده خدا باشد.
این سوره مبارکه حمد دوکلمه هست، عبودیت و ربوبیت؛ رحمانورحیم و بعد «ایّاکَ نَعْبُدُ وَ ایّاکَ نَسْتَعین» ما بدانیم مالک و مدبّر خداست و مشغول امر ونهی خدا بشویم نه مشغول امر و نهی نفس و هوی بشویم.
این است که اگر یک وقت کار خیلی خوبی برای اسلام، برای دین میخواهد بشود مانند: دعوت، منبر، کتاب نوشتن و…، اگر واقعا کسی بهتر از من این کار را انجام بدهد و خوشحال بشوم، اگر خودم هم انجام بدهم خوشحال بشوم، این اشکالی ندارد؛ اما اگر دیگری انجام بدهد خوشحال نمیشوم ولی اگر خودم امام جماعت میشوم خوشحال میشوم، دستم را میبوسند خوشحال میشوم، زنده باد میگویند خوشحال میشوم، ولی اگر برای کس دیگری بگویند ناراحت میشوم؛ اینجاها [هوینفس] معلوم میشود؛ یعنی محک دارد، انسان خودش میزان و محک است و میتواند تشخیص بدهد. حق همیشه معلوم است، منتهی هوی نفس حق را میپوشاند و هوی نفس است که انسان را حقپوش و حقکش میکند، اگر هوی نفس در کار نباشد، همه اعمال انسان، او را سعادتمند میکند.
قرآن میخواند عُجْب دارد، چرا ما در خلوت هم که قرآن میخوانیم میگوییم: «أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ» به خدا از شیطان رجیم پناه میبریم؟ برای اینکه اینجا هم، عُجْب مارا نگیرد، والا اینجا کسی نیست که بخواهیم ریا کنیم.
سرآمد همه بدبختیهای انسان عُجْب و خودبینی است، عُجْب مقدمه کِبْر است، کِبْر تکبر میآورد و تکبر هم بزرگترین بیماری است که انسان دارد و این همان فرعونیت است که اکثر ما مبتلا هستیم.
هرکس که میگوید: همین که من میگویم، همین باید باشد، این هر که میخواهد باشد فرعون است. من باشم، تو باشی، هر که میخواهد باشد.
« مَا أُرِیکُمْ إِلَّا مَا أَرَىٰ » هرچه من میگویم باید اطاعت کنید، من برگزیده خدا هستم، من نماینده خدا هستم و الان مشکل ما عمامهبهسرها همین است که خیال میکنیم یک قوم برگزیدهای هستیم و هرچه میگوییم حرف خدا و حرف پیغمبر است و مردم هم باید بدون چونوچرا تابع ما باشند و این اشتباه بزرگی است.
در حالی که انسان باید در معرض همه حرفها و انتقادها باشد تا بتواند تشخیص بدهد و خودش را گم نکند، کسی که خودش را گم کرد زندگی را از دست میدهد، دین و مذهب فقط یک صورت و پوستی میشود. اگر باطنش را بشکافی همهاش جنبه دنیایی دارد.
یکی از بزرگان نمازجماعتش را تعطیل کرد و حال آنکه نماز جماعت او از همه نمازجماعتهای آنوقت مهمتر بود. تعطیل کرد و گفت اینها همه دنیایی است؛ حالا این نیست که همهاش دنیا باشد، او [نزد خود] محاسبه کرده بود و گفته بود: آخر یک چیزی هست و لابد یک کسی بهتر از من میتواند این را انجام بدهد، من چرا کنار نروم؟
پس اگر انسان بخواهد خودش را تشخیص بدهد که ببیند حق است یا باطل، دیگری را [بهجای خود] در آن موضع قرار بدهد و ببیند آیا این عملی که میکند و خودش خوشش میآید و میبیند محبوب و مورد توجه مردم است، اگر آن دوست یا آن رفیق یا آن همسایه یا برادر یا شاگردش جلوه کرد، آیا خوشحال میشود؟ این است که اشتباهات ما اینجاست: غرور و تکبر و کبر و عُجْب، ریشه همه چیزها عُجْب است. عُجْب هم خیلی مخفی است.
انسان همه کاری میکند؛ حتی نمازشبش، زیارتش، عبادتش؛ نه اینکه ترک کند، ترک کار خوبی نیست ولی باید محاسبه داشته باشد؛ هیچگاه نسبت به عمل [خودش]، مغرور نشود؛ کما اینکه هیچگاه در معصیت هم نباید مایوس [از بخشش خدا] بشود؛ انسان باید همیشه در حالت خوف و رجاء زندگی کند که این اعمال من شاید مقبول نباشد ولی اعمال را نباید ترک کرد. این است که خداوند تعالی میفرماید: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا» زیانکارترین شما کیست؛ کسی که خودش را خوب میداند؛ البته [ممکن است] انسان یک مهندس است از آن مهندس بیشتر میفهمد؛ یک عالم است، بهتر از یک عالم دیگر میفهمد؛ اما اگر [فکر کند] من در دستگاه خدا مقربتر و بهترم و…، اینها علامت شیطان است. هرکس خودش را بهتر از دیگری یا چیزی بداند -از هرچیزی ولو هرچیز کثیفی- انسان خودش را بهتر بداند آن شیطان است و باعث میشود که انسان یک غروری پیدا کند، مخصوصا اگر انسان به قدرت برسد، مگر معصوم؛ والا هرکس به قدرت برسد هرکاری که از دستش بیاید میکند.
بسمالله؛ ۴۰ سال است این مردم گرفتار، این مردمی که اینهمه فداکاری کردند، اینهمه قربانی دادند، اینهمه بزرگان ما فدا شدند و قربانی شدند، از همه طبقات مردم، با اخلاص، جان و از جان عزیزتر دادند، همه چیزشان را در راه این نظام گذاشتند و با این اعمال زشت ما [مواجه شدند] که بهجای اینکه خدمت کنیم، خیانت کردیم. بهعنوان خدمت خیانت کردیم؛ آقا من میخواهم خدمت کنم، میخواهم وزیر بشوم، میخواهم نماینده مجلس و وکیل بشوم خدمت کنم؛ ولی اگر کسی بهتر از من هست، حاضرم او را تایید کنم؟ پس معلوم است که هوی نفس بر ما غالب است.
آنچیزی که انسان را بیچاره کرده و سبب سوء عاقبت میشود غرور است و آنچیزی که در دستگاه خدا ارزش دارد [این است که] انسان خود را پشیزی در دستگاه خدا حساب نکند.
ولی افسوس؛ کَاَنهّ ما هر چه میگوییم حرف خداست و هرکاری میکنیم حرف خداست و هرکس هم هر چه برسرش بیاید ما کاری با او نداریم و برای منافع خودمان زندگی میکنیم؛ بعد هم میگوییم بله؛ حج هم میرویم و قربانی هم میدهیم و کارهایی هم میکنیم؛ اینها همهاش غرورآفرین و کبرآفرین است.
مخصوصا یکعده هم بیایند و دور ما را بگیرند و احترام کنند؛ مخصوصا دنیاپرستان وقتی دیدند که یک کسی قدرتمند است، دورو برش میآیند؛ اگر قدرت از دستش برود، سلامش هم نمیکنند و جواب سلامش را هم نمیدهند؛ ولی همین که قدرت پیدا میکند میآیند؛ خود این فریب میدهد، خیال میکند اینها که آمدهاند و این تعلقات را ایجاد کردهاند، بله؛ او نزد خدا محبوب و عزیز است.
ولی اگر هرچه دنیا به انسان بیشتر رو کند و هرچه کارهای خوب کند، انسان تواضعش بیشتر شود؛ این محبوب خداست و این بهترین محک است.
و ما عمامهبهسرها نشان میدهیم که ما مخاطب این آیه و مصداق این آیه هستیم، چون ما که بنا داشتیم خدمتگذار باشیم، نه اینکه خیانت [کنیم]، سکوت خیانت است، سکوت در مقابل ظلم خیانت است، اینهمه جنایت شده است، اینهمه کارها شده است.
به من میگویند: آقا نگو شهید روحالله [زم]، نخیر؛ میگویم: شهید روحالله و همه بگویند شهید روحالله، نه به آن معنای رایج و اصطلاحی؛ به معنای اینکه «مَن قُتِلَ مَظْلوُمَاً» کسی که مظلوم کشته شود، کسی که در راه ناموس و هدفش کشته شود، بالاخره مظلومانه کشته بشود، شهید است. تمام این کشتههایی که در این ۴۰ سال [توسط حکومت] انجام شد من میگویم شهید هستند و باید برای اینکار فکری کرد، برای آینده این مملکت باید فکری کرد. همه چی….زده.
ما منفور خدا و پیغمبر و قرآن و همه هستیم بعد خیال میکنیم بهترینیم. به خدا برگردیم، با خدا آشنا بشویم، این همه ظلم وستم که میبینیم به کجا میرسیم؟
وقتی که آن خطبه خونین آقای خامنهای در سال ۸۸ را از تلویزیون مشاهده کردم به فرزندم، محمد تلفن زده و گفتم: استکبار با لگد آقای خامنهای زد و همه چیز را از بین برد؛ از روحانیت و حوزه و علم و اسلام و انقلاب و کشور و امام و همه؛ هر چه بود با این لگد رفت با آن سخنرانی که کرد؛ مخصوصا آن دو-سه کلمه آخرش و خون جاری شد؛ و همه خونهایی که پشت سرش ریخته شد.
و من صحبتم [خطاب] به جناب آقای خامنهای است؛ جناب آقای خامنهای، خوب این جوان به کشور دیگری پناه برده بود، هجرت کرده بود، حالا شکنجه دیده، زخم زده شده، اذیت شده، حالا هجرت کرده، وتشکیلات هم میدانسته است که در آن کشور است؛ اگر من یکنفر آدم متعهد در ایران سراغ داشتم، دست این بچه را میگرفتم و میآوردم [به کشور] که امروز با دغلکاری و سیاسیکاری و نسبت به بیت آیتالله سیستانی دادن و اینها نباشد و من از سکوت بیت آیتالله سیستانی تعجب میکنم؛ چون او را با استناد به بیت آقای سیستانی اینگونه به دام انداختهاند بیچاره را؛ داستانش که روشن است.
و من از اعمال خودمان نسبت به همه تعجب میکنم که چرا یک جوانی را مظلومانه اعدام میکنند و ککمان نمیگزد؟ ناراحت نمیشویم، چقدر کرخت شدهایم.
آقای خامنهای اینجا باید از آن استبدادرای خودش بگذرد؛ تمام این خونها و کشتههایی که از سال ۸۸ به بعد شده، مسئول همهاش شما هستید جناب آقای خامنهای؛ امیدوارم خدا یک توبهای نصیبتان کند؛ میدانید که ما بدخواه کسی نیستیم، ما خیرخواه همه هستیم، یک توبهای نصیبتان کند؛ بلکه این توبه شما اثری داشته باشد در تجدید قانون سیاسی که مردم یک مساواتی با حاکمانشان در عزل و نصب داشته باشند؛ در انتخابات مشارکت داشته باشند، همه شهروندان اختیار داشته باشند، نه اینکه انتخابات آزاد نباشد، بیانات آزاد نباشد، چه نباشد، چه نباشد، خب [نتیجهاش] میشود این مملکت؛ این مملکت پر از جنایت است و کسانی که ساکتند هیچ عذری ندارند؛ از چه میترسند؟ هیچکس شما را نمیتواند بکشد، مطمئن باشید؛ حالا کشت که کشت؛ مگر خون ما از خون امام حسین بالاتر است؟ زندان رفتیم، مگر ما از موسیبنجعفر بالاتریم؟ چندین سال زندان رفت؛ مگر اینها بزرگان ما نبودند؟
بالاخره انسان دو راه دارد: یا باید هجرت کند، یا حرفش را بزند و به زندان برود؛ «و ارض الله واسع» پس همه ما مسئولیم «کلکم راع و کلکم مسئول» و مسئولیت همه این اعمال و مسئولیت همه این کارهایی که شده است، شخص شما [آیتالله خامنهای] هستید بهخاطر استبدادرایتان و تا از این استبدادرای دست نکشید کار خطرناک است و هلاکت در آن است. و باز دعا میکنیم و دعاگو هستیم که انشالله [درست شود].
به من ایراد میکنند و میگویند: چرا روی منبر، آقای خامنهای را دعا نمیکنید؟ گفتم: من دعاگوی همه هستم، همه بشر. سلامت جان و جسم همه بشر را از خداوند آرزو دارم؛ یک آرزو دارم و آن فقط سلامت جسم و جان همه است؛ برای خودم که نمیگویم.
ولی اگر روی منبر بروم و از آقای خامنهای حرف بزنم، [بهعنوان] امضای همه این جنایتها است. چون آقای خامنهای از تمام جریانات مملکت از ریز و درشت بوده و خبر دارد، بنابراین مسئول است و انشالله تا درقید حیات هستند امیدواریم که یک توبه حقیقی کند و انشالله این توبه اثری در آزادی بیان داشته باشد، یک کمی مردم در رفاه باشند، تجدید قانون اساسی باشد، یک مسائلی پیش بیاید که با نظر خبرگان (نه این مجلس خفتگان) و دانشمندان [امور اصلاح شود]؛ من نمیدانم خبرگان چه میخواهند بکنند؟ خبرگان باید رهبر را نگاه دارند، نه رهبر خبرگان را نگاه دارد، [الان] این [طوری] شده است. آنوقت کسی که میدود و به مجلس خبرگان میرود باید هدف داشته باشد و حرف درست بزند.
بالاخره ما همه مقصریم؛ از صدر تا ذیل، نجف، کربلا، حوزههای نجف، حوزههای کربلا، حوزههای مشهد، قم، همه حوزهها، همه علماء، همه دانشگاهیان، همه مسئولیم و جواب خدا را نداریم [که بدهیم].
از چه میترسیم؟ یک روز به دنیا آمدهایم و یک روز هم از دنیا میرویم؛ تمام شد و ابدیت هم هست؛ حالا بستگی به اعمال ما دارد، اعمال ما چی هست؟ والعاقبه للمتقین. عرض کردم غرور، غرور و این هم هست، واقعا حالا ما چه کسی را ملامت بکنیم؟ همه ما همین هستیم، هرکس به قدرت برسد، هرکاری از دستش برمیآید مگر معصوم، هرکاری از دستش بیاید میکند؛ بسمالله، یا لثارات الحسین، وقتی که قدرت به دستشان آمد چه کردند؟
انقلاب نشده است که قدرت به دستمان بیاید و خیانت کنیم؛ قدرت ضامن آن است که خدمت کنیم، خدمت هم با تعامل است، با دعوت عقلا به میدان است که بیایند صحبت کنند، نتیجه بگیرند، برای اصلاح مملکتداری حرف بزنند؛ همه جای مملکت خراب است، دانشگاه خراب است، حوزه خراب است، همه جا خراب است؛ آیا این روحانیت است که ما درست کردهایم؟ این طلبه است که ما درست کردهایم؟ طلبه درست کنیم که فقط هدفهای شخصی ما انجام بشود؟
بنابراین امیدواریم آقای خامنهای تا در حیات هست، یک انقلاب روحی در ایشان ایجاد شود و کمکی کند؛ الان این مردم ۴۰ سال است که گرفتارند، مشکلات دارند، تحمل کردهاند و دیگر تابشان [توانشان] رفته است؛ واقعا الان مردم آن نظری را که [قبلا نسبت] به روحانیت داشتهاند ندارند؛ خیال میکنند ما [روحانیت] یکعده آدم جیببر و دزدی هستیم، ما آدمهای دنیایی هستیم، همین را فهمیدهاند، عمل ما هم [همین] را نشان میدهد، عمل ما نشان میدهد ما اهل دنیا هستیم و اهل خدا نیستیم.
یک عمامه سرمان گذاشتهایم و میگوییم لباس پیغمبر است، لباس پیغمبر کدام لباس است؟ خب هرکس میتواند یک عمامه سرش بگذارد، عمامه نیست که؛ عمامه دلیل هیچچیزی نیست؛ عمامه را که سرش گذاشته است، نماد این است که میخواهد بگوید من نوکر دین هستم، نوکر هیچکس نیستم؛ کما اینکه در طول تاریخ، روحانیت ما سرافراز بودند؛ عرض کردم وقتی روحانیت میگوییم، یعنی عمامهبهسر [منظورمان نیست] نه؛ روحانیت یعنی اهل معنا، یعنی اهل باطن، یعنی هیچوقت اسیر دنیا نمیشوند، همه دنیا برایشان پشیزی ارزش ندارد، همه مصایب دنیوی را بهخاطر حق و حقیقت قبول میکنند؛ اینها پیرو امام حسین و پیرو اهلبیت هستند.
حرف زیاد است و من خیلی ناراحتم؛ چون واقعا ناراحت و داغدار برای این جوان هستم، میدانم که مظلوم کشته شده است؛ میدانم بازیهای اینها را، آقای خامنهای از همه بازیهای این مملکت خبر دارد؛ ما هم کم و بیش خبر داریم ولی آقای خامنهای از همه بازیها خبر دارد؛ بنابراین روی سخنم با آقای خامنهای است؛ چون دوستت داریم و میخواهیم انشاءالله عاقبت به خیر بشوی، بلکه از آخرین لحظه حیاتت انشاءالله مردم استفاده کنند و از برکت شما در اوضاع یک دگرگونی بشود، در قانون اساسی؛ یک قانون اساسی باشد که مردم بتوانند در سرنوشت خودشان شان دخالت کنند؛ بابا مملکت در زمان غیرمعصوم باید به دست مردم اداره بشود؛ مردم باید اثر داشته باشند، مردم را خفه کردید؛ آن دانشگاه را که آنجوری کردهاید، آن دانشگاه که مرده، این حوزه که مرده است؛ مردم به کجا پناه ببرند؟
ای مردم، خدا دروغ نیست؛ مربع دایره نمیشود و دایره مربع نمیشود؛ شب، شب است و روز هم روز است؛ همه چیز مثل آفتاب روشن است؛ دین [خود] را از ریش و عمامه من نباید بگیرید؛ خدا به انسان سه چیز داده است: عقل، اراده و عمل.
جبر و تفسیر را کنار بگذاریم ما خیلی بحث کردهایم ولش کنید، اینها بس است؛ عقل داده است که تمییز بدهیم، اراده داده است تا تصمیم بگیریم، عمل از ما میخواهند؛ عمل ما باید مطابق با عقل باشد، اگر خلاف عقل باشد دین نیست، خلاف دین است؛ ولو همیشه به حج [برود]، ولو همیشه به مکه و به مشهد برود مثل من بیچاره؛ از این اعتکاف میبردند به آن اعتکاف، عمره، حج، مشهد، اردو و…، خب ما هم دلمان خوش بود همه چیز داریم؛ ولی یکدفعه به خودمان آمدیم و دیدیم نخیر، همه چیز از دست رفته است، همه چیز از دست رفته است؛ ای آقایانی که خودتان را به غفلت میزنید، وای بر شما، «اُفٍلَکُمْ» اف و هزار اف؛ تا کی میخواهیم خودمان را به خواب بزنیم؟ اگر خواب بودیم بیدارمان میکردند، خودمان را به خواب زدهایم، آدمی که خودش را به خواب میزند چطور میشود بیدارش کرد؟ نمیخواهد؛ «صمٌ بُکْمٌ عُمْیٌفَهُمْلایَفْقَهون»؛ اصل کار عقل است، عقل میگوید: خدا؛ ببینید این بندگان خدا «عیالالله» هستند، اگر کسی به زن و بچه و خانواده شما خدمت کند، نزد شما چگونه است؟ اگر خیانت کند چگونه است؟ خیانت به عیالالله؟ عیال خدا و بندگان خدا هستند هر که میخواهد باشد؛ هر مذهبی که میخواهد داشته باشد، با مذهب و مرام چکار داریم ما؟ مگر تفتیش عقاید داریم؟ این گزینشها چیست؟ بهخاطر اینکه میخواهیم [مردم را] زبون کنیم؟ استخفاف کنیم؟ «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ»؟ شد فرعونی، اگر ما بنده خدا باشیم اینجوری است.
بنابراین ای کاش، ای کاش یک نفس پاکی پیدا شود و به ما یک نهیبی بزند و بگوید این فرعونیت را کنار بگذار؛ این خودخواهی را کنار بگذار؛ این جهل و نادانیات را کنار بگذار؛ آدم شو؛ اگر یک کسی خیرخواهت بود [به حرفش] گوش بده؛ سعدی میگوید: «به نزد من آن کس نکوخواه تست/که گوید فلان خار در راه تست». آن کسی که به من تذکر میدهد، او خوب است؛ «صَدیقُکَ مَنْ صَدَقَکَ لا مَنْ صَدَّقَکَ» تصدیق کردن کافی نیست؛ معمولا آدمهای دنیاپرست، دور و بر قدرت را بهخاطر منافع خودشان میگیرند و هم خودشان را بیچاره میکنند و هم او را بیچاره میکنند.
آدم باید عاقل باشد، عقل را که کنار گذاشتیم تمام این بدبختیها میآید؛ اگر عقل باشد هیچگاه انسان خاسر نیست؛ این است که میفرمایند: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا* الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا»؛ بالاخره خدایی و قیامتی هست، بعضیها به منبر میرفتند و میگفتند: مردم قیامتی هست و مردم دگرگون میشدند؛ حالا ما هزار از قرآن بگوییم، هزار آیه بخوانیم در کسی اثر نمیکند، چون خودمان معتقد نیستیم آقا؛ نه [تنها] معتقد نیستیم، [بلکه] باورمان آمده است که خبری نیست؛ والا قیامت، قیامت است؛ این قیامتی که قرآن میگوید، قیامتی که روایات و نهجالبلاغه میگوید، بالاخره مردنی هست؛ و ظلم به این مردم یکی از چیزهایی است که آثارش در دنیا ظاهر میشود؛ ظلم است. ولو ظاهرا هیچچیزی نبیند، بله؛ ولی دم جان کندن میفهمد؛ اینقدر مشکلات برایش [به وجود] میآید، میفهمد که چه بر سر خودش آورده است.
بالاخره یک سفر پرخطری داریم؛ یک سفر بینهایتی داریم؛ یک ابدیتی در پیش است؛ باید فکر آنجا شد؛ این دنیای فانی چند روزه، ارزش ندارد که انسان همه چیز را زیرپا بگذارد؛ بعد به ما بگویند: بیهمهچیز، به ما بگویند: آخوندهای بیهمهچیز!
خداوند همه را عاقبت بهخیر کند، والعاقبه للمتقین؛ به خدا پناه میبریم از سوءعاقبت، خداوند به همه حسن عاقبت بدهد و این متفرع به این است که انسان غرور نداشته باشد.
منبع خبر: کلمه
اخبار مرتبط: ما منفور خدا و پیغمبر و قرآن و همه هستیم بعد خیال میکنیم بهترینیم. این همه ظلم و ستم که میبینیم به کجا میرسیم؟
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران