پایان و آغاز ترامپ؛ آمریکایی که بازشناختهایم
- امید مهرگان
- نویسنده، مترجم و پژوهشگر فلسفه
امید مهرگان نویسنده، و پژوهشگر فلسفه در این مقاله به پدیده ترامپ و نسبت آن با تاریخ آمریکا پرداخته است و اینکه "چرا بدون مواجهه با شرایط تاریخی، سیاسی، و اقتصادی امکان بروز ترامپیسم، امیدها به گذرکردن از این برههی نفسگیر بیهوده خواهد بود".
منبع تصویر، Getty Images
با آغاز ریاستجمهوری جو بایدن، بسیاری در آمریکا چشمبهراه آغاز عصری جدید در سیاست داخلی و خارجی و بهبود اوضاع وخیم اقتصادی و سلامت عمومی و التیام زخمها و تنشهای عمیق جامعهی آمریکا اند، و این همه بهواقع قرار است درقالب نوعی بازگشت به وضعیت پیش از عصر ترامپی تحقق یابد. آمریکای چهار سال گذشته امواجی از شوک و بهت و دهشت از سر گذرانده است، بیش از چهارصد هزار نفر بر اثر بیماری کووید - ۱۹ جان باختهاند و دهها میلیون نفر که شغل خود را از دست دادهاند در انتظار کمکهای نقدی دولت جدید اند. ولی آیا پایان دورهی ترامپ بهمعنای پایان پدیده ترامپ و حضور خیل عظیم هواداران او در آمریکاست؟ بدون مواجهه با شرایط تاریخی، سیاسی، و اقتصادی امکان بروز ترامپیسم، امیدها به گذرکردن از این برههی نفسگیر بیهوده خواهد بود. درک این چهارسال نیازمند درک کل تاریخ آمریکا است.
وعده آبراهام لینکن، هدیه ترامپ
کمی قبل از ورود قهری به صحن مجلس سنای آمریکا، یکی از تظاهرکنندگان در ویدیویی که سی ان ان از واقعه منتشر کرده میگوید، «حالا که اینجاییم، خب میتونیم دولت هم تشکیل بدیم». در دل این حرف، ایدهی نجیبانهای نهفته است، اینکه حکومت باید از آن مردم باشد، یا چنانکه آبراهام لینکن در خطابهی مشهور گتیسبرگ خود گفت: حکومتی از آن مردم، بهدست مردم، و برای مردم. اقبال ترامپ به خیل عظیم هوادارانش از همان ماههای منتهی به ۲۰۱۶ و آغاز ریاستجمهوریاش همواره استوار بر شکلی از مخالفت با "تشکیلات مستقر" و "خشککردن باطلاق واشنگتن" بوده، استعارههایی که خبر از جدایی واقعی و دیرپایِ دمودستگاه سیاست و نمایندگی از مردم و خواستههایشان میدهد. آنچه به پوپولیسم شهرت گرفته و ترامپ از چهرههای سرشناس آن است، در دل خود حاوی وعدهی بازگشت به مردم و سپردن امور به دست مردم است. اما ترامپ به مردم برگزیدهی خودش سرانجام چه داد؟
انقلابی در ساختار اقتصاد و معیشت؟ ایجاد شغلهایی که کفاف زندگی آبرومندانه بدهد؟ بازگرداندن ثروت تولیدشده در جامعه به خود جامعه بهجای انتقالشان بهشتهای مالیاتی ابرثروتمندان؟ مقابله با تغییرات اقلیمی که همین حالا هم زندگی میلیونها نفر را وخیمتر کرده؟ آموزش همگانی تا افراد توانایی درک انتقادی از امور و درست و نادرست پیدا کنند؟ بهداشت همگانی دستکم برای اکثریت جامعه تا بدن و روان سالم داشته باشند؟ اصلاح نظام قضایی تا کسانی که پول کمتر دارند مجبور نباشند کیفر بیشتر ببینند و زندگیهایشان از هم بپاشد؟ قطعکردن دست شرکتهای بزرگ سوخت فسیلی و شبکههای اجتماعی در تعیین سرنوشت مردم از طریق اصلاح شیوههای بازتولید و ارتباطات جامعه؟ هیچ کدام.
آنچه ترامپ به هواداران خود داد چیزی نبود جز یک تور بیهوده در ساختمان کنگره، گشتوگذاری ازهمهجا بیخبر در قلب قانونگذاری کشور. تحقق وعده پوپولیستی در شکلی تهی. بسیاری دستگیر شدهاند و خیلی از دستگیرشدگان از ترامپ میخواهند آنها را مشمول عفو ریاستجمهوری قرار دهند زیرا به عبارتی پس از سخنرانی خود او بود که آنها به کنگره هجوم بردند.
منبع تصویر، Getty Images
توضیح تصویر،هجوم به کنگره آمریکا
حالا چهار سال ریاستجمهوری دونالد ترامپ رسماً به پایان میرسد. اما کم نیستند کسانی که معتقدند این تازه آغاز دوره ترامپیسم است، دوره آشکارشدن و پاگرفتن واقعیِ پیامدهای پدیده ترامپ. کناررفتن او از مسند قدرت بههمراه قطعشدن دسترسی وسواسآمیز او به تریبونهای کلان اجتماعی نظیر توییتر و فیسبوک و یوتیوب بههیچوجه به معنای رنگباختن پدیدهی ترامپ و آن بهاصطلاح جنبش راستگرا و سفیدپوستپرستی نیست که همراه با ظهور او به راه افتاده است. جنبشی که بههیچرو محدود به جغرافیای طبیعی و سیاسی آمریکا نیست. گردش گسترده به راست افراطی از لهستان و مجارستان تا برزیل و فیلیپین و حتی بریتانیا را دربرمیگیرد. آنجایی هم که راست هنوز به قدرت نرسیده، در ارتش و پلیس و نیروهای امنیتی و کهنهسربازان رخنه کرده است، نظیر آلمان.
در سطوح پایینتر اما گستردهتر و متکثرتر، گرایشهای پایبند به انواع نظریه توطئه و نشر دروغ و روایتهای سرهمبندیشده از اوضاع در لایههای گوناگون جامعه آمریکای شمالی و اروپای غربی تثبیت شده است. هرچند پیشینهی این پدیده به برلسکونی، سارکوزی، و احمدینژاد هم میرسد، هیچ سیمایی بهتر از دونالد ترامپ فرم و ساختار این راستگراییِ هولناک جهان امروز را عیان نمیسازد: یک اتصال کوتاهِ خیرهکننده میان استصیال انبوه آدمهای پرکار کمدرآمد که از پی سیاستهای مالی سه چهار دههی اخیر (موسوم به نئولیبرال) دسترسی به سلامت بدن و آموزش فکری و بلوغ عاطفی از دست دادهاند و یک چهرهی لوده و رکگو که به آن استیصال نوعی بیان وقیحانه، تحریفشده، و ضدخارجی میدهد. نباید فراموش کرد کسی چون ترامپ دقیقاً برآمده از دمودستگاه عظیم فرهنگ پاپ و تشکیلات بزرگ وکیلان و بانکداران و ستوننویسهای روزنامههای زرد و بازار بورس و کارچاقکنها و سیاستمداران شهری چون نیویورک بوده است. اگر امروز مخالفان عظیمی در میان نخبگان دارد، مسیر بهقدرترسیدن او تفاوتی بنیادین با شهرت چهرههای دیگر ندارد.
جوجهها به لانه باز میگردند
منبع تصویر، Getty Images
اگر پیوستگی پدیدهی ترامپ با تاریخ پنج شش دههی ایالات متحده، دستکم تا خود دوران جان اف کندی را نبینیم، در مورد این پدیده به خطا رفتهایم. کندی اولین رئیس جمهوری بود که متوجه شد تلویزیون و عکس روی جلد مجلهها و دلبری از دوربینها و مصاحبهگرها تا چه حد برای زندگی حرفهای در سیاست راهگشاست. با تمام قوا هم از آن بهره برد. وقتی فرهنگ تصویری روز و شب به ستایش شخصیت برنده و تقبیح بازندهها میپردازد، چطور میتوان از دل همان فرهنگ به کسی چون ترامپ خرده گرفت که چرا از همهی ابزارهای خصوصی و عمومی، تا خود کاخ ریاست جمهوری و منابع لایزال آن بهره برد تا پیش بیفتد؟ اما شاید تفاوت بنیادین این رئیس جمهور با باقی در این باشد که: دیگران در پی سیاست و کاسبی بوده اند، اما این یکی در پی سیاست بهمثابه کاسبی.
پس از شلیک به رئیس جمهور آمریکا، جان اف کندی، در اتومبیل بیسقف او در سال ۱۹۶۳، مالکولم ایکس، از رهبران رادیکال جنبش حقوق سیاهان، گفت "این همان قضیهی جوجههاست که به لانه برگشتهاند تا بیتوته کنند". به عبارت دیگر، از هر دستی که بدهی از همان دست هم میگیری. این سخن باعث شد خیلیها گمان برند او ترور کندی را تأیید کرده یا دستکم به آن بیاعتنا بوده است. اما منظورش چیزی نبود که برای بخشی از نسل شورشی اواخر دهه شصت و هفتاد، و بعدها برای بسیاری در فردای حملات یازده سپتامبر ناآشنا باشد: خشونت مهلکی که آمریکای سفید بیوقفه سیاهان خانه و غیرسفیدان خارج از مرزهای خود را در چنبرهی آن گرفتار ساخته است حالا راه به بالاترین سطوح جامعه یافته و گریبان خودش را هم گرفته است. هرچند تا همان سال ۱۹۶۳ هم ایالات متحده دههها مداخله در "تغییر رژیم" در کشورهای مختلف را آزموده بود ـــ از برمه و کره و مصر و ایران دوران مصدق تا کوبا و گوآتمالا و پاراگوئه و ویتنام جنوبی ـــ هنوز مانده بود تا سیاست خارجه آمریکا همان تجربه را در سطحی بنیانافکنتر در شیلی و اندونزی و کامبوج و افغانستان و بعدتر در دهه هشتاد و نود در السالوادور و نیکاراگوئه و پاناما و جاهای دیگر تکرار کند. اولین جنگ خلیج فارس علیه عراق و سپس یک دهه تحریم راه را برای جنگهای تحت عنوان صدور دموکراسی و مقابله با تروریسم گشود.
آیا آدم وسوسه نمیشود درمورد حمله به کنگره آمریکا و این آشوب روزهای پایانی ریاستجمهوری ترامپ همان حرف مالکوم ایکس را تکرار کند؟ مشهور است که مترقیترین اقشار جامعهی آمریکا هم از درک رابطه بین قساوت سیاست خارجی کشور و میل عمیق آن به دفاع از ارتجاع غیردموکراتیک در بیرون مرزهای خود از یک سو و، از سوی دیگر، معضلات داخلی جامعهی خود آگاه نیست. البته این کار برای خود غیرآمریکاییها هم یا دشوار است یا مستقیماً نقشی در میلشان به مهاجرت به آمریکا بر عهده ندارد.
خیل عظیم دانشجویان و کارگران و بهاصطلاح نخبگان همان کشورهایی که آمریکا در تغییر رژیمشان و جلوگیری از توسعهی سیاسیشان ید طولانی داشته، برای تحصیل و کار و زندگی خوب به آمریکا سفر میکنند. برای مهاجران، این همیشه یک تناقض نمیسازد، بلکه معرف شکاف درون جامعه آمریکاست؛ میان از یک طرف جنبههای مردمی و سنتاً مترقی و اهل سازمانیابی و احقاق حقوق خویش و از طرف دیگر، نیروهای ویرانگر طبیعت و سلامت و عقلانیت تحت عنوان حقوق شرکتهای بزرگ و "آزادی" کاسبی و تأکید وسواسآمیز بر پیشافتادن در زندگی به همت خود فرد تنها. البته در عمل، همت فرد بدون وجود انواع امتیازات نژادی و خانوادگی و بخت و اقبال محض به جایی نمیرسد. این خود ترامپ بود که چهار سال پیش گفته رویای آمریکایی مرده است.
گشتوگذار در خانه ملت
روز ششم ژانویه، صدها تظاهرکننده هوادار دونالد ترامپ و منکر نتیجه انتخابات ریاستجمهوری اخیر سدهای امنیتیِ کاپیتول یا همان ساختمان کنگره آمریکا را شکستند و حدود سیصد نفر از آنها بهزور وارد راهروهای ساختمان و سپس صحن سنا راه یافتند. با پلیس درگیر شدند، پنجرهها را شکستند، بر مسند رئیس مجلس نشستند، مدام میگفتند، "اینجا خانه [house] ماست، خانهی مردم است"، سلفی گرفتند و از برخی مدارک و اوراق روی کرسیهای نمایندگان عکس انداختند. چهرهها و حرفهایشان خبر از آن میداد که خودشان هم از اینکه واقعا قدم به درون سرسراهای کاپیتول گذاشتهاند مبهوت ماندهاند. یکی از آنها که ویدئویی چهل دقیقهای گرفته بود از همهی ماجرا تا لحظهی تیرخوردن و مرگ یکی از معترضان، اشلی ببیت، هنگام تلاش برای شکستن در ورودی به صحن مجلس نمایندگان، زمانی که به تالار مرکزی ساختمان میرسد و با ردیف تابلوهای عظیم نقاشی بر دیوارها روبهرو میشود، با همقطار خود از عظمت آثار میگوید و حتی از خالقشان میپرسد. آیا هرگز فرصتی یافته با فراغ بالا در یک موزه یا گالری ذوق خود را بسنجد و ببیند یک نقاشی با او از چه حرف میزند؟
غیرآمریکاییهایی که حالا تصاویر حمله به کنگرهی آمریکا و ادعای تقلب در انتخابات را میبینند، ممکن است دو واکنش متضاد نشان دهند: یا از این غائله به شوق آیند و بگویند تشکیلات مستقر دارد صدای راستین ترامپ و هوادارانش را میبرد تا جلوی "آزادی بیان" را بگیرد. یا اینکه مکثی میکنند و میگویند، پس آشوب پس از انتخابات فقط مختص به سرزمینهای عقبماندهی بیدموکراسی نیست و "جهان آزاد" را هم میتواند یکشبه به محاق ببرد.
- چگونه تاریخ ترامپ را به یاد خواهد آورد
- ایران از رئیسجمهوری جدید آمریکا چه میخواهد؟
- جو بایدن کیست و چگونه به کاخ سفید رسید؟
توییتر فارسیزبان متوجه شباهت این روزهای آمریکا با فردای انتخابات سال ۸۸ در ایران شده است. این شباهت سراسر صوری و در حد شکل باقی میماند. در انتخابات آمریکا تقلبی صورت نگرفته، آنهم نه چون دولتمردان آن چنین میگویند. دلیل آن وجود سازوکارهایی متکثر و گسترده در برگزاری و نظارت بر اخذ و شمارش و بازشماری آرا بهدست انبوه مقامات فدرال و ایالتی و داوطلبان از هر دو حزب اصلی است. اینکه چنین دمودستگاهی برای حفاظت از روند درست رأیگیری همچنان میلیونها نفر را قانع نکرده، به درستی و نادرستی دلایل ارائه شده برنمیگردد، به بدگمانی و بیاعتمادی بنیادین به نهادهای موجود و تمام تشکیلاتِ اطلاعرسانی و مدیریت جامعه برمیگردد، به روندهای ساختِ "حقیقت"، به رویههای ارائه فاکت یا امرواقع. دعوا با دلایل نیست، با نفس عمل دلیلآوردن است. از این جهت، مشهور است که بحثکردن با یک هوادار ترامپ یا طرفدار این یا آن نظریه توطئه درباره مثلا خاستگاه ویروس کرونا یا لزوم استفاده از ماسک و واکسن بیفایده است.
این صحنهها را بگذارید کنار صحنهای دیگر تا تضاد موجود خود را نشان دهد. وقتی رسانهها چند روز پس از انتخابات ریاستجمهوری آمریکا، نزدیک ظهر، پیروزی جو بایدن را اعلام کردند، صدای بوق اتومبیل و هلهله رهگذران و قاشقزنی از طبقات بالای آپارتمانها محلهی فلتبوش بروکلین در نیویورک را برداشت. محلهای که اکثریت ساکنان آن را سیاهان، اسپانیاییتبارها، و اهالی خاورنزدیک و خاورمیانه تشکیل میدهند. یکی دو ساعت رقص و پایکوبی با صدای رسای موسیقی از بلندگوهای شخصی و نذر آبجو آنهم در حالی که تقریباً همگان بهخاطر ویروس ماسک بر چهره دارند، پاسخ روشن بخشی از نیویورک به شکست دونالد ترامپ بود. چنین پاسخهایی را در خیلی مناطق دیگر این کشور نیز میتوان دید. همپای خشونت کور انبوه گروههای راست افراطی و سفیدپوستپرست، تلاش منسجم و متعهدانه انبوه گروههای کارگری و سندیکایی و دفاع از حقوق اقلیتها و بهحاشیهراندهشدگان بالا گرفته است.
دفاع از آمریکا در برابر مدافعانش
امروز باید از آمریکا در برابر مدافعانش دفاع کرد، مدافعانی که جنبههای ناموجود سنت آمریکایی را، نظیر دموکراسی ابدی و ازلی و آزادی و غیره، بهجای فضایل واقعا موجود آن میگیرند و از این طریق صدای نقد و تغییر واقعی را هم در آمریکا و هم در جاهای دیگر خفه میکنند: سنتهای بزرگ سازمانیابی مدنی و صنفی و مردمی برای صدابخشیدن به حذفشدگان، از حق رأی زنان تا سیاهان، از تعیین حداکثر ساعات کار در روز تا بیمهی سلامت و حق مادر برای سقط جنین.
با این حال، تکرار این حرف که برای گذر از مخمصه کنونی در این دنیای "مابعدحقیقت"، باید به فاکتها بازگشت و هواداران ترامپی را بهعنوان مشتی سادهلوح و تحصیلنکرده پس زد، ما را از درک ورطه کنونی دهانبازکرده در آمریکا و، بهزودی احتمالا با شدتی بیشتر، در همهجای دنیا عاجز نگه میدارد. خیلیها وضعیت کنونی در پایان ریاست جمهوری ترامپ را بهدیده یک جنگ داخلی دوم در آمریکا میبینند. نباید از یاد برد که مشارکت در این دوره از انتخابات آمریکا در صد و اندی سال گذشته بینظیر بوده است: ترامپ از هر کاندیدای دیگری در تاریخ ریاستجمهوری آمریکا بهجز جو بایدن بیشتر رأی آورده است، حتی بیشتر از دور اول باراک اوباما. تصور اینکه پس از چهار سال قساوت و تخریب دستاوردهای حقوقی و مدنی و زیستمحیطی، و از همه بیرحمانهتر، سیاست جداسازی خانوادهی متقاضیان پناهندگی درمرزهای جنوبی کشور با مکزیک که هزاران کودک را برای همیشه دچار صدمهی عمیق عاطفی ساخت، باز هم بیش از هفتاد میلیون نفر به ترامپ رأی دادهاند تصوری هولناک است.
اگر جنگی داخلی در کار باشد، نمیتوان آن را صرفا با رجوع به مصیبتهای این چهار سال فهمید. برای فهم این برهه باید پای کل تاریخ آمریکا را پیش کشید که که ترامپ را به عنوان میوهی بیشازحد رسیدهی خود به بار آورده است، تاریخی استوار بر برتریدادن به سفیدپوستان، طرد و وحشت از سیاهان و بومیان و خارجیها، و کیش تقدسِ تجارت آزاد و تولید ارزش اضافه. این پایان داستان نیست، اما صندوق انتخابات هم بهمعنای یکسرهشدن کار ترامپ یا پدیده ترامپ نخواهد بود. تا زمانی که شرایط واقعیِ جداماندگی کرور کرور آدم از نعمات جامعه و ضعیفنگهداشتهشدگی سیستماتیک برقرار باشد، بر آتش این جنگ دمیده خواهد شد. میل به نپذیرفتن "حقیقت" و "فاکتها" صرفاً یک انحراف شناختی یا فکری نیست، بلکه ریشه در آرزوهای برآوردهنشدهای دارد که روندهای کنونی کاری جز خفهکردن و واپسراندنشان نمیکنند.
منبع خبر: بی بی سی فارسی
اخبار مرتبط: پایان و آغاز ترامپ؛ آمریکایی که بازشناختهایم
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران